بخش ۱۳۰ - در بیان آنکه سرّ به نااهل نشاید گفتن که او را زیان دارد. زیرا هر سخن را سرّی است و هر سرّی را سرّی دیگر هرکه سخن را داند و سر سخن را نداند ناچار کژ رود و باز سر پیش سر سر همچون سخن است، کسی که سر سر را نداند شنیدن سر زیانش دارد از این سبب موسی علیهالسلام آن شخصی را که از حضرتش زبان و حوش و طیور التماس میکرد منع میفرمود و میگفت سلیمانی باید که از دانش زبان مرغان زیان نکند، در حق تو دانستن آن زهر قاتل است. باز وی لابه میکرد و موسی منع میفرمود تا سؤال و جواب از حد گذشت. آخرالامر گفت «ای موسی اگر همه نباشد باری زبان خروس و سگ که در خانه و بر درند بیاموز تا محروم نروم.» موسی زیان آنرا در آن آموختن مشاهده میفرمود، چندانکه منعش میکرد ممکن نمیشد و پند موسی را قبول نمیکرد، تا عاقبت آندو زبانرا به وی آموخت و فرمود که «یقین دان که از دانش این زیانمند خواهی شدن.»
گرچه این نوع نکتهها خوب است
نزد دانا عظیم مرغوب است
از چنین قصّه غصه بستاند
هر که او سرّ کار را داند
همه را زین رسد فواید خوب
همه را این برد سوی مطلوب
مرغ جان را دهد هزاران پر
تا پرد از فرشته بالاتر
وان که نادان بود از آن درگاه
افتد از کوری خود اندر چاه
پس مکن هیچ نزد نادانان
سرّ دل را عیان بیند زیان
راز دل را مگو به هر بیجان
زانکه بیجان از او شود پیچان
داد او را زیان شنودن آن
نی زیانی که آید آن به زبان
هرکسی نیست قابل اسرار
سر ز جاهل نهان کنند احرار
ور بگویند سر بدو ناگه
سر نپوشاند از کس آن ابله
نبرد سود از نتیجۀ آن
بلکه بیحد و بیشمار زیان
باز سر را سریست بس پنهان
کان بود چون قراضه این چون کان
هر که از سر سر نشد آگه
لاجرم گم کند ره آن ابله
نشود حکم سر ورا معلوم
چونکه سر سرش نشد مفهوم
دانش آن نیاردش در کار
کژ رود در طریق حق ناچار
حکم سر را کند کژ و معکوس
تا از آن باز او شود منکوس
خویشتن را به تیغ او کشد او
دل و جان را سوی سقر کشد او
دوزخی از برای خود سازد
سر سر را ز جهل اندازد
اینچنین کس اگر نداند سر
رسد از صوم و از صلاتش بر
پس ورا عجز بهتر و طاعت
که ز طاعت برد عوض راحت
هر که پا لایق گلیم کشد
رخت را جانب کلیم کشد
در دعا هر دو دست باز کند
بندگی را دو صد نیاز کند
عاجزانه بجنبد اندر کار
تا که آخر نگردد او افکار
نیست قدرت مطابق نادان
زان نداده است با همه یزدان
چون سلاح است قدرت اندر دست
خویش نادان بدان کشد پیوست
لیک از دست عاقل هشیار
مینماید جهاد با هنجار
آنچه بایست و نیست پاره کند
هرکرا چاره نیست چاره کند
چیزها را به جای خود نهد او
دشمنان را کند به کام عدو
هرچه آن کردنی است بگزارد
در جهان رنج و فتنه نگذارد
عالمی را کند به لطف آباد
همه نیکان رسند از او به مراد
مؤمنان را چو حق دهد قدرت
کارها را کنند از خبرت
اندر ایشان شود همه راحت
صرف گردد به خیر در طاعت
ور بیابند فاسقان آن را
بفزایند کفر و عصیان را
قدرت آنجا بود همه رحمت
چون که اینجا رسد شود زحمت
گفت با موسی کلیم یکی
ای یقین ترا نمانده شکی
پاک گردان ز شک دو گوش مرا
ای یقینبخش عقل در دو سرا
چون سلیمان ز بخشش اللّه
کن مرا از زبانها آگاه
تا بدانم زبان هر کس را
سر بانگ کلاغ و کرکس را
کل بدانم زبان مرغان را
هم برم آنچه بد سلیمان را
نطق مرغان شود مرا معلوم
نبود رازشان ز من مکتوم
چیست نطق و حوش و دیو و پری
یا سرود و زبان کبک دری
تا از آن دانشم شود حالی
مرغ جان را رسد پر و بالی
تا عیان گردد این مرا که خدا
کرد رحمت ز جود و داد عطا
از همه مؤمنان روی زمین
وز همه طالبان پاک امین
کرد مخصوصم از همه خلقان
به عنایات و لطف خود دیان
گفت موسی به وی که بگذر ازین
بطلب از خدای خود ره دین
آن بجو ای پسر که سود بری
وز نهالش همیشه بار خوری
زنده مانی در آن جهان بقا
برهی زین جهان مرگ و فنا
ظلمت خویش جمله نور کنی
بعد از آن دائماً سرور کنی
کفر و شرکت همه شود ایمان
برهی از ضلال و از کفران
این طلب کن اگر ترا خرد است
آن دگر را بهل که سخت بد است
لابهها کرد و گفت بهر خدا
خواه این را برای من به دعا
کار تو رحمت است و لطف و کرم
سخنم گوش کن ز بنده مرم
باز گفتش خموش از این بگذر
کاندر این خواست است خوف و خطر
نکنی سود از این ببند دهان
بلکه پیش آیدت هزار زیان
باز آن شخص از لجاج که داشت
دامنش را دمی ز کف نگذاشت
لابهها کرد پیش او بسیار
اشگ ریزان بسوز و نالۀ زار
گفت در لابهاش که ای رهبر
هست در خانه مرغ و سگ بر در
مطلّع کن مرا بر این دو زبان
تا کنم فهم و شاد گردم از آن
این قدر را ز من مدار دریغ
همچو خورشید رو نما بیمیغ
نی سلیمان ز راز جمله علیم
بود ای موسی کلیم کریم
یک دو زان رازها که بد او را
بخش از لطف خود به من جانا
چه شود ای عزیز و فخر وجود
گر نمی را کنی یمی از جود
از یم او اگر خورم قطره
وز خور او اگر برم ذره
شاد گردم عظیم و شکر کنم
بی می و جام و نقل سکر کنم
خواست از حق برای او آن را
کرد دلشاد آن گرانجان را
شد ز موسی میسرش آن خواست
پیش او سر نهاد و بر پا خاست
سوی خانه روان شد آن ابله
نبد از سرّ آن عطا آگه
لاجرم چون گرفت او آن راه
سرنگون اوفتاد اندر چاه
تا بدانی که سر بجاش نکوست
لیک بر جان ناسزاش عدوست
هر خسیسی کجاست لایق سرّ؟
نسزد با لئیم هرگز بر
چونکه ابله شود ز سرّ دانا
جهلش افزاید و فتد به فنا
زهر قاتل شود کشد او را
بسوی گمرهی کشد او را
بامدادان ز خانه ناگاهان
بدر انداختند پارهای نان
سگ همیخواست تا برد نان را
همچو هر روز خوش خورد آن را
کرد حمله خروس و آنرا برد
سگ از آن فعل باردش پژمرد
گفتش ای بیحفاظ در خانه
هر دمی میخوری دو صد دانه
دانه دانی که نیست در خور من
از چه نان را ربودی از بر من؟
چون مرا قوّت و قوت از نان است
نان تو بردی مرا چه درمان است؟
گفت او را خروس کای مسکین
نی نکو رفت از این مشو غمگین
اسب خواجه شود سقط فردا
پُر خوری زان ازین سخن فرد آ
خواجه چون آن شنید اسب فروخت
از فرح روی همچو ماه افروخت
گشت شادان که از زیان جستم
وز چنین محنت و بلا رستم
روز دیگر خروس را سگ دید
کرد بس ماجرا و گفت و شنید
گفت با او دگر دروغ مگوی
بسوی راستی ز جان میپوی
تو نگفتی که اسب خواهد مرد
از دروغت دلم عظیم آزرد
گفت نی من نگویم الّا راست
اندر این ره نپویم الا راست
اسب را او فروخت اندر دم
خویشتن را خلاص داد از غم
رنج را بر کسی دگر انداخت
عَلَم مکر و حیله را افراخت
برهانید خویش را ز زیان
دیگری را فکند در خسران
لیک معکوس کرد آن کژبین
عین خسران اوست در ره دین
