بخش ۱۵۵ - در بیان آنکه اصل در آدمی خلق است صورت را اعتبار نیست. زیرا که روز قیامت هرکس بلخق خود خواهد حشر شدن. اگر بصفت سگ باشد بصورت سگ حشر شود. دلیل بر آنکه التفات بر صورت نیست، حق تعالی سگ اصحاب کهف را از سلک اولیا خواند که ورابعهم کلبهم، چون در او خلق مردان بود صورتش رااعتبار ننهاد که ان اللّه لاینطر الی صورکم و لا الی اعمالکم و لکن ینظر الی قلوبکم و نیاتکم.
اصل خلق است و خلق مظهر آن
خلق را گیر و سوی خلق مران
هست صورت و عاء و معنی زر
جوی زر را و از وعا بگذر
هان منه اعتبار صورت را
صاف راگیر و هل کدورت را
هر تنی را مگو که انسان است
سیرتش را ببین که چه سان است
سگ آن کهف را نداشت زیان
نشد از صورت سگیش مهان
چونکه خلق نکو بداندر وی
گشت از اولیای باقی حی
حق ورا ذکر کرد در قرآن
خواند او را ز سلک آن مردان
گاه از سلک چارمین خواندش
گاه در جوق هشتمین راندش
هیچ در صورتش نکرد نظر
زانکه حق ننگرد بنقش و صور
نظرش دائماً بود بر دل
که چه دارند مردم اندر دل
دوستیشان بوی چه مقدار است
هر دلی را چه حد وفادار است
حق تعالی همان قدر با او
دوستی دارد ای رفیق نکو
نکند حق نظر بنقش و عمل
نی بحرص و ببخل و نی بامل
نظر حق بدل بود میدان
که در او چیست آشکار و نهان
گر بود در دلت محبت او
کند او دائماً نظر در تو
بی ولا گرچه باشدت طاعت
نبری از جناب حق راحت
طاعت عادتی بود ز نفاق
نی ز عشق و ز صدق و شوق تلاق
بهر نام است و ننگ آن خدمت
نی برای رضای آن حضرت
صورت طاعت از تو می آید
جان ندارد که بهر حق شاید
صورتی کاندر او نباشد جان
جز که در گور می نشاید آن
چون بدل میکند خدای نظر
دل بپرور که دل بود منظر
پس تو دل راست کن که اصل دل است
گرچه اندر میان آب و گل است
دل بحق ده که صاف گردد وپاک
گذرد همچو آب بر سر خاک
نی که بر خاک گشت آب روان
هیچ شد آب راز خاک زیان
نشد آلوده آب صاف از خاک
باز با بحر رفت روشن و پاک
شیر هم از میان خون و صدید
پاک و صافی بشیر خواره رسید
گرچه راهش در آن وسخها بود
لیک بنگر که هیچ از آن آلود
جوش مهرش ز درد کرد جدا
تا که آورد صافیش سوی ما
همچنین مهر حق چو جوش کند
نیش ها را جدا ز نوش کند
نوش از آن نیشها نیالاید
خوش و صافی سوی خدا آید
دل اگرچه در آب و گل باشد
همچو خورشید نورها پاشد
نبود ز آب و گل ورا زحمت
بلکه زحمت از او شود رحمت
بخدا ده دل و ز گل مندیش
تا رود جمله کارهای تو پ یش
تن و عالم نیند پردۀ هو
فکر این هر دو گشت پردۀ تو
فکرهای تن و جهان بگذار
فکر و خاطر همه بحق بگمار
فکر دنیاست پ ر ده نی دنیا
چون کنی فکر دین بری عقبی
گرچه اسباب و مال داری تو
چونکه دل را بحق سپاری تو
نشوند اینهمه حجاب ترا
چون دلت پر بود ز عشق خدا
ور کنی ترک مال و ملک جهان
چون نباشد درون جانت آن
نبری هیچ نوع از آن سودی
کس نبرد از چنان زیان سودی
بی عوض هر که ترک دنیا کرد
درندامت بماند از او پر درد
زانکه این رفت و آن نشد حاصل
زین برید و بدان نشد واصل
ترک دنیا ز جان و دل باید
تا روان جاودان بیاساید
ورنه ترکش ز دل اگر نکنی
