گنجور

بخش ۱۷۰ - در معنی این حدیث مصطفی صلی اللّه علیه و آله و سلم که موتوا قبل ان تموتوا

بو حدیثی بیورده پیغمبر
قنق کشی که در لکن استر
بگذر از گفت ترکی و رومی
چون از آن اصطلاح محرومی
لیک از پارسی و از تازی
گو که در هر دو خوش همی‌تازی
گرچه سرّ در سخن نمی‌گنجد
کی ترازوی عقل آن سنجد؟
ور به حرف و بیان کسش سنجد
کی ز بادی چو که کهُی جنبد؟
حرف چون کوزه است و سرّ دریا
بحر از کوزه چون شود پیدا؟
کی در این مشگ گنجد آن دریا؟
کنگ ازان شد ز وصف حق گویا
گذر از پارسی و از تازی
کز زبان شرح حق بود بازی
گر بگویم به صد زبان سخنش
نشود از زبان بیان سخنش
بحر از لوله چون شود معلوم؟
شمس از ذره کی بود مفهوم؟
مگر او با تو بی زبان گوید
از ره بیره نهان گوید
از تو جو شد چنانکه چشمه ز خاک
تا از آن جوششش شوی چالاک
علم او از دلت روان گردد
تنت از لطف او روان گردد
چشم دل بیند آن نه چشم بدن
کار جان است در گذر از تن!
سرّ حق را ز گفتگوی مجوی
چون بیابی نگاهدار و مگوی
گذر از نحو صرف و محوش شو
وز ره محو زود نحوش شو
قلم اینجا رسید و سر بشکست
خانه زو شد خراب و در بشکست
نی پس و پیش ماند و زیر و زبر
نی چپ و راست هم نه خشگ و نه تر
عور گشتیم نیست ما را هیچ
ترک ما کن به هیچ هیچ مپیچ
زانکه ما در گذار آب شدیم
از می بی‌نشان خراب شدیم
می‌نماییم نقش پیشت لیک
نیست صورت نه نقش بنگر نیک
در نمکسار چون فتد حیوان
نقش حیوان نماند الا آن
نمک محض باشد ای دانا
نبود هیچ جز نمک آنجا
گر تو در دیگ آن بیندازی
نقش نبود در آن چو پردازی
پس یقین گردد آنچه نقش نمود
کل نمک بود و هیچ نقش نمود
این کتابم چو آن نمکلان است
همه معنی و سر قرآن است
هر که دل را بدین دهد از جان
شود او محو معنی قرآن
چون گذارد در او رود با او
همچو قطره که اوفتد در جو
هر کجا جو رود بهم پوید
گل و ریحان و لاله زو روید
زان گذارش تو عین او گردی
موج دریای عشق هو گردی
عین معنی شوی رهی ز صور
نکنی در صور نظر دیگر
بل صور از لقات بگریزند
همه از نور تو بپرهیزند
زانکه از نور نار کشته شود
گر بزفتی هزار پشته شود
گفت دوزخ صریح با مؤمن
بشنو این را ز لطف ای موقن
زود بگذر ز من برای خدا
تا نگردم ز نور صدق فنا
نار از نور مؤمنان میرد
نور را باز نور جان گیرد
دان که ویرانی صور گردی
خصم ظلمت چو ماه و خور گردی
مثنوی گرچه صورت است به حرف
آمده همچو آب اندر ظرف
لیک او آفت صورها شد
قوت و قوت علم بی‌جا شد
مثنوی معنوی است غیر صور
مثنوی آفتاب و غیر اختر
چون شود آفتاب نور افشان
همه استاره‌ها شوند نهان
زانکه جان غالب است و تن مغلوب
هر دو محوند در یم مطلوب
می‌نگنجد سخن در این اشعار
زانکه سر را بود از اینش عار
گرچه خار است همره گلشن
ورچه دارند یک مقام و وطن
لیک در خار لطف گل نبود
فهم گلشن ز خار می‌نشود
چیست چاره بگو که خار سخن
می‌نگردد جدا از آن گلشن
بی‌سخن آن نمی‌جهد ز دهان
که بگیرند خط حسن اذهان
آن قدر فهم می‌شود کاین خار
از قدم بوده است با گلزار
فهم این می‌دهد به ما یاری
همچو از صنع دانش باری
این سخن را که نور تابنده است
جو که جوینده زود یابنده است
اندر این مثنوی همه پند است
مونس اوست کاندر این بند است
مثنوی را به صدق خوان نه به لب
تا عطاها بری ز حضرت رب
چون به صدق و صفاش برخوانی
دانک همچون ملک در آن خوانی
اندران خوان بی‌حد و باقی
دائماً باشدت خدا ساقی
بی‌کف و بی‌قدح شراب خوری
بی‌دهن نقل و هم کباب خوری

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بو حدیثی بیورده پیغمبر
قنق کشی که در لکن استر
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به سخنی از پیامبر دارد که می‌گوید در حادثه‌ای خاص، کسی موفق به فرار شده است. این داستان نشان‌دهنده مفهوم نجات یا رهایی از مشکلات و سختی‌هاست.
