گنجور

بخش ۱۵۳ - در بیان آنکه حق تعالی پادشاهی است که بوزیر و امیر و حاجب و نایب و خدم و حشم محتاج نیست. جمع این همه بر خود جهت معاونت و یاری است و تعظیم یافتن. حق تعالی از این همه منزه است و مستغنی. حضرتش هم پادشاه است و هم وزیر و هم لشکر، آفتابی را که کمین بندۀ اوست این صفتهاست که هم پادشاه است و هم لشکر، لشکر او انوار اوست که بر آسمان و زمین تابان است و نباتات و حبوب و اشجار و اثمار و معادن نقره و زر را پرورش میدهد و سنگ را لعل میگرداند و صد هزار چیزهای دیگر که بوصف نیاید. بطریق اولی که خالق آفتاب را صدهزار چندین آفتاب باشد، بلکه آفتاب نیز صفتها از او دارد. و شرح این دراز است، العاقل یکفیه الاشاره

شمس رالشکرش نه نوروی است
تاب چون خنجرش فتول فی است
در چراغی چو هست این معنی
که همو مد ّ عاست هم دعوی
پیش و پس او ویست و بالا او
برگ و شاخ و درخت و خرما او
پر از او آسمانها و زمین
روشن از نور او یسار و یمین
آفتابی که کمترین بنده است
زیر و بالا ز لطف تابنده است
بر نبات و جماد میتابد
بر بخیل و جواد میتابد
زنده زوهم حبوب و هم کانها
روشن از وی قوالب و جانها
بی معین کرده صد هزاران کار
خود بخود نی ورا رفیق و نه یار
چه عجب زان شهی که خالق اوست
گر عطاها رسد بدشمن و دوست
بی وزیری و حاجبی و سپاه
کارها خود بخود کند آن شاه
اینهمه در درون خود بینی
گر دمی با حضور بنشینی
عرش و کرسی و صدهزار چنان
بیند اندر وجود خود حق دان
دل طالب چو آینه است یقین
گر ز داید در او شود تعیین
نقشهای جهان و هم نقاش
فرشهای جنان و هم فراش
خنک آن جان که خویش را بشناخت
جمع گشت و بخویشتن پرداخت
حسن خود را بدید بی پرده
همچو می صاف گشت بی درده
کرد اغیار را ز صحبت دور
تا که شد بی حجاب ظلمت نور
رست از قید بندگی شد شاه
شست در منزل و رهید از راه
رنج را ترک کرد و گنج گزید
گشت شیرین ز جوش عشق و پزید
راه حق را تمام چونکه برید
شیخ منزل شد آن یگانه مرید
دید هرچه که هست و نیست وی است
همه فانی و او ز عشق حی است
کار خود را گزارد پیش از مرگ
پیل جانرا خلاص داد ز ک رگ
آنچه با نفس خواست کرد اجل
پیشتر کرد آن امیر اجل
کرد با نفس حرب های درشت
دست ازوی نداشت تاش بکشت
با سلاح محبت و اخلاص
کرد او را و هلاک و یافت خلاص
نفس خود را چو گشت او پیشین
مرگ کی را کشد بگو پس از این
زان خطر چون رهید ایمن شد
در سرای خطیر ساکن شد
بعد از این زندگیش بی مرگ است
باغ جانش پر از بر و برگ است
در پی این بهار دی نبود
زین سپس غیر جام و می نبود
اینچنین می که بیخمار بود
پاک و صافی در آن دیار بود
گر تو صافی شدی بصاف رسی
ورنه چون درد در مصاف پسی
محرمان را نصیب چنگ بود
مجرمان را عتاب و جنگ بود
در خور هر کسی خوری آید
شتری دید کس که خر زاید
هر عمل را چنین جزای دگر
میرسد دمبدم ز خیر و ز شر
از غضب بی گمان غضب زاید
وز طرب هم یقین طرب زاید
سوی طاعت رود ز حق رحمت
بسوی معصیت دو صد زحمت
جای گل دائماً بود گلشن
جای خار است بیگمان گلخن
طاعت و علم را چو گل میدان
معصیت را چو خار زشت مهان
پس تو گر عاقلی نکوئی کن
بیخ ظلم و بدی بکن از بن
چونکه از خلق زشت گردی پاک
بر شوی چون فرشته بر افلاک
چون بدی را ز خود کنی بیرون
نیکیت بالد و شود افزون
باغبان شاخ بد برد ز شجر
تا که شاخ نکو فزاید بر
چون تو بد را کنی ز نیک جدا
