بخش ۱۴۱ - در بیان آنکه حق تعالی آدمی را جهت معرفت و عبادت خود آفرید و مقصود از هستی آدمی آن بود که و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون. و چون از او این معنی نیاید عمرش بیفایده گذشته باشد. اگرچه از او کارهای دیگر آید الا او را فایده نباشد. همچنانکه شمشیر بقیمت را اگر کسی بجای میخ در دیوار زند که از اینجا کوزه بیاویزم، بیفایده باشد. زیرا بمیخی آن مصلحت برمیآید شمشیر را برای چیزی دیگر ساختهاند. اکنون چون مقصود آدمی عبادت بوده است هرکه اینجا نکرد آنجا در دوزخ بعبادت و انابت مشغول گردد.
گرچه از ما هزار کاردگر
آید از صنعت و ز علم و هنر
نیست بیفایده ولی ما را
بهر آن نافرید حق یارا
گر تو شمشیر و تیغ جوهر دار
بزنی همچو میخ در دیوار
که از این کوزه ای در آویزم
هیچ از این فایده نپرهیزم
فایده است آن ولیک تیغ بران
بهر جنگ است و کارزار نه آن
ز آدمی هم مراد صنعت نیست
غیر صدق و نیاز و طاعت نیست
در نبی گفت انس و جن را ما
نافریدیم همچنین بهبا
بل برای عبادت و خدمت
تا عوضتان دهد دو صد رحمت
هرکه اینجاش فوت شد طاعت
قسم او بعد موت شد طاعت
دوزخ او را شود عبادتگاه
تا در آنجا کند انابت و آه
زانکه مقصود حق ز خلق این بود
که عبادت کنند و خدمت وجود
چونکه اینجا نیامد آن ز ایشان
آخر آنجا کنند از دل و جان
مسجد عاصیان بود دوزخ
همه در وی چو مرغ اندر فخ
دایم از صدوق ربنا گویند
از بناگوش سوی حق پویند
بی ریا ذکر حق بود آنجا
همه مستغرق نماز و دعا
تا اموری که فوت شد اینجا
اندر آن عالم آورند بجا
تا برآید ز جمله مقصودش
تا که جمله کنند معبودش
لیک اینجا بکام زود رسند
کارهاشان شود بروزی چند
واندر آنجا بسالها و قرون
نشود کار نحسشان میمون
کار امروز کن اگر مردی
ور نه فردا ز نادمان گردی
هر که بر نقد زد بود عاقل
هر که در نسیه ماند شد باطل
همه بر نقد میزند عاشق
میگریزد ز نسیه ها صادق
بر صوفی به است سیلی نقد
از عطاهای نسیه خوش عهد
اندر این کار خوی صوفی گیر
هیچ در کار دین مکن تأخیر
نسیه جویان در انتظار روند
بی می و سکر در خمار روند
درد سرها کشند بیحاصل
از می نقد دائماً غافل
هرکه بر نسیه میکند تکیه
دان که بر هیچ میزند بخیه
قسم عشاق نقد وقت آمد
جانشان کی بنسیه آرامد
خار حالی به از گل آتی است
هرکه آتی گزید شهماتی است
هرکراجز امید چیزی نیست
در ره عشق یک پشیزی نیست
هر که نومید ماند مرده اش دان
تن افسرده اش ندارد جان
وانکه او را بنقد حالی هست
بی می و بی قدح بود سرمست
ز انچه دارد همیشه دلشاد است
از بد و نیک عالم آزاد است
هرکه امروز کار خویش گزارد
سر نفسش بریده شد بی کارد
رست ازدست دشمن خونخوار
ابداً گشت با خدا پادار
هر که اینجا نگشت چشمش باز
ماند آنجا دو چشم بسته چو باز
هرکه اینجایگاه میرد کور
کور خیزد چو کور شد در گور
از زمین گندم و جو و ارزن
سر برآرند همچو بچه ز زن
در شکم گر نراست نر زاید
ور بود ماده هم همان آید
نزند سر ز جو یقین گندم
سر سر را کسی نجست ز دم
آنچنانکه زئی چنان میری
نیک دان گر فقیر و گر میری
پند بگذار و بند را بگسل
چون درآمد بجلوه خوب چگل
خیره شو بر جمال آن دلبر
غیر وصفش مگوی چیز دگر
محو گرد اندر او گذر از خود
تا رهی هم ز نیک و هم از بد
جان تو زان جمال مالامال
چون شود وارهی ز رنج و ملال
بعد از آن جویدت ز جان جنت
از تو یابند حوریان زینت
تو شوی مغز و جمله هستی پوست
می نگردی جدا ز حضرت دوست
دست بردست زن کنون چو بهم
گشته ایم از صفا همه همدم
همه یکدل شده در این مجلس
همه گشته بهمدگر مونس
هیچ اندر میان نفاق نماند
غیر یاری و اتفاق نماند
همه یک بوده ایم از ازال
زان کنونیم غرق در یک حال
با همابیگمان هما پرد
زاغ با طوطیان کجا پرد
چون همایم یقین همایانند
همچو من زاده جمله ز انج ا یند
همه چون یک بدیم اندر اصل
بازهم یک شویم حالت وصل