در جهان بقا سفر نکنی
از درون کن سفر نه از بیرون
کز درون است راه در بیچون
از ره ح س مکن طلب جان را
از ره جان بجوی جانان را
پنج حسی که درت و برکاراند
نوریان نیستند از ناراند
نار بی شک ز نور هو میرد
وین شش و پنج و چار از او میرد
همه اعداد لا شوند آنجا
محو گردند در شعاع ولا
نیست شو تا از این عدد برهی
هست گردی چو زان خطر بجهی
عشق حق را گزین و ایمن شو
مشمر غیر عشق را یک جو
چونکه گردی سوار عشق بران
خوش سوی آسمان عالم جان
جهد چون پای دان و عشق چو پر
هرکه پر یافت رست او ز خطر
گرچه با پا بریده گردد راه
لیک کو پا و کو برای آگاه
آنچه رفتار پا کند صد سال
در دمی بیش از آ ن کند پر وب ال
چونکه پ ر نیستت بپا میرو
در پی همرهان ز جان میدو
تا نمانی تو بی نصیب از راه
تا رسد رحمتی بتوز آله
چون ترا حق نکرد شاهنشاه
کم از آن که شوی ز سلک سپاه
دائماً در ره خدا میکوش
در تمنای وصل او میجوش
تا که در کوششی نکو کاری
تا که در جوششی وفا داری
کوشش تو نشان اقبال است
مرغ جان را طلب پر و بال است
هرکه بی کوشش است مرده اش دان
نیست زنده اگرچه دارد جان
جان حیوان بود چنان کس را
جان وحیی نباشد آن خس را
جان حیوان یقین در آخر کار
نیست گردد نماندش آثار
جان وحیی است زنده جاویدان
زانکه قایم شده است از جانان
طالب وصل حق چنین جان است
کاندر او نور عقل و ایمان است
هرکرا در درون طلب نبود
عاقبت جز سوی سقر نرود
نور ایمان چو حق در او ننهاد
دیو محض است اگرچه ز آدم زاد
بخش ۱۵۴ - در بیان آنکه ولی خدا در زمان خود نوح وقت است و عنایت او همچو کشتی است او طوفان بلانگاه دارنده و در تقریر آنکه طوفان آب اگرچه بلاست اما سهل است، زیرا آن بلا بر اجسام است.طوفان جهل از آن مشکلتر است زیرا هر که در او غرق شد ابدالآباد خلاص نیابد: رحمت عالم است مرد خدابخش ۱۵۶ - در بیان آنکه حق تعالی ارواح را پیش از اشباح بنهصد هزار سال آفرید و همه را برحمت خود میپرورد و آسوده میداشت. چون فرمود الست بربکم گفتند بلی. ندا کرد که اهبطوا. از این عالم بیچون در آن عالم چون روید و در قوالب آب و گل ساکن شوید وفای عهد شما ظاهر گردد. پس هر کرا آنجا عیشی و طیشی و راحتی بود اینجا باز جویان آن شود که حب الوطن من الایمان. و هر کرا نبود چه جوید، حیوانی باشد از این عالم رسته چون گاو و خر بصورت آدمی و بمعنی حیوان. حیوان از کجا و معرفت حق از کجا.: هرکرا جان او ز عهد الست
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اصل خلق است و خلق مظهر آن
خلق را گیر و سوی خلق مران
هوش مصنوعی: آفرینش اصلی است و موجودات، نماد و نمایانگر آن آفرینش. به آفرینش توجه کن و از آن دور نشو.
هست صورت و عاء و معنی زر
جوی زر را و از وعا بگذر
هوش مصنوعی: وجود ظاهر و شکل و مفهوم که همان طلا است، طلا را جستجو کن و از ظاهر آن عبور کن.
هان منه اعتبار صورت را
صاف راگیر و هل کدورت را
هوش مصنوعی: به خودت نگاهی کن و از ظواهر فریبنده دوری کن، سعی کن که از ناراحتیها و زجرها رها شوی و دل را پاک کنی.