آخرش کشف گردد این معنی
دست خود خاید اندر این دعوی
پس به سگ گفت آن خروس خبیر
شاد باش و گذر ز رنج و زحیر
زانکه فردا سقط شود استر
استر از اسب هست فربهتر
بعد از آن روز و شب همیخور سیر
تا که گردی ز فربهی چون شیر
باز آن خواجه چون شنید این را
بست بر استر از خری زین را
بشتاب عظیم در بازار
برد بفروختش به صد دینار
سیم را بستد و روان و دوان
جانب خانه رفت ذوقکنان
گفت بردم به لعب جفت از طاق
شادمان بغنوم کنون به وثاق
ربح کردم رهیدم از خسران
چست جستم ز رنج و غبن آسان
از خری دید عسر را او یسر
ز ابلهی رنج را شمرد او خسر
زیر یک سود صد هزار زیان
چون ندید اوفتاد در نقصان
روز دیگر بگفت سگ به خروس
چند از این مکر و زین دروغ و فسوس؟
چند ما را دهی تو بی نفسی؟
چند بر مکر و حیلهها چفسی؟
آخر از حق بترس ای مغرور
تا نگردی تو عاقبت مقهور
گفت بر من گمان ز شت مبر
کانِ خیرم نیاید از من شر
هست جانم مؤذن رحمان
خبر از راستی دهم به جهان
که رسیده است وقت طاعت حق
تا ز من مؤذنان برند سبق
بر مناره روند جمله ز من
برسانند آن به خلق ز من
ور خطایی کنم در آن اخبار
بکشندم یقین به زاری زار
زانکه از من دروغ نیست روا
نادر است از خروس سهو و خطا
ترجمان خور آمدم ز ازل
گرچه خور بر علاست من اسفل
از درون سوی خور رهی دادم
از خدا جان آگهی دارم
بر سرم گر نهند طشت نگون
در شب تار من ز راه درون
بینم آن شمس را کجاست روان
در چه برج است بر فلک گردان
همچنین در غروب زیر زمین
با ویم روز و شب یقین دان این
در غروب و طلوع با اویم
هر کجا او رود پیش پویم
آن کسی کز درون بود راهش
کی شود دور او ز درگاهش؟
در ره او حجاب و سد نبود
یک نفس غایب از احد نبود
بل درون آب و موج آن بحر است
جسم چون ساحل است و جان بحر است
کل تنی تو ز بحر از آن دوری
چونکه در جان روی شوی نوری
سوی جانان ز راه جان میرو
تا به منزل رسی دوان میرو
پرده در صورت است ای جویا
چون به معنی رسی شوی دریا
در درون سیر کن برون منگر
زانکه دریاست جان و تن لنگر
بگسل از لنگر اندر این دریا
ترک بسکل کن و گزین در را
چونکه بینا از اندرونم من
همه را راست رهنمونم من
لیک فردا غلام آن مغرور
از قضا میرد و شود مقهور
نان و لالنگ پر شود همه کوی
تا خورد نیک گوی و هم بدگوی
طفل و پیر و جوان از آن نعمت
بخورند و برند بینقمت
هین برو جنس خود سگانرا خوان
که بخواهد رسید فردا خوان
بر سبیل عموم بر همگان
نان فراوان شود یقین میدان
از چنان حالتی نگشت آگاه
سوی تو به نیامد آن گمراه
میشد اندر ضلال آن کژبین
میپذیرفت کفر را چون دین
بر دل و چشم و گوش ختم خداست
تا نگیرند هر کسی ره راست
چونکه حق ضال کرد ایشان را
که کند چاره کفرکیشان را؟
چون شقیزادهاند از مادر
پس بود جایشان یقین آذر
این نخواهد شدن به گفت تمام
باز گرد و بگو حدیث غلام
خواجه چون مردن غلام شنید
خویش را از زیان او بخرید
بیتوقف فروخت بندهاش را
تا فتد مشتری از آن به عنا
شادمان شد عظیم و گفت امروز
رستم از محنت و شدم پیروز
تا بیاموختم من این دو زبان
سود بردم رهیدم از سه زیان
چونکه جستم از این سه گونه قضا
پس از این روشنی است پیش و قضا
شکر میکرد کان قضا را من
دور کردم ز نفس خویش به فن
دوختم دیدۀ قضاها را
دفع کردم ز خود بلاها را
سودمندم ز بخشش موسی
گشتم آراسته چو طاوسی
پس از این کو چون من کسی به جهان؟
همه سود است پیش و نیست زیان
روز چارم چو دید سگ بعبور
که دو پر میزند خروس از دور
گفتش ای پادشاه کذابان
وی امیر و رئیس قلابان
بر من نیست مثل تو مغضوب
هم ندیدم چو تو خروس کذوب
کانِ افسون و حیلتی و دروغ
وای او را که افتد از تو به دوغ
هرچه گفتی همه دروغ بده است
زان همه وعدهها یکی نشده است
بعد ازاین نیز هر چه خواهی گفت
همچنان باشد آشکار و نهفت
کی شود پیش من دگر مقبول؟
سخنان دروغت ای مخذول
مُردم از وعدههای خام کژت
نیست جز رنج در سلام کژت
گفت با سگ خروس کای همدم
هرچه گفتم نه بیش بود و نه کم
راست بُد جمله حق همیداند
زین خیالت خدای برهاند
تا بدانی کزین صفت دورم
نزد حق بیگناه و مغفورم
گرچه خود حق بدست تست در این
گه گمان میبری بر این مسکین
که کم و بیش بود در گفتم
به دروغ و به مکرها جفتم
زانکه آن وعدهها که دادم من
چون نشد از دلت فتادم من
متنفر شدی از این معنی
که نشد راست یک از آن دعوی
لیک میدان که هر سه وعدهٔ من
همچنان شد که گفتم ای پر فن
هر سه مردند پیش آن خصمان
که خریدند از این خر نادان
رفت و بر دیگران فکند زیان
ز ابلهی دید درد را درمان
کور اصلی کجا بود بینا؟
کی شود هر بلید بوسینا؟
کی بود همچو لعل هر سنگی؟
کی شود پادشاه سرهنگی؟
کی شود چون مسیح دجّالی؟
کی بود کیقباد بقّالی؟
هیچ دیدی که قطره شد دریا؟
یا بپرید پشه چون عنقا؟
گذر از پند و بند را بگسل
خواجه را ذکر کن به جهد مقل
گفت سگ را که خواجه خواهد مرد
آمدش وقت و جان نخواهد برد
کرد خواهد از این جهان رحلت
از زر و سیم و خان و مان رحلت
آنچه میگویمت بخواهی دید
بر تو گردد چو آفتاب پدید
اندر این وعده نیست هیچ خلاف
تیغ رنجش کنون بنه به غلاف
رو که فردا رست یقین موعود
بیگمان وعدهام شود موجود
نعم بیحد و کران بینی
صدقهها هر طرف روان بینی
نان و لالنگ و گوشت پخته و خام
بیعدد باشد و رسی در کام
از بد و نیک و از وضیع و شریف
از که و از مه و قوی و ضعیف
همه فردا خورند و سیر شوند
هفتهای زین سرا و کو نروند
دمبدم آشهای گوناگون
رسد از تعزیهاش به عالی و دون
خبر راست بر به جمله سگان
که بخواهند خورد فردا نان
تا یقینشان شود که این وعده
راست است و بود بهین وعده
همه زان لوت و پوت سیر شوند
هر یکی همچنانکه شیر شوند
مرگ آنها بُدش قضا گردان
میرهانید خواجه را ز زیان
او زیان را به دیگران افکند
لاجرم بهر خویش چاهی کند
کاندر افتاد سرنگون و بمرد
زان زیان غیر مرگ سود نبرد
در خیالش که رنج بر دگران
باز کردم رهیدم از غم آن
این ندانست کان در آخر کار
همه بر جان او رود ناچار
بس زیانها که آن بود سودت
گرچه آن دم برید و فرسودت
گر شود سر آن ترا پیدا
شکر گویی خدای را و ثنا
لیک چون نیست آشکارا راز
هر زمانت در افکند به گداز
رو منال از زیان خود به جهان
کاندر آن سودها بود پنهان
یک زیان دفع صد زیان باشد
سبب صحت و امان باشد
غم مخور هیچ اگر بمرد اسبت
یا بَرَد دزد حاصل کسبت
یا بر درخت و استرت رهزن
یا غلامت بیفتد از روزن
صبر کن اندر آن و شکر گزار
هیچ گون زان زیان و رنج مزار
چونکه آن رنج بهر فایده است
