گنجور

بخش ۱۴۸ - در بیان آنکه جهد را نیز از انبیا و اولیا باید دانستن که اگر ایشان نیاموختندی کس چه دانستی که جهد چه چیز است

جهد را نیز هم از ایشان دان
که ز گفتارشان شده است عیان
گر نگفتی بطالبان احمد
که عبادت کنید بهر احد
روزه دارید و هم نماز کنید
دائماً ذکر با نیاز کنید
در جهان تخم نیکوی کارید
تا برش روز حشر بردارید
همچنان از مشایخ بینا
گر نماندی بیان جهد بما
کاندر این راه سر بباید باخت
بیسر و پای باید آن سو تاخت
ز آرزو و مراد باید خاست
از فزونی نفس باید کاست
نفس را هر نفس بباید کشت
که عدوئی است سخت زشت ودرشت
گفت اعدی عدوک است رسول
نفس را زانکه رهزن است چو غول
از همه دشمنانت او بتر است
که همه همچو پا و او چو سر است
بلکه او چشمه است و ایشان آب
او چو شهری بزرگ و ایشان باب
اصل اصل عذاب و دوزخ اوست
بلکه او بحر و دوزخ از وی جوست
کشتن نفس را مگیر گزاف
که بسوزن نکند کس که قاف
تو چو میشی و او چو گرگ دران
برنیائی بوی یقین میدان
جز مگر ایزدت دهد یاری
که ورا از میانه برداری
گردنش گر بری بری زو سر
بر فلک چون ملک پری بی پر
اینهمه پندها اگر ز ایشان
نرسیدی بما بنام و نشان
کی بدی خلق را ز جهد خبر
خیر نشناختی کسی از شر
پس یقین دان که جمله ایشان ‌‌ اند
دستگیر عد ّ و و خویشان اند
همه را بیگمان بدان زیشان
بنده شو چون رسی بدرویشان
تا از آن بندگی شهی یابی
گرچه بد اختری مهی یابی
بینوا زان شهان نوا یابد
دل تاریک او صفا یابد
هوشیاری او شود مستی
بر بلندی رود از این پستی
ملک جاوید گرددش حاصل
شود او در جهان حق کامل
مرده از جودشان شود زنده
گریه از لطفشان شود خنده
بر هر آن کور کافکنند نظر
دیده گردد تنش ز پا تا سر
آن چنان شیخ کاین بود صفتش
هیچ او را مجوی در جهتش
در جهت رو نمینماید او
تو ورا سوی بیجهت میجو
زانکه اندر تن او همه جان است
هم دلش تختگاه جانان است
رهبر جمع اینچنین کس بود
خلق را صدق از او همیافزود
همه را مایه بود از آن سایه
زنده زو خاندان و همسایه
مدتی بود رهبر این جمع
در شب تار صورتش چون شمع
آخر کار کردگار وجود
اینچنین گوهری زما بربود

بخش ۱۴۷ - در بیان آنکه چون ولیی در حق ولی دیگر گواهی داد بولایتش اگرچه تو نظر آن نداری که آن ولایت را در او ببینی و الا اگر مقبلی باید که محققت شود. زیرا گواهی یک ولی بجای صد هزار است از خلق دیگر. چنانکه گواهی صراف در حق زر بجای صد هزار است که صراف نباشند و در تقریر آنکه عالم باقی نه چنان عالمی است که بشرح و بیان معلوم گردد، اثر تقریرش این مقدار است که ترغیب کند بطلب آن عالم و هر کس در بیان ماند و آنرا پیشه گیرد هرگز از آن عالم مطلع نشود زیرا اطلاع آن یابد که بیقراری و گداز از آتش عشق دارد و در بیان دیگر که اصل در تحصیل فقر صحبت است چون آن فوت شود و شیخ راستین دست ندهد بعد از آن باید بعمل مشغول شدن زیرا بی آب تیمم بجای آب است و بی آفتاب چراغ بجای آفتاب: دائماً شد حسام دین او رابخش ۱۴۹ - در بیان نقل فرمودن شیخ کریم الدین پسر بکتمر رحمة اللّه علیه. و در تقریر آنکه چون ولیی از این جهان رحلت کند نباید نومید شدن. که تا جهان قایم است اولیای حق دایم خواهند بودن. زیرا مقصود حق تعالی از این عالم و ازین خلق وجود مبارک ایشان است نه صورت جهان و جهانیان: کرد رحلت ز تن کریم الدین

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جهد را نیز هم از ایشان دان
که ز گفتارشان شده است عیان
هوش مصنوعی: تلاش و کوشش آن‌ها نیز روشن شده است، زیرا از سخنانشان کاملاً مشخص است.
