گنجور

بخش ۱۴۹ - در بیان نقل فرمودن شیخ کریم الدین پسر بکتمر رحمة اللّه علیه. و در تقریر آنکه چون ولیی از این جهان رحلت کند نباید نومید شدن. که تا جهان قایم است اولیای حق دایم خواهند بودن. زیرا مقصود حق تعالی از این عالم و ازین خلق وجود مبارک ایشان است نه صورت جهان و جهانیان

کرد رحلت ز تن کریم الدین
آن نکو سیرت و ولی گزین
آنکه چون او نبود شاه کریم
در جهان بود همچو در یتیم
گشت بعد از حسام دین رهبر
مدت هفت سال آن سرور
داد باهر که خواست ملک و عطا
کرد مانند خویشتن بینا
هرچه خود دید هم بوی بنمود
گفت با او زحق هر آنچه شنود
شرح این را جو ز راه سخن
کوش سر آر بهر علم لدن
حاصل این است کاو ز عالم خاک
رفت و گشت از غبارانده پاک
چونکه بودش طریق مقصد صدق
منزلش گشت باز مقعد صدق
گرچه از رحلتش فغان کردیم
اشگ از چشمها روان کردیم
دست بر سر زدیم و سینه زغم
همه گشتیم خسته زان ماتم
چه توان کرد چون قضای خدا
ناگه آمد ز بخت ما بر ما
همه را توبه می بباید کرد
تا که درمان شود سراسر درد
لیک از حق امید را نبریم
گرچه بی او چو مرغ بسته پریم
هم کسی هست کو پ ر ما را
بگشاید ز لطف خود یارا
گرچه رفتند از جهان مردان
نیست ز ایشان جهان تهی میدان
تا بود آفتاب و چرخ کبود
هست حق را خلیفه ‌ ای موجود
زانکه خلاق را ز خلق جهان
بود مقصود هستی ایشان
بهر ایشان شد آفتاب و فلک
آسمان و زمین و دیو و ملک
ور مراد حق از جهان ایشان
نبدی نی جهان شدی نی جان
گفت با مصطفی توئی مقصود
ز آسمان و زمین و کل وجود
گفت لولاک ای خلاصۀ جان
ما خلقت السماء و المیزان
هیچ من نافریدمی فلکی
هم نبودی بر آسمان ملکی
بهر تو ساختم یقین میدان
بد و نیکی که هست در دو جهان
ورنه خورشید و ماه و چرخ برین
کی شدی هست بهر کرم زمین
هر کرا نیست در درون ایمان
تو ورا کرم و مار و کژدم دان
همچو کرمند جمله زاده ز خاک
هم درین خاکشان کنند هلاک
از خور و خواب زنده ‌ اند همه
نفس را یارو بنده ‌ اند همه
قایم از چهار عنصراند چو خر
نیستشان از جهان روح خبر
زندگیشان ز روح حیوانی است
نی ز روحی که وحی ربانی است
اینچنین زندگی بود فانی
زنده شو از خدا که تا مانی
تو در این دهر زنده از نانی
لاجرم بیخبر چو حیوانی
روح تو بود در جهان الست
پیش از این جسم و خواب و خور سرمست
هم همان را بجو از این بگذر
تا بیابی امان ز رنج و خطر
وطن جان چو بود آن دریا
باز آنرا بجوی ای جویا
این شش و پنج و چار را بگذار
سوی بیسوز جان و دل رو آر
جانب تن مرو اگر جانی
تن پرست است مجرم و جانی
زود جان را ز تن بجانان بر
تا دهد باغ جان هزاران بر
تن چو دام است اگر در او مانی
گرچه باقی بدی شوی فانی
قطره در خاک اگرچه از دریاست
دشمنش تاب آفتاب و هواست
گر سوی بحر باز می نرود
زود از باد و خاک نیست شود
هله ای قطره تو ز نادانی
این عدو را چرا ولی خوانی
آن تنی را که رهزن است و عدو
قاصد جان تست دایم او
بروی از مهرو عشق لرزانی
دشمنت اوست خود نمیدانی
داد بر باد جلمه عمر ترا
کندت عاقبت فنا و هبا
میکند فربهت کنون بعلف
تا کند آخرت بتیغ تلف
پیش از آن کت کشد گریز از او
برهان خویش را ز تیغ عدو
چرب و شیرین مده دگر تن را