همگان بر مثال تاب خوریم
گر بصورت اسیر خواب و خوریم
مغز مائیم و باقیان همه پوست
جمله بیگانه ما یگانه و دوست
کس چه داند که ما چه مرغانیم
در کدامین دیار پرانیم
جانهای لطیف را جانیم
لیک زیر قباب پنهانیم
در تن ذره همچو خورشیدیم
سرفشا نان ز ذوق چو بیدیم
غیر دنیا دو صد جهان داریم
همه در لامکان جهانداریم
ملک و رحهاست لشکر ما
همه صف بسته گرد پیکر ما
جا چه باشد که جمله بیجائیم
زیر جسم چو کاه دریائیم
دم عیسی خجل از این دم ما
همچو موجی است عشق ازیم ما
گر رسیدی بخضر ما موسی
پر بینداختی چو طاووسی
در پی خضر کی دویدی او
خضر ما را اگر بدیدی او
بلکه بر خضر اگر شدی پیدا
خضر گشتی ز عشق او شیدا
خضر ما کیست شمس چرخ همم
آنکه بد واصل و گزین ز قدم
بی حجابیش خضر اگر دیدی
پی او همچو سایه گردیدی
صحبتش را بعشق بگزیدی
غیر او را بهیچ نخریدی
دست بالای دست دان یارا
رو برابر بکس منه ما را
تا که گردی ز ما تو برخوردار
هیچ ما را زسلک کس مشمار
گرد ما گرد تا خبیر شوی
بر سر سروران امیر شوی
شیر شیران خور ار ز شیرانی
سوی ما آ گر از دلیرانی
نام کس را مبر در این حضرت
تا نمانی تو دور از رحمت
چونکه از ما شدی ز غیر مگو
غیر ما را بهیچ نوع مجو
غیرت اولیا بود بیحد
بحذر باش تا نگردی رد
کل بدی شان سپار خود را تو
ترک کن پیششان خرد را تو
دم مزن در حضور آن مردان
تا نگردی ز هجر سرگردان
پیش ایشان مگو ز علم و هنر
بچنان جای جز نیاز مبر
چونکه بردی نیاز راز بری
دمبدم بیقدح شراب خوری
همچو ایشان شوی در آخر کار
گر پذیری نصیحتم ای یار
رنگ گیر اندک اندک از ایشان
مهل از رنگ خویش نام و نشان
زان همیگیر و زین همیانداز
پر از آن شو و زین همیپرداز
تا شوی سر بسر از ایشان پر
همچو قطره که در صدف شد در
باغبانی بشاخ زردآلو
میکند وصل شاخ قیسی او
بمرور آن درخت زردآلو
میدهد بار قیسیش نیکو
بعد از آن خواه از این درخت ببر
خواه از آن فرق نیست در دو ثمر
این همان است و آن همین ببها
زانکه گشتند هر دو یک بصفا
همچنین شیخ در تو برتابد
آن قدر کاندرونت برتابد
توئی تو از او شود فانی
کندت جان پاک ربانی
آخر کار عین او گردی
کند او با تو این جوامردی
نارت از تاب شیخ نور شود
عوض رنج و غم سرور شود
چون مسیحت کند سراسر جان
بر فراز سما شوی گردان
هرچه خواهی شود بعون خدا
چون برآری دو دست خود بدعا
دو جهان را کنی چو درجی طی
همه از تو شوند تازه وحی
بدهی جان نو تو جانها را
هم رهانی زغم روانها را
قدرت ایزدت شود مقدور
هر که بر تو زند شود مقهور
ور نباشد ترا چنان دولت
که بری ز اولیا چنین رحمت
گیر عزلت ز خلق و طاعت کن
ترک نفس و هوی و راحت کن
روزها روزه باش و شب بنماز
بسوی خورد و خواب کمتر تاز
هیچ کام و مراد نفس مده
هرچه بدتر کنی بوی آن به
تا نمیرد مدار از وی دست
مشو ایمن گرچه گردد پست
تا که او زنده است خایف باش
دشمن جان تست خفیه و فاش
گر نماید چومرده خود را او
تا بمکر و حیل رهد از تو
هیچ باور مکن قویش افشار
دائماً در شکنجه اش میدار
تا نبری سرش بتیغ جهاد
نشوی از بلای او آزاد
که بسی طالبان حق را او
برد از راه و کرد غرقه بجو
همه در جوی این جهان ماندند
غیر عشاق کان طرف راندند
دست او بر همه دراز آمد
زو نصیب همه گداز آمد
بخش ۱۴۰ - در بیان آنکه عملها چون تخمهاست، روز قیامت از دانۀ هر تخمی صورتی روید که بدان نماند. آنچنانکه در این عالم از آب منی آدمی میشود که هیچ بمنی نمیماند،و از باد شهوت مرغ مرغی میشود که بباد نمیماند، و از دانۀ شفتالو و خرما درختی میشود که بدان نمیماند. همچنان مرد وفادار را پادشاه شهره و خلعت و اسباب و مال میبخشد، هیچ اینها بدانۀ وفا نمیمانند. دزد را بردار میکنند دانۀ دزدی بدار نمیماند. و نظیر این بسیار و بیشمار است. پس چون میبینیم در این عالم ازدانهها صورتها میزاید که بدانها نمیماند. همچنان در عالم غیب