گنجور

بخش ۱۵۹ - در بیان آنکه بندۀ خاص خدابر کافۀ خلایق مشفق است و میخواهد که همه را واصل کند، لیکن غیرت مانع میشود و در تقریر آنکه اگر معترضی اعتراض کند که در این کتاب هر ولیی را که ذکر میکنی میگوئی که بیمثل و بی نظیری و مانند تو کس نیامده است و نخواهد آمدن، این سخن متناقض مینماید، جواب گوئیم که متناقض وقتی بودی که اولیا در معنی متعدد بودندی. تعدد ایشان از روی اسم و جسم است نه از روی معنی چنانکه پادشاهی اگر صد گونه مرکب از استر و اسب و اشتر و غیره بر نشیند پادشاه همان باشد و از مرکب متعدد نشود پس در این صورت همه مدحها بیک ذات عاید میشود تناقض لازم نیاید و مثالهای دیگر در این معنی بنظم گفته آید

حمله ‌ ها میکنم که بنمایم
بندها را تمام بگشایم
غیرتش مانع است من چکنم
چون سپر دافع است من چکنم
آنچه میدانم ار بیان گشتی
اینجهان محو آن جهان گشتی
خاستی از میان حجاب دوی
حق شدی فاش بی منی و توئی
ای که با من نشسته ای میدان
که نداری نظیر در دو جهان
گر شهم من تو هم ز شاهانی
همچو من نور هر دل و جانی
بحق حق ورای من کس نیست
مرو از پیش من همینجا بیست
از کفم باده خور چو خماری
مست شو باز ره ز هشیاری
هرکه از ماست باده خور باشد
نور را بر همه چو خور پاشد
هم بود شاه و هم شهی بخشد
بگدا زر ده دهی بخشد
هر کسی را که نور عرفان است
گوهر راستی و ایمان است
روی ما را کند ز جان قبله
بر لب ما زند ز دل قبله
چون شدی همچو من عزیز و گزین
زود بر اسب عشق افگن زین
بدران صف رستمان امروز
چونکه گشتی ز داد حق پیروز
نیست در دور کس مقابل تو
نبود غیر روح قابل تو
حکم ن و کن که شاه دورانی
سکۀ تازه زن که سلطانی
حکم مطلق تراست در عالم
نایبی و خلیفه چون آدم
حاکمان چون تن ‌ اند و تو جانی
پادشاهان قراضه تو کانی
مثل تو نامد و نیاید هم
توئی امروز زبدۀ عالم
نیستت در جمال و لطف نظیر
چون تو شاهی ندید تاج و سریر
شبه تو مادر زمانه نزاد
همچو تو باغ دهر میوه نداد
آدمت نیز هم بخواب ندید
نی صفتهاست را ز کس بشنید
خضر اگر بیندت شود حیران
همچو موسی بود پ یت پویان
یوسف مصر اگر ز خو ب ی تو
گردد آگه شود ز عشق دو تو
ویس اگر هم بیندت از دور
نشود بر جمال خود مغرور
چشم شیرین اگر بر آن رخسار
افتد از حسن خود شود بیزار
مثل تو نیست هم نخواهد بود
هم نیامد چو تو ز بدو وجود
اینچنین مدح پیش ازین بسیار
کرده ‌ ام بل زیاده بهر کبار
متناقض کسی کند فهم این
که ندارد خبر ز عالم دین
زانکه آنها که کامل اند تمام
همه مستند دایم از یک جام
همه در ذات خویش یک نوراند
بصفت گر ز همدگر دور اند
گر هزارند یک بوند ایشان
از عدد رسته ‌ اند درویشان
مدح یک مدح جمله است یقین
ذم یک ذم جمله دان تو یقین
پس اگر تو یکی از ایشان را
گوئیش بینظیری و همتا
مثل تو کس ندید در عالم
هم نزائید مثل تو ز آدم
بعد ازو گر باولیای دگر
این بگوئی و بلکه افزونتر
راست باشد از آنکه جمله یک اند
رفته اندر یقین برون زشک ‌ اند
بخلاف اهل نفس را گر از این
مدحها گوئی و کنی تحسین
متناقض بود نیاید راست
زانکه هر یک جدا ز اصلی خاست
هر یکی را صفات و ذات دگر
هر یکی را بود حیات دگر
مدح یک مدح جملگان نبود
قدح یک قدح جمله شان نشود
هر نبی را همه چنین گفتند
چونکه در ثنا همیسفتند
که نیامد چو تو شهی بجهان
مثل رویت ندید چشم زمان
