بخش ۲۶ - رجوع کردن بقصه شمس الدین عظم الله ذکره
باز گردیم از این حدیث دراز
قصهی شمسِ دین کنیم آغاز
چون غلوشان بر او ز حد بگذشت
دشمنیشان ز حد و عد بگذشت
شمس تبریز رفت سوی دمشق
تا شود پر، دمشق و شام ز عشق
وارهید از چنین خسان مرید
جان خود را ز مکرشان بخرید
پس خدا را گزارد شکر از جان
که رهید از گروه بیایمان
چون حزین شد ز هجر مولانا
گشت معرض ز جمله آن دانا
دوستی را از آن نفر ببرید
مرغ مهرش ز لانهشان بپرید
چونکه آن رایشان نیامد راست
عکس شد آنچه هر یکی میخواست
گفتهبودند اگر رود زینجا
مانَد آن شاه ما به ما تنها
همچو اول از او عطا ببریم
بیلب و کام قندهاش خوریم
بار دیگر ز پندهای خوشش
بجهیم از جهان و پنج و ششش
زین قفس باز همچو مرغ پریم
پردهها را به عون او بدریم
نشد این وان قدر که بود نماند
ز آنچه دل بافت تار و پود نماند
همه گویان به توبه گفته که وای
عفومان کن از این گناه خدای
قدر او از عمی ندانستیم
که بد آن پیشوا ندانستیم
طفل ره بودهایم خرده مگیر
یارب انداز در دل آن پیر
که کند جرمهای ما را او
عفو کلی کزین شدیم دو تو
قد ما بود الف کنون دال است
ناله و گریهمان بر این حال است
ساعة لایراکم عینی
دمع عینی یفور کالعین
انا جسم و انتم روحی
خذ یدی فی البحار یا نوحی
لامنی للکئیب غیرکم
کم یقاسی الفؤاد ضیرکم
صدکم قاتلی بلا سیف
کیف احنی انا بلاکیف
شجر العشق لامکان له
ثمر العشق لااوان له
یغ ت دی بثمره الارواح
لامساء لاکله و صباح
غیر حب الحبیب عندی شین
حیرتی فی هواه نعم الزین
وصلنا غیر قابل للبین
صدق قولی منزه عن مین
پارسی گو که جمله دریابند
گرچه زین غافلند و در خوابند
آن گروهی که بودشان غفلت
کرده بودند از سفه جرأت
پیش شیخ آمدند لابهکنان
که ببخشا مکن دگر هجران
توبهها میکنیم رحمت کن
گر دگر این کنیم نقمت کن
توبهی ما بکن ز لطف قبول
گرچه کردیم جرمها ز فضول
بارها گفته اینچنین به فغان
ماهها زین نسق به روز و شبان
شیخ شان چونکه دید از ایشان این
راهشان داد و رفت از او آن کین
بخش ۲۵ - در بیان آنکه چون خدا خواهد که قومی را هلاک کند خصمان را در نظر ایشان خوار و بیمقدار و اندک نماید اگرچه بسیار و بیشمار باشند و یقللکم فی اعینهم لیقضی الله امراً کان مفعولا: آن شنیدی که قوم بد طالعبخش ۲۷ - در بیان فرستادن مولانا قدسنا، الله بسره العزیز ولد را به رسالت سوی دمشق به طلب شمس الدین تبریزی عظم الله ذکره: بود شه را عنایتی به ولد
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
باز گردیم از این حدیث دراز
قصهی شمسِ دین کنیم آغاز
هوش مصنوعی: بیایید از این گفتگوی طولانی دست برداریم و داستان شمسالدین را شروع کنیم.
چون غلوشان بر او ز حد بگذشت
دشمنیشان ز حد و عد بگذشت
هوش مصنوعی: وقتی دشمنی و حساسیت آنها نسبت به او از حد گذشت، رفتارهایشان نیز از مرز معقول و منطقی فراتر رفت.
