گنجور

بخش ۱۶۶ - استشهاد آوردن حکایت ابراهیم ادهم رحمة اللّه علیه جهت تاکید پند و موعظه بر این معنی

یک شبی خفته بود ابراهیم
بر سر تخت خودب ناز و نعیم
ناگه از بام بانگ و نعره شنید
شقشق پ ا بگوش شاه رسید
بانگ زد گفت های بر سر بام
چه کسانید در چنین هنگام
پاسبانید یا که دزدانید
کیست اندر سرا نمی ‌ دانید
تو مدان خود فرشتگان بودند
کادمی وار خویش بنمودند
شاهشان گفت هی چه میجوئید
بر سر بام من چه میپوئید
همه گفتند در تکاپوئیم
شتر یاوه کرده می جوئیم
شه چو بشنید آن سخن خندید
گفت کای ابلهان خام پلید
بر سر بام کس شتر جوید
هیچ عاقل چنین سخن گوید
همه گفتند این عجایب تر
که بر تخت شاهی و کر و فر
شدۀ طالب وصال اله
نشنیده است کس طلب در جاه
کس نبرده است با حجاب هوا
بوی از کردگار بی همتا
کس نخورده است نعمتی زنعیم
در تک نار و شعله ‌ های جحیم
چون حجاب است ملکت دنیا
کی نماید در او ترا عقبی
در بن چاه باغ می جوئی
راست بشنو که کژ همیپوئی
در چنین نار نور جوئی تو
در صف دیو حور جوئی تو
این تمنا کژ است از این بگذر
سوی جان رو برون شو از پیکر
تا رسی اندر آنچه میجوئی
تا در آن روضه همچو گل روئی
خود همان بود این سخن چو شنید
کرد ترک شهی و فقر گزید
گشت در حال ناپدید از خلق
کرد زربفت را بدل با دلق
کوه وص حرا گرفت چون شیدا
مست و بیخویش گشت از آن ص هبا
گرچه از چشم خلق بد مستور
شد چو سیمرغ در جهان مشهور
عوض ملک چند روزه ورا
داد حقش شهی هر دو سرا
برهید از جهان مرگ و فنا
زندگی یافت در سرای بقا
عوض قلب زر نقد ستد
در چنین سود هر کسی نفتد
عوض ملک و تخت دار و غرور
ملک باقی شدش ز حق مقدور
رست از شاهی دروغ مجاز
پادشاه حقیقتی شد باز
خود شه راستین کنون است او
که چو مجنون در این جنون است او
عقل او را عقیله بود و عقال
نگشود آن عقال را چو ر جال
رفت از خاطرش غم دنیا
گشت دلشاد و خرم از عقبی
گرد عالم چو چرخ میگردید
هر دمی صد جهان نو می ‌ دید
روز و شب در طواف بد هر سو
بعد ده سال آن شه حق خو
ناگهان بر کنار بحر آمد
شست تا لحظه ‌ ای بیارامد
دلق خود را گرفته بد میدوخت
همچو آتش ز عشق میافروخت
اتفاقا یکی امیر رسید
از غلامان شاه و آن را دید
گفت بهرچه آخر ای سلطان
ترک کردی شهی شدی اینسان
اطلس و نخ ز تن برون کردی
رو بدین دلق کهنه آوردی
آنچنان تخت و بخت و ملکت را
وانچنان سروری و دولت را
می نگوئی چرا رها کردی
هر طرف چون گدا همی گردی
شاه در حال سوزن خود را
بی توقف فکند در دریا
بانگ کرد و بماهیان فرمود
بدر آرید سوزنم را زود
در زمان صد هزار ماهی ز آب
سر برآورد ز امر او بشتاب
هر یکی سوزنی ز زر بدهان
داشت آورد پیش شاه که هان
روی بامیر کرد پس سلطان
گفت کاین شاهی است به یا آن
میر در حال سر نهاد بشاه
گفت ای خاص خاص خاص اله
گرچه الفاظ بی ادب راندم
لیک اکنون ز شرم درماندم
از کرم عذر بنده را بپذیر
که نبودم ز سر کار خبیر
پس نشاید گرفت بر مردان
که از ایشان بود فلک گردان
گر بود صدق همره جانت
ور تو خواهی که بالد ایمانت
با ادب باش پیش مرد خدا
همچنانکه بنزد شاه گدا
مکن از خود قیاس ایشان را