بی نظیری بحسن در عالم
زبدۀ انس و جنی و آدم
راست گفتند جمله نیک بدان
زانکه یک گوهراند از آن عمان
عدد جسمشان بود بسیار
لیک جانشان یکی است بی دو و چار
چونکه جمله یک ‌ اند در تحقیق
کی کند شان بگو مرا تفریق
نور پاک خدا دو چون باشد
هر که گوید دو است دون باشد
بر سر صد چراغ و شمع ای یار
نی که یک نور گشته است سوار
نور را بین ز شمعها بگذر
تا بری تو ز باغ وحدت بر
گر یکی جامه های گوناگون
هر دمی پوشد و رود بیرون
هیچ گردد ز جامه شخص دگر
نکند عاقل این سخن باور
زانکه از جامه کس بدل نشود
خل ز تبدیل خم عسل نشود
از زری گر کنند کوزه و طاس
یا سبو و خم و صراحی و کاس
گرچه در نام و نقش مختلف ‌ اند
نامناسب چو دال و چون الف ‌ اند
لیک چون جمله را گدازانی
باز یک زر شوند تا دانی
پس یقین شد که مدحها یارا
گر نمودت جدا نبود جدا
مدح حق بود جمله ای جویا
زانکه عاشق ز حق بود گویا
چون غرض از همه یکی بوده است
آنکه دو فهم کرد نشنوده است
این نهایت ندارد ای عاشق
یک اشارت بس است با صادق

بخش ۱۵۸ - در تفسیر «قل کل یعمل علی شاکلته» هرکه را حق‌تعالی گوهر بد داده است لابد است که بدی کند و هرکه‌را نیک، نیکی. زیرا نیک و بد هر دو به ارادت خداست لیکن حق‌تعالی از بد راضی نیست که مرید الخیر و الشر قبیح ولکن لیس یرضی بالمحال. مثالش چنانکه خواجه‌ای را دو غلام باشد یکی امین و یکی خائن، به یاران خود از حالِ هر دو خبر دهد که این امین است و آن خائن و خواهان باشد که آن دو فعل از ایشان ظاهر شود تا سخنش راست گردد الا به خیانت راضی نباشد. همچنانکه حق تعالی در لوح محفوظ ثبت کرد که از هر آدمی چه خواهد آمدن و فرشتگان آن را می‌خوانند واز این رو مرید خیر و شر است تا فرشتگان در صدق بیفزایند و ترقی کنند اما به شر هرگز راضی نیست.: در نبی گفت حق که خلق جهانبخش ۱۶۰ - در بیان آنکه عاقل را یک اشارت بس است. زیرا در او آن حالت هست، بی آنکه بگویند میداند. چنانکه دو شخص بر قضیۀ دراز واقف باشند، بیک اشارت یکی تمامت قضیه را دیگری معلوم کند، لیکن کسی را که در آن قضیه وقوفی نباشد برمزی تمامت را کی توان معلوم کردن: بلکه خود بی اشارتی معلوم

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حمله ‌ ها میکنم که بنمایم
بندها را تمام بگشایم
هوش مصنوعی: من با قدرت حمله می‌کنم تا نشان دهم که می‌توانم تمام موانع را به راحتی باز کنم.
غیرتش مانع است من چکنم
چون سپر دافع است من چکنم
هوش مصنوعی: غیرت تو مانع می‌شود که من چه کار کنم، مثل سپری که از من حفاظت می‌کند.
آنچه میدانم ار بیان گشتی
اینجهان محو آن جهان گشتی
هوش مصنوعی: اگر آنچه را که می‌دانم بیان کنم، باعث می‌شود که این جهان برایم ناپدید و محو آن جهان دیگر شود.
خاستی از میان حجاب دوی
حق شدی فاش بی منی و توئی
هوش مصنوعی: تو که خواستی از پرده‌های حجاب عبور کنی، به حقیقتی دست یافتید که در آن از من و تو خبری نیست و همه چیز آشکار است.
ای که با من نشسته ای میدان
که نداری نظیر در دو جهان
هوش مصنوعی: ای کسی که در کنار من نشسته‌ای، بدان که در این دو جهان هیچ کس همچون تو وجود ندارد.
گر شهم من تو هم ز شاهانی
همچو من نور هر دل و جانی
هوش مصنوعی: اگر من شاه هستم، تو هم از شاهان هستی، همانند من که نوری برای هر دل و جان هستی.
