گنجور

بخش ۱۵۱ - در بیان آن که هر نبی و ولی که به عالم آمد و می‌آید نفحه‌ایست از حق تعالی. هر که را از یک نفحه مقصود حاصل نشد و آن نفحه فوت گشت نومید نباید شدن و نفحه دیگر باید طلبیدن، که تا عالم باقی است وجود مبارک ایشان باقی خواهد بودن، چنان که پیغامبر فرمود که اِنَّ لِرَبِّکُمْ فِی اَیّامِ دَهْرِکُم نَفَحاتٍ الا فَتَعْرِضوا لَها. و در تقریر آن که بعضی از اولیا را حق تعالی پنهان میدارد، اگرچه همه عالم را صدق و عشق و دین و یقین از او می‌افزاید و همه بدو قایم اند و احوالشان از او در ترقی است. لیکن او را به تعیین نمیدانند تا به ظاهر شکرش به جا آرند و خان و مان فدای او کنند الا او میداند و می‌بیند که همه از او زنده‌اند و بر کار اند. همچنان که درختان و نباتات نشو و نما از بهار دارند و از بهار بی‌خبر اند، خلق عالم نیز از او میبرند و نمیدانند اما او میداند. همچون غلامان سه ساله و دو ساله و یک ساله که خواجهٔ خود را ندانند، الا خواجه میداند که غلامان اویند

نشنیدی چه گفت پیغمبر
آنکه بد بر شهان دین سرور
هست حق را بهر زمان نفحات
تا رسد دمبدم بخلق صلات
نفحات خدای را از جان
بپذیرید با صفا همگان
تا شود ظلمت همه روشن
تا شود خار زارتان گلشن
نفحه ‌ ای آمد و شما غافل
هر کرا خواست کرد او کامل
رفت آن نفحه باز شد پنهان
همه ماندید بیدل و بیجان
نفحۀ نو رسید بار دگر
تا ببخشد صفا و علم و نظر
جهد کن تا ازین نمانی ت و
ورنه زین سود در زیانی تو
تا که این نفحه نیز اگر برود
دان که هرگز مراد تو نشود
نفحه را سخت مغتنم میدار
تا که گردی ز یار برخوردار
ما بفضل خدا ازین نفحه
تحفه داریم و منکران نوحه
تحفه داریم از آن در اقراریم
شده پاک از غبار انکاریم
نفحه در نفحه جان نو بخشند
بیجهان صد جهان نو بخشند
کار ماراست بعد از این بجهان
چون شدیم از جهان خاک جهان
پشت برخویش و بر جهان کردیم
روی سوی جهان جان کردیم
بی حجابی جمال دل دیدیم
رازها را ز دوست بشنیدیم
می باقی ز دست حق خوردیم
زنده زوئیم چون ز خود مردیم
دایماً باقئیم از آن ساقی
می حق روح را کند باقی
می و نقل است و شمع و شاهد و جان
پیش مادر سرای جاویدان
بعد از این عشرت است مذهب ما
عشق سر تیز و تند مرکب ما
چون در این دو دیار شد ساقی
چشم بگشا اگر ز عشاقی
تا ببینی بهر طرف مستان
شسته با دف و نای در بستان
می جان گشته بر همه گردان
بر وضیع و شریف و پیر و جوان
همه زان می خوش ‌ اند و بیخبراند
همه دلشاد و زنده زان نظراند
مثل شاخهای تر ز بهار
غنچه ‌ ها داده بیشتر از بار
دان گه آن غنچه ‌ ها برای ثمار
گشته بعد از شکوفه جمله نثار
هرطرف همچو سیم و زر ریزان
شده از باد اوفتان خیزان
بیخبر شاخ اگرچه پربار است
وز عطائی که او سزاوار است
گل همیروید از زبانۀ خار
بر سر شاخها چو شاه سوار
بیخبر گل که خو ب یش از کیست
وانچنان بوی خوش ورا از چیست
همچنین هم نبات و هم حیوان
نیستند آگه از خود و یزدان
چه عجب گر در این زمانۀ ما
از ولیئی رسد بخلق عطا
وانگهان جمله بیخبر ز عطاش