زان ترا صد هزار فایده است
بخش ۱۲۹ - در بیان آن که هر روز مصطفی علیه السلام وقت غروب با صحابه بیرون شهر رفتی و روی سوی یمن کردی و فرمودی که «انی لاجد نفس الرحمن من قبل الیمن» و با آن بو عشقبازیها کردی و وجد و حالت نمودی و از خوشی آن بیهوش گشتی و سر بر زانوی یکی از صحابه نهادی و در خواب رفتی. باقی را دستوری نیست گفتن «و العاقل یکفیه الاشارة»؛ «در خانه اگر کس است یک حرف بس است». و در تقریر آن که جنید رحمة اللّه علیه در خلوت از حق تعالی مقامی میطلبید، جوابش دادند که آن مقام به صد چله حاصل نشود، لیکن برو در فلان شهر پیش احمد زندیق تا این مقصد از او میسر شود. برخاست و عزم آن شهر کرد. چون برسید دلش نمیداد که احمد زندیق گوید. میپرسید که احمد صدیق در این شهر کجا میباشد؟ ماهها سرگردان گشت نشان او نیافت. آخر الامر چون عاجز شد احمد زندیق گفت، نشانش دادند. چون پیش او رفت احمد به وی گفت که از آن زمان که از شهر خود به طلب من بیرون آمدی از همه احوال تو خبر دارم چندانکه اندیشیدم که با تو چهگویم لایق حال تو؛ در خود سخنی نیافتم زیرا سخن من عظیم بلند است لیکن طریق آن است که پیش تو برخیزم و چرخی بزنم تا تو در روی من نظر کنی و مرادت حاصل شود.: باز آن پیشوای اهل زمنبخش ۱۳۱ - در تفسیر این آیه که ولنبلونکم بشیئی من الخوف و الجوع و نقص من الاموال والانفس و الثمرات و بشر الصابرین. و هم در تفسیر این آیه که عسی ان تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئاً و هو شر لکم و اللّه یعلم و انتم لاتعلمون: سر این راز بشنو از قرآن
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گرچه این نوع نکتهها خوب است
نزد دانا عظیم مرغوب است
هوش مصنوعی: اگرچه این نوع مطالب دانشی خوب است، اما نزد افراد دانشمند و بافضیلت بسیار ارزشمندتر است.
از چنین قصّه غصه بستاند
هر که او سرّ کار را داند
هوش مصنوعی: هر کسی که به راز و حقیقت موضوع آگاه باشد، میتواند از این داستان غمانگیز دل خود را برهاند.
همه را زین رسد فواید خوب
همه را این برد سوی مطلوب
هوش مصنوعی: همه از این موضوع بهرهمند میشوند و هر کسی به خواستهاش دست پیدا میکند.
مرغ جان را دهد هزاران پر
تا پرد از فرشته بالاتر
هوش مصنوعی: پرندهای که جان دارد، هزاران پر به او داده میشود تا از فرشتهها بالاتر رود.
وان که نادان بود از آن درگاه
افتد از کوری خود اندر چاه
هوش مصنوعی: کسی که نادان باشد، به دلیل ناآگاهی خود به دام میافتد و در مشکلات گرفتار میشود.
پس مکن هیچ نزد نادانان
سرّ دل را عیان بیند زیان
هوش مصنوعی: پس هرگز در برابر نادانان، رازهای دل خود را فاش نکن، زیرا این کار خطرناک است.
راز دل را مگو به هر بیجان
زانکه بیجان از او شود پیچان
هوش مصنوعی: راز دل خود را به هر کس که بیاحساس و بیجان است، نگو، زیرا که او نمیتواند آن را درک کند و ممکن است باعث دردسر یا مشکل شود.
داد او را زیان شنودن آن
نی زیانی که آید آن به زبان
هوش مصنوعی: گوش سپردن به حرفهای دیگران میتواند باعث آسیبهای بیشتری شود، نه آن آسیبی که با زبان بیان میشود.
هرکسی نیست قابل اسرار
سر ز جاهل نهان کنند احرار
هوش مصنوعی: هر کس که نباید، نمیتواند به اسرار شخصی دست یابد و افراد آزاد و فرهیخته هم این اطلاعات را از نادانان مخفی میکنند.
ور بگویند سر بدو ناگه
سر نپوشاند از کس آن ابله
هوش مصنوعی: اگر کسی به او بگوید که ناگهان خود را پنهان کند، این نادان از هیچکس روی خود را نمیپوشاند.
نبرد سود از نتیجۀ آن
بلکه بیحد و بیشمار زیان
هوش مصنوعی: نتایج نبرد، بیشتر به زیانها و خسارات بیشمار آن میانجامد تا به سودی که ممکن است به دست آید.
باز سر را سریست بس پنهان
کان بود چون قراضه این چون کان
هوش مصنوعی: باز سر، به معنای بازگشت و تغییر مسیر، به سرنوشتی اشاره دارد که پنهان و ناشناخته است. این سرنوشت، مانند زیرزمینی است که گنجهای آن بهسختی قابل دسترسیاند و از آنچه بر سطح نمایان است، پیچیدهتر و عمیقتر است. به عبارت دیگر، از آنچه دیده میشود ممکن است ارزشهای واقعی و گرانبهایی در زیر لایهها وجود داشته باشد.
هر که از سر سر نشد آگه
لاجرم گم کند ره آن ابله
هوش مصنوعی: هر کسی که با معرفت و آگاهی به سر ندارد، ناچار در زندگی مسیر خود را گم میکند. این افراد نادان و بیخبر هستند.
نشود حکم سر ورا معلوم
چونکه سر سرش نشد مفهوم
هوش مصنوعی: حکم و نتیجه کار شخصی که به سرش نمیرسد، مشخص نمیشود، چون که خود وضعیت و حال او برایش قابل فهم نیست.
دانش آن نیاردش در کار
کژ رود در طریق حق ناچار
هوش مصنوعی: کسی که علم و دانش ندارد، نمیتواند در کارها درست عمل کند و اگر هم بخواهد در راه درست قدم بردارد، ناچار به مشکلات میافتد.
حکم سر را کند کژ و معکوس
تا از آن باز او شود منکوس
هوش مصنوعی: سر را به صورت معکوس و برعکس قضاوت کن تا فرد بازگردد و از وضعیت منفی خود خارج شود.
خویشتن را به تیغ او کشد او
دل و جان را سوی سقر کشد او
هوش مصنوعی: انسان خود را به دست او میسپارد و او نیز دل و جانش را به سوی نهایت سقوط میکشاند.
دوزخی از برای خود سازد
سر سر را ز جهل اندازد
هوش مصنوعی: کسی که از روی نادانی و جهالت عمل کند، خودش را به دردسر میاندازد و به عواقب بدی گرفتار میشود.
اینچنین کس اگر نداند سر
رسد از صوم و از صلاتش بر
هوش مصنوعی: اگر کسی چنین باشد و نادان بماند، روزی به عواقب کارهایش پی خواهد برد، چه در مورد روزه و چه در مورد نماز.
پس ورا عجز بهتر و طاعت
که ز طاعت برد عوض راحت
هوش مصنوعی: پس بهتر است که در مقابل ناتوانی، تسلیم شویم و به جای زحمت و طاعت، از راحتی بهرهمند شویم.
هر که پا لایق گلیم کشد
رخت را جانب کلیم کشد
هوش مصنوعی: هر کسی که شایستگی دارد، به هر جایی که میخواهد میتواند برود و از زندگی بهرهمند شود.
در دعا هر دو دست باز کند
بندگی را دو صد نیاز کند
هوش مصنوعی: در دعا، انسان با تمام وجود و بدون هیچ حائلی به سوی خالقش میرود و با تمام نیازهایش، احترام و بندگیاش را نشان میدهد.
عاجزانه بجنبد اندر کار
تا که آخر نگردد او افکار
هوش مصنوعی: باید با تلاش و کوشش به فعالیت بپردازد تا در پایان به نتیجهای نرسد که موجب سرخوردگیاش شود.
نیست قدرت مطابق نادان
زان نداده است با همه یزدان
هوش مصنوعی: توانایی نادان به هیچ وجه با قدرت الهی یکسان نیست، زیرا این قدرت از جانب خداوند به او داده نشده است.