بگذر از گفت ترکی و رومی
چون از آن اصطلاح محرومی
هوش مصنوعی: از صحبت درباره زبان‌های ترکی و رومی بگذر، چرا که اگر به آنها تسلط نداری، فایده‌ای ندارد.
لیک از پارسی و از تازی
گو که در هر دو خوش همی‌تازی
هوش مصنوعی: اما از زبان پارسی و عربی صحبت کن، زیرا در هر دو زبان صحبت کردن دلنشین است.
گرچه سرّ در سخن نمی‌گنجد
کی ترازوی عقل آن سنجد؟
هوش مصنوعی: هرچند که راز و حقیقت سخن قابل بیان نیست، اما آیا عقل می‌تواند آن را به درستی وزن کند و درک کند؟
ور به حرف و بیان کسش سنجد
کی ز بادی چو که کهُی جنبد؟
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد از روی گفتگو و سخن دیگران شخصیت و حال آنها را بسنجند، مانند این است که بخواهد در پی وزش بادی، حرکتی را تشخیص دهد.
حرف چون کوزه است و سرّ دریا
بحر از کوزه چون شود پیدا؟
هوش مصنوعی: حرف مانند کوزه‌ای است که تنها می‌تواند مقدار محدودی از آب دریا را در خود جای دهد. رازی که در دل آدمی نهفته است، چگونه می‌تواند به کمک این کوزه نمایان شود؟
کی در این مشگ گنجد آن دریا؟
کنگ ازان شد ز وصف حق گویا
هوش مصنوعی: کی در این مشک کوچک، آن دریا جا می‌شود؟ کنگ که از وصف حق سرشار است، چگونه می‌تواند محدود باشد؟
گذر از پارسی و از تازی
کز زبان شرح حق بود بازی
هوش مصنوعی: گذر از زبان‌های فارسی و عربی که از زبان حقیقت و واقعیت سخن می‌گوید، یک نوع سرگرمی و بازی است.
گر بگویم به صد زبان سخنش
نشود از زبان بیان سخنش
هوش مصنوعی: اگر بگویم به صد زبان از او حرف بزنم، سخن او را نمی‌توانم با زبان خود بیان کنم.
بحر از لوله چون شود معلوم؟
شمس از ذره کی بود مفهوم؟
هوش مصنوعی: چطور می‌توان عمق دریا را از یک لوله فهمید؟ و چگونه می‌توان روشنایی خورشید را از یک ذره کوچک درک کرد؟
مگر او با تو بی زبان گوید
از ره بیره نهان گوید
هوش مصنوعی: آیا ممکن است او بدون اینکه بخواهد، با تو از طریق نشانه‌ها و اشاره‌های خاموش، چیزهایی را منتقل کند که در پنهان است؟
از تو جو شد چنانکه چشمه ز خاک
تا از آن جوششش شوی چالاک
هوش مصنوعی: شما چنان درخشان و سوزان هستید که مانند چشمه‌ای که از دل خاک می‌جوشد، برای جریان یافتن نیاز به هیچ مکثی ندارید.
