بخش ۱۵۰ - در تفسیر این آیه که ان الابرار یشربون الخ. و در بیان آنکه اولیا را مقامی دیگر است بالای بهشت فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر، و طعامی دیگر است و شرابی دیگر که غیر ایشان بهیچکس میسر نشود چنانکه مصطفی علیه السلام میفرماید که ان للّه تعالی شراباً اعده لاولیائه اذا اشربوا سکروا و اذا سکروا طربوا الخ
اولیا را بود مقام دگر
خورش دیگر و مدام دگر
زانکه بالای دست باشد دست
تا بحق از بلند و واسط و پست
بهر ایشان خدا شرابی ساخت
در خم عشق بی نشان پرداخت
خاص آن می برای ایشان شد
زان ز خاص و ز عام پنهان شد
از شراب طهور جوی بهشت
کرد یزدان روان بسوی بهشت
اهل جنت از این شراب خورند
اولیا خاص از آن جناب برند
از کف حق خورند هرچه خورند
از بر حق برند هرچه برند
فارغ اند از بهشت و حور و قصور
در جوار حق اند پر از نور
چون خورند آن شراب مست شوند
همه از بیخودی ز دست روند
اندر آیند در طرب آن دم
پیش ایشان نه بیش ماند و نه کم
محو گردد صفات نقش و عدد
رو نماید جمال ذات احد
همه در حق شوند مستهلک
لی نماند در آن فنا و نه لک
آنچنان حال شاهی ابدی است
زانکه در وی نه نیکی و نه بدی است
هیچ اضداد را در او ره نیست
آن طرف کس ز خویش آگه نیست
مجلس او ورای عرش و خلاست
هیچ آنجا نه زیر و نی بالاست
نیست مانند آن فرح فرحی
باده شان را ندید کس قدحی
غم و شادی در آن فرح هیچ اند
مقبلان ابد در آن پیچند
شادی این جهان بود شبنم
شادی عشق موج زن چون یم
شب و روز جهان بود ابلق
پیش آن حسن ابلقی است خلق
غم و شادی و روز و شب اینجاست
آن طرف ساده همچو بادصباست
خود چه ماند بلطف عشق صبا
باشد آنجا صبا چو باد وبا
عشق حق مرده را کند زنده
زندۀ بی فنا و پاینده
کور گردد ز عشق حق بینا
پیر پژمرده هم شود برنا
لال را کرد عشق گوینده
مبتلا را درست و پوینده
بگذارد چو یخ حدید و حجر
گر بدیشان رسد ز عشق شرر
آفتابش چو تافت بر که طور
گشت پران چو ذره ها زان نور
سنگ چون ذره میشداز پی آن
که شود نور حق در او تابان
پاره میشد ز عشق آن وصلت
تا بکلی رسد در آن رؤیت
تو کم از سنگ خاره ای ای ننگ
که نداری چو سنگ آن آهنگ
در نبی سنگ خواند یزدانت
هم اضل و بتر ز حیوانت
مانده ای در وجود خود محبوس
همچو حیوان در او نئی محسوس
نیستت آگهی ز عالم جان
زندگیت از تن است چون حیوان
شرح این را اگرچه نیست کران
یک سخن زین نشد بگوش کران
هیچ دیدی که کر نهفته شنید
یا که کوری جمال خوبان دید
این نبوده است و هم نخواهد بود
پند این هر دو را ندارد سود
بخش ۱۴۹ - در بیان نقل فرمودن شیخ کریم الدین پسر بکتمر رحمة اللّه علیه. و در تقریر آنکه چون ولیی از این جهان رحلت کند نباید نومید شدن. که تا جهان قایم است اولیای حق دایم خواهند بودن. زیرا مقصود حق تعالی از این عالم و ازین خلق وجود مبارک ایشان است نه صورت جهان و جهانیان: کرد رحلت ز تن کریم الدینبخش ۱۵۱ - در بیان آن که هر نبی و ولی که به عالم آمد و میآید نفحهایست از حق تعالی. هر که را از یک نفحه مقصود حاصل نشد و آن نفحه فوت گشت نومید نباید شدن و نفحه دیگر باید طلبیدن، که تا عالم باقی است وجود مبارک ایشان باقی خواهد بودن، چنان که پیغامبر فرمود که اِنَّ لِرَبِّکُمْ فِی اَیّامِ دَهْرِکُم نَفَحاتٍ الا فَتَعْرِضوا لَها. و در تقریر آن که بعضی از اولیا را حق تعالی پنهان میدارد، اگرچه همه عالم را صدق و عشق و دین و یقین از او میافزاید و همه بدو قایم اند و احوالشان از او در ترقی است. لیکن او را به تعیین نمیدانند تا به ظاهر شکرش به جا آرند و خان و مان فدای او کنند الا او میداند و میبیند که همه از او زندهاند و بر کار اند. همچنان که درختان و نباتات نشو و نما از بهار دارند و از بهار بیخبر اند، خلق عالم نیز از او میبرند و نمیدانند اما او میداند. همچون غلامان سه ساله و دو ساله و یک ساله که خواجهٔ خود را ندانند، الا خواجه میداند که غلامان اویند: نشنیدی چه گفت پیغمبر
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اولیا را بود مقام دگر
خورش دیگر و مدام دگر
هوش مصنوعی: اولیا (دوستان خدا) دارای مقام و جایگاهی متفاوت هستند و هر یک از آنها در دنیای دیگر، نور و روشنی خاصی دارند که همیشه در حال تابش و تغییر است.