گرچه از وی برند خفیه وفاش
عوض هر سلام جام دهد
در پی هر کلام کام دهد
زر نثار است زین سپس باران
ترک دکان کنید کامد کان
همه از گنج او شوید غنی
همه از جاه او بزرگ و س ن ی
همه زو شکرید شکر کنید
از می او مدام سکر کنید
بی عوض میدهد شما را زر
سنگها را همیکند گوهر
از شما بار و رنج را برداشت
رایت جود را ز لطف افراشت
انده و غصه نیست گشت و نماند
بر شما چون فسون عشق بخواند
در تن جمله همچو جان پنهان
در رگ و پی چو خون وی است روان
گر ندانی ورا بظاهر تو
دان کز اوئی همیشه طاهر تو
بندۀ طفل خواجۀ خود را
نشناسد ولیک ای دانا
خواجه داند که او غلام وی است
همچو ماهی درون دام وی است
طفلکان نیز هم بر وی پدر
هر دمی میکنند خیره نظر
نیستشان علم اینقدر کو کیست
همه را گرچه زوست راحت وزیست
همچنین شیخ راستین در عصر
بهمه فتح از او رسد هم نصر
همه راز و مدام قو ّ ت و قوت
زنده زوجمله همچو ازیم حوت
گر ندانند کوست سایۀ حق
هر دو عالم از او برند سبق
آسمان و زمین بحکم وی است
لشکر کفر و دین بحکم وی است
هر چه خواهد همان شود در حال
حال نیکو برد از او بد حال
چه غم ار این خران ندانندش
چون ورا نیست کفو و مانندش
بر او روشن است در دو جهان
که از او زنده ‌ اند کون و مکان
شود از حکم او سقر جنت
محض راحت شود از او محنت
نیستی را ببخشد او هستی
زوست پیدا بلندی و پستی

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نشنیدی چه گفت پیغمبر
آنکه بد بر شهان دین سرور
هوش مصنوعی: آیا نشنیدی چه گفت پیامبر درباره کسی که به پادشاهان دین ظلم کند؟
هست حق را بهر زمان نفحات
تا رسد دمبدم بخلق صلات
هوش مصنوعی: برای هر زمان، الهام‌ها و نسیم‌هایی از حق وجود دارد که به طور مداوم به مخلوقات می‌رسد و ارتباطی میان آن‌ها و حقیقت برقرار می‌کند.
نفحات خدای را از جان
بپذیرید با صفا همگان
هوش مصنوعی: از روح و اراده خداوند بهره‌مند شوید و با دل پاک و خالص، این نعمت‌ها را بپذیرید.
تا شود ظلمت همه روشن
تا شود خار زارتان گلشن
هوش مصنوعی: زمانی که شب تاریک به روشنی تبدیل شود، آن‌گاه خارهای شما به گل‌های زیبا تبدیل خواهند شد.
نفحه ‌ ای آمد و شما غافل
هر کرا خواست کرد او کامل
هوش مصنوعی: بو و عطری در دنیا منتشر شده است و هیچ‌کس به آن توجه نکرده است. هر کسی که از آن بو استفاده کند، به کمال می‌رسد.
رفت آن نفحه باز شد پنهان
همه ماندید بیدل و بیجان
هوش مصنوعی: نسیم خوشی رفت و همه چیز دوباره در حالت پنهان قرار گرفت و تنها افراد دل‌شکسته و بی‌جان باقی ماندند.
نفحۀ نو رسید بار دگر
تا ببخشد صفا و علم و نظر
هوش مصنوعی: نسیم تازه‌ای دوباره آمده است تا پاکی، علم و دید را ارزانی دهد.
جهد کن تا ازین نمانی ت و
ورنه زین سود در زیانی تو
هوش مصنوعی: تلاش کن تا در این وضعیت باقی نمانی، وگرنه از این دستاوردها در نهایت ضرر می‌بری.
تا که این نفحه نیز اگر برود
دان که هرگز مراد تو نشود
هوش مصنوعی: اگرچه این لحظه گذراست و ممکن است از دست برود، بدان که هرگز به خواسته‌ات نخواهی رسید.