علم او از دلت روان گردد
تنت از لطف او روان گردد
هوش مصنوعی: دانش او از قلبت به درون می‌جوشد و لطافت او به جانت زندگی می‌بخشد.
چشم دل بیند آن نه چشم بدن
کار جان است در گذر از تن!
هوش مصنوعی: چشم دل می‌تواند چیزهایی را ببیند که چشم ظاهری نمی‌تواند. این بینش مربوط به روح و جان است و فراتر از حواس جسمانی است.
سرّ حق را ز گفتگوی مجوی
چون بیابی نگاهدار و مگوی
هوش مصنوعی: راز حق را در کلام جست‌وجو نکن، اگر آن را پیدا کردی، آن را حفظ کن و به کسی نگو.
گذر از نحو صرف و محوش شو
وز ره محو زود نحوش شو
هوش مصنوعی: از قواعد و اصولی که در زندگی وجود دارد فراتر رو و خود را از آن‌ها جدا کن. از مسیری که به محو و نابودی می‌انجامد به سرعت عبور کن و خود را در آن به دست فراموشی بسپار.
قلم اینجا رسید و سر بشکست
خانه زو شد خراب و در بشکست
هوش مصنوعی: قلم به اینجا آمد و به شدت نوشت، به طوری که همه چیز را خراب کرد و در و دیوار را شکست.
نی پس و پیش ماند و زیر و زبر
نی چپ و راست هم نه خشگ و نه تر
هوش مصنوعی: نی نه جلو و نه عقب مانده است و نه به سمت چپ و راست، نه خشکی دارد و نه تری.
عور گشتیم نیست ما را هیچ
ترک ما کن به هیچ هیچ مپیچ
هوش مصنوعی: ما در دنیا دچار عیب و نقص هستیم و به هیچ صورت کامل نیستیم. پس به ما توجه نکن و از ما دوری کن، زیرا هیچ چیزی نمی‌توانیم ارائه دهیم.
زانکه ما در گذار آب شدیم
از می بی‌نشان خراب شدیم
هوش مصنوعی: چون ما در میان آب گذر کردیم و از می بی‌نشان سرمست و خراب شدیم.
می‌نماییم نقش پیشت لیک
نیست صورت نه نقش بنگر نیک
هوش مصنوعی: ما نمایشی از شخصیت و نقش خود به نمایش می‌گذاریم، اما واقعیتمان متفاوت است. به عمق موضوع بنگر و فقط به ظاهر نپرداز.
در نمکسار چون فتد حیوان
نقش حیوان نماند الا آن
هوش مصنوعی: زمانی که در نمکسار حیوانی بیفتد، تنها رد و نشانی از آن باقی می‌ماند و هیچ اثر واقعی از خود به جا نمی‌گذارد.
نمک محض باشد ای دانا
نبود هیچ جز نمک آنجا
هوش مصنوعی: ای دانا، در آنجا فقط نمک خالص وجود دارد و هیچ چیز دیگر نیست.
گر تو در دیگ آن بیندازی
نقش نبود در آن چو پردازی
هوش مصنوعی: اگر تو طرحی را در دیگ بیندازی، به مانند آن نخواهد بود که آن را به پردازی.
پس یقین گردد آنچه نقش نمود
کل نمک بود و هیچ نقش نمود
هوش مصنوعی: پس معلوم می‌شود که هر چیزی که به تصویر کشیده شده، تنها یک نمک بی‌ارزش و بدون حقیقت است.
این کتابم چو آن نمکلان است
همه معنی و سر قرآن است
هوش مصنوعی: این کتاب من مانند آن نمکدان است که همه معانی و اسرار قرآن را در خود دارد.
هر که دل را بدین دهد از جان
شود او محو معنی قرآن
هوش مصنوعی: هر کسی که دل را به عشق و محبت بسپارد، وجودش به طور کامل در فهم و درک معنای قرآن غرق می‌شود و از جان خود برای آن می‌گذرد.
