بخش ۱۵۷ - در بیان آنکه بعد از وصول به حق که آن منزلست و نهایت کار خواص است، اخص خواص را در عین حق سیری دیگر است که آن سیر در منزل است. سیر راه نهایت دارد. اما سیر منزل را نهایت نیست. زیرا سیر راه از خود گذشتن است و خودی آدمی را آخری هست اما سیر منزل را که در خداست و عالم حق و وصال، آن را آخری نیست و در تقریر آنکه اهل جسم از اولیای راستین اسرار حق و شرح وصال و مستی عشق را میشنوند. و چون بدان مقام نرسیدهاند مستی شهوات را که حجاب حقیقی خود آن است مستی حق و وصال میپندارند و دعوی نبوت و ولایت میکنند. و ایشان خود بدترین خلقاند. چنانچه مگسی دریا و کشتی و کشتیبان شنیده بود، ناگاه کمیز خری دید، بر سرش کاه برگی جست و بر سر آن کاه برگ نشست و سو بسو میرفت و از کوتاهنظری و قصور همت میگفت که اینک دریا و کشتی و من کشتیبان، احوال این گمراهان که خود را واصل میپندارند همچنان است
سیر آن راه در وصال بود
از کمالی سوی کمال رود
راه تن را نهایت است و کران
راه جان بیحد است و بی پایان
دائماً رفتن است در منزل
هیچ آخر ندارد آن حاصل
سیر آن راه بی نشان باشد
برتر از عقل و جسم و جان باشد
وهم فکر و بیان از آن دور است
زانکه آن راه نور در نور است
سیر ره تا بوقت مرگ بود
بعد مردن دگر روان نشود
سیر منزل مدام در کار است
آنچنان سیر از آن احرار است
نتوان رفت در قدم بقدم
کی ببرد وجود راه عدم
راه منزل چو بیکران باشد
رفتنش نیز همچنان باشد
نیست هیچ اندر آن طریق سکون
ابدا رفتن است در بیچون
سیر الی اللّه را بود عدی
سیر فی اللّه هست بیحدی
سیر الی اللّه از خودی است گذر
چون گذشتی دگر نماند سفر
سیر فی الله در خدا باشد
چون حق آن سیر دائما باشد
هیچ آخر مجوی آن ره را
زانکه نبود نهایت اللّه را
آنچنان سیر را دوی نبود
او نگردی تو تا توی نرود
چون توئی رفت سیر حق بود آن
فهم کن سر کل یوم شان
سیر هر ذات لایقش باشد
در خور گله سایقش باشد
سیر خود را مکن قیاس بحق
شیر نر را چه نسبت است ببق
چه بود ذره پیش شمس منیر
چه زند قطره پیش بحر و غدیر
چون تو هردیو را زبون باشی
با ملایک جلیس کی باشی
قطره را از خری مخوان دریا
ذره را هم مگوی شمس سما
مثل آن مگس که بر کاهی
شست بر بول خر بناگاهی
بر سر بول کاه گشته روان
بر سر کاه آن مگس گویان
کاینت کشتی و بحر و من ملاح
گشته هر سو روانه بی اریاح
مینمودش چمین خر عمان
کاه کشتی و خویش کشتیبان
بول نسبت باو چو دریا بود
آن قدر مرو را عظیم نمود
بینش هر کسی است لایق او
نیست خرد آنکه گشت عاشق هو
نسبتش بخشد اول او را حق
آنگهانش دهد ز عشق سبق
نور خود رادر او کند پنهان
تا همان نور گرددش جویان
ورنه کی جسته است ظلمت نور
بلکه دایم بود ز نور نفور
می نجسته است هیچ ضد ضد را
جوید از جان مدام ند ند را
هیچ جسته است گاو را شتری
یا شود کفو بنده شاه و حری
عاشق حق چه گرچو تو بشر است
نیک بنگر اگر ترا نظر است
گرچه نور است چه گهر دارد
بحر جانش چسان درر دارد
منگر تو بجسم خاکی او
چشم بگشا نگر بپاکی او
که ورای زمین و هفت سماست
در گذشته ز فرش و عرش و خلاست
علمش از حق بود چو پیغمبر
بسوی حق کند همیشه نظر
واسطه در میان او و خدا
نیست کس فهم کن تو این سر را
هرچه فرمایدش خدا کند آن
همچو گوئی است پیش ان چو کان
هر کجا راندش قدر برود
برسر و رو مثال گوی دود
فعل او را ز حق بدان نه از او
حق چو آب است و آن بود چون جو
مثل آلت است پیش خدا
هرچه خواهد کند از او پیدا
تو مکن اعتراض بر آلت
که از آلت نجست کس حالت
چه توانند کرد تیغ و سپر
چون نباشند در کف صفدر
صفدری کو که تیغ را راند