هر تنی را مگو که انسان است
سیرتش را ببین که چه سان است
هوش مصنوعی: به هر کسی نگو که انسان است، بلکه به رفتار و شخصیت او نگاه کن که چگونه است.
سگ آن کهف را نداشت زیان
نشد از صورت سگیش مهان
هوش مصنوعی: سگی که صاحب خود را ندارد، از بیصاحب بودنش ضرری نمیبیند، چون در نهایت شکل و ظاهر او به عنوان یک سگ باقی میماند.
چونکه خلق نکو بداندر وی
گشت از اولیای باقی حی
هوش مصنوعی: وقتی که مردم نیکوکار در او به وجود آمدند، از اولیای باقی و جاودانه خواهند شد.
حق ورا ذکر کرد در قرآن
خواند او را ز سلک آن مردان
هوش مصنوعی: واقعیت و حقیقت را در قرآن ذکر کرده است و او را از گروه آن مردان برگزیده برشمرده است.
گاه از سلک چارمین خواندش
گاه در جوق هشتمین راندش
هوش مصنوعی: گاهی او را در جمعی چهارمین میخوانند و گاهی در گروهی هشتمین میرانند.
هیچ در صورتش نکرد نظر
زانکه حق ننگرد بنقش و صور
هوش مصنوعی: هیچ کس به زیبایی او توجهی نکرد، زیرا خداوند به ظاهر و شکل نمینگرد.
نظرش دائماً بود بر دل
که چه دارند مردم اندر دل
هوش مصنوعی: مداوم به دلِ مردم نگاه میکرد که درونِ دلشان چه احساساتی دارند و چه چیزی را در دل دارند.
دوستیشان بوی چه مقدار است
هر دلی را چه حد وفادار است
هوش مصنوعی: دوستیهایشان تا چه اندازه عطر و بو دارند و هر دلی چقدر میتواند به آن وفادار بماند.
حق تعالی همان قدر با او
دوستی دارد ای رفیق نکو
هوش مصنوعی: خداوند به همان اندازه که با او دوستی دارد، ای دوست خوب.
نکند حق نظر بنقش و عمل
نی بحرص و ببخل و نی بامل
هوش مصنوعی: انسان نباید به ظاهر و کارهایش پول و ثروت را ترجیح دهد، بلکه باید به باطن و نیتهای خود توجه کند.
نظر حق بدل بود میدان
که در او چیست آشکار و نهان
هوش مصنوعی: نظام و ساختار دیدگاه الهی مانند میدانی است که در آن، آنچه که نمایان است و آنچه پنهان است، در معرض دید قرار دارد.
گر بود در دلت محبت او
کند او دائماً نظر در تو
هوش مصنوعی: اگر در دل تو عشق او وجود داشته باشد، او همیشه به تو توجه خواهد کرد.
بی ولا گرچه باشدت طاعت
نبری از جناب حق راحت
هوش مصنوعی: اگر در بند دنیا باشی و بدون عشق به خدا کارهای نیک انجام دهی، آرامش واقعی را نخواهی یافت.
طاعت عادتی بود ز نفاق
نی ز عشق و ز صدق و شوق تلاق
هوش مصنوعی: اطاعت کردن، به نوعی عادت شده است که از نفاق نشأت میگیرد و نه از عشق، صداقت یا شوق واقعی.
بهر نام است و ننگ آن خدمت
نی برای رضای آن حضرت
هوش مصنوعی: خدمت به آن بزرگوار تنها برای حفظ نام و آبرو است و نه برای کسب رضایت واقعی او.
صورت طاعت از تو می آید
جان ندارد که بهر حق شاید
هوش مصنوعی: عمل و عبادت تو ظاهری است و روحی در آن وجود ندارد که به خاطر خداوند باشد.
صورتی کاندر او نباشد جان
جز که در گور می نشاید آن
هوش مصنوعی: چهرهای که در آن روحی نیست، فقط در گور میتواند آرام بگیرد.