چند باشی مطیع رهزن را
تن مپرور که هست قربانی
دل بپرور که اوست ربانی
چرب و شیرین دل ز نور بود
زان سبب معدن سرور بود
می حق نور و ساغرش حکمت
هرکرا گشت در خورش حکمت
دائماً در حصول آن نور است
همچو موسی همیشه بر طور است
حاصل این است کان شهان را جوی
در طلبشان بجان و دل میپوی
دامن اولیا اگر گیری
دان که در لامکان جهانگیری
چون جهان هست بهر ایشان شد
نسلشان را مگو که پنهان شد
نسل موش ووحوش چون برجاست
نفی آن نسل را مکن که خطاست
نسل گل چون همیشه بود و بود
نسل دل از چه رو بریده شود
این گمان کژ است و فاسد و بد
اینچنین فکر را بران از خود
آنچه فرع است چون بود موجود
اینکه اصل است کی شود مفقود
تا که افلاک و چرخ گردان اند
دان که حق را گزیده مردان ‌ اند
دایماً باش طالب ایشان
جان فدا کن برا ه درویشان
هرکه جوینده است یابنده است
شاه دانش اگرچه چون بنده است
بنده در صورت و بمعنی شاه
بتن ابرو بجان منیر چو ماه
ماه و خور کیست تا بدو ماند
قطرۀ آب چون بجو ماند
قطرۀ روح کاندر این تن ماست
مثل روغن است اندر ماست
نیست روغن ز طعم آن پیدا
مگر از ماستش کنند جدا
وانگه آن قطره گشته درداز خاک
چون کلوخی کز آب شد نمناک
آنچنان قطره را مخوانش آب
کز چنین آب خوشتر است سراب
همچنین نقره نیز اندر کان
در دل خاک گشته است نهان
تا نجوشد درون کورۀ نار
کی شود صافی و تمام عیار
جوهری کان بمانده در کان است
بی ز آتش بخاک یکسان است
گر نیابی تو نقد خود اینجا
بسته مانی میان خوف و رجا
نتوان حکم کردن ای برنا
که چسانی تو کور یا بینا
یا سپیدی و یا چو قیر سیاه
یا چو ابری و یا منیر چو ماه
گذر از وعظ و پند خلق جهان
سر لولاک کن بشرح بیان
باز واگرد سوی آن تقریر
کو که لولاک چیست در تفسیر
سر لولاک این بود دریاب
چست بیدار شو ب ج ه از خواب
که وجود جهان برای نبی است
هر کرا هست آن بجای نبی است
سر لولاک اوست در دو جهان
زانکه از او میرسد بخلق عیان
هرکه زد دست اندر آن دامن
رست از مکر دیو و شور وفتن
عالم غیب را بچشم بدید
گشت بر وی جمال دوست پدید
مشرق و مغربش دگرگون شد
سیرش اندر جهان بیچون شد
بی قدم در قدم روان گشت او
در صف عاشقان دوان گشت او
بی دهان میخورد شراب آله
میکند بی دو چشم جسم نگاه
میکشد بی دو دست حوران را
سخت نزدیک کرد دوران را
اهل جنت همه در او حیران
کاین چه شاهی است وین چسان سیران
گرچه همچون بهشت نیست مقام
لیک بالاتر است جای کرام
مؤمنان گرچه در بهشت روند
سوی هر قصر شادکام دوند

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کرد رحلت ز تن کریم الدین
آن نکو سیرت و ولی گزین
هوش مصنوعی: کریم الدین که شخصیت نیکو و والایی داشت، از این دنیا رفت.
آنکه چون او نبود شاه کریم
در جهان بود همچو در یتیم
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در جهان به اندازه او که پادشاهی مهربان و بزرگوار باشد، وجود ندارد؛ او مانند یک در برای یتیمان است که در زندگی آنها نور و امید آورده است.
گشت بعد از حسام دین رهبر
مدت هفت سال آن سرور
هوش مصنوعی: بعد از حسام دین، آن رهبر به مدت هفت سال بر مردم فرمانروایی کرد.