قلبها را چو شیر بدراند
هر که او رستم است نارامد
تا که خون عدو بیاشامد
عقل تو رستم است و نفس عدو
میگریزد ز بیم او هر سو
رو بدست آور و بکش او را
تا رهی از عنا و خوف وبلا
ایمن آنگه شوی از آن دشمن
که ببری سرش چو اهریمن
سر او چون بری نشینی خوش
برهی از چهار و پنج و ز شش
بی شش و پنج و چهار روح شوی
دستگیر همه چو نوح شوی
پند نوح است کشتی جانها
هرکه گیرد رهد ز رنج و بلا
هرکه بگرفت پند نوح زمان
نکند غرقه مرد را طوفان
هست طوفان روحها شهوات
کشتی نوح طاعت وصلوات
هرکه بنشست در چنین کشتی
گشت خوب و رهید از زشتی
وانکه نشنید پند نوح از جان
بیگمان غرقه گشت در طوفان
پند بپذیر اگر خردمندی
تا چو ما خوش به دوست پیوندی
ور بود مر ترا گذر زین پند
لایق حبس باشی و غل و بند
غافلی سخت از خود ای مسکین
دائماً زان بمانده ای غمگین
هیچ بیرون شدن نمییابی
گرچه بیدار و گرچه در خوابی
نیست در جهان سر و سامان
هر طرف میدوی چو سرگردان
زان سبب که نئی مطیع خدا
گشته ای از رضاش دور و جدا
در جفا میروی دو چشم گشا
کی بری از جفا تو غیر عمی
در چنین ره یقین بمانی زود
صد هزاران زیان بری بیسود
وای بر تو اگر چنین بروی
زین نگردی و اهل دل نشوی
عمر تو بیگمان شود ضایع
گرچه آخر شوی ز جان خاضع
هیچ گون زان خضوع بر نبری
چون پرت نیست گو چگونه پری
پیش ما آ که جان بری از ما
گرچه جغدی شوی چو باز و هما
ما همائیم و هم هما گیریم
غیر خود را بدان که نپذیریم
گر زمائی چرا ز ما دوری
از چئی در ظلام اگر نوری
شکر ما چراست پیش تو زهر
لطف ما از چه روست پیش تو قهر
نیست انسی ترا باهل درون
نظرت هست دائماً بیرون
زنده از خواب و خور چو حیوانی
اهل دل را از آن نمیدانی
اهل دل را هم اهل دل داند
طفل ابجد کتاب کی خواند
تیغ رستم کجا زند زالی
کی چو اطلس بود کهن شالی
مرغ خانه کجا پرد چو هما
چون ز پستی است کی رود بالا
هرکسی آن کند کز او آید
هیچ دیدی که شیر سگ زاید
بخش ۱۵۶ - در بیان آنکه حق تعالی ارواح را پیش از اشباح بنهصد هزار سال آفرید و همه را برحمت خود میپرورد و آسوده میداشت. چون فرمود الست بربکم گفتند بلی. ندا کرد که اهبطوا. از این عالم بیچون در آن عالم چون روید و در قوالب آب و گل ساکن شوید وفای عهد شما ظاهر گردد. پس هر کرا آنجا عیشی و طیشی و راحتی بود اینجا باز جویان آن شود که حب الوطن من الایمان. و هر کرا نبود چه جوید، حیوانی باشد از این عالم رسته چون گاو و خر بصورت آدمی و بمعنی حیوان. حیوان از کجا و معرفت حق از کجا.: هرکرا جان او ز عهد الستبخش ۱۵۸ - در تفسیر «قل کل یعمل علی شاکلته» هرکه را حقتعالی گوهر بد داده است لابد است که بدی کند و هرکهرا نیک، نیکی. زیرا نیک و بد هر دو به ارادت خداست لیکن حقتعالی از بد راضی نیست که مرید الخیر و الشر قبیح ولکن لیس یرضی بالمحال. مثالش چنانکه خواجهای را دو غلام باشد یکی امین و یکی خائن، به یاران خود از حالِ هر دو خبر دهد که این امین است و آن خائن و خواهان باشد که آن دو فعل از ایشان ظاهر شود تا سخنش راست گردد الا به خیانت راضی نباشد. همچنانکه حق تعالی در لوح محفوظ ثبت کرد که از هر آدمی چه خواهد آمدن و فرشتگان آن را میخوانند واز این رو مرید خیر و شر است تا فرشتگان در صدق بیفزایند و ترقی کنند اما به شر هرگز راضی نیست.: در نبی گفت حق که خلق جهان
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سیر آن راه در وصال بود
از کمالی سوی کمال رود
هوش مصنوعی: مسیر رسیدن به وصال، از طریق کمال است؛ یعنی باید از مرحلهای از کمال به مرحله بالاتری از کمال حرکت کرد.