چون بدل میکند خدای نظر
دل بپرور که دل بود منظر
هوش مصنوعی: زمانی که خداوند دل را به جایگاه نظر و توجه قرار میدهد، دل همانند یک صحنهای است که باید در آن رشد کند و پرورش یابد.
پس تو دل راست کن که اصل دل است
گرچه اندر میان آب و گل است
هوش مصنوعی: پس دل خود را صاف و درست کن، زیرا که در حقیقت، دل اصلی و واقعی است، حتی اگر در میان موانع و مشکلات باشد.
دل بحق ده که صاف گردد وپاک
گذرد همچو آب بر سر خاک
هوش مصنوعی: دل خود را به حق بسپار تا همانند آب که بر روی خاک به آرامی جریان مییابد، صاف و پاک شود.
نی که بر خاک گشت آب روان
هیچ شد آب راز خاک زیان
هوش مصنوعی: نی که بر خاک افتاد و آب جاری شد، دیگر به آن آب به عنوان راز و راز نگهدارندهی خاک نخواهیم بود، زیرا این آب دیگر خاصیتی ندارد و به خاک آسیب میرساند.
نشد آلوده آب صاف از خاک
باز با بحر رفت روشن و پاک
هوش مصنوعی: آب زلال و پاک که از خاک به دست میآید، نمیتواند به خاطر آلودگی خاک، نجس شود و دوباره با دریا به آرامی و بدون آلودگی ادامه دهد.
شیر هم از میان خون و صدید
پاک و صافی بشیر خواره رسید
هوش مصنوعی: شیر از میان خون و سر و صدا به آرامی و به خوبی بیرون آمد.
گرچه راهش در آن وسخها بود
لیک بنگر که هیچ از آن آلود
هوش مصنوعی: هرچند که راه او در مشکلات و سختیها بود، اما نگاه کن که هیچگونه آلودگی و آسیب به او نرسیده است.
جوش مهرش ز درد کرد جدا
تا که آورد صافیش سوی ما
هوش مصنوعی: به خاطر محبت و عشقش، از درد و رنج خود فاصله گرفت و صاف و بیهیچ اندوهی، به سمت ما آمد.
همچنین مهر حق چو جوش کند
نیش ها را جدا ز نوش کند
هوش مصنوعی: وقتی محبت و حقیقت به جوش و خروش میافتند، دردها و گزندها را از لذتها و خوشیها جدا میکنند.
نوش از آن نیشها نیالاید
خوش و صافی سوی خدا آید
هوش مصنوعی: نوشیدنی که تلخی و زخم را به همراه داشته باشد، نمیتواند خوشایند و صاف باشد و در نهایت به سوی خداوند نخواهد رفت.
دل اگرچه در آب و گل باشد
همچو خورشید نورها پاشد
هوش مصنوعی: اگرچه دل در بدن مادی و خاکی قرار دارد، اما همچون خورشید نور و روشنایی منتشر میکند.
نبود ز آب و گل ورا زحمت
بلکه زحمت از او شود رحمت
هوش مصنوعی: اگر او از آب و گل ساخته نشده، بلکه زحمت او باعث ظهور رحمت میشود.
بخدا ده دل و ز گل مندیش
تا رود جمله کارهای تو پ یش
هوش مصنوعی: به خدا قسم، دل خود را به خوبی بسپار و از گل و گیل دوری کن تا همۀ کارهایت به خوبی پیش برود.
تن و عالم نیند پردۀ هو
فکر این هر دو گشت پردۀ تو
هوش مصنوعی: تن و جهان جز پردههایی از اندیشههای تو نیستند؛ هر دو به عنوان وسیلهای برای نمایش وجود تو به شمار میروند.
فکرهای تن و جهان بگذار
فکر و خاطر همه بحق بگمار
هوش مصنوعی: به خود و دنیای اطرافت فکر کن، و تمامی اندیشهها و یادهایت را به حق واگذار و متمرکز کن.
فکر دنیاست پ ر ده نی دنیا
چون کنی فکر دین بری عقبی
هوش مصنوعی: اگر ذهنتان معطوف به دنیا باشد و فقط به آن توجه کنید، راهی برای درک حقیقت دین و رسیدن به سعادت آخرت نخواهید داشت.