بعد از آن نیکیت برد بخدا
غیر نیکی نمیپذیرد رب
تا توانی تو نیک کن اغلب
عدل را گیر زانکه وصف خداست
ظلم بگذار کان ز شیطان خاست
هرکه باشد ز وصف یزدان پ ر
رهد از بندگی و گردد حر
بهر این وصف خویش کرد خدا
با نبی در نبی که تا دانا
بپذیرد بجهد آن اوصاف
تا که دردیش پاک گردد و صاف
خلق حق گیرد وز خود گذرد
عمر را در حصول آن سپرد
با کسانی نشست و خاست کند
که بیاری آن گروه کند
بیخ نفس لئیم را از بن
تا از او سر کند علوم لدن
چون خودی را کند فدای خدا
جغد جانش شود ز حق عنقا
قاف و عنقا چه باشد ای دانا
که بود وصف آن شه والا
صفت او کجا کند مخلوق
چونکه جانش گذشت از عیون
حال عاشق بود ز خلق نهان
نشناسد ورا بجز دیان
دارد او را نهان ز غیرت خود
تا که هر چشم بر رخش نفتد
نیست لایق که هر کسش بیند
یا بپهلوش هر خسی شیند
کی بود لایق ملک تونی
چون دون چون رود بیچونی
شرح شه شه کند نه هر بنده
کی رسد سر شه بخربنده
در گذر زین حدیث و کن آغاز
وصف آن یار جانفزارا باز
که چسان رهبرست در دوران
سر پیغمبرست آن حق دان
هر که خدمت کند ز جان او را
رهد از حبس و کفر و جهل و عمی
پند او هر که بشنود ازدل
جان بسته ‌ اش رهد از آب و زگل
هرکه از داد او شود زنده
گردد او سر فراز و پاینده
دل تنگش شو چو صحرائی
جان قطره ‌ اش بسان دریائی
معدن علم و نور حق گردد
بر فراز نهم طبق گردد
لقمه ‌ ها بی دهان و کام خورد
بی سبو و قدح مدام خورد
حور و جنت درون خود بیند
رطب از نخلهای خود چیند
همچو خور صورت ولی پیداست
بر جمله عیان چو ماه سماست
هر کرا نور عقل و تمییز است
کی شمارد زر آنچه ارزیزاست
کی خرد پشک را بقیمت مشگ
چون نداند درخت تر از خشگ
نزد او خیر کی بود چون شر
زهر پیشش کجا بود چو شکر
صاف را چون نداند او از زنگ
استر راهوار از خر لنگ
چون نداند ز نور تا نار او
چون نداند ز خار گلزار او
چون نداند وی آسمان ز زمین
فرش ناپاک را ز عرش برین
داند این جمله لیک پوشاند
از غرض خویش کور گرداند
علم پیدای خود کند پنهان
از حسودی و بغض آن بیجان
تا شهان را حقیر بنماید
خویشتن را امیر بنماید
غرض شوم کر و کور کند
آب عذب زلال شور کند
تا کند شاه را نظر چو غلام
تا دهد با غرور و کبر سلام
تا ندانند خلق کو بیش است
این پس افتاده است و او پیش است
نیست مانندش اندر این آفاق
هست در دهر سرور عشاق
خلق چون اختراند و او چون ماه
همه همچون سپاه و او چون شاه
همچو خود خواهدش مهان و ذلیل
همچو خود خواهدش ضعیف و علیل
نتواند که نام او شنود
هم نخواهد که کس بوی گرود
خویشتن را از او فزون خواهد
مرد حق را چو خود زبون خواهد
روز و شب سال و مه در آن کوشد
کافتاب خدای را پوشد
آن نخواهد شدن ولیک بدان
عاقبت گردد او چو ماه عیان
اندر آخر شود ترا معلوم
کوست محمود و منکرش مذموم
او چو ماه است و دیگران چوسها
همه چون قطره ‌ ها و او دریا
اوست گنج خدا و خلقان رنج
مانده اغلب در این سرای سپنج

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شمس رالشکرش نه نوروی است
تاب چون خنجرش فتول فی است
هوش مصنوعی: شمس رالشکرش نه نوروی است تاب: شمس‌الدین از او سپاهی است که مانند نور می‌درخشد. چون خنجرش فتول فی است: همانند یک خنجر که تیز و برنده است. به طور کلی، این قسمت به قدرت و درخشندگی شمس‌الدین اشاره دارد و آن را به خنجری تیز و خطرناک تشبیه می‌کند.