راه تن را نهایت است و کران
راه جان بیحد است و بی پایان
هوش مصنوعی: تن انسان یک مسیر محدود و مشخص دارد که به پایان میرسد، اما روح و جان او راهی بینهایت و بیپایان را در پیش دارند.
دائماً رفتن است در منزل
هیچ آخر ندارد آن حاصل
هوش مصنوعی: همیشه در حال رفت و آمد هستیم و هیچگاه به مقصد نهایی نمیرسیم، آن چیزی که به دنبالش هستیم، هیچ گاه به دست نمیآید.
سیر آن راه بی نشان باشد
برتر از عقل و جسم و جان باشد
هوش مصنوعی: سیر و سفر در آن مسیر که نشانی ندارد، از عقل و جسم و جان بالاتر و برتر است.
وهم فکر و بیان از آن دور است
زانکه آن راه نور در نور است
هوش مصنوعی: خیال و اندیشه از آن حقیقت فاصله دارند، زیرا آن مسیر روشنایی در خود روشنی است.
سیر ره تا بوقت مرگ بود
بعد مردن دگر روان نشود
هوش مصنوعی: زندگی انسان از لحظه به دنیا آمدن تا زمان مرگ ادامه دارد و پس از مرگ، روح دیگر به این دنیا بازنمیگردد.
سیر منزل مدام در کار است
آنچنان سیر از آن احرار است
هوش مصنوعی: سفر دائمی و پیوسته به سوی هدف وجود دارد و این سفر چنان است که برای انسانهای آزاد و وارسته است.
نتوان رفت در قدم بقدم
کی ببرد وجود راه عدم
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که انسان نمیتواند در هر مرحله از زندگی خود به جلو برود، زیرا وجود او بر اساس راهی است که به عدم و نابودی منجر میشود. در واقع، اشاره به این دارد که در مسیر زندگی، باید به معلومها و واقعیات توجه کرد و از تاریکی و نابودی پرهیز نمود.
راه منزل چو بیکران باشد
رفتنش نیز همچنان باشد
هوش مصنوعی: وقتی راهی برای رسیدن به مقصد بسیار طولانی و وسیع باشد، خود مسیر نیز به اندازه آن طولانی و دشوار خواهد بود.
نیست هیچ اندر آن طریق سکون
ابدا رفتن است در بیچون
هوش مصنوعی: هیچ چیز در آن راه آرامش وجود ندارد، همیشه در حال حرکت و تغییر است. هیچ چیزی ثابت و بدون دلیل نیست.
سیر الی اللّه را بود عدی
سیر فی اللّه هست بیحدی
هوش مصنوعی: سفر به سوی خداوند حد و مرز مشخصی دارد، اما سفر در ذات خداوند بیپایان و نامحدود است.
سیر الی اللّه از خودی است گذر
چون گذشتی دگر نماند سفر
هوش مصنوعی: سفر به سوی خداوند، نیازمند رهایی از خودخواهی و خودپرستی است. زمانی که این مرحله را پشت سر گذاشتی، دیگر نیازی به سفر نخواهد بود.
سیر فی الله در خدا باشد
چون حق آن سیر دائما باشد
هوش مصنوعی: مسیر حرکت در راه خدا باید به گونهای باشد که همیشه و مستمر ادامه داشته باشد.
