گنجور

بخش ۱۶۵ - در بیان آنکه مصطفی صلی اللّه علیه و آله خبر داد که اولیاء وارثان من اند و ایشان را روز قیامت شفاعت باشد که ولهم شفاعة فی الناس والشیخ فی قومه کالنبی فی امته

شاه محمود یک شبی میگشت
بگروهی رسید اندر دشت
پس بگفتند شاه را که بگو
چه کسی ده خبر بهانه مجو
گفت او کز شما یکی ام من
هست همچون شما مرا این فن
آن یکی گفت هر یکی ز شما
باز گوئید صنعت خود را
گفت یک خاصیت مرا در گوش
باشد ای دوستان مکر فروش
من بدانم که سگ چه میگوید
سوی آن بانگ از چه میپوید
گفت آن یک مراست در بازو
نقبها میزنم قوی صد تو
گفت آن یک مراست در بینی
کنم از خاک زر ببو بینی
گفت آن یک مراست اندر دست
که کمند افکنم بلند از پست
گفت آن یک مراست در دیده
که هرانکو شبم شود دیده
روز بشناسمش که او چه کس است
شاه یا شحنه دزد یا عسس است
گفت شه که مراست اندر ریش
که بگاه گرفتن و تشویش
چون که من ریش را بجنبانم
همگان را ز قتل برهانم
همه گفتند قطب مائی تو
که دهی جمله را رهائی تو
بعد از آن جملگان روانه شدند
بسوی قصر شه دوانه شدند
چون سگی بانگ زد ز جانب راست
گفت میگوید این که شه با ماست
خاک بو کرد آن و گفت که هان
زیر این است مخزن سلطان
وان دگر بر سرا فکند کمند
گرچه بود آن سرا عظیم بلند
نقب زن نقب زد در آن مخزن
زر برون کرد و اطلس و ادکن
هر یکی هر چه خواستند از آن
برگرفتند و داشتند نهان
پادشه چون مقامشان رادید
خویشتن را از آن نفر دزدید
بامدادان نشست بر سر تخت
گفت احوال دزد و مخزن و رخت
پس بفرمود شه بسرهنگان
که فلان جا روید زو ترهان
هر که آنجاست جمله را گیرید
دست بندید و عذر مپذیرید
در زمان جمله را بیاوردند
دست بسته بشاه بسپردند
آنکه شب هرکرا که میدید او
بامدادش همیشناخت ز رو
دید بر تخت شاه را و شناخت
گفت با ما نه دوش این میتاخت
آنکه او داشت خاصیت در ریش
هست این و از اوست این تشویش
رو بشه کرد و گفت ای سلطان
هرچه گفتیم جمله کردیم آن
وقت آن شد که ریش جنبانی
زین بلامان بلطف برهانی
کرد آزاد شاهشان از جود
هیچ خلفی نکرد در موعود
بلکه بخشید مال و خلعتشان
بر سری آن شه عظیم الشان
شاه حق است در لباس بشر
نیست پوشیده زو نه خیر و نه شر
هست با ما در آنچه ما هستیم
هر یکی گر بلند و گرپستیم
سر جمله بر او چو خور پیداست
از بد و نیک و از فزون وز کاست
وهو معکم شنو تو بی تأویل
فهم کن در گذر ز قال و ز قیل
خلق هستند همچو آن دزدان
هر یکی را فنی است نیک بدان
آن فنون را گر آورم بشمار
گفتگویم شود قوی بسیار
هیچ آن دستگیر کس نشود
کار کس پیش از آن فنون نرود
لیک فنی که باشد از دیده
همچو آن تیز بین بگزیده
کو چو شب دیده بود آن شه را
روز بشناخت روی چون مه را
برهانید دید او همه را
آن ضعیفان خوار چون رمه را
همچنین هر کسی که حق را دید
در تن آب و گل ورا بگزید
در جهان شب آنکه دیده و راست
دید حق را اگرچه در بشر است
چون ببیند برون ار آب و گلش
هم گزیند بعشق جان ودلش
روز حشر و جزا جز او حق را
نشناسد کسی دگر آنجا
چون محمد شفیع گردد او
عاصیان را جهاند اوزان جو
دستگیر همه شود آن روز
نهلدشان در آتش و تف و سوز