داد باهر که خواست ملک و عطا
کرد مانند خویشتن بینا
هوش مصنوعی: هر کسی که خواست و توانست، سلطنت و بخشش را به دیگران داد، مانند خود او که بینا و آگاه بود.
هرچه خود دید هم بوی بنمود
گفت با او زحق هر آنچه شنود
هوش مصنوعی: هرچه خود دید، بوی آن را نشان داد و گفت با او از حق هر آنچه را که شنید.
شرح این را جو ز راه سخن
کوش سر آر بهر علم لدن
هوش مصنوعی: به دنبال شرح و توضیح این موضوع باش و از طریق گفت و گو تلاش کن تا به دانش عمیق و اسرار نهفته دست پیدا کنی.
حاصل این است کاو ز عالم خاک
رفت و گشت از غبارانده پاک
هوش مصنوعی: کسی که از دنیای مادی فاصله گرفت و خود را از آلودگی‌ها پاک کرد، به نتیجه‌ای ارزشمند دست پیدا کرده است.
چونکه بودش طریق مقصد صدق
منزلش گشت باز مقعد صدق
هوش مصنوعی: وقتی که راه هدف راست به او نشان داده شد، جای واقعی و درست او نیز فراهم گردید.
گرچه از رحلتش فغان کردیم
اشگ از چشمها روان کردیم
هوش مصنوعی: هرچند به خاطر رفتن او ناراحت شدیم و اشک‌هایمان سرازیر شد، اما هنوز هم به یادش غمگین هستیم.
دست بر سر زدیم و سینه زغم
همه گشتیم خسته زان ماتم
هوش مصنوعی: دست بر سر گذاشتیم و از شدت غم و اندوه، به سینه‌مان ضربه زدیم و به شدت خسته شدیم از این درد و ماتم.
چه توان کرد چون قضای خدا
ناگه آمد ز بخت ما بر ما
هوش مصنوعی: هنگامی که تقدیر الهی به ناگاه به سراغ ما می‌آید، چه کار می‌توان کرد؟
همه را توبه می بباید کرد
تا که درمان شود سراسر درد
هوش مصنوعی: برای درمان کامل دردها، همه باید توبه کنند و به اصلاح رفتار خود بپردازند.
لیک از حق امید را نبریم
گرچه بی او چو مرغ بسته پریم
هوش مصنوعی: اما از حق ناامید نمی‌شویم، هرچند بدون او مانند پرنده‌ای در قفس پرواز می‌کنیم.
هم کسی هست کو پ ر ما را
بگشاید ز لطف خود یارا
هوش مصنوعی: کسی وجود دارد که به خاطر لطف و محبتش، درهای بسته را برای ما باز کند.
گرچه رفتند از جهان مردان
نیست ز ایشان جهان تهی میدان
هوش مصنوعی: با اینکه مردان بزرگ از این دنیا رفته‌اند، اما باز هم جهان از وجود آنان خالی نیست.
تا بود آفتاب و چرخ کبود
هست حق را خلیفه ‌ ای موجود
هوش مصنوعی: تا زمانی که آفتاب و آسمان برپاست، همواره نماینده‌ای از حق وجود خواهد داشت.
زانکه خلاق را ز خلق جهان
بود مقصود هستی ایشان
هوش مصنوعی: خالق جهان هدفش از آفرینش انسان‌ها، وجود و هستی آن‌هاست.
بهر ایشان شد آفتاب و فلک
آسمان و زمین و دیو و ملک
هوش مصنوعی: برای آن‌ها، خورشید و آسمان و زمین و موجودات دیگر از دیو تا فرشته، همه به وجود آمده‌اند.
ور مراد حق از جهان ایشان
نبدی نی جهان شدی نی جان
هوش مصنوعی: اگر خواسته‌ی حق از وجود این افراد نبود، نه دنیا به وجود می‌آمد و نه جان‌ها خلق می‌شدند.
گفت با مصطفی توئی مقصود
ز آسمان و زمین و کل وجود
هوش مصنوعی: او گفت: تو هدف و آرزوی آسمان و زمین و کل هستی هستی.
گفت لولاک ای خلاصۀ جان
ما خلقت السماء و المیزان
هوش مصنوعی: در این ابیات، شاعر به معشوق خود اشاره می‌کند و می‌گوید که تو یقیناً علت وجودی و سرچشمه حیات ما هستی. خلقت آسمان و ترازوی جهان به خاطر وجود توست. به عبارتی، عشق و وجود تو همه چیز را معنا می‌بخشد و تمام آفرینش به نوعی به تو وابسته است.