شمس تبریز رفت سوی دمشق
تا شود پر، دمشق و شام ز عشق
هوش مصنوعی: شمس تبریز به سوی دمشق رفت تا عشق و محبت در آنجا پررنگتر شود.
وارهید از چنین خسان مرید
جان خود را ز مکرشان بخرید
هوش مصنوعی: از افرادی که به پستی و بیارزشی معروف هستند دوری کن و جان خود را از دست نیرنگهای آنها نجات بده.
پس خدا را گزارد شکر از جان
که رهید از گروه بیایمان
هوش مصنوعی: پس از دل شکر خدا را به جا میآورد به خاطر این که از جمعیت بیایمان نجات یافته است.
چون حزین شد ز هجر مولانا
گشت معرض ز جمله آن دانا
هوش مصنوعی: وقتی دل از دوری معشوق غمگین شد، از جمع آوری دانش و آگاهیهای دیگران کنارهگیری کرد.
دوستی را از آن نفر ببرید
مرغ مهرش ز لانهشان بپرید
هوش مصنوعی: دوستی را از آن شخص بگیرید، مانند اینکه پرندهای از لانهاش پر بزند.
چونکه آن رایشان نیامد راست
عکس شد آنچه هر یکی میخواست
هوش مصنوعی: وقتی که آن خواستهشان برآورده نشد، همه چیز برعکس آنچه هر کدام انتظار داشتند، پیش رفت.
گفتهبودند اگر رود زینجا
مانَد آن شاه ما به ما تنها
هوش مصنوعی: گفته بودند اگر این رود از اینجا رد نشود، آن پادشاه ما دیگر تنها خواهد ماند.
همچو اول از او عطا ببریم
بیلب و کام قندهاش خوریم
هوش مصنوعی: ما مانند روزهای نخستین از او نعمت و بخشش دریافت میکنیم و بینیاز از زبان و کلام، شیرینیهای او را میچشیم.
بار دیگر ز پندهای خوشش
بجهیم از جهان و پنج و ششش
هوش مصنوعی: بیایید دوباره از نصیحتهای خوب او بهرهمند شویم و از تمام دغدغهها و مسائل دنیوی فاصله بگیریم.
زین قفس باز همچو مرغ پریم
پردهها را به عون او بدریم
هوش مصنوعی: از این قفس مانند یک پرنده آزاد، پردهها را به کمک او کنار میزنم.
نشد این وان قدر که بود نماند
ز آنچه دل بافت تار و پود نماند
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که آنچه که در ذهن و قلب انسان نقش بسته و بافته شده، نتوانسته است به آن اندازه که انتظار میرفت، باقی بماند. در واقع، احساسات و آرزوها به سرعت تغییر میکنند و آنچه که در دل شکل میگیرد، پایدار نیست.
همه گویان به توبه گفته که وای
عفومان کن از این گناه خدای
هوش مصنوعی: تمام گناهکاران به خداوند میگویند که ای بخشنده، ما را از این گناه ببخش.
قدر او از عمی ندانستیم
که بد آن پیشوا ندانستیم
هوش مصنوعی: ما نتوانستیم ارزش او را به خوبی تشخیص دهیم زیرا رهبری آن فرد را درک نکرده بودیم.
طفل ره بودهایم خرده مگیر
یارب انداز در دل آن پیر
هوش مصنوعی: ما در مسیر زندگی هنوز کودکانی هستیم، پس عیبها و کوچکیتیهای ما را نگیرید، بلکه در دل آن انسان کهنسال، محبت و عشق بگذارید.
که کند جرمهای ما را او
عفو کلی کزین شدیم دو تو
هوش مصنوعی: او که بخشش کامل دارد، گناهان ما را میبخشد، زیرا که ما از تو دور شدهایم.