همه را از جحیم برهاند
در سرای نعیم بنشاند
بینوایان از او غنی گردند
همه چون آسمان سنی گردند
گرچه ناراند جمله نور شوند
ورچه دیواند رشگ حور شوند
قدر فهم شماست این سخنم
ورنه از حال او چو شرح کنم
که چها بخشد او بخلق جهان
زهره درد گر آورم بزبان
همه را همچو خود کند والا
برد از لای نفی در الا
همه گردند حاکم مطلق
حکم جمله روان شود چون حق
پس یقین شد که اصل چشم بود
که بدان کار خلق پیش رود
هر کرا پیشوا شود دیده
او بود در جهان پسندیده
خنک آن کس که دامنش گیرد
پند او را بعشق بپذیرد
مقتدای خودش کند از جان
ندهد زو دمی بهر دو جهان
دایم از دل بود مراقب او
تا برد هر دم از مواهب او
هوس او کشد هوسها را
شکند مرغ جان قفس ها را
غیر را سر برد بخنجر لا
ره برد بی حجاب در الا
هر هوس پرده ایست اندر تو
تا ندری کجا کنی سر تو
ملک دنیا و تخت ادهم وار
ترک کن رو بملک عقبی آر

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شاه محمود یک شبی میگشت
بگروهی رسید اندر دشت
هوش مصنوعی: شاه محمود یک شب در حال گشت و گذار بود و به گروهی در دشت رسید.
پس بگفتند شاه را که بگو
چه کسی ده خبر بهانه مجو
هوش مصنوعی: پس گفتند به شاه که بگو چه کسی را بهانه قرار ندهی و دنبال خبر بدوی.
گفت او کز شما یکی ام من
هست همچون شما مرا این فن
هوش مصنوعی: او گفت که من نیز یکی از شما هستم و مانند شما این هنر را دارم.
آن یکی گفت هر یکی ز شما
باز گوئید صنعت خود را
هوش مصنوعی: یکی از آنها گفت: هر یک از شما مهارت و هنر خود را بگویید.
گفت یک خاصیت مرا در گوش
باشد ای دوستان مکر فروش
هوش مصنوعی: دوستان مکار، بگذارید یک ویژگی خاص من را در گوش بگویید.
من بدانم که سگ چه میگوید
سوی آن بانگ از چه میپوید
هوش مصنوعی: من می‌دانم که سگ به چه چیزی اشاره می‌کند و به خاطر آن صدا به چه چیزی حمله‌ور می‌شود.
گفت آن یک مراست در بازو
نقبها میزنم قوی صد تو
هوش مصنوعی: گفت: من قدرتمند هستم و می‌توانم به راحتی از میان موانع عبور کنم. صدای تو در گوشم طنین‌انداز است.
گفت آن یک مراست در بینی
کنم از خاک زر ببو بینی
هوش مصنوعی: آن فرد به من گفت که من یک چیز باارزش و گرانبها را از خاک به دست می‌آورم، همان‌طور که می‌توانی به وضوح ببینی.
گفت آن یک مراست اندر دست
که کمند افکنم بلند از پست
هوش مصنوعی: او گفت که آن شخص خاص در دست من است و من می‌توانم او را به راحتی از پایین بالا بکشم.
گفت آن یک مراست در دیده
که هرانکو شبم شود دیده
هوش مصنوعی: گفت آن یکی که در چشم من است، هر کس را که به شب تبدیل شود، می‌بیند.
روز بشناسمش که او چه کس است
شاه یا شحنه دزد یا عسس است
هوش مصنوعی: روزی او را می‌شناسم که بدانم او چه کسی است؛ آیا شاه است، یا یک شحنه، یا دزد، یا یک نگهبان.
گفت شه که مراست اندر ریش
که بگاه گرفتن و تشویش
هوش مصنوعی: شاه گفت که نگرانی و اضطرابم به خاطر موهایم است، که نشان از حال و روز من دارد.
چون که من ریش را بجنبانم
همگان را ز قتل برهانم
هوش مصنوعی: هرگاه من ریش خود را تکان دهم، همه را از خطر مرگ نجات می‌دهم.