گر نگفتی بطالبان احمد
که عبادت کنید بهر احد
هوش مصنوعی: اگر به پیروان احمد (پیامبری که به او ارادت دارند) نگویی که برای خدا عبادت کنید، چه فایده‌ای دارد؟
روزه دارید و هم نماز کنید
دائماً ذکر با نیاز کنید
هوش مصنوعی: روزها را روزه بگیرید و همیشه نماز انجام دهید و در کنار این‌ها، با نیاز و دل‌خواهتان ذکر خداوند بگویید.
در جهان تخم نیکوی کارید
تا برش روز حشر بردارید
هوش مصنوعی: در زندگی خود کارهای خوب انجام دهید تا در قیامت از ثمرات آن بهره‌مند شوید.
همچنان از مشایخ بینا
گر نماندی بیان جهد بما
هوش مصنوعی: اگر از بزرگان و حکمت‌های آنان بهره‌مند نشوی، تلاش کن تا به ما بیان کنی.
کاندر این راه سر بباید باخت
بیسر و پای باید آن سو تاخت
هوش مصنوعی: در این مسیر، باید سر را فدای راه کرد و بدون تردید باید به آن سمت حرکت کرد.
ز آرزو و مراد باید خاست
از فزونی نفس باید کاست
هوش مصنوعی: برای رسیدن به آرزوها و خواسته‌ها باید از زیادی نفس و خواسته‌های خود کم کرد.
نفس را هر نفس بباید کشت
که عدوئی است سخت زشت ودرشت
هوش مصنوعی: هر لحظه باید نفس خود را کنترل کرد، چون نفس از دشمنان خطرناک و زشت است.
گفت اعدی عدوک است رسول
نفس را زانکه رهزن است چو غول
هوش مصنوعی: نفس انسان مانند موجودی خطرناک و فریبنده است که ممکن است به دشمنی بزرگ تبدیل شود. این نفس به نوعی راهزن است که می‌تواند انسان را از مسیر درست منحرف کند.
از همه دشمنانت او بتر است
که همه همچو پا و او چو سر است
هوش مصنوعی: بدترین دشمنان تو، آنهایی هستند که به ظاهر نزدیکند و خود را دوست نشان می‌دهند، زیرا آن‌ها مانند پا هستند و تو مانند سر، وقتی سر را ببرند، پا به تنهایی کارایی ندارد.
بلکه او چشمه است و ایشان آب
او چو شهری بزرگ و ایشان باب
هوش مصنوعی: او مانند چشمه‌ای است و دیگران مثل آبی که از آن سرچشمه می‌گیرد؛ همچون یک شهر بزرگ و آنها همان دروازه‌های آن شهر هستند.
اصل اصل عذاب و دوزخ اوست
بلکه او بحر و دوزخ از وی جوست
هوش مصنوعی: عذاب و دوزخ واقعاً از خود او سرچشمه می‌گیرد و در واقع، خود او همچون دریای وسیع و دوزخی است که دیگران از او نشأت می‌گیرند.
کشتن نفس را مگیر گزاف
که بسوزن نکند کس که قاف
هوش مصنوعی: نفس خود را بی‌دلیل نکش، زیرا هیچ‌کس نمی‌تواند در آتش سوزانده شدن بی‌هوده را تحمل کند.
تو چو میشی و او چو گرگ دران
برنیائی بوی یقین میدان
هوش مصنوعی: شما مانند میشی هستید و او مانند گرگی. وقتی به این وضعیت توجه کنید، بوی یقین و حقیقت را حس خواهید کرد.
جز مگر ایزدت دهد یاری
که ورا از میانه برداری
هوش مصنوعی: تنها در صورتی که خداوند به تو کمک کند، می‌توانی او را از میان برداری و از مشکلات رها شوی.
گردنش گر بری بری زو سر
بر فلک چون ملک پری بی پر
هوش مصنوعی: اگر گردنش را قطع کنی، سرش همچون پادشاهی از فرشتگان به آسمان خواهد رفت و بی‌پر خواهد بود.