چون سلاح است قدرت اندر دست
خویش نادان بدان کشد پیوست
هوش مصنوعی: وقتی که قدرتی در دست کسی نادان قرار گیرد، او مانند کسی است که سلاحی در دست دارد و به طور ناخواسته از آن استفاده میکند.
لیک از دست عاقل هشیار
مینماید جهاد با هنجار
هوش مصنوعی: اما از دیدگاه فردی آگاه و خردمند، مبارزه با قواعد و قوانین همواره به نظر میرسد.
آنچه بایست و نیست پاره کند
هرکرا چاره نیست چاره کند
هوش مصنوعی: هر چیزی که مقدر شده باشد، نمیتواند در برابر آن مقاومت کرد و اگر تقدیر به کار بیفتد، هیچ راه حلی وجود ندارد.
چیزها را به جای خود نهد او
دشمنان را کند به کام عدو
هوش مصنوعی: او هر چیز را به جای خود قرار میدهد و دشمنان را به دام خود میکشاند.
هرچه آن کردنی است بگزارد
در جهان رنج و فتنه نگذارد
هوش مصنوعی: هر چیزی که باید در دنیا انجام شود، به آن واگذارید؛ زیرا رنج و درد و مشکلات در آن وجود دارد.
عالمی را کند به لطف آباد
همه نیکان رسند از او به مراد
هوش مصنوعی: یک انسان دانشمند و با لطف میتواند به شکوفایی و آبادانی برسد، و همه افراد خوب میتوانند از او به آرزوها و خواستههایشان دست یابند.
مؤمنان را چو حق دهد قدرت
کارها را کنند از خبرت
هوش مصنوعی: وقتی خداوند به مؤمنان قدرت و توانایی بدهد، آنها میتوانند کارهای بزرگ و مهمی را انجام دهند و به خواستههای خود واقف شوند.
اندر ایشان شود همه راحت
صرف گردد به خیر در طاعت
هوش مصنوعی: در میان آنها، همه آرامش پیدا میکند و هر چیز به خوبی در انجام اطاعت میگذرد.
ور بیابند فاسقان آن را
بفزایند کفر و عصیان را
هوش مصنوعی: اگر فاسقان به آن دست یابند، به کفر و نافرمانی خود خواهند افزود.
قدرت آنجا بود همه رحمت
چون که اینجا رسد شود زحمت
هوش مصنوعی: قدرت و توانایی واقعی زمانی به نمایش درمیآید که در شرایطی دشوار قرار بگیریم، زیرا در این شرایط، رحمت و مهربانی قابل مشاهدهتر میشود.
گفت با موسی کلیم یکی
ای یقین ترا نمانده شکی
هوش مصنوعی: کلامی از موسی کلیم شنید که به تو میگوید یقین داشته باش و هیچ شکی در دل نداشته باش.
پاک گردان ز شک دو گوش مرا
ای یقینبخش عقل در دو سرا
هوش مصنوعی: ای یقینبخش، دو گوش من را از شک و تردید پاک کن تا بهتر بشنوم و درک کنم.
چون سلیمان ز بخشش اللّه
کن مرا از زبانها آگاه
هوش مصنوعی: از خدا بخواه که مانند سلیمان من را از سخنان مردم آگاه کند.
تا بدانم زبان هر کس را
سر بانگ کلاغ و کرکس را
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که فرد میخواهد بفهمد که هر کس چه گفتاری دارد و چگونه میتواند صدای پرندههایی مانند کلاغ و کرکس را تشخیص دهد. به عبارت دیگر، او به دنبال درک بهتر از بیان و خصوصیات هر فرد است.
کل بدانم زبان مرغان را
هم برم آنچه بد سلیمان را
هوش مصنوعی: اگر تمام زبان پرندگان را بدانم، آنچه که بر سلیمان گذشته را نیز میفهمم.
نطق مرغان شود مرا معلوم
نبود رازشان ز من مکتوم
هوش مصنوعی: صدای پرندگان برای من آشکار است، اما هیچیک از رازهایشان برای من مشخص نیست و آنها آموختههایم را پنهان میکنند.
چیست نطق و حوش و دیو و پری
یا سرود و زبان کبک دری
هوش مصنوعی: این جمله به بررسی و پرسش در مورد بیان، افکار و موجودات مختلف میپردازد و به طور خاص اشاره میکند که آیا این موارد مانند نطق، هیجان، موجودات خیالی و یا زبان پرندهای خاص دارای معنا و ارزش هستند یا خیر. به طور کلی، این موضوع به تعمق در معانی و ظرافتهای گفتار، احساسات و موجودات در دنیای اطراف میپردازد.
تا از آن دانشم شود حالی
مرغ جان را رسد پر و بالی
هوش مصنوعی: تا زمانی که از آن علم و دانش بهرهمند شوم، روح من نیرومند و آزاد خواهد شد.
تا عیان گردد این مرا که خدا
کرد رحمت ز جود و داد عطا
هوش مصنوعی: برای من روشن شود که خداوند، به واسطه رحمت و بخشش خود، نعمت عطا کرده است.
از همه مؤمنان روی زمین
وز همه طالبان پاک امین
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی که سخن از او گفته میشود، از همه مؤمنان در سراسر زمین و همچنین از همه کسانی که به دنبال پاکی و صداقت هستند، بهتر و شریفتر است.
کرد مخصوصم از همه خلقان
به عنایات و لطف خود دیان
هوش مصنوعی: خداوند با مهربانی و توجه ویژهاش، مرا از دیگران متفاوت کرده است.
گفت موسی به وی که بگذر ازین
بطلب از خدای خود ره دین
هوش مصنوعی: موسی به او گفت که این موضوع را فراموش کن و به درستی مسیر دین و رابطه با خدایت بپرداز.
آن بجو ای پسر که سود بری
وز نهالش همیشه بار خوری
هوش مصنوعی: ای پسر، به دنبال آن چیز باش که برایت سودمند باشد و از برکات آن همیشه بهرهمند شوی.
زنده مانی در آن جهان بقا
برهی زین جهان مرگ و فنا
هوش مصنوعی: در آن دنیا جاویدان خواهی بود و از این جهان فانی و مرگ رهایی مییابی.
ظلمت خویش جمله نور کنی
بعد از آن دائماً سرور کنی
هوش مصنوعی: اگر تاریکیهای درون خود را روشن کنی، بعد از آن همیشه شاد و خوشحال خواهی بود.
کفر و شرکت همه شود ایمان
برهی از ضلال و از کفران
هوش مصنوعی: اگر کفر و شرک از بین برود، ایمان به وجود میآید و انسان از گمراهی و کفر نجات پیدا میکند.
این طلب کن اگر ترا خرد است
آن دگر را بهل که سخت بد است
هوش مصنوعی: اگر به تو عقل و درک رسیده باشد، این خواسته را دنبال کن و از پی گرفتن خواستههای دیگران بگذر که نتیجه آن بد خواهد بود.
لابهها کرد و گفت بهر خدا
خواه این را برای من به دعا
هوش مصنوعی: او با ناله و زیر لب از خدا خواست که این را برای او دعا کند.
کار تو رحمت است و لطف و کرم
سخنم گوش کن ز بنده مرم
هوش مصنوعی: کار تو سراسر رحمت و لطف است، پس به سخنان من که از دل بندهای ناشنیده است، گوش فرا بده.
باز گفتش خموش از این بگذر
کاندر این خواست است خوف و خطر
هوش مصنوعی: او دوباره به او گفت که از این موضوع سکوت کند، زیرا در این خواسته، ترس و خطر وجود دارد.
نکنی سود از این ببند دهان
بلکه پیش آیدت هزار زیان
هوش مصنوعی: اگر از این موضوع سکوت کنی، نه تنها سودی نخواهی برد، بلکه هزاران زیان به تو خواهد رسید.
باز آن شخص از لجاج که داشت
دامنش را دمی ز کف نگذاشت
هوش مصنوعی: آن شخص با وجود لجاجتی که داشت، هرگز دامنش را از دست نداد و همیشه محکم نگهش داشت.
لابهها کرد پیش او بسیار
اشگ ریزان بسوز و نالۀ زار
هوش مصنوعی: او به شدت از روی ناامیدی و غم، با چشمانی پر از اشک، در برابر او زاری و شکایت میکند.