نفحه را سخت مغتنم میدار
تا که گردی ز یار برخوردار
هوش مصنوعی: به بوی خوش و نسیم دلپذیر قدر و ارزش زیادی بده، تا اینکه از وجود دوست بهره‌مند شوی.
ما بفضل خدا ازین نفحه
تحفه داریم و منکران نوحه
هوش مصنوعی: به لطف خدا از این نعمت بهره‌مندیم و کسانی که منکر هستند، بی‌خبرند.
تحفه داریم از آن در اقراریم
شده پاک از غبار انکاریم
هوش مصنوعی: ما هدیه‌ای داریم که با اقرار به آن، از آلودگی انکار پاک شده‌ایم.
نفحه در نفحه جان نو بخشند
بیجهان صد جهان نو بخشند
هوش مصنوعی: در این دنیا، نسیمی وجود دارد که می‌تواند جان تازه‌ای به بی‌جان‌ها ببخشد و وضعیت‌های جدیدی را به وجود آورد.
کار ماراست بعد از این بجهان
چون شدیم از جهان خاک جهان
هوش مصنوعی: کار ما بعد از این به جهانی است، چون از این دنیای خاکی جدا شدیم.
پشت برخویش و بر جهان کردیم
روی سوی جهان جان کردیم
هوش مصنوعی: ما به سوی خودمان و به دنیای بیرون پشت کردیم و روی به جهان دیگری آورده‌ایم که روح و جان ما را تشکیل می‌دهد.
بی حجابی جمال دل دیدیم
رازها را ز دوست بشنیدیم
هوش مصنوعی: در بی‌پناهی و بی‌پوششی، زیبایی باطنی را مشاهده کردیم و رازهای زیادی را از دوست دریافت کردیم.
می باقی ز دست حق خوردیم
زنده زوئیم چون ز خود مردیم
هوش مصنوعی: ما از دست حق می‌نوشیم و به همین دلیل زنده‌ایم، چرا که از خود و نفس خود جدا شده‌ایم.
دایماً باقئیم از آن ساقی
می حق روح را کند باقی
هوش مصنوعی: همیشه از آن ساقی مَی می‌نوشیم که روح‌مان را ماندگار می‌کند.
می و نقل است و شمع و شاهد و جان
پیش مادر سرای جاویدان
هوش مصنوعی: در اینجا به وضعیتی اشاره شده که در آن، شمعی می‌افروزد، می و نقل (غذای خوشمزه) وجود دارد و شاهدی زیبا در کنار است. این لحظه خوشایند و زنده با وجود مادر، که نماد محبت و زندگی است، در فضایی جاودان و ابدی تجربه می‌شود.
بعد از این عشرت است مذهب ما
عشق سر تیز و تند مرکب ما
هوش مصنوعی: پس از این لحظه‌های خوش، مذهب ما عشق است و مرکب ما هم تند و تیز است.
چون در این دو دیار شد ساقی
چشم بگشا اگر ز عشاقی
هوش مصنوعی: با دیدن دو سرزمین، ای ساقی، چشمانت را بگشا، اگر از عاشقان خبری هست.
تا ببینی بهر طرف مستان
شسته با دف و نای در بستان
هوش مصنوعی: تا ببینی در هر سو، افرادی شاد و مست را که با دف و نی در باغ سرگرم هستند.
می جان گشته بر همه گردان
بر وضیع و شریف و پیر و جوان
هوش مصنوعی: عشق و شیدایی به همه اعضای جامعه، چه مقام‌دار باشد، چه فرودست، چه کهنسال و چه جوان، نفوذ کرده است و بر همه تاثیر گذاشته است.
همه زان می خوش ‌ اند و بیخبراند
همه دلشاد و زنده زان نظراند
هوش مصنوعی: همه به خاطر آن معروف خوش هستند و از این موضوع بی‌خبرند، همه شاد و زنده به خاطر آن دیدگاه هستند.