هیچ من نافریدمی فلکی
هم نبودی بر آسمان ملکی
هوش مصنوعی: من به هیچ‌کس و هیچ چیزی وابسته نیستم؛ حتی اگر ستاره‌ای در آسمان وجود داشته باشد، باز هم من کار می‌کنم و به مسیر خود ادامه می‌دهم.
بهر تو ساختم یقین میدان
بد و نیکی که هست در دو جهان
هوش مصنوعی: برای تو درست کرده‌ام، به‌خوبی می‌دانم که در هر دو جهان، خوبی‌ها و بدی‌ها وجود دارد.
ورنه خورشید و ماه و چرخ برین
کی شدی هست بهر کرم زمین
هوش مصنوعی: اگر نه اینکه خورشید و ماه و آسمان تنها برای بخشش و نعمت به زمین موجودند، پس چه دلیلی دارد که وجود داشته باشند؟
هر کرا نیست در درون ایمان
تو ورا کرم و مار و کژدم دان
هوش مصنوعی: هر کسی که در درونش ایمان ندارد، باید او را مانند کرم، مار و کژدم شناخت.
همچو کرمند جمله زاده ز خاک
هم درین خاکشان کنند هلاک
هوش مصنوعی: همه موجودات مانند کرم از خاک به وجود آمده‌اند و در همین خاک، بار دیگر نابود می‌شوند.
از خور و خواب زنده ‌ اند همه
نفس را یارو بنده ‌ اند همه
هوش مصنوعی: همه موجودات زنده به دلیل نیاز به غذا و خواب زندگی می‌کنند و روح هرکسی به نوعی به دیگران وابسته است.
قایم از چهار عنصراند چو خر
نیستشان از جهان روح خبر
هوش مصنوعی: موجودات به جز روح، از چهار عنصر طبیعی ساخته شده‌اند و هیچ‌گونه ارتباطی با دنیای روحانی ندارند.
زندگیشان ز روح حیوانی است
نی ز روحی که وحی ربانی است
هوش مصنوعی: زندگی آن‌ها بر اساس جاودانگی و عوالم بالاتر نیست، بلکه تحت تأثیر شرایط و خواسته‌های دنیوی و حیوانی قرار دارد.
اینچنین زندگی بود فانی
زنده شو از خدا که تا مانی
هوش مصنوعی: زندگی چنین است که زودگذر و ناپایدار است؛ به خدا نزدیک شو تا باقی بمانی.
تو در این دهر زنده از نانی
لاجرم بیخبر چو حیوانی
هوش مصنوعی: در این دنیا تو به زندگی مشغولی و از نیازهای اصلی خود بی‌خبری، مانند حیوانی که تنها به بقای خود فکر می‌کند.
روح تو بود در جهان الست
پیش از این جسم و خواب و خور سرمست
هوش مصنوعی: روح تو پیش از به دنیا آمدن در جهانی دیگر وجود داشت و از یک سرخوشی و آگاهی خاص برخوردار بود، قبل از اینکه به این جسم و خواب و خوراک دچار شود.
هم همان را بجو از این بگذر
تا بیابی امان ز رنج و خطر
هوش مصنوعی: آنچه را که می‌خواهی جستجو کن و از این موانع بگذر تا بتوانی از درد و خطر رهایی یابی.
وطن جان چو بود آن دریا
باز آنرا بجوی ای جویا
هوش مصنوعی: اگر وطن جان تو مثل دریا باشد، پس آن را دوباره جستجو کن ای جستجوگر.
این شش و پنج و چار را بگذار
سوی بیسوز جان و دل رو آر
هوش مصنوعی: این عددها و مقادیر را کنار بگذار و به جای آن، جان و دل خود را به آتش عشق بسپار.
جانب تن مرو اگر جانی
تن پرست است مجرم و جانی
هوش مصنوعی: به خودت زحمت نده اگر کسی فقط به فکر جسمش است، او مجرم و گناهکار است.