هیچ آخر مجوی آن ره را
زانکه نبود نهایت اللّه را
هوش مصنوعی: هیچگاه در پی پایان آن راه نرو، زیرا خداوند نهایتی ندارد.
آنچنان سیر را دوی نبود
او نگردی تو تا توی نرود
هوش مصنوعی: ادامه نده تا زمانی که به مقصد نرسی، چون این راه طولانی است و تو باید با اراده و تمرکز پیش بروی.
چون توئی رفت سیر حق بود آن
فهم کن سر کل یوم شان
هوش مصنوعی: زمانی که تو به سوی خدا میروی، موضوعات و حقایق را به درستی درک کن و به عظمت و مقام خود آگاه باش.
سیر هر ذات لایقش باشد
در خور گله سایقش باشد
هوش مصنوعی: هر شخصی بر اساس استعداد و شایستگیاش به سمت هدفها و تعیینها میرود و سرنوشت او هم به همان تناسب شکل میگیرد.
سیر خود را مکن قیاس بحق
شیر نر را چه نسبت است ببق
هوش مصنوعی: خودت را با دیگران مقایسه نکن، چرا که هر کسی ویژگیهای خاص خودش را دارد و نمیتوان آنها را به سادگی با هم سنجید.
چه بود ذره پیش شمس منیر
چه زند قطره پیش بحر و غدیر
هوش مصنوعی: این بیت به ما میگوید که ذره در مقابل خورشید چقدر کوچک و ناچیز است و همچنین قطره در برابر دریا و جریانهای بزرگ چقدر بیاهمیت به نظر میرسد. در واقع، این تصویرسازی نشان میدهد که چیزهای کوچک و ناچیز نمیتوانند با عظمت و بزرگی چیزهای بزرگ مقابله کنند.
چون تو هردیو را زبون باشی
با ملایک جلیس کی باشی
هوش مصنوعی: اگر تو با دوستی از جنس شیطانی هم کلام شوی، دیگر در محضر فرشتگان الهی چه جایگاهی خواهی داشت؟
قطره را از خری مخوان دریا
ذره را هم مگوی شمس سما
هوش مصنوعی: به قطره نگو که خودش دریاست و به ذره هم نگویید که او خورشید است. هر چیز باید به قدر و جایگاه خود شناخته شود و نباید او را بزرگتر از آنچه هست تصور کرد.
مثل آن مگس که بر کاهی
شست بر بول خر بناگاهی
هوش مصنوعی: شبیه مگسی است که روی کاه مینشینید و بر ادرار خر پا میگذارد.
بر سر بول کاه گشته روان
بر سر کاه آن مگس گویان
هوش مصنوعی: بر روی تودهای از کاه، مگسی پرواز میکند و مشغول گفتگو است.
کاینت کشتی و بحر و من ملاح
گشته هر سو روانه بی اریاح
هوش مصنوعی: تو دریای وسیع و من ناخدای آن هستم، که به هر سو در حرکت و جستجو هستم بدون اینکه راهی مشخص داشته باشم.
مینمودش چمین خر عمان
کاه کشتی و خویش کشتیبان
هوش مصنوعی: در این تصویر، شخصی با کاه از عمان بار میکند و در عین حال مدیریت کشتی را نیز برعهده دارد. این نشاندهندهی توانایی و مسئولیت او در کار است.
بول نسبت باو چو دریا بود
آن قدر مرو را عظیم نمود
هوش مصنوعی: سخن دربارهٔ محبت و ارتباط عمیق است. آنقدر این احساس و پیوند بزرگ و وسیع است که مانند دریا میماند و عمق و وسعتش همه چیز را تحت تأثیر قرار میدهد. این ارتباط به قدری قوی و عظیم است که نمیتوان آن را نادیده گرفت یا کوچک شمرد.
بینش هر کسی است لایق او
نیست خرد آنکه گشت عاشق هو
هوش مصنوعی: هر فردی بر اساس درک و بینش خود به چیزها نگاه میکند و کسی که عاشق شده باشد، دیگر نمیتواند به سادگی به مسائل بپردازد.