منگر خوار عشق کیشان را
پیش ایشان بیفت تا خیزی
بعد از آن از لبان شکر ریزی
روز خود میرو شو از ایشان میر
اللّه اللّه در این مکن تاخیر
تا نمیراندت اجل ناخواه
نرسی بعد از آن بوصل آله
کار خود پیشتر ز مرگ بکن
ور نه بیخت اجل کند ازبن
جسم را بسته ‌ اند سخت بجان
نتوان کردنش جدا آسان
سخت چفسیده ‌ اند هر دو بهم
همچو دو کاغذ از سریش ای عم
اندک اندک ز همدگرشان تو
بگشا و مگیر آسان تو
ور بتدریج تو جدا نکنی
درد خود را کنون دوا نکنی
ملک الموت چون هجوم آرد
بر تو عضوی درست نگذارد
چون کند جسم را جدا از جان
هستی توش ود قوی ویران
جان ودل همچو تن خراب شود
علف دوزخ و عذاب شود
مهل در عم ر بهر آنت داد
تا که جان را ز تن کنی آزاد
همه قرآن بیان این حال است
اولیا را همه همین قال است
یک بیک چارۀ جدائی آن
بنمودند با تو فاش و عیان
گر بگیری تو آن اوامر را
بیشکی جان شود ز جسم جدا
رو چو باحق کنی بری از غیر
آن طرف باشدت بمعنی سیر
اندک اندک بحق کنی خو تو
بنهی رو ز سو به بیسو تو
انس از عالم فنا ببری
غیر حق را چو موی سرستری
از عبادت شود ترا آرام
رسد از طاعتت هزاران کام
خلق تو عکس خلق خلق شود
عمر تو با خدای صرف رود
جز رضای خدا نجوئی تو
جز بسوی خدا نپوئی تو
خلق از ذکر حق ملول شوند
در خور و خواب و در ذبول شوند
چون سخنهای این جهان شنوند
برهند از ذبول و زنده شوند
عکس ایشان بنزد طالب حق
هست ذکر جهان عظیم خلق
ننگش آید ز گفتگوی جهان
متنفر بود از آن و جهان
چون سخنهای آن جهان شنود
گوش بگشاید وزجان شنود
ماهیان را حیات از دریاست
خاکیان را ز خاک نشو و نماست
قبلۀ ماهیان بود دریا
کعبۀ خاکیان که و صحرا
ضد همدیگرند روز وشبان
هرچه این خواهد او نخواهد آن
اهل دنیا روند سوی جحیم
اهل عقبی سوی سرای نعیم
اهل حق هم شوند ملحق حق
زانکه بودند آن حق ز سبق
هر یکی را مقام لایق اوست
هر یکی را جزا مطابق خوست
در خور هر عمل جزا آید
کی بر اهل جفا وفا آید
رحمت آید بسوی مرحومان
لعنت آید بسوی مرجومان
سوی ظالم کجا رود رحمت
چونکه او هست در خور محنت
هرچه کاری برش همان دروی
هرچه گوئوجواب آن شنوی

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یک شبی خفته بود ابراهیم
بر سر تخت خودب ناز و نعیم
هوش مصنوعی: روزی ابراهیم در آرامش و راحتی بر تخت خود خوابیده بود.
ناگه از بام بانگ و نعره شنید
شقشق پ ا بگوش شاه رسید
هوش مصنوعی: ناگهان صدای فریاد و شور و غوغایی از بالای بام به گوش شاه رسید.
بانگ زد گفت های بر سر بام
چه کسانید در چنین هنگام
هوش مصنوعی: صدا زد و پرسید که شما چه کسانی هستید که در این زمان بر بام ایستاده‌اید؟
پاسبانید یا که دزدانید
کیست اندر سرا نمی ‌ دانید
هوش مصنوعی: شما راستی در اینجا محافظان هستید یا دزدان؟ هیچ‌کس نمی‌داند در این مکان چه کسی حضور دارد.
تو مدان خود فرشتگان بودند
کادمی وار خویش بنمودند
هوش مصنوعی: این متن به این معنی است که تو تصور نکن که فرشتگان، خود را به تو نشان داده‌اند. آنها به گونه‌ای که در نظر تو هستند، نیستند و جنبه‌ای از وجودشان را نمایان کرده‌اند.