قد ما بود الف کنون دال است
ناله و گریهمان بر این حال است
هوش مصنوعی: به اندازهای که پیش از این برای ما عشق و الفت بود، اکنون تنها ناله و اشک باقی مانده و وضعیت ما نشاندهندهٔ ناراحتی و اندوهمان است.
ساعة لایراکم عینی
دمع عینی یفور کالعین
هوش مصنوعی: ساعتی نمیتوانم چشمانم را از دیدن تو برداشت کنم، اشک چشمانم در خیالت فوران میکند مانند چشمه.
انا جسم و انتم روحی
خذ یدی فی البحار یا نوحی
هوش مصنوعی: من جسم هستم و شما روح من؛ دستم را بگیر در دریاها ای نوح.
لامنی للکئیب غیرکم
کم یقاسی الفؤاد ضیرکم
هوش مصنوعی: عشق و غم من تنها با وجود شما قابل تحمل است و کسی جز شما نمیتواند از دردهای دل من آگاه باشد.
صدکم قاتلی بلا سیف
کیف احنی انا بلاکیف
هوش مصنوعی: بسیاری از قاتلان را میتوان با شمشیر شکست داد، اما چگونه میتوانم بدون ابزار به تعریف و توضیح بپردازم؟
شجر العشق لامکان له
ثمر العشق لااوان له
هوش مصنوعی: درخت عشق فضایی ندارد و میوه عشق زمانی ندارد.
یغ ت دی بثمره الارواح
لامساء لاکله و صباح
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که زندگی و تجربیات ما مانند میوهای هستند که از روحها به دست میآید و هیچ شب و صبحی در آن محدودیتی وجود ندارد. در واقع، این یک تفکر درباره غنای زندگی و ارتباط آن با روح و وجود انسانی است.
غیر حب الحبیب عندی شین
حیرتی فی هواه نعم الزین
هوش مصنوعی: عشق محبوبم برای من همه چیز است و غیر از آن هیچ چیزی ارزش ندارد. در عشق او، همه چیز زیباست و من در حیرت از این زیبایی هستم.
وصلنا غیر قابل للبین
صدق قولی منزه عن مین
هوش مصنوعی: ما به پیوستگی رسیدهایم که هیچگونه جدایی در آن وجود ندارد؛ سخن من پاک و خالص از هرگونه ناپاکی است.
پارسی گو که جمله دریابند
گرچه زین غافلند و در خوابند
هوش مصنوعی: به زبان فارسی صحبت کن تا همه بفهمند، حتی اگر در این موضوع ناآگاه باشند و غافل باشند.
آن گروهی که بودشان غفلت
کرده بودند از سفه جرأت
هوش مصنوعی: گروهی که از نادانی و بیپروایی خود غافل شده بودند.
پیش شیخ آمدند لابهکنان
که ببخشا مکن دگر هجران
هوش مصنوعی: افرادی با التماس و درخواست به پیش شیخ رفتند و از او خواستند که دیگر آن دوری و جدایی را فراموش کند و ببخشد.
توبهها میکنیم رحمت کن
گر دگر این کنیم نقمت کن
هوش مصنوعی: ما از کردههای ناپسند خود پشیمان میشویم و از تو میخواهیم اگر دوباره مرتکب همان خطا شدیم، مجازاتمان کن.
توبهی ما بکن ز لطف قبول
گرچه کردیم جرمها ز فضول
هوش مصنوعی: توبهام را با لطف و محبت بپذیر، هرچند که از روی نادانی گناهان زیادی مرتکب شدهام.
بارها گفته اینچنین به فغان
ماهها زین نسق به روز و شبان
هوش مصنوعی: بارها این موضوع را به صورت غم انگیز و با ناله بیان کردهایم که این حال و روز ما در طول روز و شب همچنان ادامه دارد.
شیخ شان چونکه دید از ایشان این
راهشان داد و رفت از او آن کین
هوش مصنوعی: وقتی شیخ دید که این افراد به چه راهی رفتهاند، از آنها فاصله گرفت و به مسیر خود ادامه داد.