گفت در لابهاش که ای رهبر
هست در خانه مرغ و سگ بر در
هوش مصنوعی: در سخنانش بیان میکند که ای رهبر، در خانهاش هم مرغ و هم سگی وجود دارد که در درگاه او حضور دارند.
مطلّع کن مرا بر این دو زبان
تا کنم فهم و شاد گردم از آن
هوش مصنوعی: مرا آگاه کن از این دو زبان تا بفهمم و از آن خوشحال شوم.
این قدر را ز من مدار دریغ
همچو خورشید رو نما بیمیغ
هوش مصنوعی: به من اینقدر کملطفی نکن که مثل خورشید، روشن و واضح باشی و مانع از دیده شدنم نشوی.
نی سلیمان ز راز جمله علیم
بود ای موسی کلیم کریم
هوش مصنوعی: نی سلیمان در حقیقت از علم و دانش فراوانی برخوردار است، ای موسی، که به خاطر موقعیت و شخصیت والایت، به تو کریم و نیکو خطاب میشوم.
یک دو زان رازها که بد او را
بخش از لطف خود به من جانا
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به یک یا چند راز اشاره میکند که آن شخص محبوب آن رازها را از دل خود با لطف و محبت به او هدیه داده است. این بیان نشاندهندهی رابطهای عمیق و معنوی است که بین شاعر و محبوبش وجود دارد.
چه شود ای عزیز و فخر وجود
گر نمی را کنی یمی از جود
هوش مصنوعی: ای دوست عزیز و مایه افتخار، اگر به خاطر بخشندگیات بادهای به من ندهی، چه مشکلی پیش خواهد آمد؟
از یم او اگر خورم قطره
وز خور او اگر برم ذره
هوش مصنوعی: اگر از دریا یک قطره بنوشم و از خورشید یک ذره برم، باز هم به اندازهای نمیشود که احساس کنم که به طور کامل از آنها بهرهبرداری کردهام.
شاد گردم عظیم و شکر کنم
بی می و جام و نقل سکر کنم
هوش مصنوعی: خوشحال و شاکر میشوم و بدون نوشیدنی و جام، حالتی سرمستی پیدا میکنم.
خواست از حق برای او آن را
کرد دلشاد آن گرانجان را
هوش مصنوعی: خواست از حق برای او، دل خوشی را برای آن شخص ارزشمند به ارمغان آورد.
شد ز موسی میسرش آن خواست
پیش او سر نهاد و بر پا خاست
هوش مصنوعی: موسی به خواستهاش رسید و برای احترام به او، سر به زمین نهاد و به پا ایستاد.
سوی خانه روان شد آن ابله
نبد از سرّ آن عطا آگه
هوش مصنوعی: آن نادان به سمت خانهاش رفت، در حالی که از راز آن بخشش بیخبر بود.
لاجرم چون گرفت او آن راه
سرنگون اوفتاد اندر چاه
هوش مصنوعی: بنابراین وقتی او آن راه را در پیش گرفت، ناچار به راه خطا رفت و در چاه افتاد.
تا بدانی که سر بجاش نکوست
لیک بر جان ناسزاش عدوست
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که اگرچه هر چیز در جای خود خوب است، اما برخی افراد یا دشمنان میتوانند بر روح انسان تأثیر منفی بگذارند. در واقع، پیام آن نشاندهندهی این موضوع است که باید توجه داشته باشیم که گاهی اوقات حضور یا رفتار دیگران میتواند به ما آسیب برساند.
هر خسیسی کجاست لایق سرّ؟
نسزد با لئیم هرگز بر
هوش مصنوعی: هیچ کس که خسیس و بخیل است شایسته دانستن رازها و اسرار نیست. هیچگاه برای فردی پست و حقیر مناسب نیست که در مسائل بزرگ و عمیق وارد شود.
چونکه ابله شود ز سرّ دانا
جهلش افزاید و فتد به فنا
هوش مصنوعی: وقتی کسی که نادان است از اسرار افراد با دانش آگاه میشود، جهل او بیشتر میشود و در نهایت به نابودی میرسد.
زهر قاتل شود کشد او را
بسوی گمرهی کشد او را
هوش مصنوعی: زهر میتواند به اندازهای خطرناک باشد که فرد را به سمت هلاکت و گمراهی بکشاند.
بامدادان ز خانه ناگاهان
بدر انداختند پارهای نان
هوش مصنوعی: صبح زود ناگهان مقداری نان از خانه به بیرون پرتاب کردند.
سگ همیخواست تا برد نان را
همچو هر روز خوش خورد آن را
هوش مصنوعی: سگ میخواست که نان را بردارد و مثل هر روز خوشخوراکی کند.
کرد حمله خروس و آنرا برد
سگ از آن فعل باردش پژمرد
هوش مصنوعی: خروس شروع به قنی کردن کرد و در نتیجه، سگی که به او حمله کرد، باعث شد تا خروس از ترس و ناتوانی بمیرد.
گفتش ای بیحفاظ در خانه
هر دمی میخوری دو صد دانه
هوش مصنوعی: به او گفتند که ای کسی که در خانه خود بیدفاع و بیاحتیاط هستی، هر لحظه ممکن است آسیب ببینی، پس باید مراقب باشی که هر چه میکنی، با دقت و احتیاط انجام دهی.
دانه دانی که نیست در خور من
از چه نان را ربودی از بر من؟
هوش مصنوعی: دانه، میدانی که چیزی که شایستهی من نیست، اما چرا نان را از من گرفتی؟
چون مرا قوّت و قوت از نان است
نان تو بردی مرا چه درمان است؟
هوش مصنوعی: من قدرت و انرژیام از نان تامین میشود، حالا که نان تو را از من گرفتهای، چه راه چارهای دارم؟
گفت او را خروس کای مسکین
نی نکو رفت از این مشو غمگین
هوش مصنوعی: او به خروس گفت: «ای بیچاره، چرا ناامید و غمگین هستی؟»
اسب خواجه شود سقط فردا
پُر خوری زان ازین سخن فرد آ
هوش مصنوعی: اسب خواجه فردا از بین میرود و دلیل آن رفتار پرخوری اوست. این نشان میدهد که صحبتهای امروز میتواند پیامدهای نامطلوبی برای فردا داشته باشد.
خواجه چون آن شنید اسب فروخت
از فرح روی همچو ماه افروخت
هوش مصنوعی: خواجه وقتی این خبر را شنید، از خوشحالی اسبش را فروخت و چهرهاش مانند ماه درخشان شد.
گشت شادان که از زیان جستم
وز چنین محنت و بلا رستم
هوش مصنوعی: شاد و خوشحال شدم چون از ضرر و زیان دور شدم و از این همه درد و رنج نجات یافتم.
روز دیگر خروس را سگ دید
کرد بس ماجرا و گفت و شنید
هوش مصنوعی: در روزی دیگر، سگ با خروس روبرو شد و ماجرای زیادی پیش آمد که او دربارهاش صحبت کرد و شنید.
گفت با او دگر دروغ مگوی
بسوی راستی ز جان میپوی
هوش مصنوعی: با او دیگر دروغ نگو و به سمت حقیقت برو، که باید از دل و جان به دنبال آن باشی.
تو نگفتی که اسب خواهد مرد
از دروغت دلم عظیم آزرد
هوش مصنوعی: تو به من نگفتی که دروغهایت باعث خواهد شد که احساساتم به شدت آزرده شوند.
گفت نی من نگویم الّا راست
اندر این ره نپویم الا راست
هوش مصنوعی: من فقط حقیقت را میگویم و هیچ چیز جز حقیقت. در این مسیر، تنها با حقیقت قدم میزنم.
اسب را او فروخت اندر دم
خویشتن را خلاص داد از غم
هوش مصنوعی: او اسب خود را فروخت و با همین کار، خود را از غم و نگرانی نجات داد.
رنج را بر کسی دگر انداخت
عَلَم مکر و حیله را افراخت
هوش مصنوعی: کسی دیگر را به درد و رنج دچار کرد و خود به نیرنگ و فریبکاری دست زد.
برهانید خویش را ز زیان
دیگری را فکند در خسران
هوش مصنوعی: انسان باید از ضرر رساندن به دیگران پرهیز کند، زیرا این کار خود باعث زیان خودش خواهد شد.
لیک معکوس کرد آن کژبین
عین خسران اوست در ره دین
هوش مصنوعی: اما آن کژبین، مسیرش را عوض کرد و در واقع این کار او، نشانه زیان و باخت او در راه دین است.