شاهشان گفت هی چه میجوئید
بر سر بام من چه میپوئید
هوش مصنوعی: پادشاهان فرمودند: ای کسانی که در جستجوی چیزهایی هستید، چرا بر بالای بام من در حال رفت و آمد هستید و در پیچه‌های من می‌گردید؟
همه گفتند در تکاپوئیم
شتر یاوه کرده می جوئیم
هوش مصنوعی: همه می‌گویند که ما در حال تلاش و فعالیت هستیم، اما حقیقتاً در حال بافتن داستان‌های بی‌اساس و نادرست هستیم.
شه چو بشنید آن سخن خندید
گفت کای ابلهان خام پلید
هوش مصنوعی: وقتی شاه آن صحبت را شنید، خندید و گفت: ای نادان‌های خام و ناپاک!
بر سر بام کس شتر جوید
هیچ عاقل چنین سخن گوید
هوش مصنوعی: هیچ فرد عاقل و معقولی به دنبال چیزهایی که نمی‌تواند به دست بیاورد نیست، مانند کسی که بر بالای بام نشسته باشد و به دنباله شتر به خاطر دانه جو بگردد.
همه گفتند این عجایب تر
که بر تخت شاهی و کر و فر
هوش مصنوعی: همه گفتند که این شگفتی‌ها به ویژه در مقام سلطنت و قدرت بیشتر به چشم می‌آید.
شدۀ طالب وصال اله
نشنیده است کس طلب در جاه
هوش مصنوعی: کسی که به دنبال وصال الهی است، هیچ‌کس را نشنیده که در مقام و جایگاه بالا طلب کند.
کس نبرده است با حجاب هوا
بوی از کردگار بی همتا
هوش مصنوعی: هیچ‌کسی با حجاب و پرده‌های ما بین خود و عالم، بوی خوش و معرفت خالق یگانه را دریافت نکرده است.
کس نخورده است نعمتی زنعیم
در تک نار و شعله ‌ های جحیم
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نتوانسته است از نعمت‌های بهشتی بهره‌مند شود در حالی که در آتش دوزخ و شعله‌های آن باشد.
چون حجاب است ملکت دنیا
کی نماید در او ترا عقبی
هوش مصنوعی: دنیا مانند یک پرده است و در پشت آن نمی‌توان حقیقت و آخرت را دید. اگر انسان به دنیای مادی وابسته باشد، نمی‌تواند به چیزهایی که در آخرت وجود دارند دسترسی پیدا کند.
در بن چاه باغ می جوئی
راست بشنو که کژ همیپوئی
هوش مصنوعی: در عمق چاه، درخت میوه‌ای را جست‌وجو می‌کنی، اما به دقت گوش کن که ممکن است اشتباه کنی.
در چنین نار نور جوئی تو
در صف دیو حور جوئی تو
هوش مصنوعی: در این شرایط تاریک، تو به دنبال نور هستی و در دنیایی که مملو از شیاطین است، به دنبال نیکویی و زیبایی می‌گردی.
این تمنا کژ است از این بگذر
سوی جان رو برون شو از پیکر
هوش مصنوعی: این آرزو نادرست است، از آن بگذر و به سمت روح خود برو، از قید جسم خارج شو.
تا رسی اندر آنچه میجوئی
تا در آن روضه همچو گل روئی
هوش مصنوعی: برای رسیدن به آنچه که به دنبالش هستی، تلاش کن تا در بهشت مانند گلی زیبا شکوفا شوی.
خود همان بود این سخن چو شنید
کرد ترک شهی و فقر گزید
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که شخصی وقتی این صحبت را شنید، به سراغ ترک دنیا و انتخاب زندگی ساده و بی‌پیرایه رفت.
گشت در حال ناپدید از خلق
کرد زربفت را بدل با دلق
هوش مصنوعی: دست از مردم برداشت و در فضایی جدید غرق شد، لباس زیبا و بافتنی خود را با لباسی ساده و معمولی عوض کرد.