نسبتش بخشد اول او را حق
آنگهانش دهد ز عشق سبق
هوش مصنوعی: اگر کسی را خداوند سرشتی عطا کند، آن گاه بر مبنای عشق و محبت به او، فضیلت و برتری میبخشد.
نور خود رادر او کند پنهان
تا همان نور گرددش جویان
هوش مصنوعی: نور خود را در او پنهان میکند تا همان نور، او را جستجو کند.
ورنه کی جسته است ظلمت نور
بلکه دایم بود ز نور نفور
هوش مصنوعی: اگر نور وجود نداشت، هیچکس نمیتوانست ظلمت را حس کند؛ زیرا ظلمت همواره در نتیجه نبود نور است.
می نجسته است هیچ ضد ضد را
جوید از جان مدام ند ند را
هوش مصنوعی: شراب نمینوشد هیچ ضدی و همواره از جان، نه ندا را جستجو میکند.
هیچ جسته است گاو را شتری
یا شود کفو بنده شاه و حری
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که گاو با شتر برابر و همتراز باشد، مانند اینکه بندهای با شاه یکسان شود؟
عاشق حق چه گرچو تو بشر است
نیک بنگر اگر ترا نظر است
هوش مصنوعی: عاشق خدا، حتی اگر تو انسان باشی، خوب ببین اگر توانایی دیدن داری.
گرچه نور است چه گهر دارد
بحر جانش چسان درر دارد
هوش مصنوعی: هرچند او نور است، اما در درونش چه گوهری دارد و در عمق وجودش چه جواهراتی نهفته است.
منگر تو بجسم خاکی او
چشم بگشا نگر بپاکی او
هوش مصنوعی: به جای اینکه به ظاهر جسم انسان نگاه کنی، به خلوص و پاکی درونی او توجه کن.
که ورای زمین و هفت سماست
در گذشته ز فرش و عرش و خلاست
هوش مصنوعی: در بالای زمین و هفت آسمان، چیزی وجود دارد که فراتر از زمین و آسمانها و حتی از عالم ماده و روح است.
علمش از حق بود چو پیغمبر
بسوی حق کند همیشه نظر
هوش مصنوعی: علم او از حقیقت نشأت گرفته و مانند پیامبران همیشه به سوی حقیقت نگاه میکند.
واسطه در میان او و خدا
نیست کس فهم کن تو این سر را
هوش مصنوعی: هیچ واسطهای میان او و خدا وجود ندارد، این راز را درک کن.
هرچه فرمایدش خدا کند آن
همچو گوئی است پیش ان چو کان
هوش مصنوعی: هر چه خدا بگوید، همان گونه تحقق مییابد؛ مانند سخنی که از دهان کسی بیرون میآید و به واقعیت میپیوندد.
هر کجا راندش قدر برود
برسر و رو مثال گوی دود
هوش مصنوعی: هر جا که حسن و زیبایی دیده شود، آثار آن مانند دودی به چشم میآید و همه را تحت تأثیر قرار میدهد.
فعل او را ز حق بدان نه از او
حق چو آب است و آن بود چون جو
هوش مصنوعی: عمل او را از خدا بدانید، نه اینکه خود او منبع حق است. مانند آب که خود جو نیست، اما جو و زندگی از آن جاری میشود.
مثل آلت است پیش خدا
هرچه خواهد کند از او پیدا
هوش مصنوعی: همه چیز در پیش خدا مانند ابزاری است که او میتواند هر خواستهای را از آن به وجود آورد.
تو مکن اعتراض بر آلت
که از آلت نجست کس حالت
هوش مصنوعی: هرگز از آنچه در دست توست، شکایت نکن؛ زیرا کسی در دنیا به سراغ چیزی نمیرود که خود او را نمیشناسد.
چه توانند کرد تیغ و سپر
چون نباشند در کف صفدر
هوش مصنوعی: وقتی صفدر (شجاع) نیست، هیچ سلاحی مانند تیغ و سپر نمیتواند کارایی داشته باشد.
صفدری کو که تیغ را راند
قلبها را چو شیر بدراند
هوش مصنوعی: به دنبال کسی هستیم که مانند یک جنگجو با شمشیر خود قلبها را مانند یک شیر در هم بشکند و تسخیر کند.
هر که او رستم است نارامد
تا که خون عدو بیاشامد
هوش مصنوعی: هر کسی که همانند رستم قوی و شجاع باشد، آرام نمینشیند تا زمانی که خون دشمن را ببیند یا بدست آورد.