همه گفتند قطب مائی تو
که دهی جمله را رهائی تو
هوش مصنوعی: همه می‌گویند تو همان کسی هستی که می‌توانی به همه کمک کنی و آن‌ها را از مشکلات نجات دهی.
بعد از آن جملگان روانه شدند
بسوی قصر شه دوانه شدند
هوش مصنوعی: پس از آن، همه به طرف کاخ شاه حرکت کردند و با شور و شوق فراوان به سمت آنجا رفتند.
چون سگی بانگ زد ز جانب راست
گفت میگوید این که شه با ماست
هوش مصنوعی: وقتی همانند سگی از سمت راست صدا زد، گویی می‌گوید که این شخص پادشاهی است که در کنار ما قرار دارد.
خاک بو کرد آن و گفت که هان
زیر این است مخزن سلطان
هوش مصنوعی: خاک بوی خوشی را حس کرد و گفت: زیر این زمین، گنجینه‌ای از پادشاه نهفته است.
وان دگر بر سرا فکند کمند
گرچه بود آن سرا عظیم بلند
هوش مصنوعی: و دیگری دام خود را بر سر او افکند، هرچند آن سرزمین بسیار بلند و وسیع باشد.
نقب زن نقب زد در آن مخزن
زر برون کرد و اطلس و ادکن
هوش مصنوعی: کسی با دقت و تلاش به جستجوی گنجینه‌ای نفیس رفت و از آنجا طلا و پارچه‌های با ارزش بیرون آورد.
هر یکی هر چه خواستند از آن
برگرفتند و داشتند نهان
هوش مصنوعی: هر کسی هر چیزی که می‌خواست، از آن برداشت و به طور پنهانی حفظ کرد.
پادشه چون مقامشان رادید
خویشتن را از آن نفر دزدید
هوش مصنوعی: پادشاه وقتی جایگاه آنها را مشاهده کرد، حس کرد که خود را از آن مقام دور کرده است.
بامدادان نشست بر سر تخت
گفت احوال دزد و مخزن و رخت
هوش مصنوعی: صبح زود، بر روی تخت نشسته و درباره وضعیت دزد، خزانه و لباس‌ها صحبت کرد.
پس بفرمود شه بسرهنگان
که فلان جا روید زو ترهان
هوش مصنوعی: پادشاه به سربازانش دستور داد که به مکانی مشخص بروند و از آنجا دور شوند.
هر که آنجاست جمله را گیرید
دست بندید و عذر مپذیرید
هوش مصنوعی: هر کسی که آنجا حضور دارد، همه را بگیرید و به آن‌ها وابسته شوید و هیچ‌گونه عذری را نپذیرید.
در زمان جمله را بیاوردند
دست بسته بشاه بسپردند
هوش مصنوعی: در زمان مشخصی، افراد را با دست‌های بسته آوردند و به پادشاه entreg کردند.
آنکه شب هرکرا که میدید او
بامدادش همیشناخت ز رو
هوش مصنوعی: کسی که در شب هر فردی را می‌دید، صبح روز بعد هم او را به خوبی می‌شناخت و می‌توانست او را تشخیص دهد.
دید بر تخت شاه را و شناخت
گفت با ما نه دوش این میتاخت
هوش مصنوعی: دیدن پادشاه بر تخت و شناخت او باعث شد که بگوید دیشب این مینا (نوشیدنی) را نمی‌نوشید.
آنکه او داشت خاصیت در ریش
هست این و از اوست این تشویش
هوش مصنوعی: آن کسی که ویژگی خاصی در ریش دارد، همین‌طور از اوست که این نگرانی و اضطراب به وجود می‌آید.
رو بشه کرد و گفت ای سلطان
هرچه گفتیم جمله کردیم آن
هوش مصنوعی: به او روی بیاور و بگو ای پادشاه، هرچه که گفتیم، همه را عملی کردیم.
وقت آن شد که ریش جنبانی
زین بلامان بلطف برهانی
هوش مصنوعی: زمان آن رسیده است که بزرگان و نام‌آوران از قدرت و شجاعت خود استفاده کنند و دیگران را با نیکی و دلگرمی هدایت کنند.