زود جان را ز تن بجانان بر
تا دهد باغ جان هزاران بر
هوش مصنوعی: سریع باید جان را از بدن جدا کنی تا باغ زندگی تو پر از زیبایی‌ها و مخلوقاتی شاداب و سرزنده شود.
تن چو دام است اگر در او مانی
گرچه باقی بدی شوی فانی
هوش مصنوعی: اگر در این جسم محدود بمانی، همانند دام می‌مانی؛ هرچند که ظاهراً باقی بمانی، اما در حقیقت فنا می‌شوی.
قطره در خاک اگرچه از دریاست
دشمنش تاب آفتاب و هواست
هوش مصنوعی: اگرچه قطره‌ای که از دریاست در خاک قرار دارد، اما دشمن آن تابش آفتاب و تأثیرات جوی است.
گر سوی بحر باز می نرود
زود از باد و خاک نیست شود
هوش مصنوعی: اگر شخصی به سمت دریا حرکت نکند، به سرعت از باد و خاک دور خواهد شد و این جدا شدن ممکن نیست.
هله ای قطره تو ز نادانی
این عدو را چرا ولی خوانی
هوش مصنوعی: بهتر است بدانی ای قطره، که به نادانی، دشمن را دوست می‌خوانی.
آن تنی را که رهزن است و عدو
قاصد جان تست دایم او
هوش مصنوعی: بدنی که دشمن و مایه آسیب روح توست، همیشه در خطر است.
بروی از مهرو عشق لرزانی
دشمنت اوست خود نمیدانی
هوش مصنوعی: حضور تو با مهربانی و عشق، دشمنی برای تو به همراه دارد که خودت از آن بی‌خبری.
داد بر باد جلمه عمر ترا
کندت عاقبت فنا و هبا
هوش مصنوعی: تمام عمرت را به باد می‌دهی و در نهایت به فنا و نابودی می‌رسی.
میکند فربهت کنون بعلف
تا کند آخرت بتیغ تلف
هوش مصنوعی: اکنون به وسیله علف تو را فربه و چاق می‌کند تا در انتها به وسیله کارهای نا مناسب به هلاکت برسی.
پیش از آن کت کشد گریز از او
برهان خویش را ز تیغ عدو
هوش مصنوعی: پیش از آن که به دست دشمن گرفتار شوی، باید از او فرار کنی و خود را نجات دهی.
چرب و شیرین مده دگر تن را
چند باشی مطیع رهزن را
هوش مصنوعی: هیچگاه به کسی که به تو آسیب می‌زند، اجازه نده که تو را تحت تسلط خود درآورد. دیگر عمر خود را به خاطر او هدر نده.
تن مپرور که هست قربانی
دل بپرور که اوست ربانی
هوش مصنوعی: بدن خود را بیش از حد نازک‌نارنجی نکن، بلکه دل خود را پرورانده و پرورش بده، چون دل حقیقتی الهی و روحانی است.
چرب و شیرین دل ز نور بود
زان سبب معدن سرور بود
هوش مصنوعی: دل شاد و شیرین از نور خدادادی است و به همین دلیل، منشأ شادی و خوشبختی محسوب می‌شود.
می حق نور و ساغرش حکمت
هرکرا گشت در خورش حکمت
هوش مصنوعی: نوشیدنی عشق و درک آن، مانند نوری است که هر کسی را به فهم و دانش می‌رساند.
دائماً در حصول آن نور است
همچو موسی همیشه بر طور است
هوش مصنوعی: همیشه در تلاش برای دستیابی به آن نور هستیم، مانند موسی که همیشه در کوه طور حضور دارد.
حاصل این است کان شهان را جوی
در طلبشان بجان و دل میپوی
هوش مصنوعی: نتیجه این است که افرادی که دارای مقام و قدرت هستند، باید در جستجوی خواسته‌هایشان با جان و دل تلاش کنند.
دامن اولیا اگر گیری
دان که در لامکان جهانگیری
هوش مصنوعی: اگر به دامن ولیان خدا (افراد نزدیک به خدا) چنگ بزنید، بدانید که شما در جهانی نامحدود به قدرت و تسلط دست می‌یابید.
چون جهان هست بهر ایشان شد
نسلشان را مگو که پنهان شد
هوش مصنوعی: از آنجا که دنیا برای آن‌ها وجود دارد، نسلشان به وجود آمده است، اما نگو که آن‌ها پنهان شده‌اند.