گرچه اسباب و مال داری تو
چونکه دل را بحق سپاری تو
هوش مصنوعی: هرچند که داری امکانات و ثروت، اما ارزش واقعی در سپردن دل به حق و حقیقت است.
نشوند اینهمه حجاب ترا
چون دلت پر بود ز عشق خدا
هوش مصنوعی: اگر دلت مملو از عشق خدا باشد، این حجابها و موانع نمیتوانند تو را از آن عشق دور کنند.
ور کنی ترک مال و ملک جهان
چون نباشد درون جانت آن
هوش مصنوعی: اگر از مال و اموال دنیا بگذری و آنها را ترک کنی، اما درون جانت چیزی نداشته باشی، هیچ فایدهای نداری.
نبری هیچ نوع از آن سودی
کس نبرد از چنان زیان سودی
هوش مصنوعی: هیچ کس از ضررهای این نوع بهرهای نمیبرد.
بی عوض هر که ترک دنیا کرد
درندامت بماند از او پر درد
هوش مصنوعی: هر کس که بدون چشمداشت به دنیا پشت کند، تنها عذاب و درد برایش باقی میماند.
زانکه این رفت و آن نشد حاصل
زین برید و بدان نشد واصل
هوش مصنوعی: چونکه آنچه گذشت به نتیجه نرسید و آنچه در نظر بود، حاصل نشد، پس از این مسیر بریدن و به آن مسیر نرفتن، فایدهای ندارد.
ترک دنیا ز جان و دل باید
تا روان جاودان بیاساید
هوش مصنوعی: برای دستیابی به آرامش روحی جاودان، باید با تمام وجود از دنیای مادی دل بکنیم.
ورنه ترکش ز دل اگر نکنی
در جهان بقا سفر نکنی
هوش مصنوعی: اگر دل را از یاد او خالی نکنی، در این جهان نمیتوانی به زندگی ادامه دهی.
از درون کن سفر نه از بیرون
کز درون است راه در بیچون
هوش مصنوعی: سفر را از درون خود آغاز کن، نه از دنیای بیرون؛ زیرا تنها راه به حقیقت و وجود درونی، از درون خود میگذرد.
از ره ح س مکن طلب جان را
از ره جان بجوی جانان را
هوش مصنوعی: از مسیر خواستههای مادی به دنبال جان خود نباش، بلکه از طریق روح و معنویت، معشوق واقعی را جستجو کن.
پنج حسی که درت و برکاراند
نوریان نیستند از ناراند
هوش مصنوعی: پنج حسی که در وجود تو و بر کارهای تو تأثیر دارند، به مانند نورانیهای واقعی نیستند و از آتش ناراحتکنندهای ناشی میشوند.
نار بی شک ز نور هو میرد
وین شش و پنج و چار از او میرد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که بیتردید، آتش به وسیله نور خاموش میشود و به دنبال آن، تعداد شش، پنج و چهار نیز تحت تأثیر این خاموشی فرومیرند. در واقع میتوان گفت که نور، قدرتی دارد که میتواند نقطه قوتی باشد برای خاموش کردن آتش، و در نتیجه بر سایر چیزها تأثیر بگذارد.
همه اعداد لا شوند آنجا
محو گردند در شعاع ولا
هوش مصنوعی: همه اعداد در آنجا ناپدید میشوند و در دایره عشق و محبت فراموش میشوند.
نیست شو تا از این عدد برهی
هست گردی چو زان خطر بجهی
هوش مصنوعی: خود را از این عدد و شمار خارج کن تا از خطر دور شوی، زیرا وقتی که به آن آسیب نزدیک میشوی، باید از آن دوری کنی.
عشق حق را گزین و ایمن شو
مشمر غیر عشق را یک جو
هوش مصنوعی: عشق به حق را برگزین و از آن احساس امنیت کن. غیر از عشق به حق را حتی به اندازه یک ذره هم در نظر نداشته باش.
چونکه گردی سوار عشق بران
خوش سوی آسمان عالم جان
هوش مصنوعی: هرگاه که به عشق سوار شوی، به سوی آسمان روح و جان عالم حرکت کن.