آخرش کشف گردد این معنی
دست خود خاید اندر این دعوی
هوش مصنوعی: در نهایت، این معنا آشکار خواهد شد و کسی که در این دعوا به طرفداری برمیخیزد، خود را خواهد یافت.
پس به سگ گفت آن خروس خبیر
شاد باش و گذر ز رنج و زحیر
هوش مصنوعی: سگ به خروس دانا گفت: خوش باش و از درد و زحمت عبور کن.
زانکه فردا سقط شود استر
استر از اسب هست فربهتر
هوش مصنوعی: از آنجایی که فردا ممکن است اتفاقی بیفتد و این استر به زمین بیافتد، باید بدانیم که این استر از اسب چاقتر و قویتر است.
بعد از آن روز و شب همیخور سیر
تا که گردی ز فربهی چون شیر
هوش مصنوعی: پس از آن روز و شب، خوب و سیر بخور تا اینکه به خاطر چاقی، همچون شیر باشی.
باز آن خواجه چون شنید این را
بست بر استر از خری زین را
هوش مصنوعی: آقا وقتی این را شنید، بر اسب سوار شد و بر خری که زیندار بود، افسار کشید.
بشتاب عظیم در بازار
برد بفروختش به صد دینار
هوش مصنوعی: به سرعت به بازار برو و کالای باارزش را به قیمت بالایی بفروش.
سیم را بستد و روان و دوان
جانب خانه رفت ذوقکنان
هوش مصنوعی: او سیم را گرفت و با شوق و هیجان به سمت خانه رفت.
گفت بردم به لعب جفت از طاق
شادمان بغنوم کنون به وثاق
هوش مصنوعی: گفتند که به بازی، یک جفت از طاق را بردم و اکنون با خوشحالی به بند آن گرفتار شدم.
ربح کردم رهیدم از خسران
چست جستم ز رنج و غبن آسان
هوش مصنوعی: به سود رسیدم و از زیان دور شدم، با هوشیاری از درد و ضرر به راحتی فرار کردم.
از خری دید عسر را او یسر
ز ابلهی رنج را شمرد او خسر
هوش مصنوعی: او از مادیانی مشاهده کرد که در شرایط سختی قرار دارد، اما در عوض از سادگی خود به راحتی میرسد. او درک کرد که همین سادگی سبب ایجاد مشکل شده و او را به زحمت انداخته است.
زیر یک سود صد هزار زیان
چون ندید اوفتاد در نقصان
هوش مصنوعی: زیر یک سود، صد هزار ضرر نهفته است و او از دیدن این واقعیت غافل مانده و به همین دلیل دچار نقصان و نقصان شده است.
روز دیگر بگفت سگ به خروس
چند از این مکر و زین دروغ و فسوس؟
هوش مصنوعی: روز دیگری، سگی به خروسی گفت: «چقدر از این فریبکاری و دروغ و نیرنگ خسته شدهای؟»
چند ما را دهی تو بی نفسی؟
چند بر مکر و حیلهها چفسی؟
هوش مصنوعی: چند وقت باید به تو بیتوجهی کنیم؟ تا کی باید به فریبها و نیرنگهایت تن بدهیم؟
آخر از حق بترس ای مغرور
تا نگردی تو عاقبت مقهور
هوش مصنوعی: برحذر باش ای متکبر از حق، زیرا ممکن است در پایان کار شکست بخوری و به روزی بیفتی که تحت سلطه دیگران درآیی.
گفت بر من گمان ز شت مبر
کانِ خیرم نیاید از من شر
هوش مصنوعی: این جمله بیان میکند که کسی نباید بر او قضاوت بدی داشته باشد، زیرا اگر خوب و نیکو هستم، از من بدی و شر بیرون نمیآید. به عبارتی دیگر، او تأکید دارد که شخصیت و نیتش نیکو است و نباید به خاطر ظواهر یا شیوه رفتار او، به قضاوت منفی دربارهاش پرداخت.
هست جانم مؤذن رحمان
خبر از راستی دهم به جهان
هوش مصنوعی: روح من گویندهی پیام رحمان است و من خبر از حقیقت را به جهانیان میرسانم.
که رسیده است وقت طاعت حق
تا ز من مؤذنان برند سبق
هوش مصنوعی: زمان عبادت و بندگی خدا فرا رسیده است، پس مؤذنان باید از من پیشی بگیرند و صدای خود را بلند کنند.
بر مناره روند جمله ز من
برسانند آن به خلق ز من
هوش مصنوعی: از بالای مناره، همه به من نگاه میکنند و آنچه را که از من است، به مردم منتقل میکنند.
ور خطایی کنم در آن اخبار
بکشندم یقین به زاری زار
هوش مصنوعی: اگر در آن خبرها اشتباهی مرتکب شوم، یقیناً مرا به شدت مجازات خواهند کرد و من به شدت گریه و زاری میکنم.
زانکه از من دروغ نیست روا
نادر است از خروس سهو و خطا
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه من به هیچ وجه دروغ نمیگویم، بسیار نادر است که از خروس اشتباه یا خطایی سر زند.
ترجمان خور آمدم ز ازل
گرچه خور بر علاست من اسفل
هوش مصنوعی: من از آغاز به دنیا آمدهام و به نوعی نمایانگر نور هستم، هرچند که نور در پایینترین سطح قرار دارد.
از درون سوی خور رهی دادم
از خدا جان آگهی دارم
هوش مصنوعی: از درون به سوی نور و روشنایی حرکت کردم و از خداوند آگاهی و جان را به دست آوردم.
بر سرم گر نهند طشت نگون
در شب تار من ز راه درون
هوش مصنوعی: اگر بر سرم طشت و کاسه نشان بیفتد، در شبی تاریک، من هنوز از دل خودم راهی را پیدا میکنم.
بینم آن شمس را کجاست روان
در چه برج است بر فلک گردان
هوش مصنوعی: میبینم آن خورشید را که کجاست و در کدام برج در آسمان میچرخد.
همچنین در غروب زیر زمین
با ویم روز و شب یقین دان این
هوش مصنوعی: در غروب و شبهای زیر زمین، به وضوح میتوان این واقعیت را درک کرد که روز و شب به یقین وجود دارند.
در غروب و طلوع با اویم
هر کجا او رود پیش پویم
هوش مصنوعی: هر کجا که او برود، من هم در کنار او هستم، چه در غروب و چه در طلوع.
آن کسی کز درون بود راهش
کی شود دور او ز درگاهش؟
هوش مصنوعی: کسی که از درون خود راهش را میشناسد، چگونه میتواند از درگاه حق دور شود؟
در ره او حجاب و سد نبود
یک نفس غایب از احد نبود
هوش مصنوعی: در راه او هیچ مانع و محدودیتی وجود ندارد و حتی لحظهای هم از او غایب نیستیم.
بل درون آب و موج آن بحر است
جسم چون ساحل است و جان بحر است
هوش مصنوعی: درون آب و موج، به عمق دریا اشاره دارد که جسم مانند ساحل، تنها ظاهر و شکل است در حالی که جان، همان عمق و حقیقت دریا است. به عبارت دیگر، ظاهر دنیا مانند ساحل است و حقیقت آن مانند دریا و عمق وجود.
کل تنی تو ز بحر از آن دوری
چونکه در جان روی شوی نوری
هوش مصنوعی: تمام وجود تو از آن دریاست، چون از آن فاصله میگیری. زمانی که در درونت روشنایی پیدا کنی، به نور تبدیل خواهی شد.
سوی جانان ز راه جان میرو
تا به منزل رسی دوان میرو
هوش مصنوعی: به سمت معشوق برو و با تمام وجود و سریع حرکت کن تا به مقصد و آرزویت برسی.
پرده در صورت است ای جویا
چون به معنی رسی شوی دریا
هوش مصنوعی: ای جوینده، حقیقت مانند پردهای در جلو صورت است؛ وقتی به معنی و مفهوم واقعی آن پی ببری، همچون دریایی وسیع و عمیق خواهی شد.
در درون سیر کن برون منگر
زانکه دریاست جان و تن لنگر
هوش مصنوعی: در درون خودت را جستجو کن و به ظاهر خود توجه نکن، زیرا در وجودت جان و تن مانند دریا و لنگر به هم متصل هستند.
بگسل از لنگر اندر این دریا
ترک بسکل کن و گزین در را
هوش مصنوعی: از لنگر و بند این دریا رها شو و انتخاب کن که کجا بروی و چه راهایی را بپیمایی.