در چراغی چو هست این معنی
که همو مد ّ عاست هم دعوی
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که در یک چراغ، معنایی وجود دارد که هم جنبه‌ای از آن حقیقت است و هم به نوعی ادعا.
پیش و پس او ویست و بالا او
برگ و شاخ و درخت و خرما او
هوش مصنوعی: او در جلو و عقب، در بالا و پایین، همه چیز را شامل می‌شود؛ برگ و شاخ و درخت و خرما نیز به او تعلق دارند.
پر از او آسمانها و زمین
روشن از نور او یسار و یمین
هوش مصنوعی: تمام آسمان‌ها و زمین به وجود او پر شده و از نور او روشن شده‌اند؛ تمامی جهات، چه راست و چه چپ، تحت تاثیر نور او قرار دارند.
آفتابی که کمترین بنده است
زیر و بالا ز لطف تابنده است
هوش مصنوعی: آفتاب که به عنوان کوچک‌ترین و حقیرترین موجود شناخته می‌شود، با تابش خود، همواره بر همه چیز تأثیر مثبت و خیرخواهانه‌ای دارد.
بر نبات و جماد میتابد
بر بخیل و جواد میتابد
هوش مصنوعی: نور و برکات الهی بر موجودات زنده و بی‌جان می‌تابد، و این نور بر افراد سخاوتمند و بخیل نیز می‌تابد.
زنده زوهم حبوب و هم کانها
روشن از وی قوالب و جانها
هوش مصنوعی: از او زندگی و قوت می‌گیریم و همچنین شکل‌گیری‌ها و روح‌ها روشنایی خود را از او دریافت می‌کنند.
بی معین کرده صد هزاران کار
خود بخود نی ورا رفیق و نه یار
هوش مصنوعی: بدون وجود کمک و راهنمایی، هزاران کار به خودی خود انجام نمی‌شود و نه کسی در کنار است و نه دوستی برای یاری.
چه عجب زان شهی که خالق اوست
گر عطاها رسد بدشمن و دوست
هوش مصنوعی: چقدر شگفت‌انگیز است که آن پادشاهی که خود خالق همه چیز است، زمانی که بخشش‌اش به دشمنان و دوستان می‌رسد، نمی‌تواند کم یا زیاد شود.
بی وزیری و حاجبی و سپاه
کارها خود بخود کند آن شاه
هوش مصنوعی: بدون وزیر و بدون همراه و سپاهی، آن پادشاه همه کارها را به راحتی انجام می‌دهد.
اینهمه در درون خود بینی
گر دمی با حضور بنشینی
هوش مصنوعی: اگر لحظه‌ای با توجه و حضور در خودت بنشینی، می‌بینی چقدر درونت پر از شگفتی‌ها و ارزش‌هاست.
عرش و کرسی و صدهزار چنان
بیند اندر وجود خود حق دان
هوش مصنوعی: خداوند، عرش و کرسی و تمامی موجودات را در وجود خود می‌بیند و همه‌چیز را در خود را می‌داند.
دل طالب چو آینه است یقین
گر ز داید در او شود تعیین
هوش مصنوعی: دل عاشق مانند آینه‌ای است که اگر حقیقتی در آن منعکس شود، به روشنی آن را نشان می‌دهد و می‌تواند به وضوح بسیاری از جزئیات را نمایان کند.