نسل موش ووحوش چون برجاست
نفی آن نسل را مکن که خطاست
هوش مصنوعی: نسل موش و وحوش در جایگاه خود قرار دارد، پس نفی کردن آن نسل اشتباه است.
نسل گل چون همیشه بود و بود
نسل دل از چه رو بریده شود
هوش مصنوعی: نسل گل همیشه در حال رشد و زندگی است، اما چرا نسل دل باید از هم جدا شود و قطع ارتباط کند؟
این گمان کژ است و فاسد و بد
اینچنین فکر را بران از خود
هوش مصنوعی: این فکر اشتباه و نادرست است، بنابراین این نوع نگرش را از خود دور کن.
آنچه فرع است چون بود موجود
اینکه اصل است کی شود مفقود
هوش مصنوعی: هر چیزی که جانبی و غیر اساسی باشد، وقتی در دسترس نیست، دیگر اصل و بنیادی که به آن وابسته است، به چه معنا خواهد بود؟
تا که افلاک و چرخ گردان اند
دان که حق را گزیده مردان ‌ اند
هوش مصنوعی: اگر افلاک و چرخ گردان وجود دارند، بدان که مردان برگزیده‌ای هستند که حق را انتخاب کرده‌اند.
دایماً باش طالب ایشان
جان فدا کن برا ه درویشان
هوش مصنوعی: همیشه به دنبال ایشان باش و جان خود را فدای درویشان کن.
هرکه جوینده است یابنده است
شاه دانش اگرچه چون بنده است
هوش مصنوعی: هر کسی که در پی دانش و آگاهی باشد، به آن دست خواهد یافت. حتی اگر فردی از نظر ظاهری به مانند بنده باشد، اما در درونش پادشاهی دانش و آگاهی وجود دارد.
بنده در صورت و بمعنی شاه
بتن ابرو بجان منیر چو ماه
هوش مصنوعی: من در چهره و معنا مانند شاه در برابر ابروهایم، به جان روشن و درخشانم شبیه ماه هستم.
ماه و خور کیست تا بدو ماند
قطرۀ آب چون بجو ماند
هوش مصنوعی: این جمله به ما می‌گوید که ماه و خورشید (نمادهای بزرگ و جاودانه) چه اهمیتی دارند که می‌توانند به همراهی یک قطره آب باقی بمانند؟ به عبارت دیگر، این جمله به تضاد میان بزرگی و کوچک بودن اشاره دارد و نشان می‌دهد که وجودهای کوچک و ناقص نمی‌توانند با آن عظمت بزرگان مقایسه شوند.
قطرۀ روح کاندر این تن ماست
مثل روغن است اندر ماست
هوش مصنوعی: روح ما در این بدن مانند قطره‌ای است که در ماست وجود دارد و همان‌طور که روغن در ماست است، روح هم در وجود ما شناور و جاری است.
نیست روغن ز طعم آن پیدا
مگر از ماستش کنند جدا
هوش مصنوعی: طعم روغن فقط زمانی مشخص می‌شود که آن را از ماست جدا کنند.
وانگه آن قطره گشته درداز خاک
چون کلوخی کز آب شد نمناک
هوش مصنوعی: سپس آن قطره‌ای که از خاک بیرون آمده، به مانند کلوخی شده است که به وسیله آب تر و مرطوب شده است.
آنچنان قطره را مخوانش آب
کز چنین آب خوشتر است سراب
هوش مصنوعی: به گونه‌ای به قطره نگاه نکن که آن را تنها آب بنامی، چرا که از چنین آبی، سراب بهتر است.
همچنین نقره نیز اندر کان
در دل خاک گشته است نهان
هوش مصنوعی: نقره هم در دل خاک پنهان شده و در دنیای زیرزمینی به صورت کان متوجه وجود دارد.
تا نجوشد درون کورۀ نار
کی شود صافی و تمام عیار
هوش مصنوعی: تا زمانی که داخل کوره آتش جوش و تف کردن آغاز نشود، هیچ چیز نمی‌تواند صاف و کامل شود.
جوهری کان بمانده در کان است
بی ز آتش بخاک یکسان است
هوش مصنوعی: جواهر که در دل زمین باقی مانده، بدون آتش به خاک تفاوتی ندارد.