افعال واقوال واوراد و طاعات که دانههای آن عالماند صورتها شوند که بدانها نمانند، مثل حور و قصور و انهار و اشجار و انواع اثمار و ازهار که در صفات بهشت مذکور است، همه صورتهای دانههای اعمال مؤمنان باشد بقدر مراتبهم. چندانکه دانه خوبتر صورتش محبوبتر و اوصاف جزاها و عذابهای آتش دوزخ و طبقات و درکات آن از دانهای اعمال مشرکان و مجرمان بود، پس لازم نیست که جزای افعال بمثل باشد: دانه های عمل چو بر رویندبخش ۱۴۲ - در بیان آنکه شیطان همه را راه میزند و علف دوزخ میکند، غیر از اولیا که گرد ایشان نمیتواند گردیدن که لاغوینهم اجمعین الاعبادک منهم المخلصین. بلکه از سایۀ ایشان میگریزد که ان الشیطان لیفرمن ظل عمر. هر که در سایۀ ولی خدا پناه گرفت هم گرد او نیز نیارد گشتن. دلیل برین شخصی یک روز ابلیس را دید بر در مسجدی ایستاده پرسیدش که اینجا چه میکنی، گفت که اندرون مسجد زاهدی نماز میگزارد خواهم که از رهش ببرم، الا در پهلوش عارفی خفته است از ترس او نمیتوانم بمسجد درآمدن. و اگر او نبودی کار آن زاهد را بیک لمحه تمام میکردمی. از اینرو مصطفی علیه السلام میفرماید که نوم العالم خیر من عبادة الجاهل. پس چون خواب ایشان به از بیداری دیگران است همۀ احوال ایشان را از خیر و شر چنین باید دانستن، خوردنشان به از روزۀ دیگران باشد و خندهشان به از گریه و لاغشان به از جد، همچنین الی مالانهایه: جز مگر بر عباد مخلص او
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گرچه از ما هزار کاردگر
آید از صنعت و ز علم و هنر
هوش مصنوعی: هرچند که از ما کارگران و صنعتگران بسیاری به وجود میآیند و در زمینههای مختلف هنری و علمی فعالیت میکنند، اما...
نیست بیفایده ولی ما را
بهر آن نافرید حق یارا
هوش مصنوعی: هیچ چیزی بیفایده نیست، اما ما را برای چیزی خلق نکردهاند که در آن فایدهای نباشد.
گر تو شمشیر و تیغ جوهر دار
بزنی همچو میخ در دیوار
هوش مصنوعی: اگر تو با شمشیر و تیغ خود کارآمد عمل کنی، همانند میخی در دیوار محکم و استوار خواهی بود.
که از این کوزه ای در آویزم
هیچ از این فایده نپرهیزم
هوش مصنوعی: من هیچ تلاشی را برای بهرهبرداری از این ظرف کم ارزش نادیده نمیگیرم.
فایده است آن ولیک تیغ بران
بهر جنگ است و کارزار نه آن
هوش مصنوعی: فایدهی چیزی زمانی مشخص میشود که به درستی و در جای مناسب از آن استفاده شود؛ مانند تیغی که برای جنگ و نبرد طراحی شده است و اگر در جای دیگری به کار رود، کاربرد مناسبی نخواهد داشت.
ز آدمی هم مراد صنعت نیست
غیر صدق و نیاز و طاعت نیست
هوش مصنوعی: انسان به جز صداقت، نیاز و اطاعت، هدف دیگری ندارد.
در نبی گفت انس و جن را ما
نافریدیم همچنین بهبا
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که خداوند انسان و جن را آفریده و به این ترتیب به وجود آنها اشاره شده است. این بیان نشان میدهد که خلقت انسان و جن بخشی از برنامه الهی است و هر یک دارای جایگاه و هدف خاصی هستند.
بل برای عبادت و خدمت
تا عوضتان دهد دو صد رحمت
هوش مصنوعی: برای عبادت و خدمت، تلاش کن تا پاداشی دو چندان به دست آوری.
هرکه اینجاش فوت شد طاعت
قسم او بعد موت شد طاعت
هوش مصنوعی: هر کسی که در اینجا بمیرد، بعد از مرگش هم عبادتش ادامه دارد.
دوزخ او را شود عبادتگاه
تا در آنجا کند انابت و آه
هوش مصنوعی: جهنم برای او به مکانی تبدیل میشود که در آن عبادت کند و به درگاه خداوند توبه و ندامت داشته باشد.
زانکه مقصود حق ز خلق این بود
که عبادت کنند و خدمت وجود
هوش مصنوعی: زیرا هدف خداوند از آفرینش انسانها این بود که به عبادت و خدمت به وجود بپردازند.
چونکه اینجا نیامد آن ز ایشان
آخر آنجا کنند از دل و جان
هوش مصنوعی: وقتی که او به اینجا نیامد، در نهایت آنها از دل و جان، در آنجا برای او خواهند رفت.