زانکه بالای دست باشد دست
تا بحق از بلند و واسط و پست
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که برای دستیابی به حقیقت و درک آن، باید به مراتب مختلف توجه داشت و از بالاترین تا پایینترین سطح به آن نگاه کرد. در واقع، فهم درست نیازمند نگاهی جامع و همهجانبه است.
بهر ایشان خدا شرابی ساخت
در خم عشق بی نشان پرداخت
هوش مصنوعی: برای آنها، خداوند شرابی تهیه کرد که در ظرف عشق بدون هیچ نشانی ریخته شده است.
خاص آن می برای ایشان شد
زان ز خاص و ز عام پنهان شد
هوش مصنوعی: این نوشیدنی ویژه تنها برای آنها مخصوص شد و از دیگران پنهان گردید.
از شراب طهور جوی بهشت
کرد یزدان روان بسوی بهشت
هوش مصنوعی: خداوند با نوشیدن شراب پاک بهشتی، روح را به سوی بهشت روانه کرد.
اهل جنت از این شراب خورند
اولیا خاص از آن جناب برند
هوش مصنوعی: مردم بهشتی از این شراب نوشیده و اولیای خاص از آن مقام و منزلت میگیرند.
از کف حق خورند هرچه خورند
از بر حق برند هرچه برند
هوش مصنوعی: آنچه از طریق حق به دست میآید، برکت دارد و هر چیزی که بر اساس حق و راستی به دست آید، ارزشمند و ماندنی است.
فارغ اند از بهشت و حور و قصور
در جوار حق اند پر از نور
هوش مصنوعی: آنها از نعمتهای بهشت و لذتهای دنیوی بینیاز هستند و در نزدیکی حق، در فضایی پر از نور زندگی میکنند.
چون خورند آن شراب مست شوند
همه از بیخودی ز دست روند
هوش مصنوعی: وقتی آن شراب را مینوشند، همه از شدت مستی دچار بیخودی میشوند و خودشان را گم میکنند.
اندر آیند در طرب آن دم
پیش ایشان نه بیش ماند و نه کم
هوش مصنوعی: در آن لحظه شادمانی، نه چیزی باقی میماند نه چیزی کم میشود.
محو گردد صفات نقش و عدد
رو نماید جمال ذات احد
هوش مصنوعی: ویژگیها و اشکال مادی از بین میروند و زیبایی واقعی وجود بینظیر خدا نمایان میشود.
همه در حق شوند مستهلک
لی نماند در آن فنا و نه لک
هوش مصنوعی: همه چیز در وجود خود فرسوده و نابود میشود، و در این نابودی هیچ چیزی از من باقی نمیماند و اصلاً مشخص نیست که چیزی به من مرتبط باشد.
آنچنان حال شاهی ابدی است
زانکه در وی نه نیکی و نه بدی است
هوش مصنوعی: حالتی که شاهی ابدی دارد به این دلیل است که در او نه خوبی وجود دارد و نه بدی.
هیچ اضداد را در او ره نیست
آن طرف کس ز خویش آگه نیست
هوش مصنوعی: هیچ تضادی در او وجود ندارد و آن سوی او هیچکس از خود خبر ندارد.
مجلس او ورای عرش و خلاست
هیچ آنجا نه زیر و نی بالاست
هوش مصنوعی: مجلس او فراتر از عرش و آسمانهاست؛ در آن مکان نه چیزی پایین است و نه چیزی بالا.
نیست مانند آن فرح فرحی
باده شان را ندید کس قدحی
هوش مصنوعی: هیچیک از مردم، مانند آن شادیهای درونی و خوشیای که از نوشیدن شراب به دست میآید را تجربه نکردهاند.
غم و شادی در آن فرح هیچ اند
مقبلان ابد در آن پیچند
هوش مصنوعی: غم و شادی در آن خوشی هیچگونه جایگاهی ندارند، چرا که همیشه و برای همیشه در آنجا در حال چرخش و تغییرند.