گر نیابی تو نقد خود اینجا
بسته مانی میان خوف و رجا
هوش مصنوعی: اگر نتوانی گنج خود را این‌جا پیدا کنی، در میان ترس و امید باقی خواهی ماند.
نتوان حکم کردن ای برنا
که چسانی تو کور یا بینا
هوش مصنوعی: تو که جوانی، نمی‌توانی قضاوت کنی که آیا کسی نابینا است یا بینا، چون درک و تجربه‌ات هنوز کامل نیست.
یا سپیدی و یا چو قیر سیاه
یا چو ابری و یا منیر چو ماه
هوش مصنوعی: یا مثل رنگ سفید هستی یا مانند قیر سیاه، یا همچون ابر می‌باشی و یا درخشان مانند ماه.
گذر از وعظ و پند خلق جهان
سر لولاک کن بشرح بیان
هوش مصنوعی: به نصیحت‌ها و توصیه‌های دیگران توجه نکن و دنیا را با نگاهی آزاد و واضح ببین.
باز واگرد سوی آن تقریر
کو که لولاک چیست در تفسیر
هوش مصنوعی: به سوی آن بحث و گفتگو برگرد که در آن صحبت از لولاک (وجود محمد) در تفسیر و معناست.
سر لولاک این بود دریاب
چست بیدار شو ب ج ه از خواب
هوش مصنوعی: به خود هوشیار باش و از خواب غفلت بیدار شو، زیرا اینکه راهی برای نجات و بیداری در اینجا وجود دارد.
که وجود جهان برای نبی است
هر کرا هست آن بجای نبی است
هوش مصنوعی: وجود جهان به خاطر پیامبری است که وجود دارد و هر کسی که آن نبی را درک کند، به نوعی وجودش به جای آن نبی محسوب می‌شود.
سر لولاک اوست در دو جهان
زانکه از او میرسد بخلق عیان
هوش مصنوعی: سر لولاک او در دو جهان وجود دارد، زیرا وجود او به طور آشکار به مخلوقات می‌رسد.
هرکه زد دست اندر آن دامن
رست از مکر دیو و شور وفتن
هوش مصنوعی: هر کسی که به دامن آن بزرگوار چنگ زند، از فریب و دسیسه‌های شیطان و آشفته‌گی‌ها رهایی می‌یابد.
عالم غیب را بچشم بدید
گشت بر وی جمال دوست پدید
هوش مصنوعی: در جهان ناشناخته، چشمانم به جمال دوست روشن شد و او را مشاهده کردم.
مشرق و مغربش دگرگون شد
سیرش اندر جهان بیچون شد
هوش مصنوعی: جهان در حال تغییر و دگرگونی است و مسیر حرکت آن بدون هیچ محدودیتی ادامه دارد.
بی قدم در قدم روان گشت او
در صف عاشقان دوان گشت او
هوش مصنوعی: او بدون اینکه قدمی بردارد، به سرعت در میان عاشقان حرکت کرد.
بی دهان میخورد شراب آله
میکند بی دو چشم جسم نگاه
هوش مصنوعی: بی‌صدا شراب می‌نوشد و بی‌چشم به جسم نگاه می‌کند.
میکشد بی دو دست حوران را
سخت نزدیک کرد دوران را
هوش مصنوعی: حوران با قدرت و زیبایی خود، دل‌های بسیاری را به سمت خود می‌کشند و این موضوع باعث شده است که زمان به شدت نزدیک شود و شدت احساسات را افزایش دهد.
اهل جنت همه در او حیران
کاین چه شاهی است وین چسان سیران
هوش مصنوعی: مردم بهشتی همه شگفت‌زده هستند که این چه پادشاهی است و این چگونه در حال سیر و سفر است.
گرچه همچون بهشت نیست مقام
لیک بالاتر است جای کرام
هوش مصنوعی: اگرچه این مکان بهشتی نیست، اما جایگاه مهمی دارد و از نظر مرتبه برتر است.
مؤمنان گرچه در بهشت روند
سوی هر قصر شادکام دوند
هوش مصنوعی: مؤمنان هرچند به بهشت می‌روند، اما با خوشحالی و شادابی به سمت هر قصر می‌دوند.