عقل تو رستم است و نفس عدو
میگریزد ز بیم او هر سو
هوش مصنوعی: عقل تو مانند رستم قوی و نیرومند است و نفس یا خواستههای نفسانیات از ترس او به هر سو فرار میکند.
رو بدست آور و بکش او را
تا رهی از عنا و خوف وبلا
هوش مصنوعی: خودت را کنترل کن و از مشکلات و ترسها رها شو.
ایمن آنگه شوی از آن دشمن
که ببری سرش چو اهریمن
هوش مصنوعی: وقتی از دشمن خود در امان خواهی بود که او را مانند یک اهریمن شکست دهی و ریشهاش را برکنی.
سر او چون بری نشینی خوش
برهی از چهار و پنج و ز شش
هوش مصنوعی: اگر سرت را پایین بیاوری و آرام بگیری، از مشکلات و سختیها به دور خواهی ماند و میتوانی در آرامش زندگی کنی.
بی شش و پنج و چهار روح شوی
دستگیر همه چو نوح شوی
هوش مصنوعی: اگر از محدودیتها و ویژگیهای دنیوی بگذری و به مقام روحانی دست یابی، میتوانی همچون پیامبر نوح، نجاتدهنده دیگران باشی.
پند نوح است کشتی جانها
هرکه گیرد رهد ز رنج و بلا
هوش مصنوعی: پند نوح به ما میگوید که کشتی روحها، وسیلهای برای نجات از رنج و مشکلات است و هر کسی که به این کشتی بپیوندد، از زحمت و سختی رهایی مییابد.
هرکه بگرفت پند نوح زمان
نکند غرقه مرد را طوفان
هوش مصنوعی: هر کسی که نصیحتهای نوح را بپذیرد، در برابر طوفانها و خطرات زندگی غرق نمیشود.
هست طوفان روحها شهوات
کشتی نوح طاعت وصلوات
هوش مصنوعی: در این دنیا، روحها درگیر شهوات و خواستههای دنیوی هستند، مانند طوفانی که کشتی نوح را به چالش میکشید. در این میان، تنها راه نجات و آرامش، اطاعت از خدا و دعا و نیایش است.
هرکه بنشست در چنین کشتی
گشت خوب و رهید از زشتی
هوش مصنوعی: هرکسی که در چنین کشتی نشسته باشد، به خوبی دست مییابد و از زشتیها دور میشود.
وانکه نشنید پند نوح از جان
بیگمان غرقه گشت در طوفان
هوش مصنوعی: کسی که نصیحت نوح را نشنید، بدون شک در طوفان غرق خواهد شد.
پند بپذیر اگر خردمندی
تا چو ما خوش به دوست پیوندی
هوش مصنوعی: اگر خردمند هستی، پندها را بپذیر تا مانند ما بتوانی به دوست خود پیوندی خوش بنهد.
ور بود مر ترا گذر زین پند
لایق حبس باشی و غل و بند
هوش مصنوعی: اگر بر تو این نصیحت اثر نکند، باید در سختی و محدودیت زندگی کنی.
غافلی سخت از خود ای مسکین
دائماً زان بمانده ای غمگین
هوش مصنوعی: ای بیچاره، تو از خود غافلی و هنوز هم از آن گذشتهی غمانگیز رنج میبری.
هیچ بیرون شدن نمییابی
گرچه بیدار و گرچه در خوابی
هوش مصنوعی: هیچ راهی برای خروج از این وضعیت نخواهی یافت، چه در حال بیداری باشی و چه در خواب.
نیست در جهان سر و سامان
هر طرف میدوی چو سرگردان
هوش مصنوعی: در دنیا هیچ نظم و آرامشی وجود ندارد و تو مانند فردی گیج و بیهدف در هر سو در حال حرکت هستی.
زان سبب که نئی مطیع خدا
گشته ای از رضاش دور و جدا
هوش مصنوعی: به همین دلیل که تو دیگر تسلیم خداوند نشدهای، ای دور و جدا از رضایت او.
در جفا میروی دو چشم گشا
کی بری از جفا تو غیر عمی
هوش مصنوعی: تو با ظلم و ستم میروی، اما با دو چشم باز چه زمانی میتوانی از این ظلم رهایی یابی؟ جز عمیقترین درد، چیز دیگری تو را نمیتوان آزاد کند.