اینهمه پندها اگر ز ایشان
نرسیدی بما بنام و نشان
هوش مصنوعی: با این همه نصایح و توصیه‌ها اگر از آنها چیزی به ما نرسید، بهتر است که نام و نشانی از آنها نداشته باشیم.
کی بدی خلق را ز جهد خبر
خیر نشناختی کسی از شر
هوش مصنوعی: هر کس که در تلاش است و کوشش می‌کند، باید خبرهای خوب را بشناسد و از بدی‌ها و خیانت‌ها آگاه باشد. هیچ‌کس نمی‌تواند به خوبی‌ها دست پیدا کند اگر از بدی‌ها دور نشود.
پس یقین دان که جمله ایشان ‌‌ اند
دستگیر عد ّ و و خویشان اند
هوش مصنوعی: پس مطمئن باش که همه آن‌ها همگان هستند، که به یاری به‌درد می‌خورند و از خویشان به شمار می‌آیند.
همه را بیگمان بدان زیشان
بنده شو چون رسی بدرویشان
هوش مصنوعی: وقتی به درویشان رسیدی، یقین بدان که باید بندگی همه را بپذیری.
تا از آن بندگی شهی یابی
گرچه بد اختری مهی یابی
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به مقام بادیه‌نشینی نائل شوی، هرچند در شرایط دشواری قرار داشته باشی، باید به بندگی و خدمت آن شاه مشغول شوی.
بینوا زان شهان نوا یابد
دل تاریک او صفا یابد
هوش مصنوعی: اگر کسی در زندگی‌اش با بزرگان و افراد خیر آشنا شود و از آن‌ها الهام بگیرد، دل او که پر از غم و تاریکی است، روشن و شاداب خواهد شد.
هوشیاری او شود مستی
بر بلندی رود از این پستی
هوش مصنوعی: وقتی که فردی هوشیار و بیدار است، می‌تواند به ارتفاعات و موفقیت‌های بیشتری دست پیدا کند، در حالی‌که اگر در خواب و غفلت باشد، به جایی نمی‌رسد و در شرایط پایین‌تری باقی می‌ماند.
ملک جاوید گرددش حاصل
شود او در جهان حق کامل
هوش مصنوعی: این فرد به بهشتی جاودانه دست می‌یابد و در این جهان به حق و حقیقت کامل نائل می‌شود.
مرده از جودشان شود زنده
گریه از لطفشان شود خنده
هوش مصنوعی: بخشش و لطف آنها می‌تواند جان تازه‌ای به مرده‌ای ببخشد و اشک‌های غم را به لبخند تبدیل کند.
بر هر آن کور کافکنند نظر
دیده گردد تنش ز پا تا سر
هوش مصنوعی: هر کسی که نسبت به دیگران بدبینی و قضاوت نادرست داشته باشد، با نگاهی بی‌رحمانه به او نگريسته می‌شود و این نگاه به گونه‌ای است که او را از سر تا پا تحت تأثیر قرار می‌دهد.
آن چنان شیخ کاین بود صفتش
هیچ او را مجوی در جهتش
هوش مصنوعی: شخصیتی که این چنین ویژگی دارد، به هیچ عنوان نباید به دنبال او بگردی یا به سمت او بروی.
در جهت رو نمینماید او
تو ورا سوی بیجهت میجو
هوش مصنوعی: او در جهت خود به تو روی نمی‌آورد و تو بی‌دلیل او را جستجو می‌کنی.
زانکه اندر تن او همه جان است
هم دلش تختگاه جانان است
هوش مصنوعی: چون در وجود او جان کامل جاری است، دلش مانند محل استراحت محبوبش می‌باشد.
رهبر جمع اینچنین کس بود
خلق را صدق از او همیافزود
هوش مصنوعی: رهبر گروه کسی بود که صداقت او باعث افزایش اعتماد مردم می‌شد.
همه را مایه بود از آن سایه
زنده زو خاندان و همسایه
هوش مصنوعی: همه چیز از آن سایه زنده و پرانرژی است، چه خانواده و چه همسایه.
مدتی بود رهبر این جمع
در شب تار صورتش چون شمع
هوش مصنوعی: مدتی است که رهبر این گروه در شب تاریکی، مانند شمع نورانی و روشنی می‌درخشد.
آخر کار کردگار وجود
اینچنین گوهری زما بربود
هوش مصنوعی: در نهایت، آفریننده جهان این‌گونه جواهری را از ما گرفت.