جهد چون پای دان و عشق چو پر
هرکه پر یافت رست او ز خطر
هوش مصنوعی: کسی که تلاش و کوشش را به خوبی انجام دهد و عشق را در دل داشته باشد، به یقین بر مشکلات فائق میآید و از خطرات نجات مییابد.
گرچه با پا بریده گردد راه
لیک کو پا و کو برای آگاه
هوش مصنوعی: هرچند راه ممکن است سخت و دشوار باشد، اما برای کسی که آگاه و متوجه است، قدم برداشتن و پیش رفتن اهمیت دارد.
آنچه رفتار پا کند صد سال
در دمی بیش از آ ن کند پر وب ال
هوش مصنوعی: آنچه که در طول صد سال انجام میشود، در یک لحظه میتواند موجب ایجاد نتایج بیشتری شود.
چونکه پ ر نیستت بپا میرو
در پی همرهان ز جان میدو
هوش مصنوعی: وقتی که تو در کنار دوستانت نیستی، چرا باید به دنبال آنها بروی؟ روح و جانت را در این راه تلف نکن.
تا نمانی تو بی نصیب از راه
تا رسد رحمتی بتوز آله
هوش مصنوعی: برای اینکه از مسیر بینصیب نمانی، باید منتظر بمانی تا رحمتی به تو برسد و تو را در برگیرد.
چون ترا حق نکرد شاهنشاه
کم از آن که شوی ز سلک سپاه
هوش مصنوعی: وقتی که پادشاه به تو اعتنایی نمیکند، هیچ تفاوتی با کسی ندارید که از سربازان جدا شده است.
دائماً در ره خدا میکوش
در تمنای وصل او میجوش
هوش مصنوعی: همواره در تلاش برای راه خدا باش و در آرزوی رسیدن به او کوشش کن.
تا که در کوششی نکو کاری
تا که در جوششی وفا داری
هوش مصنوعی: تا زمانی که در تلاشی نیکو هستی و در حرکتی پرشور نسبت به وفاداری خود پایبند باشی، ادامه بده.
کوشش تو نشان اقبال است
مرغ جان را طلب پر و بال است
هوش مصنوعی: تلاش و کوشش تو نشان از موفقیت و شانس تو دارد و روح تو به دنبال راهی برای پرواز و آزادی است.
هرکه بی کوشش است مرده اش دان
نیست زنده اگرچه دارد جان
هوش مصنوعی: هر کسی که تلاشی نکند، در حقیقت زنده نیست و حتی اگر زندگی کند، نمیتوان او را فردی زنده و فعال به حساب آورد.
جان حیوان بود چنان کس را
جان وحیی نباشد آن خس را
هوش مصنوعی: هر انسانی که تنها به جنبههای حیوانی زندگی خود مشغول باشد، از روح الهی و معنوی بیبهره است و نمیتواند به مقامهای بالای روحانی دست یابد.
جان حیوان یقین در آخر کار
نیست گردد نماندش آثار
هوش مصنوعی: روح حیوان در نهایت از بین میرود و هیچ نشانی از آن باقی نمیماند.
جان وحیی است زنده جاویدان
زانکه قایم شده است از جانان
هوش مصنوعی: روح وحی مانند یک زندگی جاودانه است، زیرا از معشوق و منبع حیات خود جدا نشده است.
طالب وصل حق چنین جان است
کاندر او نور عقل و ایمان است
هوش مصنوعی: آدمی که به دنبال ارتباط با حقیقت است، به مانند روحی است که در آن نور دانش و ایمان وجود دارد.
هرکرا در درون طلب نبود
عاقبت جز سوی سقر نرود
هوش مصنوعی: هرکس که در درون خود جستجوی حقیقت و هدایت نداشته باشد، در نهایت به جایی نخواهد رسید جز عذاب و درد.
نور ایمان چو حق در او ننهاد
دیو محض است اگرچه ز آدم زاد
هوش مصنوعی: همانطور که نور ایمان در دل کسی وجود نداشته باشد، او حتی اگر انسان باشد، همچنان ممکن است به صفات بد و ناپسند نزدیک شود.