مسجد عاصیان بود دوزخ
همه در وی چو مرغ اندر فخ
هوش مصنوعی: مسجد به مکانی برای عبادت و نزدیکی به خدا اشاره دارد، اما در اینجا به گونهای بیان شده که به نوعی به گناه و معصیت اشاره میکند. در این بیت، به تصویر کشیده شده که آن مکان، شبیه به جهنم است و گناهکاران در آنجا مانند پرندگانی در قفس به سر میبرند. به عبارت دیگر، این فضا هم میتواند مقدس باشد و هم میتواند پناهگاهی برای گناهکاران شود.
دایم از صدوق ربنا گویند
از بناگوش سوی حق پویند
هوش مصنوعی: همیشه از صندوق دعا و نیاز به خدا صحبت میکنند و به سوی حق و حقیقت راه مینمایند.
بی ریا ذکر حق بود آنجا
همه مستغرق نماز و دعا
هوش مصنوعی: در آن مکان، تنها ذکر خداوند به دور از هرگونه ریا و فریب وجود دارد و همه در حال عبادت و دعا غرق شدهاند.
تا اموری که فوت شد اینجا
اندر آن عالم آورند بجا
هوش مصنوعی: این بیت به این مفهوم اشاره دارد که کارهایی که در این دنیا از دست رفتهاند یا انجام نشدهاند، در دنیای دیگر به نحو احسن جبران و انجام خواهند شد.
تا برآید ز جمله مقصودش
تا که جمله کنند معبودش
هوش مصنوعی: تا زمانی که تمام خواستههایش برآورده شود، همه او را عبادت کنند.
لیک اینجا بکام زود رسند
کارهاشان شود بروزی چند
هوش مصنوعی: اما اینجا، کارها به سرعت به نتیجه میرسند و در مدت زمان کوتاهی به فرجام میرسند.
واندر آنجا بسالها و قرون
نشود کار نحسشان میمون
هوش مصنوعی: در آنجا سالها و قرنها میگذرد و کار زشت آنها خوب نمیشود.
کار امروز کن اگر مردی
ور نه فردا ز نادمان گردی
هوش مصنوعی: کارهایت را امروز انجام بده اگر میخواهی مردی، وگرنه فردا در زمره نادانان خواهی بود.
هر که بر نقد زد بود عاقل
هر که در نسیه ماند شد باطل
هوش مصنوعی: هر کسی که به حقیقت و واقعیت توجه کند و بر اساس آن عمل کند، عاقل است. اما اگر کسی فقط به چیزهای نامشخص و ناشناخته روی بیاورد و در ابهام بماند، به نوعی در زندگیاش به اشتباه میافتد.
همه بر نقد میزند عاشق
میگریزد ز نسیه ها صادق
هوش مصنوعی: همه به نقد و واقعیت عشق میورزند، اما عاشق از وعدههای دروغین و ناپایدار دوری میکند.
بر صوفی به است سیلی نقد
از عطاهای نسیه خوش عهد
هوش مصنوعی: بهتر است به جای وعدههای دروغین و نسیه، چیزی واقعی و مطمئن داده شود که در آن لحظه مورد استفاده قرار گیرد.
اندر این کار خوی صوفی گیر
هیچ در کار دین مکن تأخیر
هوش مصنوعی: در این زمینه، روح و سیرت یک صوفی را در خود بپذیر و هیچگاه در امور دینی تاخیر نکن.
نسیه جویان در انتظار روند
بی می و سکر در خمار روند
هوش مصنوعی: شرطیهایی که دنبال لذتهای موقتی هستند، در انتظارند؛ اما در غیاب شادابی و سرمستی، به حالتی خمار و محزون فرو میروند.
درد سرها کشند بیحاصل
از می نقد دائماً غافل
هوش مصنوعی: افراد بیخبر از ارزش واقعی زندگی، مدام در مشکلات و دردسرهای بیفایده غرق میشوند و از لحظات خوب و گرانبهای وجود غافل هستند.
هرکه بر نسیه میکند تکیه
دان که بر هیچ میزند بخیه
هوش مصنوعی: هرکسی به امید چیزهایی که هنوز به دست نیاورده است تکیه کند، در واقع بر روی چیزی غیرمعتبر حساب کرده و در نهایت به نتیجهای نخواهد رسید.
قسم عشاق نقد وقت آمد
جانشان کی بنسیه آرامد
هوش مصنوعی: عاشقان در این لحظه حساس و سرنوشتساز هستند و دیگر روحشان نمیتواند در آرامش بماند.
خار حالی به از گل آتی است
هرکه آتی گزید شهماتی است
هوش مصنوعی: هر کس که گزیده شود، حتی از خار و بدیها، بهتر است از اینکه در دنیای خوشی و زیبایی قرار داشته باشد، زیرا این گزیدگی نشاندهنده قوی و مقاوم بودن اوست.
هرکراجز امید چیزی نیست
در ره عشق یک پشیزی نیست
هوش مصنوعی: هر جا که امیدی وجود نداشته باشد، در مسیر عشق هیچ ارزشی وجود ندارد.
هر که نومید ماند مرده اش دان
تن افسرده اش ندارد جان
هوش مصنوعی: هر کسی که ناامید باشد، در واقع زنده نیست و وجودش همچون تن مردهای است که روحی در آن وجود ندارد.