بحق حق ورای من کس نیست
مرو از پیش من همینجا بیست
هوش مصنوعی: به حق خدا، هیچ‌کس بالاتر از من نیست. از نزد من نرو و همین‌جا بمان.
از کفم باده خور چو خماری
مست شو باز ره ز هشیاری
هوش مصنوعی: وقتی به شوق نوشیدن شراب به دنبال مستی هستی، از حالت هشیاری فاصله بگیر و به حالت غرق شدن در شادی و خوشی برو.
هرکه از ماست باده خور باشد
نور را بر همه چو خور پاشد
هوش مصنوعی: هرکس از ما باشد، مسلماً باده می‌نوشد و نور کیمیایی است که مانند خورشید بر همه می‌تابد.
هم بود شاه و هم شهی بخشد
بگدا زر ده دهی بخشد
هوش مصنوعی: شاه و سرور یکی هستند و هر دو از بخشش برخوردارند؛ بنابراین اگر در دلت خواهی، به دیگران مال و ثروت بده.
هر کسی را که نور عرفان است
گوهر راستی و ایمان است
هوش مصنوعی: هر کس که به شناخت و درک عمیق رسیده باشد، دارای ارزش و حقیقتی چون ایمان و صداقت است.
روی ما را کند ز جان قبله
بر لب ما زند ز دل قبله
هوش مصنوعی: چهره زیبا و دلربای او از من دور می‌شود، اما عشق و محبتش در قلب من باقی می‌ماند.
چون شدی همچو من عزیز و گزین
زود بر اسب عشق افگن زین
هوش مصنوعی: وقتی که تو نیز مانند من عزیز و محبوب شدی، به سرعت بر روی اسب عشق سوار شو.
بدران صف رستمان امروز
چونکه گشتی ز داد حق پیروز
هوش مصنوعی: امروز، ای صف رستمان، چون پیروزی حق را به دست آوردی، درخشان شو.
نیست در دور کس مقابل تو
نبود غیر روح قابل تو
هوش مصنوعی: هیچ کسی در دور و بر تو نیست که در برابر تو قرار گیرد، جز روحی که شایسته‌ی تو باشد.
حکم ن و کن که شاه دورانی
سکۀ تازه زن که سلطانی
هوش مصنوعی: حکم کن که سلطنتی تازه آغاز شود و حکمرانی جدید برقرار گردد.
حکم مطلق تراست در عالم
نایبی و خلیفه چون آدم
هوش مصنوعی: حکم و فرمانروایی تو در این جهان بی‌نظیر است و تو مانند آدم، نایب و جانشینی برای خداوند به شمار می‌آیی.
حاکمان چون تن ‌ اند و تو جانی
پادشاهان قراضه تو کانی
هوش مصنوعی: حاکمان مانند بدن هستند و تو جان آن‌ها به حساب می‌آیی؛ در واقع حاکمان بدون تو ارزش چندانی ندارند.
مثل تو نامد و نیاید هم
توئی امروز زبدۀ عالم
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به اندازه‌ی تو در عالم وجود ندارد و نخواهد آمد؛ امروز تو بهترین و بی‌نظیرترین هستی.
نیستت در جمال و لطف نظیر
چون تو شاهی ندید تاج و سریر
هوش مصنوعی: هیچ کس در زیبایی و لطف تو نمی‌تواند همتایی پیدا کند، مانند تو هیچ پادشاهی تاج و تخت را نچشیده است.
شبه تو مادر زمانه نزاد
همچو تو باغ دهر میوه نداد
هوش مصنوعی: هیچ مادری در دنیا مانند تو به وجود نیامده و هیچ باغی در زمانه همچون تو میوه نیاورده است.
آدمت نیز هم بخواب ندید
نی صفتهاست را ز کس بشنید
هوش مصنوعی: انسان نیز در خواب چیزی نمی‌بیند و صفات دیگران را از کسی نمی‌شنود.
خضر اگر بیندت شود حیران
همچو موسی بود پ یت پویان
هوش مصنوعی: اگر خضر تو را ببیند، مانند موسی دچار شگفتی و حیرت می‌شود و در جستجوی تو خواهد بود.
یوسف مصر اگر ز خو ب ی تو
گردد آگه شود ز عشق دو تو
هوش مصنوعی: اگر یوسف مصر از خواب تو آگاه شود، از عشق تو مطلع می‌شود.
ویس اگر هم بیندت از دور
نشود بر جمال خود مغرور
هوش مصنوعی: اگر ویس تو را از دور هم ببیند، به زیبایی خود مغرور نخواهد شد.