کرد آزاد شاهشان از جود
هیچ خلفی نکرد در موعود
هوش مصنوعی: پادشاهان از بخشش و generosity خود هیچ انتظاری از دشمنان نداشتند و در عمل به وعده‌های خود صادق بودند.
بلکه بخشید مال و خلعتشان
بر سری آن شه عظیم الشان
هوش مصنوعی: او به مردم بخشش‌هایی از مال و لباس‌های با ارزش خود را هدیه داد، بر سر آن پادشاه بزرگ و با اعتبار.
شاه حق است در لباس بشر
نیست پوشیده زو نه خیر و نه شر
هوش مصنوعی: پادشاهی حقیقی در قالب انسان است و نیکی و بدی از او پنهان نیست.
هست با ما در آنچه ما هستیم
هر یکی گر بلند و گرپستیم
هوش مصنوعی: در آنچه ما هستیم، هر کدام از ما، چه در موقعیت بالا و چه در موقعیت پایین، در کنار هم هستیم.
سر جمله بر او چو خور پیداست
از بد و نیک و از فزون وز کاست
هوش مصنوعی: در ابتدا، چهره او روشن و واضح است و از تمام خوبی‌ها و بدی‌ها، و همچنین از افزایش و کاهش‌ها، نمایان است.
وهو معکم شنو تو بی تأویل
فهم کن در گذر ز قال و ز قیل
هوش مصنوعی: او با شماست، شنیده‌اید؛ پس بدون شرح اضافی، به معنی اصلی توجه کنید و از حواشی خالص شوید.
خلق هستند همچو آن دزدان
هر یکی را فنی است نیک بدان
هوش مصنوعی: مردم شبیه دزدان هستند، هر یک مهارتی دارند که آن را به خوبی می‌شناسند.
آن فنون را گر آورم بشمار
گفتگویم شود قوی بسیار
هوش مصنوعی: اگر این مهارت‌ها را با هم جمع کنم، صحبت‌هایم خیلی قوی و تأثیرگذار خواهد شد.
هیچ آن دستگیر کس نشود
کار کس پیش از آن فنون نرود
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند به کسی کمک کند یا مشکلی از او را حل کند، مگر اینکه پیش از آن، مهارت و تخصص لازم را داشته باشد.
لیک فنی که باشد از دیده
همچو آن تیز بین بگزیده
هوش مصنوعی: اما وجودی که از نگاه به دور است، مانند آن کسی که بسیار تیزبین و دقیق است، انتخاب شده است.
کو چو شب دیده بود آن شه را
روز بشناخت روی چون مه را
هوش مصنوعی: او مانند شب، آن پادشاه را مشاهده کرده بود و اکنون در روز، چهره‌اش را همچون ماه می‌شناسد.
برهانید دید او همه را
آن ضعیفان خوار چون رمه را
هوش مصنوعی: او با نگاه خود، همه را به ضعف و حقارت می‌کشد، مانند گله‌ای که به راحتی زیر نظر نگهداری می‌شود.
همچنین هر کسی که حق را دید
در تن آب و گل ورا بگزید
هوش مصنوعی: هر کسی که حقیقت را در زندگی مادی و دنیوی مشاهده کند، باید آن را انتخاب کند و به سمت آن برود.
در جهان شب آنکه دیده و راست
دید حق را اگرچه در بشر است
هوش مصنوعی: در این دنیا، کسی که با چشم حقیقت را می‌بیند و درست می‌بیند، حتی اگر در میان انسان‌ها باشد، در شب تاریک دنیا به خوبی نمایان می‌شود.
چون ببیند برون ار آب و گلش
هم گزیند بعشق جان ودلش
هوش مصنوعی: وقتی که او ببیند از آب و گل بیرون، عشق و دلش را انتخاب می‌کند.
روز حشر و جزا جز او حق را
نشناسد کسی دگر آنجا
هوش مصنوعی: در روز قیامت و روز حساب، هیچ کس غیر از او (خدا) حق را نخواهد شناخت.
چون محمد شفیع گردد او
عاصیان را جهاند اوزان جو
هوش مصنوعی: زمانی که محمد به عنوان شفیع بر عاصیان فردا حکومت کند، آنها را به سوی سعادت و نجات هدایت می‌کند.