وانکه او را بنقد حالی هست
بی می و بی قدح بود سرمست
هوش مصنوعی: کسی که بدون نیاز به شراب و جام، حال خوشی دارد، کاملاً سرمست و شاداب است.
ز انچه دارد همیشه دلشاد است
از بد و نیک عالم آزاد است
هوش مصنوعی: هر که از آنچه دارد راضی و خوشحال باشد، از خوبیها و بدیهای دنیا رها و آزاد است.
هرکه امروز کار خویش گزارد
سر نفسش بریده شد بی کارد
هوش مصنوعی: هر کسی که امروز به کار خود برسد و بر روی کارش تمرکز کند، دیگر نیازی به بیکاری و تنبلی نخواهد داشت و تمام مشکلاتش حل میشود.
رست ازدست دشمن خونخوار
ابداً گشت با خدا پادار
هوش مصنوعی: نجات از دست دشمنان خونسرد به هیچ وجه ممکن نیست، مگر با یاری خداوند.
هر که اینجا نگشت چشمش باز
ماند آنجا دو چشم بسته چو باز
هوش مصنوعی: هر کسی که در این دنیا به حقیقت ننگره، مانند کسی است که در آن جهان هم چشمانش بسته خواهد ماند.
هرکه اینجایگاه میرد کور
کور خیزد چو کور شد در گور
هوش مصنوعی: هر کس به این مقام برسد، مانند یک فرد نابینا به زندگی ادامه میدهد و وقتی که نابینا شد، در قبرستان میافتد.
از زمین گندم و جو و ارزن
سر برآرند همچو بچه ز زن
هوش مصنوعی: محصولات زراعی مانند گندم و جو و ارزن از زمین رویش میکنند، همانطور که بچه از مادر متولد میشود.
در شکم گر نراست نر زاید
ور بود ماده هم همان آید
هوش مصنوعی: اگر در شکم به درستی شکل نگرفته باشد، نر به دنیا نخواهد آمد و اگر ماده هم باشد، همان وضعیت را خواهد داشت.
نزند سر ز جو یقین گندم
سر سر را کسی نجست ز دم
هوش مصنوعی: در این بیت بیان میشود که وقتی فردی به یقین و یقینپذیری دست پیدا کرده است، دیگر هیچکس نمیتواند او را به شک و تردید بیندازد. به نوعی، ناپایداری و عدم ثبات در عقیده او جایی ندارد.
آنچنانکه زئی چنان میری
نیک دان گر فقیر و گر میری
هوش مصنوعی: آنطور که زئی (نوعی پرنده) زندگی میکند، تو هم باید زندگی کنی. مهم نیست که فقیر هستی یا غنی، باید به سلامت و نیکی ادامه دهی.
پند بگذار و بند را بگسل
چون درآمد بجلوه خوب چگل
هوش مصنوعی: این جمله به این مفهوم اشاره دارد که وقتی زیبایی و جذابیتی پدیدار میشود، بهتر است از قید و بندها و محدودیتها آزاد شویم و از فرصتها بهرهبرداری کنیم. در واقع، در مواجهه با زیباییها و خوشیها باید به خودمان اجازه دهیم که از آنها لذت ببریم و دغدغهها را کنار بگذاریم.
خیره شو بر جمال آن دلبر
غیر وصفش مگوی چیز دگر
هوش مصنوعی: به زیبایی آن محبوب نگاه کن و جز از زیبایی او هیچ چیز دیگری نگو.
محو گرد اندر او گذر از خود
تا رهی هم ز نیک و هم از بد
هوش مصنوعی: در این بیت به تصرف و فانی شدن در یک موضوع یا حالت اشاره شده است، به طوری که فرد میتواند از خود بگذرد و از خوبیها و بدیها عبور کند. این به معنای نپرداختن به ویژگیهای خود و پیوستن به مسیر یا حقیقتی بزرگتر است.
جان تو زان جمال مالامال
چون شود وارهی ز رنج و ملال
هوش مصنوعی: اگر زیباییهای تو در دل پر شود، چطور میتوانی از درد و غم رهایی یابی؟
بعد از آن جویدت ز جان جنت
از تو یابند حوریان زینت
هوش مصنوعی: پس از آن، حوریان بهشتی از تو جستجو میکنند و زیباییهای خود را در تو مییابند.
تو شوی مغز و جمله هستی پوست
می نگردی جدا ز حضرت دوست
هوش مصنوعی: در اینجا منظور این است که انسان باید به عمق وجود و حقیقت خود پی ببرد. او باید شایستگی و مغز وجودش را ببیند و در عین حال متوجه باشد که ظواهر و ظاهر دنیای مادی تنها مانند پوستهای هستند که نمیتوانند به تنهایی او را به حقیقت نزدیک کنند. در واقع، او باید از این پوستهها جدا شود و به سمت دوست حقیقی خود، که همان حقیقت یا خداوند است، توجه کند.
دست بردست زن کنون چو بهم
گشته ایم از صفا همه همدم
هوش مصنوعی: اکنون که ما به یکدیگر نزدیک شدهایم و رابطهمان صاف و دوستانه شده است، دست در دست هم بگذاریم و همنشین یکدیگر باشیم.