نقشهای جهان و هم نقاش
فرشهای جنان و هم فراش
هوش مصنوعی: جهان پر از تصاویر و طرح‌هایی است که در آن، هم هنرمند آن طرح‌ها وجود دارد و هم کسی که در بهشت این طرح‌ها را می‌گسترد.
خنک آن جان که خویش را بشناخت
جمع گشت و بخویشتن پرداخت
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که خود را شناخت و به درک و فهم درونی خود دست یافت و به خودسازی و تقویت نفس پرداخت.
حسن خود را بدید بی پرده
همچو می صاف گشت بی درده
هوش مصنوعی: زیبایی خود را بدون هیچ پوششی نشان داد، مانند شرابی که صاف و زلال است و هیچ نارضایتی ندارد.
کرد اغیار را ز صحبت دور
تا که شد بی حجاب ظلمت نور
هوش مصنوعی: از نزد دیگران دوری کن تا زمانی که نور حقیقت در سایه‌ی ظلمت پنهان شده است.
رست از قید بندگی شد شاه
شست در منزل و رهید از راه
هوش مصنوعی: شاه شست آزاد شد و از قید بندگی رهایی یافت و به منزل خود برگشت.
رنج را ترک کرد و گنج گزید
گشت شیرین ز جوش عشق و پزید
هوش مصنوعی: او از رنج و سختی دست کشید و به خوشبختی و ثروت روی آورد، به دلیل عشق و شوقی که در دل داشت، زندگیش شیرین و دلپذیر شد.
راه حق را تمام چونکه برید
شیخ منزل شد آن یگانه مرید
هوش مصنوعی: شیخ به درستی مسیر حق را طی کرد و در نتیجه، آن یگانه مرید به مقام منزلت رسید.
دید هرچه که هست و نیست وی است
همه فانی و او ز عشق حی است
هوش مصنوعی: هر چیزی که وجود دارد و هر چیزی که نداریم، همه موقتی و فانی هستند، اما او که سرچشمه عشق است، جاویدان و زنده است.
کار خود را گزارد پیش از مرگ
پیل جانرا خلاص داد ز ک رگ
هوش مصنوعی: پیش از آنکه مرگ فرا برسد، باید کارهای خود را انجام دهی و روح خود را از دشواری‌ها و مشکلات آزاد کنی.
آنچه با نفس خواست کرد اجل
پیشتر کرد آن امیر اجل
هوش مصنوعی: آنچه که انسان با آرزو و خواسته‌هایش قصد انجام آن را دارد، سرنوشت و تقدیر، زودتر از او آن کار را به سرانجام می‌رساند.
کرد با نفس حرب های درشت
دست ازوی نداشت تاش بکشت
هوش مصنوعی: او با نفس خود در جنگ‌های سخت و بزرگ مبارزه کرد و تا زمانی که او را نبرد، از تلاش دست نکشید.
با سلاح محبت و اخلاص
کرد او را و هلاک و یافت خلاص
هوش مصنوعی: او با عشق و صداقت، دل او را فتح کرد و باعث شد که از زنجیرهای رنج آزاد شود.
نفس خود را چو گشت او پیشین
مرگ کی را کشد بگو پس از این
هوش مصنوعی: وقتی که انسان در آستانه مرگ قرار می‌گیرد، دیگر نمی‌تواند نفس خود را نگه دارد و باید بپذیرد که پس از این لحظه چه چیزی انتظارش را می‌کشد.
زان خطر چون رهید ایمن شد
در سرای خطیر ساکن شد
هوش مصنوعی: از آن خطر جان سالم به در برد و در مکانی پرخطر سکونت گزید.
بعد از این زندگیش بی مرگ است
باغ جانش پر از بر و برگ است
هوش مصنوعی: پس از این، زندگی‌اش جاودان خواهد بود و روحش مانند باغی سرسبز و پر از شکوفه و برگ خواهد شد.
در پی این بهار دی نبود
زین سپس غیر جام و می نبود
هوش مصنوعی: بعد از این بهار دیگر چیزی جز جام و شراب وجود نخواهد داشت.
اینچنین می که بیخمار بود
پاک و صافی در آن دیار بود
هوش مصنوعی: در آن سرزمین کسی وجود داشت که بی‌غلط و بی‌دودلیل زندگی می‌کرد و به صورت خالص و پاک بود.