مثل شاخهای تر ز بهار
غنچه ‌ ها داده بیشتر از بار
هوش مصنوعی: مانند شاخه‌های تازه و سرسبز در بهار، که غنچه‌ها را بیشتر از میوه‌ها به نمایش می‌گذارند.
دان گه آن غنچه ‌ ها برای ثمار
گشته بعد از شکوفه جمله نثار
هوش مصنوعی: به باغی که غنچه‌ها پس از شکفتن، تبدیل به میوه‌هایی می‌شوند که برای همگان تقدیم شده‌اند.
هرطرف همچو سیم و زر ریزان
شده از باد اوفتان خیزان
هوش مصنوعی: هر جا که می‌نگری، گویا نقره و طلا به طور پراکنده روی زمین ریخته شده‌اند و این وضعیت به خاطر وزش باد است که باعث می‌شود همه چیز در حال حرکت و نوسان باشد.
بیخبر شاخ اگرچه پربار است
وز عطائی که او سزاوار است
هوش مصنوعی: اگرچه درختی که میوه‌اش فراوان است، از عطا و برکت خود بی‌خبر است، اما شایسته‌ی آن نعمت‌هاست.
گل همیروید از زبانۀ خار
بر سر شاخها چو شاه سوار
هوش مصنوعی: گل از زبانۀ خار بر روی شاخه‌ها می‌روید، مانند شاهی که بر اسب سوار است.
بیخبر گل که خو ب یش از کیست
وانچنان بوی خوش ورا از چیست
هوش مصنوعی: گل بی‌خبر از زیبایی خود و اینکه بوی خوشش از کجا می‌آید.
همچنین هم نبات و هم حیوان
نیستند آگه از خود و یزدان
هوش مصنوعی: نباتات و حیوانات به خود و خالقشان آگاهی ندارند و از هویت و وجود خود بی‌خبر هستند.
چه عجب گر در این زمانۀ ما
از ولیئی رسد بخلق عطا
هوش مصنوعی: عجب نیست اگر در این زمان ما از ولیّی به مردم نعمت‌هایی برسد.
وانگهان جمله بیخبر ز عطاش
گرچه از وی برند خفیه وفاش
هوش مصنوعی: ناگهان همه، بی‌خبر از بخشش او، چه به طور پنهان و چه به طور علنی، از او بهره‌مند می‌شوند.
عوض هر سلام جام دهد
در پی هر کلام کام دهد
هوش مصنوعی: به ازای هر سلامی که می‌گویی، گوینده برایت جامی پراز شادی و سرور می‌آورد و پس از هر گفت‌وگو، خوشبختی و لذتی را نصیبت می‌کند.
زر نثار است زین سپس باران
ترک دکان کنید کامد کان
هوش مصنوعی: باران طلا بر زمین می‌بارد، بنابراین دکان‌ها را ترک کنید و به این نعمت توجه کنید.
همه از گنج او شوید غنی
همه از جاه او بزرگ و س ن ی
هوش مصنوعی: همه از ثروت او بی‌نیاز می‌شوند و همه به واسطه مقام او بزرگ و ارجمند می‌گردند.
همه زو شکرید شکر کنید
از می او مدام سکر کنید
هوش مصنوعی: به همه چیز و اتفاقات اطراف خود با دید مثبت نگاه کنید و از نعمت‌هایی که در زندگی دارید، قدردانی کنید. از لذت‌ها و خوشی‌های زندگی به طور مداوم بهره‌مند شوید و خود را در شادی‌ها غرق کنید.
بی عوض میدهد شما را زر
سنگها را همیکند گوهر
هوش مصنوعی: بی‌دریغ و بدون چشم‌داشتی از شما گنجینه‌های با ارزش را به دست می‌آورد.
از شما بار و رنج را برداشت
رایت جود را ز لطف افراشت
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شما با generosity و لطف خود، بار و سختی‌ها را از دوش دیگران برمی‌دارید و باعث می‌شوید که زندگی آنها آسان‌تر و روشن‌تر شود.
انده و غصه نیست گشت و نماند
بر شما چون فسون عشق بخواند
هوش مصنوعی: نگران و ناراحت نباشید، زیرا هیچ چیز دائمی نیست و تنها عشق است که می‌تواند شما را به سمت خوشی و آرامش بکشاند.