چشم شیرین اگر بر آن رخسار
افتد از حسن خود شود بیزار
هوش مصنوعی: اگر چشمان زیبا به آن چهره بنگرد، از زیبایی خود دلزده خواهد شد.
مثل تو نیست هم نخواهد بود
هم نیامد چو تو ز بدو وجود
هوش مصنوعی: هیچ‌کس مثل تو وجود نخواهد داشت و از ابتدا هم کسی مانند تو نیامده است.
اینچنین مدح پیش ازین بسیار
کرده ‌ ام بل زیاده بهر کبار
هوش مصنوعی: من پیش از این هم بارها به ستایش پرداخته‌ام، ولی برای بزرگان بیشتر از این ها گفته‌ام.
متناقض کسی کند فهم این
که ندارد خبر ز عالم دین
هوش مصنوعی: کسی که خبر و آگاهی از مسائل دین ندارد، نمی‌تواند به درستی این موضوعات را درک کند و به همین دلیل نظراتش ممکن است با یکدیگر در تضاد باشد.
زانکه آنها که کامل اند تمام
همه مستند دایم از یک جام
هوش مصنوعی: زیرا کسانی که به کمال رسیده‌اند، همیشه و در همه حال از یک منبع واحد سیراب می‌شوند.
همه در ذات خویش یک نوراند
بصفت گر ز همدگر دور اند
هوش مصنوعی: همه افراد در وجود خود نوری دارند، ولی اگر از یکدیگر فاصله بگیرند، آن نور کمتر نمایان می‌شود.
گر هزارند یک بوند ایشان
از عدد رسته ‌ اند درویشان
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است به ظاهر تعداد زیادی باشند، اما در واقع آنها یکی هستند و از شمارش معمولی فراتر رفته‌اند. درویشان به معنای واقعی کلمه در عمق وجودشان یکپارچه و هماهنگ‌اند.
مدح یک مدح جمله است یقین
ذم یک ذم جمله دان تو یقین
هوش مصنوعی: مدح و ستایش یک نوع بیان ارزشمند است، همانطور که انتقاد و نکوهش نیز به یک شکل، بیانگر ناپسندهاست.
پس اگر تو یکی از ایشان را
گوئیش بینظیری و همتا
هوش مصنوعی: اگر تو یکی از آن‌ها را بگویی، بی‌نظیر و یکتا می‌باشد.
مثل تو کس ندید در عالم
هم نزائید مثل تو ز آدم
هوش مصنوعی: هیچ کس مانند تو در جهان دیده نشده و هیچ کسی به مانند تو از آدم بوجود نیامده است.
بعد ازو گر باولیای دگر
این بگوئی و بلکه افزونتر
هوش مصنوعی: اگر بعد از او با ولی دیگری صحبت کنی و حتی بیشتر از این بگویی،
راست باشد از آنکه جمله یک اند
رفته اندر یقین برون زشک ‌ اند
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که همه چیز به یقین و حقیقت نزدیک است و از اضطراب و شک خارج شده‌اند.
بخلاف اهل نفس را گر از این
مدحها گوئی و کنی تحسین
هوش مصنوعی: اگر تو درباره کسی که به نفس خودش وابسته است، از مدح و تعریف بگویی و او را تحسین کنی، برخلاف آنچه که باید است.
متناقض بود نیاید راست
زانکه هر یک جدا ز اصلی خاست
هوش مصنوعی: اگر دو چیز متضاد و مخالف هم باشند، نمی‌توانند به طور همزمان راست باشند؛ زیرا هر کدام از آن‌ها از یک حقیقت اصلی نشأت می‌گیرد.
هر یکی را صفات و ذات دگر
هر یکی را بود حیات دگر
هوش مصنوعی: هر شخص یا موجودی ویژگی‌ها و جوهره خاصی دارد و زندگی هر کس به گونه‌ای متفاوت از دیگران است.
مدح یک مدح جملگان نبود
قدح یک قدح جمله شان نشود
هوش مصنوعی: ستایش یک ویژگی خاص نیست و نمی‌تواند تمام افراد را در بر بگیرد. همان‌طور، یک جام نیز نمی‌تواند تمام ویژگی‌های یک گروه را نشان دهد.
هر نبی را همه چنین گفتند
چونکه در ثنا همیسفتند
هوش مصنوعی: هر پیامبری را این‌گونه ستایش کردند، زیرا در وصف و مدحت او سخن گفتند.
که نیامد چو تو شهی بجهان
مثل رویت ندید چشم زمان
هوش مصنوعی: هیچ‌کس مثل تو به این دنیا نیامده است و هیچ چشمی در طول تاریخ نتوانسته است زیبایی تو را ببیند.