گر تو صافی شدی بصاف رسی
ورنه چون درد در مصاف پسی
هوش مصنوعی: اگر تو پاک و خالص شوی، به حقیقت می‌رسی؛ در غیر این صورت، مانند دردی در نبرد خواهی بود.
محرمان را نصیب چنگ بود
مجرمان را عتاب و جنگ بود
هوش مصنوعی: دوستان و نزدیکان از شیرینی و لذت زندگی بهره‌مند می‌شوند، در حالی که تبهکاران با پشیمانی و درگیری مواجه هستند.
در خور هر کسی خوری آید
شتری دید کس که خر زاید
هوش مصنوعی: هر کسی متناسب با ویژگی‌ها و امکاناتش نصیب می‌شود و گاهی اوقات کسی نمی‌تواند از چیزی که نمی‌شناسد، بهره‌مند شود.
هر عمل را چنین جزای دگر
میرسد دمبدم ز خیر و ز شر
هوش مصنوعی: هر عملی که انجام می‌دهیم، در آینده عواقبی متفاوت برای ما به همراه خواهد داشت. این عواقب می‌تواند مثبت یا منفی باشد و به طور مداوم در زندگی‌مان بروز می‌کند.
از غضب بی گمان غضب زاید
وز طرب هم یقین طرب زاید
هوش مصنوعی: اگر از روی خشم رفتار کنی، حتما نتیجه‌اش خشم بیشتری خواهد بود و اگر از شادی و خوشحالی عمل کنی، بدون شک شادی و خوشحالی بیشتری به وجود خواهد آمد.
سوی طاعت رود ز حق رحمت
بسوی معصیت دو صد زحمت
هوش مصنوعی: کسی که به فرمان خداوند عمل کند و به سمت اطاعت برود، از رحمت او بهره‌مند می‌شود، اما اگر به سمت نافرمانی و معصیت برود، با دردسرها و مشکلات زیادی مواجه خواهد شد.
جای گل دائماً بود گلشن
جای خار است بیگمان گلخن
هوش مصنوعی: گل همیشه در جایی زیبا و خوشبو می‌روید، اما در کنار آن خارها نیز وجود دارند. همچنان که در طبیعت، ممکن است در درون شکوه و زیبایی، زشتی و سختی نیز دیده شود.
طاعت و علم را چو گل میدان
معصیت را چو خار زشت مهان
هوش مصنوعی: طاعت و علم مانند گل هستند که زیبایی و ارزش دارند، اما معصیت مانند خار است که زشت و ناخوشایند است.
پس تو گر عاقلی نکوئی کن
بیخ ظلم و بدی بکن از بن
هوش مصنوعی: اگر عاقل هستی، رفتار نیکو کن و از ریشهٔ ظلم و بدی دوری کن.
چونکه از خلق زشت گردی پاک
بر شوی چون فرشته بر افلاک
هوش مصنوعی: وقتی از زشتی‌های انسان‌ها پاک شوی، مانند فرشته‌ای می‌شوی که در آسمان‌ها پرواز می‌کند.
چون بدی را ز خود کنی بیرون
نیکیت بالد و شود افزون
هوش مصنوعی: وقتی که بدی را از خود دور کنی، خوبی‌های تو بیشتر می‌شود و افزایش می‌یابد.
باغبان شاخ بد برد ز شجر
تا که شاخ نکو فزاید بر
هوش مصنوعی: باغبان شاخه‌های بد را از درخت جدا کرد تا شاخه‌های خوب و سالم رشد کنند.
چون تو بد را کنی ز نیک جدا
بعد از آن نیکیت برد بخدا
هوش مصنوعی: هرگاه کار نیک را از کار بد جدا کنی، پس از آن نیکی‌ات به خداوند خواهد رسید.
غیر نیکی نمیپذیرد رب
تا توانی تو نیک کن اغلب
هوش مصنوعی: خداوند جز خوبی و نیکی را نمی‌پذیرد، پس هر زمان که می‌توانی، سعی کن در اغلب موارد کارهای نیک انجام بدهی.