کوه وص حرا گرفت چون شیدا
مست و بیخویش گشت از آن ص هبا
هوش مصنوعی: کوه حرا در حالت شور و شیدایی به سر می‌برد و بدون خودخواهی، تحت تأثیر عشق و وصال قرار گرفته است.
گرچه از چشم خلق بد مستور
شد چو سیمرغ در جهان مشهور
هوش مصنوعی: هرچند که به چشم مردم پنهان شده، اما مانند سیمرغ در جهان معروف و شناخته‌شده است.
عوض ملک چند روزه ورا
داد حقش شهی هر دو سرا
هوش مصنوعی: به جای اینکه به خاطر یک زندگی کوتاه به او پاداش دهد، از حقش در دو جهان به او داده‌اند.
برهید از جهان مرگ و فنا
زندگی یافت در سرای بقا
هوش مصنوعی: از دنیای مرگ و نابودی دور شوید و زندگی واقعی را در خانه ابدی پیدا کنید.
عوض قلب زر نقد ستد
در چنین سود هر کسی نفتد
هوش مصنوعی: در چنین موقعیتی که سودی وجود دارد، کسی حاضر نیست قلب طلا را به خاطر آن مورد معامله قرار دهد. این به معنی این است که ارزش واقعی و گرانبهایی مانند قلب انسان را نمی‌توان با چیزهای مادی و زودگذر عوض کرد.
عوض ملک و تخت دار و غرور
ملک باقی شدش ز حق مقدور
هوش مصنوعی: عوض از سلطنت و جایگاه و افتخار، تنها چیزی که باقی ماند، اراده و قدرت خداست.
رست از شاهی دروغ مجاز
پادشاه حقیقتی شد باز
هوش مصنوعی: از سلطنت نادرست و فریبنده رهایی یافت و به واقعیات حقیقی دست یافت.
خود شه راستین کنون است او
که چو مجنون در این جنون است او
هوش مصنوعی: امروز، او که به حقیقت خود رسیده، همانند مجنون در عشق و شیدایی غوطه‌ور است.
عقل او را عقیله بود و عقال
نگشود آن عقال را چو ر جال
هوش مصنوعی: عقل او بسیار نیکو و خردمند بود، اما نتوانست به درستی از آن بهره‌برداری کند و این محدودیتش باعث شد که مانند حیوانی گرفتار در دام بماند.
رفت از خاطرش غم دنیا
گشت دلشاد و خرم از عقبی
هوش مصنوعی: او از فکر غم‌های دنیوی دور شد و به آرامش و خوشی در زندگی جاودانه رسید.
گرد عالم چو چرخ میگردید
هر دمی صد جهان نو می ‌ دید
هوش مصنوعی: جهان همچون چرخی در حال چرخش است و هر لحظه صدها دنیای جدید را مشاهده می‌کند.
روز و شب در طواف بد هر سو
بعد ده سال آن شه حق خو
هوش مصنوعی: پس از ده سال که روز و شب به دور بدی‌ها می‌گردم، بالاخره آن پادشاه حقیقی را پیدا کردم.
ناگهان بر کنار بحر آمد
شست تا لحظه ‌ ای بیارامد
هوش مصنوعی: ناگهان کنار دریا رسید و برای لحظه‌ای استراحت کرد.
دلق خود را گرفته بد میدوخت
همچو آتش ز عشق میافروخت
هوش مصنوعی: او لباس خود را به طرز عجیبی از هم دوخته و مانند آتش به خاطر عشق در حال سوختن است.
اتفاقا یکی امیر رسید
از غلامان شاه و آن را دید
هوش مصنوعی: به طور اتفاقی، یکی از افراد با مقام عالی از خدمتگزاران شاه رسید و آن چیز را مشاهده کرد.
گفت بهرچه آخر ای سلطان
ترک کردی شهی شدی اینسان
هوش مصنوعی: ای سلطان، چرا به خاطر چه چیزی از میان ما رفتی و چنین درخشان و بزرگ شده‌ای؟
اطلس و نخ ز تن برون کردی
رو بدین دلق کهنه آوردی
هوش مصنوعی: تو لباس زیبا و گران‌قیمت خود را کنار گذاشتی و به خاطر این که پیراهن کهنه‌ای پوشیده‌ای، از زیبایی و زینت خود کاسته‌ای.