چون گذارد در او رود با او
همچو قطره که اوفتد در جو
هوش مصنوعی: وقتی که چیزی در جایی قرار گیرد، همانند قطره‌ای است که در آب افتاده و در آن حل می‌شود.
هر کجا جو رود بهم پوید
گل و ریحان و لاله زو روید
هوش مصنوعی: هر جا که آب جاری باشد، گل‌ها و گیاهان زیبا مانند ریحان و لاله رشد می‌کنند.
زان گذارش تو عین او گردی
موج دریای عشق هو گردی
هوش مصنوعی: به خاطر مسیر و رفتارت، همانند او تبدیل به موجی در دریای عشق خواهی شد.
عین معنی شوی رهی ز صور
نکنی در صور نظر دیگر
هوش مصنوعی: اگر به حقیقت و معنای واقعی زندگی نزدیک شوی، دیگر به ظواهر و شکل‌های ظاهری اهمیت نخواهی داد و به چیزهای عمیق‌تر و واقعی‌تر توجه خواهی کرد.
بل صور از لقات بگریزند
همه از نور تو بپرهیزند
هوش مصنوعی: همه از زیبایی‌ها و جذابیت‌ها دوری می‌کنند و از پرتو وجود تو احتیاط می‌کنند.
زانکه از نور نار کشته شود
گر بزفتی هزار پشته شود
هوش مصنوعی: از آنجا که اگر کسی از نور چنان تحت تاثیر قرار گیرد که مانند شعله‌ای از آتش بسوزد، حتی اگر هزاران پشته هم جمع کند، باز هم تاثیر آن آتش بر او به اندازه‌ی همان نور خواهد بود.
گفت دوزخ صریح با مؤمن
بشنو این را ز لطف ای موقن
هوش مصنوعی: دوزخ به صراحت با مؤمن صحبت کرد و از او خواست که این گفته را بشنود، چون این پیامی از جانب لطف الهی است.
زود بگذر ز من برای خدا
تا نگردم ز نور صدق فنا
هوش مصنوعی: لطفاً هر چه زودتر از من بگذر تا از نور حقیقت و صدق محو نشوم.
نار از نور مؤمنان میرد
نور را باز نور جان گیرد
هوش مصنوعی: اتش یا نار از روشنی مؤمنان خاموش می‌شود و روشنایی دوباره جان می‌گیرد.
دان که ویرانی صور گردی
خصم ظلمت چو ماه و خور گردی
هوش مصنوعی: بدان که اگر به ویرانی و خراب شدن برسی، در چهره‌ات مانند ماه و خورشید درخشانی و به دور از ظلمت خواهی شد.
مثنوی گرچه صورت است به حرف
آمده همچو آب اندر ظرف
هوش مصنوعی: مثنوی به ظاهر فقط مجموعه‌ای از کلمات و جملات است، اما در واقع مانند آبی است که در ظرفی قرار دارد و معنای عمیقی را در خود نگه داشته است.
لیک او آفت صورها شد
قوت و قوت علم بی‌جا شد
هوش مصنوعی: اما او به عنوان یک آسیب برای زیبایی‌ها ظاهر شد و قدرت و نیروی علم بی‌مورد و نادرست گشت.
مثنوی معنوی است غیر صور
مثنوی آفتاب و غیر اختر
هوش مصنوعی: این ابیات بیانگر این است که مثنوی معنوی از زیبایی‌های معنوی و واقعی بهره‌مند است و به همین دلیل ارزش و اهمیت خاصی دارد. مانند آفتاب که نماد روشنی و زندگی است و ستاره‌ها که نماد زیبایی و نور هستند، مثنوی نیز دارای نور معنوی و حقیقتی عمیق است که فراتر از ظواهر و اشکال است.
چون شود آفتاب نور افشان
همه استاره‌ها شوند نهان
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید می‌درخشد و نور خود را می‌تاباند، تمام ستاره‌ها در پس‌زمینه پنهان می‌شوند.