در چنین ره یقین بمانی زود
صد هزاران زیان بری بیسود
هوش مصنوعی: در این مسیر اگر به یقین برسی، به زودی متوجه میشوی که با وجود بسیاری از مشکلات و زیانها، در نهایت به نفع تو نخواهد بود.
وای بر تو اگر چنین بروی
زین نگردی و اهل دل نشوی
هوش مصنوعی: ای کاش که اینطور پیش نروی و از خودت دور شوی و قلبت را نسبت به اهل محبت و معنویت ببندی.
عمر تو بیگمان شود ضایع
گرچه آخر شوی ز جان خاضع
هوش مصنوعی: زندگی تو قطعاً به هدر خواهد رفت، حتی اگر در پایان عمر، تو humble و فروتن باشی.
هیچ گون زان خضوع بر نبری
چون پرت نیست گو چگونه پری
هوش مصنوعی: هیچگاه از آن فروتنی کنارهگیری نکن، زیرا پرنده نمیتواند به خوبی پرواز کند اگر از پرهایش دور شود.
پیش ما آ که جان بری از ما
گرچه جغدی شوی چو باز و هما
هوش مصنوعی: به نزد ما بیا، حتی اگر جانت از دست برود. حتی اگر به جغد تبدیل شوی، مثل باز و هما نخوابی.
ما همائیم و هم هما گیریم
غیر خود را بدان که نپذیریم
هوش مصنوعی: ما همگی یکدله و یکپارچهایم و بدون غیر از خود، چیزی را نمیپذیریم.
گر زمائی چرا ز ما دوری
از چئی در ظلام اگر نوری
هوش مصنوعی: اگر تو از ما دور هستی، پس چرا در این تاریکی از چیزی نگران نیستی؟ تو باید مانند یک نور در این ظلمات باشی.
شکر ما چراست پیش تو زهر
لطف ما از چه روست پیش تو قهر
هوش مصنوعی: ما برای تو چه به عنوان شکر وجود داریم و زهری که از محبت ما ناشی میشود، چه دلیلی دارد که به قهر تو منجر شود؟
نیست انسی ترا باهل درون
نظرت هست دائماً بیرون
هوش مصنوعی: براستی که کسی در دل تو نیست که با او آشتی داشته باشی، چشمت همیشه به آنچه بیرون است معطوف شده.
زنده از خواب و خور چو حیوانی
اهل دل را از آن نمیدانی
هوش مصنوعی: اگر کسی بیدار و مشغول خوراک و زندگی مادی باشد، مانند یک حیوان میماند و از حال و هوای اهل دل و افراد باطنی بیخبر است.
اهل دل را هم اهل دل داند
طفل ابجد کتاب کی خواند
هوش مصنوعی: کودک نیک فهم و با درک، کسانی را که به عشق و احساسات عمیق آشنا هستند، به خوبی شناسایی میکند. او هنوز در مرحله ابتدایی یادگیری است و مانند کسی که بخواهد کتابی را بخواند، از اصول اولیه شروع میکند.
تیغ رستم کجا زند زالی
کی چو اطلس بود کهن شالی
هوش مصنوعی: تیغ رستم کجا و زالی کی، یعنی قدرت و توانایی رستم را نمیتوان با کسی مانند زالی که به خاطر سالهای زیادی از عمرش شبیه پارچه کهنهای شده، مقایسه کرد. به عبارتی، رستم با تمام ویژگیهای نیرومند و جوانیاش، قابل مقایسه با کسی نیست که از نظر قدرت و شکوه، چندان ارزشمند نیست.
مرغ خانه کجا پرد چو هما
چون ز پستی است کی رود بالا
هوش مصنوعی: پرندهای که در قفس زندگی میکند، چگونه میتواند مانند پرندهای آزاد به پرواز درآید وقتی که از اوج و بلندی دور است و در میان پایینها مانده است؟
هرکسی آن کند کز او آید
هیچ دیدی که شیر سگ زاید
هوش مصنوعی: هر فردی نتیجه کارهای خود را میبیند؛ آیا تا به حال دیدهای که شیر، تولهسگ بیاورد؟