همه یکدل شده در این مجلس
همه گشته بهمدگر مونس
هوش مصنوعی: در این جمع، همه با هم همنظر و همدلی هستند و به یکدیگر نزدیک شدهاند.
هیچ اندر میان نفاق نماند
غیر یاری و اتفاق نماند
هوش مصنوعی: هیچ چیزی در میان درگیری و تضاد باقی نمیماند جز همکاری و همبستگی.
همه یک بوده ایم از ازال
زان کنونیم غرق در یک حال
هوش مصنوعی: همه ما از بیزمانی یکی بودهایم و اکنون در یک وضعیت غرق شدهایم.
با همابیگمان هما پرد
زاغ با طوطیان کجا پرد
هوش مصنوعی: با هم بودن و در کنار هم زندگی کردن، باعث ایجاد تفاوتهای بارزمیشود؛ همانطور که زاغ و طوطی با وجود اینکه هر دو پرندهاند، اما هر کدام ویژگیها و رنگهایی منحصر به فرد دارند.
چون همایم یقین همایانند
همچو من زاده جمله ز انج ا یند
هوش مصنوعی: وقتی من مطمئن هستم که همسانان من نیز مانند من از یک ریشه و منبع هستند.
همه چون یک بدیم اندر اصل
بازهم یک شویم حالت وصل
هوش مصنوعی: همه ما در اصل و ریشه یکی هستیم، اما در طول زندگی میتوانیم به حالت ارتباط و اتحاد برسیم.
همگان بر مثال تاب خوریم
گر بصورت اسیر خواب و خوریم
هوش مصنوعی: همه ما مانند خورشید درخشان هستیم، حتی اگر به ظاهری در خواب و خاموش باشیم.
مغز مائیم و باقیان همه پوست
جمله بیگانه ما یگانه و دوست
هوش مصنوعی: ما مغز و جوهر هستیم و دیگران فقط ظاهری و خارجی هستند. درواقع، ما با هم متحد و دوستانیم.
کس چه داند که ما چه مرغانیم
در کدامین دیار پرانیم
هوش مصنوعی: هیچکس نمیداند ما چه موجوداتی هستیم و در کدام سرزمین در حال پروازیم.
جانهای لطیف را جانیم
لیک زیر قباب پنهانیم
هوش مصنوعی: روحهای ظریف را زنده نگه میداریم، اما در زیر پوششی پنهان ماندهایم.
در تن ذره همچو خورشیدیم
سرفشا نان ز ذوق چو بیدیم
هوش مصنوعی: در وجود هر ذرهای، نوری مانند خورشید وجود دارد؛ ما از شادی و لذت، مانند بیدهای خموش و نرم هستیم.
غیر دنیا دو صد جهان داریم
همه در لامکان جهانداریم
هوش مصنوعی: ما فقط به دنیای مادی محدود نیستیم؛ بلکه در دنیای دیگری که فراتر از هر مکان و زمان است، بسیار بیشتر از این دنیا داریم و آنجا نیز زندگی میکنیم.
ملک و رحهاست لشکر ما
همه صف بسته گرد پیکر ما
هوش مصنوعی: حاکم و فرمانروای ما سپاهیان و سربازانی هستند که همه به دور ما صف کشیدهاند.
جا چه باشد که جمله بیجائیم
زیر جسم چو کاه دریائیم
هوش مصنوعی: کیفیت وجود ما به جسم محدود شده است، اما در حقیقت، ما همچون ذراتی در دریا هستیم که میتوانیم در آن گم شویم و در برابر وسعت بیپایان جهان، جا و مکان ما اهمیت چندانی ندارد.
دم عیسی خجل از این دم ما
همچو موجی است عشق ازیم ما
هوش مصنوعی: دم عیسی از دم ما شرمنده است، زیرا عشق ما همچون موجی عمیق و فراوان است.
گر رسیدی بخضر ما موسی
پر بینداختی چو طاووسی
هوش مصنوعی: اگر به مقام خضر رسیدی، مانند موسی، باید همه چیز را رها کنی و به حالت رهایی همچون طاووس پرواز کنی.
در پی خضر کی دویدی او
خضر ما را اگر بدیدی او
هوش مصنوعی: اگر به دنبال خضر هستی و برای دیدنش تلاش میکنی، باید بدان که این خضر، خود ما هستیم؛ اگر او را میدیدی، ما را هم میشناختی.
بلکه بر خضر اگر شدی پیدا
خضر گشتی ز عشق او شیدا
هوش مصنوعی: اگر به حالتی دست یابی که مانند خضر، راهنمایی برایت نمایان شود، این نشانگر آن است که به خاطر عشق او به مرحلهای از عشق و شور و اشتیاق رسیدهای.
خضر ما کیست شمس چرخ همم
آنکه بد واصل و گزین ز قدم
هوش مصنوعی: خضر ما کیست؟ شمس گردونه، کسی است که به ما راه مینماید و از میان چیزهای خوب و بد، راه درست را برمیگزیند.