عدل را گیر زانکه وصف خداست
ظلم بگذار کان ز شیطان خاست
هوش مصنوعی: عدالت را دریافت کن، زیرا ویژگی خداوند است، ولی ظلم را کنار بگذار، چون منشاء آن شیطان است.
هرکه باشد ز وصف یزدان پ ر
رهد از بندگی و گردد حر
هوش مصنوعی: هر کسی که از ویژگی‌های خداوند دور شود و به بندگی او توجه نکند، آزاد و رها خواهد بود.
بهر این وصف خویش کرد خدا
با نبی در نبی که تا دانا
هوش مصنوعی: خداوند به وسیله پیامبر، به توصیف خودش پرداخته است تا اینکه دانایان به حقیقت این امر پی ببرند.
بپذیرد بجهد آن اوصاف
تا که دردیش پاک گردد و صاف
هوش مصنوعی: برای اینکه آن ویژگی‌ها از بین بروند و شخص دچار درد و رنج نشود، باید آن‌ها را قبول کند و تلاش کند تا به سمت بهتر شدن پیش برود.
خلق حق گیرد وز خود گذرد
عمر را در حصول آن سپرد
هوش مصنوعی: مردم به حقیقت می‌رسند و از خود فاصله می‌گیرند و عمرشان را در دستیابی به آن صرف می‌کنند.
با کسانی نشست و خاست کند
که بیاری آن گروه کند
هوش مصنوعی: با افرادی معاشرت کن که در موقع نیاز به کمک، یاری‌گر تو باشند.
بیخ نفس لئیم را از بن
تا از او سر کند علوم لدن
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که اگر بتوانی ریشه‌های ناپسند و ویژگی‌های بد در وجود خود را به طور کامل از بین ببری، می‌توانی به دانش و معرفت بالایی دست پیدا کنی که از سرچشمه‌های عمیق و لطیف سرچشمه می‌گیرد.
چون خودی را کند فدای خدا
جغد جانش شود ز حق عنقا
هوش مصنوعی: وقتی فردی خود را برای خدا فدای چیزی کند، روح او به مقام والایی دست می‌یابد و به موجودی معنوی و بزرگ تبدیل می‌شود.
قاف و عنقا چه باشد ای دانا
که بود وصف آن شه والا
هوش مصنوعی: قاف و عنقا چیستند، ای آگاه؟ تو که می‌دانی توصیف آن پادشاه بزرگ چگونه است.
صفت او کجا کند مخلوق
چونکه جانش گذشت از عیون
هوش مصنوعی: صفت او چه نسبتی با مخلوق دارد، وقتی که جانش از دیدگانش گذر کند.
حال عاشق بود ز خلق نهان
نشناسد ورا بجز دیان
هوش مصنوعی: عاشق در حالتی است که از دیگران پنهان شده و تنها دیوانه‌ها او را می‌شناسند.
دارد او را نهان ز غیرت خود
تا که هر چشم بر رخش نفتد
هوش مصنوعی: او را به خاطر غیرت خودش پنهان نگه داشته است تا هیچ چشمی نتواند به زیبایی او نگاه کند.
نیست لایق که هر کسش بیند
یا بپهلوش هر خسی شیند
هوش مصنوعی: هر کسی که او را ببیند یا در کنار او باشد، شایستگی ندارد که در نزد او احساس برتری کند یا خود را مهم‌تر از او بداند.
کی بود لایق ملک تونی
چون دون چون رود بیچونی
هوش مصنوعی: کی جز تو لایق سلطنت است؟ تو چون مگسی بی‌ارزش و بی‌توجه هستی.
شرح شه شه کند نه هر بنده
کی رسد سر شه بخربنده
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تنها برخی افراد می‌توانند درک عمیقی از مقام یا شخصیت بزرگانی همچون شاهان داشته باشند و این موضوع برای هر کسی ممکن نیست. در واقع، شناخت مقام والای چنین اشخاصی نیازمند ویژگی‌ها و استعدادهای خاصی است که در همه وجود ندارد.
در گذر زین حدیث و کن آغاز
وصف آن یار جانفزارا باز
هوش مصنوعی: از این گفت وگو عبور کن و به توصیف آن محبوب دل‌فریب بپرداز.