شادی این جهان بود شبنم
شادی عشق موج زن چون یم
هوش مصنوعی: شادی در این دنیا مانند شبنم است که از عشق به وجود میآید و همانند امواج دریا در حرکت و نوسان است.
شب و روز جهان بود ابلق
پیش آن حسن ابلقی است خلق
هوش مصنوعی: جهان شب و روز به رنگهای مختلف است، اما زیبایی خاص آن در سایه جمال آن محبوب میباشد.
غم و شادی و روز و شب اینجاست
آن طرف ساده همچو بادصباست
هوش مصنوعی: غم و شادی و روز و شب در همین جا وجود دارد، اما آن سو همه چیز به سادگی مثل باد صباست.
خود چه ماند بلطف عشق صبا
باشد آنجا صبا چو باد وبا
هوش مصنوعی: عشق باعث میشود که انسان به زیباییهای زندگی توجه کند. در جایی که عشق وجود دارد، احساساتی شبیه به جریانی نرم و لطیف وجود دارد، مانند وزش نسیم. این احساسات میتوانند خوشایند و یا حتی عذابآور باشند.
عشق حق مرده را کند زنده
زندۀ بی فنا و پاینده
هوش مصنوعی: عشق، زندگی و روح تازهای به کسی که مرده است میبخشد و او را زنده میکند، در حالی که این عشق خود جاودانه و پایدار است.
کور گردد ز عشق حق بینا
پیر پژمرده هم شود برنا
هوش مصنوعی: عشق به حقیقت میتواند انسانی را که بظاهر بیناست، به نابینایی بکشاند، و همچنین میتواند جوانی شاداب را به پژمردگی و پیری بفرستد.
لال را کرد عشق گوینده
مبتلا را درست و پوینده
هوش مصنوعی: عشق کسی را که خاموش بود، به سخن واداشت و او را راهنما و جستوجوگر کرد.
بگذارد چو یخ حدید و حجر
گر بدیشان رسد ز عشق شرر
هوش مصنوعی: اگر عشق به آنها برسد، همچون یخ آهن و سنگ، محبت را بر آنها میگذارد.
آفتابش چو تافت بر که طور
گشت پران چو ذره ها زان نور
هوش مصنوعی: وقتی آفتاب روشن شد، به مانند پرندهای بر دامان کوه نشسته و ذرات ریز نور در اطرافش میرقصند.
سنگ چون ذره میشداز پی آن
که شود نور حق در او تابان
هوش مصنوعی: سنگ مانند ذرهای میشود که در پی آن است تا نور حقیقت در آن درخشش پیدا کند.
پاره میشد ز عشق آن وصلت
تا بکلی رسد در آن رؤیت
هوش مصنوعی: عشق آنچنان قوی است که میتواند باعث جدایی و دوری شود تا زمانی که به تمام وجود با آن دیدار کنی و به خاطر آن شوق و اشتیاق را تجربه کنی.
تو کم از سنگ خاره ای ای ننگ
که نداری چو سنگ آن آهنگ
هوش مصنوعی: تو مثل سنگ خارا نیستی، ای شرم، چون که حتی صدای سنگ را هم نداری.
در نبی سنگ خواند یزدانت
هم اضل و بتر ز حیوانت
هوش مصنوعی: در مقام پیامبری که به اشتباه در دل سنگها خوانده میشود، بیتردید بدتر و گمراهتر از حیوانات به نظر میرسی.
مانده ای در وجود خود محبوس
همچو حیوان در او نئی محسوس
هوش مصنوعی: تو در وجود خود محصور و گیر افتاده ای، مانند حیوانی که در قفس قرار دارد و قادر به احساس آزادی نیست.
نیستت آگهی ز عالم جان
زندگیت از تن است چون حیوان
هوش مصنوعی: تو از دنیای روح خود بیخبر هستی و زندگیات فقط به بدن حیوانیات محدود شده است.
شرح این را اگرچه نیست کران
یک سخن زین نشد بگوش کران
هوش مصنوعی: اگرچه شرح و توضیح این موضوع انتها ندارد، اما یک سخن به گوش کسی که ناشنواست نمیرسد.
هیچ دیدی که کر نهفته شنید
یا که کوری جمال خوبان دید
هوش مصنوعی: آیا تا به حال دیدهای که کسی ناشنوا بتواند صداهایی را بشنود یا یک فرد نابینا زیبایی خوبان را ببیند؟
این نبوده است و هم نخواهد بود
پند این هر دو را ندارد سود
هوش مصنوعی: این حالت هرگز وجود نداشته و نخواهد داشت، و نصیحت هر دو طرف به هیچ شکلی فایدهای ندارد.