بی حجابیش خضر اگر دیدی
پی او همچو سایه گردیدی
هوش مصنوعی: اگر خضر را بدون حجاب و پوشش ببینی، خود را مانند سایهای به دنبال او میاندازی.
صحبتش را بعشق بگزیدی
غیر او را بهیچ نخریدی
هوش مصنوعی: گفتگو و کلام او را به عشق انتخاب کردی و هیچ چیز دیگری را به جای او نپذیرفتی.
دست بالای دست دان یارا
رو برابر بکس منه ما را
هوش مصنوعی: برای هر کسی که در موقعیتی قرار دارد، همیشه افرادی هستند که از او بالاتر و قویتر هستند. مهم این است که خودت را در برابر دیگران نشناسی و شایستگی خودت را درک کنی.
تا که گردی ز ما تو برخوردار
هیچ ما را زسلک کس مشمار
هوش مصنوعی: هرگز فکر نکن که ما از تو بینصیب هستیم، چون تو به هیچ وجه نمیتوانی ما را به شمارش بیاوری.
گرد ما گرد تا خبیر شوی
بر سر سروران امیر شوی
هوش مصنوعی: به دور ما بچرخ تا به حقیقت و آگاهی دست پیدا کنی و در نهایت به مقام و رهبری برسید.
شیر شیران خور ار ز شیرانی
سوی ما آ گر از دلیرانی
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از دلیران و شیران بزرگ بهرهمند شوی، باید به سراغ ما بیایی.
نام کس را مبر در این حضرت
تا نمانی تو دور از رحمت
هوش مصنوعی: در این مکان، نام هیچکس را نبر، زیرا این کار سبب میشود که از رحمت دور بمانی.
چونکه از ما شدی ز غیر مگو
غیر ما را بهیچ نوع مجو
هوش مصنوعی: وقتی که از ما دور شدی، دیگر درباره غیر ما صحبت مکن و به هیچ شکلی به سراغ غیر ما نرو.
غیرت اولیا بود بیحد
بحذر باش تا نگردی رد
هوش مصنوعی: غیرت و حساسیت اولیای الهی بسیار زیاد است، بنابراین باید با احتیاط رفتار کنی تا مورد طرد و نادیدهگیری قرار نگیری.
کل بدی شان سپار خود را تو
ترک کن پیششان خرد را تو
هوش مصنوعی: برای اینکه در جمع افرادی که بدی و ناپسندی دارند قرار نگیری، میبایست خود را از آنها دور کنی و از خرد و اندیشهات استفاده کنی.
دم مزن در حضور آن مردان
تا نگردی ز هجر سرگردان
هوش مصنوعی: در حضور آن افراد باعظمت صحبت نکن تا اینکه از دوری آنها دچار سردرگمی نشوی.
پیش ایشان مگو ز علم و هنر
بچنان جای جز نیاز مبر
هوش مصنوعی: در حضور آنها درباره علم و هنر صحبت نکن، زیرا در چنین محیطی جز نیاز و درخواست، حرفی ارزش ندارد.
چونکه بردی نیاز راز بری
دمبدم بیقدح شراب خوری
هوش مصنوعی: وقتی نیاز و خواستهات را برطرف کردی، به آرامی و بدون نگرانی از زمان، به نوشیدن شراب مشغول شو.
همچو ایشان شوی در آخر کار
گر پذیری نصیحتم ای یار
هوش مصنوعی: اگر در نهایت میخواهی مانند آنها باشی، ای دوست، نصیحت من را بپذیر.
رنگ گیر اندک اندک از ایشان
مهل از رنگ خویش نام و نشان
هوش مصنوعی: رنگ و حال و وضعیت آنها به آرامی از بین میرود و نشانی از خود به جا نمیگذارد.
زان همیگیر و زین همیانداز
پر از آن شو و زین همیپرداز
هوش مصنوعی: از آنچه برمیداری محکم بگیر و آنچه را که باید به دور بیندازی، دور بینداز و از آنچه که تو را در این مسیر کمک میکند، بهره ببر.
تا شوی سر بسر از ایشان پر
همچو قطره که در صدف شد در
هوش مصنوعی: برای اینکه کامل و تمام از وجود آنها پُر شوی، مانند قطرهای که در درون صدف قرار میگیرد.
باغبانی بشاخ زردآلو
میکند وصل شاخ قیسی او
هوش مصنوعی: باغبان در حال پرورش و پیوند زدن درخت زردآلو است و در واقع به درخت قیسی که نوعی دیگر از درخت میوه است، متصل میشود.
بمرور آن درخت زردآلو
میدهد بار قیسیش نیکو
هوش مصنوعی: به مرور زمان، درخت زردآلو میوههای خوشمزه و خوبی خواهد داد.
بعد از آن خواه از این درخت ببر
خواه از آن فرق نیست در دو ثمر
هوش مصنوعی: چه از این درخت میوه بچینی و چه از آن درخت، فرقی ندارد; هر دو میوه یکی هستند.
این همان است و آن همین ببها
زانکه گشتند هر دو یک بصفا
هوش مصنوعی: این دو چیز در حقیقت یکسان هستند و تفاوتی ندارند، زیرا هر دو به یک شکل و بدون نقص هستند.