که چسان رهبرست در دوران
سر پیغمبرست آن حق دان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که رهبر کسی است که در زمان پیامبر مانند او عمل می‌کند و حقیقت را می‌داند.
هر که خدمت کند ز جان او را
رهد از حبس و کفر و جهل و عمی
هوش مصنوعی: هر کسی که در خدمت به دیگران کوشش کند، از زندان، کفر، جهل و نادانی آزاد خواهد شد.
پند او هر که بشنود ازدل
جان بسته ‌ اش رهد از آب و زگل
هوش مصنوعی: هر کسی که نصیحت او را بشنود، دلش از اسارت رها می‌شود و از سختی‌ها و مشکلات زندگی نجات می‌یابد.
هرکه از داد او شود زنده
گردد او سر فراز و پاینده
هوش مصنوعی: هر کسی که به عدل و انصاف او عمل کند، زنده می‌شود و سر بلند و پایدار خواهد ماند.
دل تنگش شو چو صحرائی
جان قطره ‌ اش بسان دریائی
هوش مصنوعی: دلش برای او تنگ شده، مانند دلی که در بیابان است، و احساسش به قدری عمیق و وسیع است که مانند یک دریا می‌باشد.
معدن علم و نور حق گردد
بر فراز نهم طبق گردد
هوش مصنوعی: علم و حقیقت به عنوان یک riqueza فراوان در بالای آسمان‌ها نمایان می‌شود.
لقمه ‌ ها بی دهان و کام خورد
بی سبو و قدح مدام خورد
هوش مصنوعی: هر چیزی را که می‌خوریم و می‌نوشیم، بی‌آنکه نیازی به دهان و ظرف مخصوصی داشته باشیم، باید به صورت مداوم و بدون توقف مصرف کنیم.
حور و جنت درون خود بیند
رطب از نخلهای خود چیند
هوش مصنوعی: انسانی که در دل خود زیبایی‌ها و نعمت‌های بهشتی را تجربه می‌کند، همانند کسی است که میوه‌های شیرین و خوشمزه از درختان خرما چیده و لذت می‌برد.
همچو خور صورت ولی پیداست
بر جمله عیان چو ماه سماست
هوش مصنوعی: چهره‌اش مانند خورشید است، اما همه می‌دانند که او همچون ماه در آسمان نمایان است.
هر کرا نور عقل و تمییز است
کی شمارد زر آنچه ارزیزاست
هوش مصنوعی: هر کس که از روشنایی عقل و درک صحیح برخوردار باشد، نمی‌تواند چیزهای بی‌ارزش را با ارزش‌های واقعی برابر بداند.
کی خرد پشک را بقیمت مشگ
چون نداند درخت تر از خشگ
هوش مصنوعی: کسی که عقل و درایت ندارد، نمی‌تواند ارزش یک چیز کوچک را بفهمد؛ چون او نمی‌داند که چه چیزی بهتر و باکیفیت‌تر از آنچه که در دست دارد، وجود دارد.
نزد او خیر کی بود چون شر
زهر پیشش کجا بود چو شکر
هوش مصنوعی: در محضر او، خیر و خوبی به اندازه‌ای نیست که شر و بدی، مانند زهر، پیش او جایی ندارد، چون شکر.
صاف را چون نداند او از زنگ
استر راهوار از خر لنگ
هوش مصنوعی: کسی که راه صاف و هموار را نمی‌شناسد، نمی‌تواند به درستی از راهیابی استفاده کند و ممکن است به سختی از راهی ناهموار عبور کند.
چون نداند ز نور تا نار او
چون نداند ز خار گلزار او
هوش مصنوعی: وقتی کسی نداشته باشد که نور را از آتش تشخیص دهد، چگونه می‌تواند زیبایی‌­‌های گلزار را از خارهای آن تشخیص دهد؟
چون نداند وی آسمان ز زمین
فرش ناپاک را ز عرش برین
هوش مصنوعی: وقتی کسی نتواند تفاوت آسمان و زمین را بفهمد، فرش ناپاک را بر عرش برین قرار می‌دهد.