آنچنان تخت و بخت و ملکت را
وانچنان سروری و دولت را
هوش مصنوعی: به آن اندازه که تخت و حکومت و سروری و ثروت را داری، همین‌قدر باید قدر و ارزش آن‌ها را بدانید.
می نگوئی چرا رها کردی
هر طرف چون گدا همی گردی
هوش مصنوعی: تو از من می‌پرسی چرا بی‌هدف در این سو و آن سو می‌گردم، مانند گدایان؟
شاه در حال سوزن خود را
بی توقف فکند در دریا
هوش مصنوعی: سلطانی در حالی که غرق در افکار خود بود، بی‌وقفه به سوی دریا حرکت کرد.
بانگ کرد و بماهیان فرمود
بدر آرید سوزنم را زود
هوش مصنوعی: صدایش را بلند کرد و به ماهی‌ها گفت: زود بیرون بیایید و سوزن مرا بیاورید.
در زمان صد هزار ماهی ز آب
سر برآورد ز امر او بشتاب
هوش مصنوعی: زمانی که صد هزار ماهی از آب خارج شدند، به خاطر فرمان او، باید با شتاب و سرعت عمل کرد.
هر یکی سوزنی ز زر بدهان
داشت آورد پیش شاه که هان
هوش مصنوعی: هر یک از آنها یک سوزن طلا در دهان داشتند و آن را به پیش شاه آوردند و گفتند: نگاه کن.
روی بامیر کرد پس سلطان
گفت کاین شاهی است به یا آن
هوش مصنوعی: در بالای کوه، مردی به سوی سلطان اشاره کرد و گفت که این قدرت و سلطنت همواره باید در یاد داشته باشد.
میر در حال سر نهاد بشاه
گفت ای خاص خاص خاص اله
هوش مصنوعی: در حالتی که میرداد، سر بر زمین گذاشت، به شاه گفت: ای برگزیده‌ترین برگزیده‌ها!
گرچه الفاظ بی ادب راندم
لیک اکنون ز شرم درماندم
هوش مصنوعی: هرچند که با کلمات بی‌ادبانه صحبت کردم، اما حالا از شرم و خجالت به شدت ناراحتم.
از کرم عذر بنده را بپذیر
که نبودم ز سر کار خبیر
هوش مصنوعی: لطفاً به بزرگواری خود عذرخواهی من را بپذیرید؛ چرا که به دلیل ناآگاهی نتوانستم به درستی عمل کنم.
پس نشاید گرفت بر مردان
که از ایشان بود فلک گردان
هوش مصنوعی: پس نباید بر مردان خُرده گرفت، چرا که سرنوشت و تقدیر از آنِ آن‌هاست و آنها تحت تأثیر آن قرار دارند.
گر بود صدق همره جانت
ور تو خواهی که بالد ایمانت
هوش مصنوعی: اگر صداقت و راستی در دل تو باشد و بخواهی که ایمانت بالا رود و رشد کند، تو را به اوج می‌رساند.
با ادب باش پیش مرد خدا
همچنانکه بنزد شاه گدا
هوش مصنوعی: با احترام و ادب رفتار کن در پیش مردان خدا، همان‌طور که در برابر پادشاه رفتار می‌کنی.
مکن از خود قیاس ایشان را
منگر خوار عشق کیشان را
هوش مصنوعی: به خودت نگی نکه اینان را با خودت مقایسه کنی، زیرا عشق آنها را کوچک نشمار.
پیش ایشان بیفت تا خیزی
بعد از آن از لبان شکر ریزی
هوش مصنوعی: برای آنها ریزش شکر از لبان را بر می‌انگیزد، پس بهتر است در برابرشان فروتنی کنی تا بعداً از این محبت‌ها بهره‌مند شوی.
روز خود میرو شو از ایشان میر
اللّه اللّه در این مکن تاخیر
هوش مصنوعی: هر روز به کارهای خود بپرداز و خود را از مسائل و مشکلات فراتر از آن‌ها آزاد کن. در این کار تأخیر نکن و موانع را پشت سر بگذار.
تا نمیراندت اجل ناخواه
نرسی بعد از آن بوصل آله
هوش مصنوعی: تا زمانی که وقت مرگت نرسیده، هرگز به وصال محبوب نمی‌رسی.