همچنین شیخ در تو برتابد
آن قدر کاندرونت برتابد
هوش مصنوعی: شیخ در شما به قدری نفوذ و تاثیر دارد که درون شما قابلیت پذیرش این تاثیر را دارد.
توئی تو از او شود فانی
کندت جان پاک ربانی
هوش مصنوعی: تو هستی و از او تاثیر میگیری و این باعث میشود که جان پاک تو از میان برود.
آخر کار عین او گردی
کند او با تو این جوامردی
هوش مصنوعی: در نهایت، تو هم به مانند او خواهی شد، همانطور که او با تو رفتار کرد.
نارت از تاب شیخ نور شود
عوض رنج و غم سرور شود
هوش مصنوعی: شعله آتش از نور شیخ به روشنایی میرسد و به جای درد و غم، شادی و خوشحالی به ارمغان میآورد.
چون مسیحت کند سراسر جان
بر فراز سما شوی گردان
هوش مصنوعی: وقتی که زندگیات به طور کامل تحت تأثیر محبت و روحانیت قرار گیرد، به اوج والایی و شکوه خواهی رسید.
هرچه خواهی شود بعون خدا
چون برآری دو دست خود بدعا
هوش مصنوعی: هر چیزی که بخواهی با کمک خداوند محقق میشود، به شرط اینکه با دستان خود دعا کنی و درخواست کنی.
دو جهان را کنی چو درجی طی
همه از تو شوند تازه وحی
هوش مصنوعی: اگر دو جهان را مانند در یک چرخش درآوری، همه چیز تازه و زنده خواهد شد.
بدهی جان نو تو جانها را
هم رهانی زغم روانها را
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به این که زندگی یا وجود انسانی باید به دیگران شادی و آرامش ببخشد و از غم و ناراحتی رهایی پیدا کند. به معنای دیگر، وجود خردمندانه و نیکوی انسان میتواند موجب شادی و نجات روحها از غم و اندوه گردد.
قدرت ایزدت شود مقدور
هر که بر تو زند شود مقهور
هوش مصنوعی: هر کسی که بر تو تسلط یابد، قدرت خداوند بر او حاکم میشود و او تسلیم قدرت الهی خواهد شد.
ور نباشد ترا چنان دولت
که بری ز اولیا چنین رحمت
هوش مصنوعی: اگر تو نیز به گونهای از نعمت و خوشحالی برخوردار نیستی که از سوی اولیا و بندگان خاص خدا چنین رحمتهایی دریافت کنی، پس نباید بر خود ببالید.
گیر عزلت ز خلق و طاعت کن
ترک نفس و هوی و راحت کن
هوش مصنوعی: از مردم کنارهگیری کن و به عبادت و فرمانبری خدا بپرداز. نفس و خواستههای خود را رها کن و به آرامش درونی دست یاب.
روزها روزه باش و شب بنماز
بسوی خورد و خواب کمتر تاز
هوش مصنوعی: در طول روز، روزهدار باش و شبها به نماز بسطحی توجه کن و به خوردن و خوابیدن کمتر بپرداز.
هیچ کام و مراد نفس مده
هرچه بدتر کنی بوی آن به
هوش مصنوعی: هرگز به نفس خود چیزی نده که به آن راضی شود، چون هرچه بدتر عمل کنی، عطر آن به سمت تو برمیگردد.
تا نمیرد مدار از وی دست
مشو ایمن گرچه گردد پست
هوش مصنوعی: تا زمانی که او را زنده میبینی، نباید از او بیخیال باشی و احساس امنیت کنی، حتی اگر موقعیتش پایینتر باشد.
تا که او زنده است خایف باش
دشمن جان تست خفیه و فاش
هوش مصنوعی: تا زمانی که او زنده است، حواست را جمع کن و از او بترس؛ چراکه او هم در خفا و هم به صورت علنی، خطری برای جان تو محسوب میشود.
گر نماید چومرده خود را او
تا بمکر و حیل رهد از تو
هوش مصنوعی: اگر او به مانند مردهای خود را نمایان کند، تا با فریب و حیله از تو دور شود.
هیچ باور مکن قویش افشار
دائماً در شکنجه اش میدار
هوش مصنوعی: هرگز به قدرت او باور نکن، زیرا همیشه در عذاب و شکنجه است.
تا نبری سرش بتیغ جهاد
نشوی از بلای او آزاد
هوش مصنوعی: اگر به مقابله و جنگ با او نروی، هرگز از مشکلات و بلاهایی که برایت به وجود میآورد رها نخواهی شد.
که بسی طالبان حق را او
برد از راه و کرد غرقه بجو
هوش مصنوعی: بسیاری از جویندگان حق را او گمراه کرده و آنها را غرق در جستجوی بیفایده کرده است.
همه در جوی این جهان ماندند
غیر عشاق کان طرف راندند
هوش مصنوعی: همه در مسیر زندگی به نوعی در جا ماندهاند، جز عاشقان که از آن سوی این دنیا عبور کردهاند.
دست او بر همه دراز آمد
زو نصیب همه گداز آمد
هوش مصنوعی: دست او بر همه گشوده شده است و از او بخشش و نعمت به همه میرسد.