زانکه جان غالب است و تن مغلوب
هر دو محوند در یم مطلوب
هوش مصنوعی: زیرا که روحنما و برتر از جسم است و جسم تحت تأثیر آن قرار دارد؛ هر دو در جستجوی یک هدف مشترک هستند.
می‌نگنجد سخن در این اشعار
زانکه سر را بود از اینش عار
هوش مصنوعی: سخن در این اشعار نمی‌گنجد، زیرا این سر به خاطر این موضوع شرمنده است.
گرچه خار است همره گلشن
ورچه دارند یک مقام و وطن
هوش مصنوعی: هرچند که خاری در کنار گل‌ها وجود دارد، اما هر دو در یک مکان و سرزمین قرار دارند.
لیک در خار لطف گل نبود
فهم گلشن ز خار می‌نشود
هوش مصنوعی: اما در میان خارها، محبت گل وجود ندارد و کسی که به خار عادت کرده، هرگز نمی‌تواند زیبایی باغ را درک کند.
چیست چاره بگو که خار سخن
می‌نگردد جدا از آن گلشن
هوش مصنوعی: چه راه حلی وجود دارد که خارهای کلام از گلستان جدا نمانند و به هم نپیوندند؟
بی‌سخن آن نمی‌جهد ز دهان
که بگیرند خط حسن اذهان
هوش مصنوعی: اگر کسی سخنی نگوید، این نشان نمی‌دهد که او حرفی برای گفتن ندارد؛ بلکه ممکن است دیگران با شنیدن آن، تأثیر منفی بر ذهن خود بگذارند.
آن قدر فهم می‌شود کاین خار
از قدم بوده است با گلزار
هوش مصنوعی: این به این معناست که با افزایش درک و آگاهی، متوجه می‌شویم که مشکلات و دشواری‌ها (مانند خارها) در کنار زیبایی‌ها و لطافت‌ها (مانند گل‌ها) وجود دارند. در واقع، سختی‌ها بخشی از تجربه‌ی زندگی و کنار زیبایی‌ها هستند.
فهم این می‌دهد به ما یاری
همچو از صنع دانش باری
هوش مصنوعی: این بیان به ما کمک می‌کند که دانش و آگاهی چقدر می‌تواند در فهم و درک مسائل به ما یاری رساند. در واقع، با استفاده از دانش و اندیشه، می‌توانیم به بینش بهتری دست یابیم و از آن بهره‌مند شویم.
این سخن را که نور تابنده است
جو که جوینده زود یابنده است
هوش مصنوعی: این گفته مانند نوری درخشان است؛ زیرا کسی که به دنبال آن می‌گردد، به‌سرعت آن را می‌یابد.
اندر این مثنوی همه پند است
مونس اوست کاندر این بند است
هوش مصنوعی: در این اثر، همگی نصیحت‌ها و آموزه‌ها وجود دارد و همراه آن نیز یاری‌کننده‌ای است که در این موضوعات به ما کمک می‌کند.
مثنوی را به صدق خوان نه به لب
تا عطاها بری ز حضرت رب
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که مثنوی (آثار ادبی) را با نیت و صداقت بخوان، نه فقط به صورت ظاهری و زبان. تا اینکه برکات و رحمت‌های الهی از جانب پروردگار به تو برسد.
چون به صدق و صفاش برخوانی
دانک همچون ملک در آن خوانی
هوش مصنوعی: وقتی با صداقت و پاکی به کسی محبت کنی، او نیز مانند یک ملک و بزرگوار به تو پاسخ خواهد داد.
اندران خوان بی‌حد و باقی
دائماً باشدت خدا ساقی
هوش مصنوعی: در آن سرای بی‌پایان و پرنعمت، همیشه خداوند به عنوان نوشنده و سیراب‌کننده وجود دارد.
بی‌کف و بی‌قدح شراب خوری
بی‌دهن نقل و هم کباب خوری
هوش مصنوعی: بدون دسته و بدون فنجان، شراب می‌نوشی و بدون دهان، نقل می‌زنی و همراه آن کباب می‌خوری.