در تن جمله همچو جان پنهان
در رگ و پی چو خون وی است روان
هوش مصنوعی: در بدن تمام موجودات، مانند روحی که در رگ‌ها و بافت‌ها جریان دارد، وجود دارد و به زندگی آن‌ها معنا می‌بخشد.
گر ندانی ورا بظاهر تو
دان کز اوئی همیشه طاهر تو
هوش مصنوعی: اگر از حقیقت او آگاه نیستی، به ظاهر او توجه کن؛ زیرا او همیشه پاک و خالص است.
بندۀ طفل خواجۀ خود را
نشناسد ولیک ای دانا
هوش مصنوعی: یک غلام ممکن است آقای کوچکش را نشناسد، اما ای دانا...
خواجه داند که او غلام وی است
همچو ماهی درون دام وی است
هوش مصنوعی: آقا می‌داند که آن غلام متعلق به اوست، مانند ماهی‌ای که درون دام او گرفتار شده است.
طفلکان نیز هم بر وی پدر
هر دمی میکنند خیره نظر
هوش مصنوعی: کودکان نیز در هر لحظه به او خیره می‌شوند و نگاهش می‌کنند.
نیستشان علم اینقدر کو کیست
همه را گرچه زوست راحت وزیست
هوش مصنوعی: این افراد از علم و دانش کافی برخوردار نیستند، اما با این حال همه آن‌ها به نوعی در آرامش و راحتی زندگی می‌کنند، ولو اینکه حقیقتاً دانشی از این امر ندارند.
همچنین شیخ راستین در عصر
بهمه فتح از او رسد هم نصر
هوش مصنوعی: در عصر موفقیت و پیروزی، وجود یک رهبر واقعی و صحیح می‌تواند باعث دستیابی به نصرت و کامیابی برای همه شود.
همه راز و مدام قو ّ ت و قوت
زنده زوجمله همچو ازیم حوت
هوش مصنوعی: تمام رازها و انرژی همیشه در دو کلمه نهفته است؛ همچون دو موجودی بزرگ و قدرتمند که همیشگی و زنده‌اند.
گر ندانند کوست سایۀ حق
هر دو عالم از او برند سبق
هوش مصنوعی: اگر کسی نخواهد بداند که سایهٔ حق کجاست، باید بداند که هر دو جهان مدیون او هستند و از فضل او بهره می‌برند.
آسمان و زمین بحکم وی است
لشکر کفر و دین بحکم وی است
هوش مصنوعی: آسمان و زمین تحت فرمان او هستند و سپاهیان کفر و ایمان نیز به اراده او حرکت می‌کنند.
هر چه خواهد همان شود در حال
حال نیکو برد از او بد حال
هوش مصنوعی: هرچه روح بخواهد، همان می‌شود. اگر انسان در حالت خوب و نیکو باشد، از او حال بد به وجود نمی‌آید.
چه غم ار این خران ندانندش
چون ورا نیست کفو و مانندش
هوش مصنوعی: چه غم دارد اگر این افراد نادان او را نشناسند، زیرا او در مرتبه‌ای است که هیچ کس و هیچ چیز شایسته‌ی مقایسه با او نیست.
بر او روشن است در دو جهان
که از او زنده ‌ اند کون و مکان
هوش مصنوعی: او می‌داند که در دو جهان (دنیا و آخرت) همه چیز که وجود دارد، به خاطر او زندگی می‌کند.
شود از حکم او سقر جنت
محض راحت شود از او محنت
هوش مصنوعی: با اراده و فرمان او، جهنم به بهشت تبدیل می‌شود و راحتی از آن حاصل می‌شود و از رنج و مشکلات دوری می‌شود.
نیستی را ببخشد او هستی
زوست پیدا بلندی و پستی
هوش مصنوعی: او که وجود دارد، می‌تواند نقصان و عدم وجود را ببخشد. هستی او باعث می‌شود که چیزهای بزرگ و کوچک آشکار شوند.