کار خود پیشتر ز مرگ بکن
ور نه بیخت اجل کند ازبن
هوش مصنوعی: هر چه کار داری قبل از مرگ انجام بده، وگرنه سرنوشت ناگزیر می‌آید و تو را از پا درمی‌آورد.
جسم را بسته ‌ اند سخت بجان
نتوان کردنش جدا آسان
هوش مصنوعی: جسم سخت و محکم را به جان بسته‌اند و جدا کردن آن کار آسانی نیست.
سخت چفسیده ‌ اند هر دو بهم
همچو دو کاغذ از سریش ای عم
هوش مصنوعی: هر دو به شدت به یکدیگر چسبیده‌اند مانند دو تکه کاغذ که با چسب به هم وصل شده‌اند.
اندک اندک ز همدگرشان تو
بگشا و مگیر آسان تو
هوش مصنوعی: به تدریج و به آرامی از دل یکدیگر فاصله بگیر و کارها را برای خود آسان کن.
ور بتدریج تو جدا نکنی
درد خود را کنون دوا نکنی
هوش مصنوعی: اگر به تدریج درد خود را از خود جدا نکنی، اینک نمی‌توانی درمانی برای آن پیدا کنی.
ملک الموت چون هجوم آرد
بر تو عضوی درست نگذارد
هوش مصنوعی: زمانی که ملک الموت بر تو حمله‌کند و به سراغت بیاید، دیگر نمی‌توانی سالم بمانی و هیچ بخشی از بدنت را درست و سالم نخواهی داشت.
چون کند جسم را جدا از جان
هستی توش ود قوی ویران
هوش مصنوعی: زمانی که جسم از جان جدا می‌شود، وجود تو از بین می‌رود و احساسات و نیرویی که داری، نابود می‌شود.
جان ودل همچو تن خراب شود
علف دوزخ و عذاب شود
هوش مصنوعی: اگر جان و دل انسان به وضعیت بدی دچار شوند، مانند تن که خراب شده، عذاب و دردسرهای شدید به سراغش خواهد آمد.
مهل در عم ر بهر آنت داد
تا که جان را ز تن کنی آزاد
هوش مصنوعی: فرصتی به تو داده شده تا بتوانی آزادانه روح خود را از جسمت جدا کنی.
همه قرآن بیان این حال است
اولیا را همه همین قال است
هوش مصنوعی: قرآن تماماً به بیان حال ولیان خدا اختصاص دارد و صحبت‌های آنها را به تصویر می‌کشد.
یک بیک چارۀ جدائی آن
بنمودند با تو فاش و عیان
هوش مصنوعی: آنها یک راه برای حل مشکلات جدایی را به وضوح و روشنی به تو نشان دادند.
گر بگیری تو آن اوامر را
بیشکی جان شود ز جسم جدا
هوش مصنوعی: اگر تو آن دستورات را بگیری، قطعا جان از جسم جدا خواهد شد.
رو چو باحق کنی بری از غیر
آن طرف باشدت بمعنی سیر
هوش مصنوعی: اگر به خدا روی آورده و از دنیا و غیر او آزاد شوی، به معنای واقعی، در جاده سیر و سلوک قرار خواهی گرفت.
اندک اندک بحق کنی خو تو
بنهی رو ز سو به بیسو تو
هوش مصنوعی: به آرامی و به تدریج، تو حق را بر می‌گزینی و از جایی که نباید، دور می‌شوی.
انس از عالم فنا ببری
غیر حق را چو موی سرستری
هوش مصنوعی: اگر از دنیای زوال و فانی دوری کنی، در آن صورت فقط حقیقت را خواهی شناخت و این شناخت به اندازه موی سر تو خواهد بود.
از عبادت شود ترا آرام
رسد از طاعتت هزاران کام
هوش مصنوعی: از عبادت و بندگی، آرامش به تو می‌رسد و از اطاعت و فرمانبرداری، به دردهای فراوانی دست خواهی یافت.
خلق تو عکس خلق خلق شود
عمر تو با خدای صرف رود
هوش مصنوعی: وجود تو بازتابی از آفرینش است و عمر تو همچون هدیه‌ای از سوی خداوند سپری می‌شود.
جز رضای خدا نجوئی تو
جز بسوی خدا نپوئی تو
هوش مصنوعی: جز خشنودی خدا را نخواهی و جز به سمت خداوند نخواهی رفت.