دستگیر همه شود آن روز
نهلدشان در آتش و تف و سوز
هوش مصنوعی: در آن روز، همه در آتش و درد و عذاب گرفتار خواهند شد.
همه را از جحیم برهاند
در سرای نعیم بنشاند
هوش مصنوعی: همه را از آتش جهنم نجات دهد و درشتای خوشبختی و آسایش قرار دهد.
بینوایان از او غنی گردند
همه چون آسمان سنی گردند
هوش مصنوعی: فقرای این سرزمین به برکت او ثروتمند می‌شوند، چون آسمان پرستاره و روشن می‌گردد.
گرچه ناراند جمله نور شوند
ورچه دیواند رشگ حور شوند
هوش مصنوعی: اگرچه همه‌ی آن‌ها انسان‌های عادی هستند، اما می‌توانند به نور و روشنی تبدیل شوند و حتی اگر دیوانه به نظر برسند، می‌توانند حسادت حوریان را به همراه داشته باشند.
قدر فهم شماست این سخنم
ورنه از حال او چو شرح کنم
هوش مصنوعی: این سخن بر اساس سطح درک و فهم شما بیان شده است، وگرنه اگر بخواهم حال او را درست توصیف کنم، باید بسیار بیشتر از این بگویم.
که چها بخشد او بخلق جهان
زهره درد گر آورم بزبان
هوش مصنوعی: او که زیبایی و شگفتی‌های جهان را به انسان‌ها بخشیده، اگر من درد و رنجی را بیان کنم، چه تأثیری خواهد داشت؟
همه را همچو خود کند والا
برد از لای نفی در الا
هوش مصنوعی: همه را مانند خود می‌سازد و آنچه را که نهی کرده، به‌واسطه توانایی‌اش به تأسیس می‌آورد.
همه گردند حاکم مطلق
حکم جمله روان شود چون حق
هوش مصنوعی: همه به حاکمیت مطلق می‌رسند و بر اساس جمله‌ای که حق است، همه چیز نظم و آرامش می‌یابد.
پس یقین شد که اصل چشم بود
که بدان کار خلق پیش رود
هوش مصنوعی: پس روشن شد که چشم، اساس و بنیان کارهاست، چرا که از طریق آن، خلق و تولید انجام می‌شود.
هر کرا پیشوا شود دیده
او بود در جهان پسندیده
هوش مصنوعی: هر کس که رهبری و پیشوایی را بر عهده بگیرد، دیدگاه و نگرش او در دنیا را مورد قبول و پسند قرار می‌دهند.
خنک آن کس که دامنش گیرد
پند او را بعشق بپذیرد
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که نصیحت دیگران را بپذیرد و با عشق و علاقه آن را در زندگی‌اش به کار گیرد.
مقتدای خودش کند از جان
ندهد زو دمی بهر دو جهان
هوش مصنوعی: مردی که خود را به رهبری می‌گمارد، هرگز جانش را برای اوچه به حال دو جهان نمی‌دهد.
دایم از دل بود مراقب او
تا برد هر دم از مواهب او
هوش مصنوعی: دل همیشه در حال توجه به اوست و هر لحظه از نعمت‌هایش بهره‌مند می‌شود.
هوس او کشد هوسها را
شکند مرغ جان قفس ها را
هوش مصنوعی: میل و خواسته او باعث می‌شود که تمامی خواسته‌ها را نادیده بگیرد و روح آزادش مانند پرنده‌ای از قفس‌های محدودیت بیرون بیاید.
غیر را سر برد بخنجر لا
ره برد بی حجاب در الا
هوش مصنوعی: دیگری را با خنجر از میان برداشت و بی‌پوشش در راه او رفت.
هر هوس پرده ایست اندر تو
تا ندری کجا کنی سر تو
هوش مصنوعی: هر آرزو و خواسته‌ای که در وجود توست، مانند پرده‌ای است که مانع می‌شود ندانی در کدام مسیر باید روی خود را بچرخانی.
ملک دنیا و تخت ادهم وار
ترک کن رو بملک عقبی آر
هوش مصنوعی: دنیا و موقعیت‌های مادی را رها کن و به فکر سعادت و موفقیت در زندگی پس از مرگ باش.