چونکه بینا از اندرونم من
همه را راست رهنمونم من
هوش مصنوعی: من به خاطر آگاهی و بینش درون خود، قادر هستم که راه درست را به همه نشان دهم.
لیک فردا غلام آن مغرور
از قضا میرد و شود مقهور
هوش مصنوعی: اما فردا، بندهی آن خودخواه به تقدیر میمیرد و تسلیم واقعیت میشود.
نان و لالنگ پر شود همه کوی
تا خورد نیک گوی و هم بدگوی
لالنگ یعنی تهمانده سفره
طفل و پیر و جوان از آن نعمت
بخورند و برند بینقمت
هوش مصنوعی: کودک، سالمند و جوان از آن نعمت استفاده میکنند و بدون هیچ آسیب و ضرری میروند.
هین برو جنس خود سگانرا خوان
که بخواهد رسید فردا خوان
هوش مصنوعی: به زودی برو و کالا یا جنس خود را به سگان بده، زیرا ممکن است فردا به آن نیاز داشته باشند.
بر سبیل عموم بر همگان
نان فراوان شود یقین میدان
هوش مصنوعی: اگر به طور کلی راهی برای تأمین نان و روزی برای همه فراهم شود، بدون شک همه خواهند دانست که این امر محقق شدهاست.
از چنان حالتی نگشت آگاه
سوی تو به نیامد آن گمراه
هوش مصنوعی: از آن حالت خبر نداشت و به سوی تو نیامد آن شخص گمراه.
میشد اندر ضلال آن کژبین
میپذیرفت کفر را چون دین
هوش مصنوعی: شخصی که به راه نادرست رفته، ممکن است به گونهای رفتار کند که کفر را مانند دین بپذیرد.
بر دل و چشم و گوش ختم خداست
تا نگیرند هر کسی ره راست
هوش مصنوعی: خداوند بر دل و چشم و گوش انسانها تسلط دارد، تا هر کسی نتواند به آسانی راه درست را پیدا کند.
چونکه حق ضال کرد ایشان را
که کند چاره کفرکیشان را؟
هوش مصنوعی: زمانی که خداوند آنها را گمراه کرده است، چه راه حلی میتوان برای کفر و نفاق آنها پیدا کرد؟
چون شقیزادهاند از مادر
پس بود جایشان یقین آذر
هوش مصنوعی: وقتی که انسانها با دل شقاوت به دنیا میآیند، جایگاه آنها حتماً جهنم خواهد بود.
این نخواهد شدن به گفت تمام
باز گرد و بگو حدیث غلام
هوش مصنوعی: این موضوع حل نخواهد شد، پس برگرد و داستان غلام را دوباره بگو.
خواجه چون مردن غلام شنید
خویش را از زیان او بخرید
هوش مصنوعی: وقتی خواجه خبر مرگ غلامش را شنید، برای جلوگیری از ضرری که ممکن بود به او برسد، او را از خود خرید.
بیتوقف فروخت بندهاش را
تا فتد مشتری از آن به عنا
هوش مصنوعی: بندهاش را بدون وقفه به فروش گذاشت تا مشتری به طور غیرمنتظرهای به آن علاقهمند شود.
شادمان شد عظیم و گفت امروز
رستم از محنت و شدم پیروز
هوش مصنوعی: او بسیار خوشحال شد و گفت امروز رستم از مشکلات و مصائب رهایی یافته و پیروز شده است.
تا بیاموختم من این دو زبان
سود بردم رهیدم از سه زیان
هوش مصنوعی: با یادگیری این دو زبان، بهرهمند شدم و از سه آسیب بزرگ رهایی یافتم.
چونکه جستم از این سه گونه قضا
پس از این روشنی است پیش و قضا
هوش مصنوعی: وقتی از این سه نوع سرنوشت عبور کردم، از این پس روشنایی و روشنی در پیش رویم وجود دارد.
شکر میکرد کان قضا را من
دور کردم ز نفس خویش به فن
هوش مصنوعی: به خاطر قضا و تقدیر الهی شکرگزار بودم، چون با استفاده از هنر و مهارت خود، توانستم نفس خود را کنترل کرده و دور کنم.
دوختم دیدۀ قضاها را
دفع کردم ز خود بلاها را
هوش مصنوعی: با دقت به چشمان سرنوشت نگاه کردم و توانستم مشکلات و سختیها را از خود دور کنم.
سودمندم ز بخشش موسی
گشتم آراسته چو طاوسی
هوش مصنوعی: من به خاطر بخشش موسی به کمال و زیبایی رسیدم و مانند طاووس آراسته و زیبا شدم.
پس از این کو چون من کسی به جهان؟
همه سود است پیش و نیست زیان
هوش مصنوعی: پس از این، آیا کسی مانند من در این دنیا وجود دارد؟ همه چیز به نفع است و هیچ چیزی زیان نمیزند.
روز چارم چو دید سگ بعبور
که دو پر میزند خروس از دور
هوش مصنوعی: در روز چهارم، وقتی که سگ دید که خروس از دور پرواز میکند و دو بال خود را به هم میزند، متوجه شد.
گفتش ای پادشاه کذابان
وی امیر و رئیس قلابان
هوش مصنوعی: او به پادشاه دروغگویان گفت و به رئیس فریبکاران خطاب کرد.
بر من نیست مثل تو مغضوب
هم ندیدم چو تو خروس کذوب
هوش مصنوعی: من هیچکس را مانند تو که از دیگران زیاد مورد نفرت قرار گرفته باشد، ندیدهام و مثل تو خروس دروغگو هم نمیشناسم.
کانِ افسون و حیلتی و دروغ
وای او را که افتد از تو به دوغ
هوش مصنوعی: همهٔ زیباییها و فریبندگیها به تو بستگی دارد، و وای بر کسی که در دام تو بیفتد و فریب بخورد.
هرچه گفتی همه دروغ بده است
زان همه وعدهها یکی نشده است
هوش مصنوعی: هر چه گفتهای، همهاش دروغ است و حقیقت ندارد، به همین دلیل هیچ یک از وعدههایی که دادهای به واقعیت نپیوسته است.
بعد ازاین نیز هر چه خواهی گفت
همچنان باشد آشکار و نهفت
هوش مصنوعی: از این به بعد هر چیزی که بخواهی بگویی، باید بهطور واضح و آشکار بیان شود و نه به صورت پنهانی.
کی شود پیش من دگر مقبول؟
سخنان دروغت ای مخذول
هوش مصنوعی: کی دوباره سخنان تو مورد قبول من خواهد بود؟ ای بدبخت، حرفهای دروغین تو دیگر جایی در دل من ندارند.
مُردم از وعدههای خام کژت
نیست جز رنج در سلام کژت
هوش مصنوعی: من از وعدههای بیاساس خسته و ناامید شدم، و نمیتوانم جز درد و زحمت چیزی از تو دریافت کنم.
گفت با سگ خروس کای همدم
هرچه گفتم نه بیش بود و نه کم
هوش مصنوعی: سگ خروس را گفت که ای همدم، هر چیزی که گفتم نه بیشتر از آن بود و نه کمتر.
راست بُد جمله حق همیداند
زین خیالت خدای برهاند
هوش مصنوعی: درست است که همه چیز را خداوند میداند، از این نگرانی و فکر، او تو را آزاد میکند.
تا بدانی کزین صفت دورم
نزد حق بیگناه و مغفورم
هوش مصنوعی: برای اینکه بدانی من از این ویژگی دور هستم، نزد خداوند بیگناه و مورد بخشش قرار گرفتهام.
گرچه خود حق بدست تست در این
گه گمان میبری بر این مسکین
هوش مصنوعی: اگرچه در این موقعیت حق با توست و قدرت در دستان توست، اما از روی نادانی فکر میکنی که بر این آدم بیچاره چیره شدهای.
که کم و بیش بود در گفتم
به دروغ و به مکرها جفتم
هوش مصنوعی: من در گفتن حقایق و دروغها، گاهی با فریب و نیرنگ دچار مشکل میشوم.
زانکه آن وعدهها که دادم من
چون نشد از دلت فتادم من
هوش مصنوعی: چون وعدههایی که به تو دادم محقق نشد، از دل تو فاصله گرفتم.
متنفر شدی از این معنی
که نشد راست یک از آن دعوی
هوش مصنوعی: تو از این حقیقت که نمیتواند به درستی بیان شود، به شدت بیزار شدهای.