خلق از ذکر حق ملول شوند
در خور و خواب و در ذبول شوند
هوش مصنوعی: مردم از یاد خدا خسته می‌شوند و در زندگی روزمره و خواب و بی‌حالی غرق می‌شوند.
چون سخنهای این جهان شنوند
برهند از ذبول و زنده شوند
هوش مصنوعی: هرگاه انسان‌ها به سخنان و گفتارهای این دنیا گوش دهند، از رکود و سقوط رهایی یافته و به زندگی و نشاط دست پیدا می‌کنند.
عکس ایشان بنزد طالب حق
هست ذکر جهان عظیم خلق
هوش مصنوعی: تصویر ایشان در نزد کسی که طلب حقیقت دارد، ذکر بزرگ و عظمتی از جهان خلق است.
ننگش آید ز گفتگوی جهان
متنفر بود از آن و جهان
هوش مصنوعی: او از صحبت‌های دنیا شرمنده است و از آن و از دنیا بیزار است.
چون سخنهای آن جهان شنود
گوش بگشاید وزجان شنود
هوش مصنوعی: وقتی که انسان به سخنان آن دنیا گوش می‌دهد، گوشش باز می‌شود و از زندگی و وجودش آگاه‌تر می‌شود.
ماهیان را حیات از دریاست
خاکیان را ز خاک نشو و نماست
هوش مصنوعی: ماهی‌ها زندگی‌شان را از دریا می‌گیرند و انسان‌ها و سایر موجودات زمینی از خاک رشد و نمو می‌کنند.
قبلۀ ماهیان بود دریا
کعبۀ خاکیان که و صحرا
هوش مصنوعی: دریا به عنوان قبله‌ای برای ماهی‌ها و کعبه‌ای برای انسان‌ها در نظر گرفته می‌شود، در حالی که صحرا نیز در اینجا مورد اشاره است. این بیان نشان‌دهنده‌ی اهمیت و جایگاه ویژه دریا و صحرا برای موجودات مختلف است.
ضد همدیگرند روز وشبان
هرچه این خواهد او نخواهد آن
هوش مصنوعی: روز و شب هر کدام به دنبال اهداف و خواسته‌های خود هستند و هیچ‌گاه نمی‌توانند کاملاً با هم هماهنگ باشند. آنچه یکی می‌خواهد، دیگری نمی‌خواهد.
اهل دنیا روند سوی جحیم
اهل عقبی سوی سرای نعیم
هوش مصنوعی: مردم دنیا به سوی آتش جهنم می‌روند، اما اهل آخرت به سمت خانه نعمت و آرامش می‌روند.
اهل حق هم شوند ملحق حق
زانکه بودند آن حق ز سبق
هوش مصنوعی: اگر کسانی که به حق تعلق دارند، به حق ملحق شوند، این به خاطر آن است که آنها از آغاز، به حق پیوسته‌اند.
هر یکی را مقام لایق اوست
هر یکی را جزا مطابق خوست
هوش مصنوعی: هر شخصی به اندازه شایستگی و ویژگی‌های خود، جایگاه خاصی دارد و پاداش هر کس نیز مطابق با خصوصیات و رفتارهای اوست.
در خور هر عمل جزا آید
کی بر اهل جفا وفا آید
هوش مصنوعی: هر عملی پاداش خاص خود را دارد؛ آیا ممکن است کسانی که به دیگران آسیب می‌زنند، وفا و محبت ببینند؟
رحمت آید بسوی مرحومان
لعنت آید بسوی مرجومان
هوش مصنوعی: رحمت و رحمت الهی به سوی افراد نیکوکار و باصفا می‌آید، در حالی که نفرین و عذاب به سوی افراد بدکار و مفسد می‌رسد.
سوی ظالم کجا رود رحمت
چونکه او هست در خور محنت
هوش مصنوعی: رحمت به سوی ظالم نمی‌رود، چون او سزاوار رنج و عذاب است.
هرچه کاری برش همان دروی
هرچه گوئوجواب آن شنوی
هوش مصنوعی: هر چیزی که انجام دهی، همان نتیجه را خواهی دید؛ هر چیزی که بگویی، پاسخ آن را خواهی شنید.