بی نظیری بحسن در عالم
زبدۀ انس و جنی و آدم
هوش مصنوعی: در دنیا هیچ کس به زیبایی تو نیست؛ تو بهترین نمونه از انسان‌ها و موجودات جنی و آدمی هستی.
راست گفتند جمله نیک بدان
زانکه یک گوهراند از آن عمان
هوش مصنوعی: آنها حقیقت را گفتند که همه چیز خوب و نیک می‌دانند، زیرا آن‌ها از یک منبع باارزش و مشترک نشأت می‌گیرند.
عدد جسمشان بود بسیار
لیک جانشان یکی است بی دو و چار
هوش مصنوعی: جسم‌های آن‌ها تعداد زیادی داشت، اما روح و جان‌شان یکی است و از دو و چهار جدا هستند.
چونکه جمله یک ‌ اند در تحقیق
کی کند شان بگو مرا تفریق
هوش مصنوعی: همه انسان‌ها در نهایت به یک حقیقت واحد تعلق دارند. حالا در این میان، چه کسی می‌خواهد مقام و منزلت رفتارهای فردی و تفکیک‌ها را مشخص کند؟
نور پاک خدا دو چون باشد
هر که گوید دو است دون باشد
هوش مصنوعی: نور خالص خداوند تنها یکی است؛ هر کس بگوید که این نور دو تاست، در واقع در حال بی‌احترامی به این حقیقت است.
بر سر صد چراغ و شمع ای یار
نی که یک نور گشته است سوار
هوش مصنوعی: ای دوست، بر اثر صد چراغ و شمع روشن، هیچ چیز به جز یک نور که سوار بر همه آن‌هاست، در وجود تو متجلی شده است.
نور را بین ز شمعها بگذر
تا بری تو ز باغ وحدت بر
هوش مصنوعی: برای اینکه به باغ وحدت وارد شوی، باید نور را از میان شمع‌ها عبور دهی.
گر یکی جامه های گوناگون
هر دمی پوشد و رود بیرون
هوش مصنوعی: اگر کسی هر لحظه لباس‌های مختلفی بر تن کند و از خانه بیرون برود،
هیچ گردد ز جامه شخص دگر
نکند عاقل این سخن باور
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نباید به لباس و ظاهر دیگران توجه کند، زیرا شخص عاقل هرگز به این حرف‌ها اعتنا نمی‌کند.
زانکه از جامه کس بدل نشود
خل ز تبدیل خم عسل نشود
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌تواند به سادگی تغییر کند، مانند اینکه عسل نمی‌تواند از درون یک خم عوض شود.
از زری گر کنند کوزه و طاس
یا سبو و خم و صراحی و کاس
هوش مصنوعی: اگر از زر و طلا کوزه، طاس، سبو، خم، صراحی و کاسه بسازند، ارزش آنها به خاطر جنس‌شان خواهد بود.
گرچه در نام و نقش مختلف ‌ اند
نامناسب چو دال و چون الف ‌ اند
هوش مصنوعی: اگرچه نام‌ها و شکل‌ها متفاوت هستند، اما مانند دال و الف، در اصل و حقیقت با یکدیگر سازگار نیستند.
لیک چون جمله را گدازانی
باز یک زر شوند تا دانی
هوش مصنوعی: اما وقتی که همه را ذوب کنی، دوباره به یک طلا تبدیل می‌شوند تا بدانی.
پس یقین شد که مدحها یارا
گر نمودت جدا نبود جدا
هوش مصنوعی: به طور یقین مشخص شد که ستایش‌ها اگر واقعی باشد، نمی‌تواند از تو جدا باشد.
مدح حق بود جمله ای جویا
زانکه عاشق ز حق بود گویا
هوش مصنوعی: اینجا گفته می‌شود که هر جمله‌ای که در ستایش خداوند گفته می‌شود، نشان‌دهنده‌ی این است که عاشق خداوند به وضوح می‌تواند عشق خود را بیان کند.
چون غرض از همه یکی بوده است
آنکه دو فهم کرد نشنوده است
هوش مصنوعی: چون هدف نهایی همه یکسان بوده، پس کسی که دو برداشت متفاوت دارد، به درستی نشنیده و نفهمیده است.
این نهایت ندارد ای عاشق
یک اشارت بس است با صادق
هوش مصنوعی: این عشق حد و مرزی ندارد؛ تنها یک اشاره برای درک کافی است.