داند این جمله لیک پوشاند
از غرض خویش کور گرداند
هوش مصنوعی: او همه‌ی این موضوعات را می‌داند، اما به خاطر مقاصد خود آنها را مخفی می‌کند و دیگران را گمراه می‌سازد.
علم پیدای خود کند پنهان
از حسودی و بغض آن بیجان
هوش مصنوعی: علم به وضوح خود را بروز می‌کند، اما به خاطر حسادت و کینه‌توزی موجودات بی‌جان، آن را مخفی نگه می‌دارد.
تا شهان را حقیر بنماید
خویشتن را امیر بنماید
هوش مصنوعی: برای این‌که پادشاهان را کوچک و بی‌ارزش نشان دهد، خود را بزرگ و با افتخار جلوه می‌کند.
غرض شوم کر و کور کند
آب عذب زلال شور کند
هوش مصنوعی: هدف بدی می‌تواند آدمی را از نظر عقل و فهم ناتوان کند، همان‌طور که آب شیرین و زلال می‌تواند شور و تلخ شود.
تا کند شاه را نظر چو غلام
تا دهد با غرور و کبر سلام
هوش مصنوعی: وقتی که یک غلام به شاه نگاه کند، باید با احترام و فروتنی به او سلام دهد، نه با تکبر و خود بزرگ‌بینی.
تا ندانند خلق کو بیش است
این پس افتاده است و او پیش است
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که برخی افراد نمی‌دانند که چه کسی در واقع برجسته‌تر و موفق‌تر است. در ظاهر، ممکن است کسی به نظر برسد که در موقعیت پایین‌تری است، اما در واقعیت، آن شخص در پیشرفت و موفقیت قرار دارد.
نیست مانندش اندر این آفاق
هست در دهر سرور عشاق
هوش مصنوعی: در این جهان چیزی همچون او وجود ندارد و در دوره‌ زندگی، او شادی دل عاشقان است.
خلق چون اختراند و او چون ماه
همه همچون سپاه و او چون شاه
هوش مصنوعی: مردم مانند ستاره‌ها هستند و او مانند ماه، همه همچون سپاهی‌اند و او مانند شاه.
همچو خود خواهدش مهان و ذلیل
همچو خود خواهدش ضعیف و علیل
هوش مصنوعی: او به دنبال کسانی است که همانند خود، بی‌قدر و ذلیل و ناتوان باشند.
نتواند که نام او شنود
هم نخواهد که کس بوی گرود
هوش مصنوعی: کسی نمی‌تواند نام او را بشنود و هیچ‌کس هم نخواهد که بوی او را احساس کند.
خویشتن را از او فزون خواهد
مرد حق را چو خود زبون خواهد
هوش مصنوعی: انسان اگر خودش را بیشتر از خدا بداند، در حقیقت به سوی نابودی می‌رود، زیرا وقتی حق را پایین‌تر از خود بگذارد، به ذلت و ضعف می‌رسد.
روز و شب سال و مه در آن کوشد
کافتاب خدای را پوشد
هوش مصنوعی: خورشید سعی می‌کند که در طول روز و شب، در تمام سال و ماه، نور و تابش خود را به گونه‌ای بپوشاند که هاله‌ای از زیبایی و شکوه خدایی را به نمایش بگذارد.
آن نخواهد شدن ولیک بدان
عاقبت گردد او چو ماه عیان
هوش مصنوعی: این شخص هرگز نخواهد شد، اما نهایتاً مانند ماهی درخشان و آشکار خواهد شد.
اندر آخر شود ترا معلوم
کوست محمود و منکرش مذموم
هوش مصنوعی: در پایان، متوجه خواهی شد که چه کسی محمود (ستودنی) است و چه کسی منکر (نکوهیده) است.
او چو ماه است و دیگران چوسها
همه چون قطره ‌ ها و او دریا
هوش مصنوعی: او مانند ماه است و دیگران همچون ستاره‌ها، همه مانند قطره‌هایی هستند و او همچون دریا.
اوست گنج خدا و خلقان رنج
مانده اغلب در این سرای سپنج
هوش مصنوعی: او ذخیره الهی است و مردم غالباً در این دنیا با زحمات و دشواری‌ها روبرو هستند.