لیک میدان که هر سه وعدهٔ من
همچنان شد که گفتم ای پر فن
هوش مصنوعی: اما بدان که هر یک از وعدههای من همانطور که گفتم تحقق پیدا کرد، ای کسی که هنرهای زیادی داری.
هر سه مردند پیش آن خصمان
که خریدند از این خر نادان
هوش مصنوعی: هر سه نفر در برابر آن دشمنان که از این چوپان نادان خریداری کرده بودند، جان باختند.
رفت و بر دیگران فکند زیان
ز ابلهی دید درد را درمان
هوش مصنوعی: او رفت و به دیگران آسیب رساند، چون از نادانی اش ندید که دردش را درمان کند.
کور اصلی کجا بود بینا؟
کی شود هر بلید بوسینا؟
هوش مصنوعی: کسی که خود را نابینا میداند، در واقع نمیداند که حقیقت کجاست. آیا میشود که هر موجودی به حقیقت دست یابد؟
کی بود همچو لعل هر سنگی؟
کی شود پادشاه سرهنگی؟
هوش مصنوعی: کیست که مانند یک لعل، ارزشمند باشد؟ چه کسی میتواند به پادشاهیِ سرهنگ (یا فرمانده) برسد؟
کی شود چون مسیح دجّالی؟
کی بود کیقباد بقّالی؟
هوش مصنوعی: چه زمانی همچون مسیح ظهور خواهد کرد؟ و چه زمانی کیقباد، که یک فرد عادی بود، به یاد خواهد آمد؟
هیچ دیدی که قطره شد دریا؟
یا بپرید پشه چون عنقا؟
هوش مصنوعی: آیا تا به حال دیدهای که یک قطره آب تبدیل به دریا شود؟ یا اینکه پشهای همچون مرغی افسانهای پر بزند؟
گذر از پند و بند را بگسل
خواجه را ذکر کن به جهد مقل
هوش مصنوعی: از محدودیتها و الگوهای فکری عبور کن و به یاد خداوند بیفت که با کوشش و تلاش میتوان به او نزدیکتر شد.
گفت سگ را که خواجه خواهد مرد
آمدش وقت و جان نخواهد برد
هوش مصنوعی: به سگ گفتند که صاحبش خواهد مرد، اما زمان مرگش فرا رسیده و نمیتواند جانش را از دست بدهد.
کرد خواهد از این جهان رحلت
از زر و سیم و خان و مان رحلت
هوش مصنوعی: انسان پس از مرگ از تمام داراییها و possessions دنیا از جمله طلا و نقره و خانه و زندگی خود جدا میشود.
آنچه میگویمت بخواهی دید
بر تو گردد چو آفتاب پدید
هوش مصنوعی: اگر آنچه را که میگویم بخواهی، به وضوح و روشنی مانند تابش آفتاب بر تو نمایان خواهد شد.
اندر این وعده نیست هیچ خلاف
تیغ رنجش کنون بنه به غلاف
هوش مصنوعی: در این قول و قرار هیچ تناقضی وجود ندارد، پس اوقات زحمت را اکنون کنار بگذار.
رو که فردا رست یقین موعود
بیگمان وعدهام شود موجود
هوش مصنوعی: اگر فردا روزی باشد که موعود بیشک میآید، من نیز به یقین وعدهام تحقق خواهد یافت.
نعم بیحد و کران بینی
صدقهها هر طرف روان بینی
هوش مصنوعی: نیکیها و صدقهها را در هر سو و به طور بینهایت مشاهده میکنی.
نان و لالنگ و گوشت پخته و خام
بیعدد باشد و رسی در کام
هوش مصنوعی: نان، لالنگ، گوشت پخته و خام همه بیحد و شمار در دهان میآید.
از بد و نیک و از وضیع و شریف
از که و از مه و قوی و ضعیف
هوش مصنوعی: از خوب و بد، از انسانهای پایین و بالا، از ذوالنفس و از برجستگان و همچنین از قویترها و ضعیفترها، همه چیز را در نظر میگیرم.
همه فردا خورند و سیر شوند
هفتهای زین سرا و کو نروند
هوش مصنوعی: همه فردا برای خوردن و سیر شدن میآیند و این هفته از این خانه نمیروند.
دمبدم آشهای گوناگون
رسد از تعزیهاش به عالی و دون
هوش مصنوعی: هر لحظه انواع مختلفی از خوراکیها به خاطر مراسم عزاداریاش به دست میآید، چه برای افراد برجسته و مهم و چه برای مردم عادی.
خبر راست بر به جمله سگان
که بخواهند خورد فردا نان
هوش مصنوعی: خبر درست را به همه سگها بگوید که اگر بخواهند فردا نان بخورند.
تا یقینشان شود که این وعده
راست است و بود بهین وعده
هوش مصنوعی: برای اینکه اطمینان پیدا کنند که این وعده واقعی و بهترین وعده است.
همه زان لوت و پوت سیر شوند
هر یکی همچنانکه شیر شوند
هوش مصنوعی: همه از آن لذت و زیبایی سیر خواهند شد، هر کس به اندازه خودش مثل شیر قوی و پرشور خواهد شد.
مرگ آنها بُدش قضا گردان
میرهانید خواجه را ز زیان
هوش مصنوعی: مرگ آنها به عنوان تقدیر، خواجه را از خطرات و آسیبها نجات میدهد.
او زیان را به دیگران افکند
لاجرم بهر خویش چاهی کند
هوش مصنوعی: او بدی و آسیب را به دیگران منتقل میکند و در نتیجه خودش دچار مشکلات و گرفتاریهایی میشود.
کاندر افتاد سرنگون و بمرد
زان زیان غیر مرگ سود نبرد
هوش مصنوعی: در شرایط دشواری قرار گرفت و به خاطر آن آسیب دید و جز مرگ هیچ فایدهای نصیبش نشد.
در خیالش که رنج بر دگران
باز کردم رهیدم از غم آن
هوش مصنوعی: زمانی که در خیال او به دیگران درد و رنجی را میرساندم، از غم خود رهایی یافتم.
این ندانست کان در آخر کار
همه بر جان او رود ناچار
هوش مصنوعی: انسان نمیداند که در نهایت همه چیز بر زندگی او تأثیر میگذارد و ناگزیر بر او تأثیر خواهد داشت.
بس زیانها که آن بود سودت
گرچه آن دم برید و فرسودت
هوش مصنوعی: زیانهایی که در زندگی پیش میآید، گاهی ممکن است به نفع تو باشد، حتی اگر در آن لحظه احساس کنی که به تو لطمه زده یا خستهات کرده.
گر شود سر آن ترا پیدا
شکر گویی خدای را و ثنا
هوش مصنوعی: اگر راز و حقیقتی برای تو آشکار شود، به خدا شکر و سپاس گزاری کن.
لیک چون نیست آشکارا راز
هر زمانت در افکند به گداز
هوش مصنوعی: اما چون راز تو در هر زمانی پنهان و ناپیداست، به آرامی آن را در دل بسوزان.
رو منال از زیان خود به جهان
کاندر آن سودها بود پنهان
هوش مصنوعی: از زیان خود غمگین نباش، زیرا در این دنیا سودهایی وجود دارد که در پس آن ضررها پنهان است.
یک زیان دفع صد زیان باشد
سبب صحت و امان باشد
هوش مصنوعی: پرهیز از یک ضرر میتواند منجر به جلوگیری از آسیبهای بسیار بیشتری شود و این کار باعث بهبود وضعیت و امنیت میشود.
غم مخور هیچ اگر بمرد اسبت
یا بَرَد دزد حاصل کسبت
هوش مصنوعی: نگران نباش اگر اسب تو بمیرد یا دزدی پیدا شود و داراییات را ببرد.
یا بر درخت و استرت رهزن
یا غلامت بیفتد از روزن
هوش مصنوعی: یا درخت باعث افتادن توست یا خادمت از روزنه به زمین میافتد.
صبر کن اندر آن و شکر گزار
هیچ گون زان زیان و رنج مزار
هوش مصنوعی: در آرامش بمان و شکرگزار باش، حتی در برابر هر نوع خسارت و رنجی که متحمل میشوی.
چونکه آن رنج بهر فایده است
زان ترا صد هزار فایده است
هوش مصنوعی: وقتی که آن زحمت به خاطر نتیجهای مثبت و مفید است، بنابراین از آن زحمت به میزان زیادی بهره و فایده نصیب تو خواهد شد.