بخش ۱۳ - جواب خضر موسی را علیه السلام که چون ملاقات من مقدور تو شد اکنون باز گرد و پیش امت خود رو که خیرا لزیارة لحظة
گفت ای موسی کلیم بدان
که به من کرد همرهمی نتوان
که زنم نعل باژگونه بسی
نکتهام را نکرد فهم کسی
صحبتم مشکل و قوی صعب است
آب دریام تا حد کعب است
پای همراهیم کجا داری؟
چون تو بی من رهی جدا داری
گفت باشد که حق دهد یاری
بخشدم عقل و فهم و هشیاری
از چنین خواب غفلت تاری
رسدم از خدای بیداری
چون ورا دید راغب و صادق
مست او شد و واله و عاشق
کردش از دل قبول در صحبت
که بود بس حمول در صحبت
نرمد از هر آنچه رو بیند
نیک و بد را همه نکو بیند
کفرهای ورا شمارد دین
نشود از جفای او غمگین
زهر را از کفش چو شهد خورد
سنگ او را بهجای لعل خرد
چون بههم در سفر رفیق شدند
همدگر را ز جان شفیق شدند
چند روزی بههم همیرفتند
دُر جان را بهگفت میسفتند
هر طرف چون بسی بگردیدند
بر لب بحر کشتییی دیدند
که نبد در جهان چنین کشتییی
خلق را بود بستر و پشتییی
همچو شهری فراخ بود و بزرگ
بادبانی بر او بلند و سترگ
ناگهان خضر سوی کشتی رفت
تبری در کفش بهصورت زفت
زد بر آن بادبان و کشتی او
از پی خدمت آن گزیدۀ هو
در شکست آن درست کشتی را
تا کند دفع ظلم و زشتی را
شد معطل ز کار آن کشتی
ماند بی رخت و بار آن کشتی
گفت با وی کلیم این چون است؟
این ز عقل و ز شرع بیرون است
مؤمنان را بد این پناه حصین
از چه رو کردیش خراب چنین؟
هیچ این را روا ندارد حق
اندر این کار بر تو گیرد دق
گفت او را نگفتمت پیشین
که ترا صبر نبود و تمکین
من نگفتم ترا از اوّل کار
که نداری تو پای من هشدار
کار من بد نما ولی نیکوست
همچو آن زشت رو که نیکو خوست
من بر آتش اگرچه بنشینم
هر دم از وی گل و سمن چینم
من ز مرده برون کنم زنده
کنم از عین گریه صد خنده
آرم ابلیس را ز عرش به فرق
برم ادریس را ز فرش به عرش
گفت ای شاه من خطا کردم
این ز نسیان نه از رضا کردم
گذران از من این یکی کرت
عفو فرما ز لطف این زلّت
گفت میدان کزین نخواهی گشت
خاک خاک است اگر به آب آغشت
لیک این حال بر تو پوشیده است
سرت از بند من بگردیده است
هم شود آخرت یقین پیدا
کانچه گفتم نبود سهو و خطا
اینت گفتم خداست شاهد حال
هرکه گژ گیردش بود او ضال
چون شنید از خضر کلیم این را
پیش آورد آن زمان لین را
کرد زاری و گفت بهر خدا
لابهام را پذیر و بخش خطا
گر کنم بار دیگر این حرکت
مشنو از من بهانه یا حجت
بخش ۱۲ - شکر کردن موسی خدا را که دعاش قبول گشت و خضر را علیه السلام دریافت: بر زمین سر نهاد و شکر خدابخش ۱۴ - باز استغفار کردن موسی علیه السلام و قبول کردن توبۀ او را خضر علیه السلام: باز با همدگر رفیق شدند
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گفت ای موسی کلیم بدان
که به من کرد همرهمی نتوان
هوش مصنوعی: ای موسی کلیم، بدان که من نمیتوانم همسفر تو شوم.
که زنم نعل باژگونه بسی
نکتهام را نکرد فهم کسی
هوش مصنوعی: من بارها به بیان نکات ظریف پرداختهام، اما کسی نتوانسته آنها را درک کند.
صحبتم مشکل و قوی صعب است
آب دریام تا حد کعب است
هوش مصنوعی: گفتوگویم دشوار و پیچیده است، مانند عمق دریا که به اندازهی کعب میرسد.
پای همراهیم کجا داری؟
چون تو بی من رهی جدا داری
هوش مصنوعی: کجا میروی بدون من؟ تو که نمیتوانی در مسیر خودم همراهی داشته باشی.
گفت باشد که حق دهد یاری
بخشدم عقل و فهم و هشیاری
هوش مصنوعی: شاید خداوند به من کمک کند و عقل، دانش و آگاهیام را به من عطا کند.
از چنین خواب غفلت تاری
رسدم از خدای بیداری
هوش مصنوعی: از خواب غفلت و بیخبری بیدار میشوم و به تحرک و آگاهی از خداوند میرسam.
چون ورا دید راغب و صادق
مست او شد و واله و عاشق
هوش مصنوعی: زمانی که او را دید، به شدت به او جذب شد و از عشق و شیدایی در حالت مستی قرار گرفت.
کردش از دل قبول در صحبت
که بود بس حمول در صحبت
هوش مصنوعی: دلش را به دوستی در جمعی سپرد که در آن، محبت و صمیمت بسیار است.
نرمد از هر آنچه رو بیند
نیک و بد را همه نکو بیند
هوش مصنوعی: هر چیزی را که ببیند، چه خوب و چه بد، به نرمی و زیبایی مینگرد و همه چیز را خوب میبیند.
کفرهای ورا شمارد دین
نشود از جفای او غمگین
هوش مصنوعی: اگرچه گناهان و کفرهای او شمارش شود، اما دین خدشهدار نمیشود و نباید به خاطر ظلم او ناراحت بود.
زهر را از کفش چو شهد خورد
سنگ او را بهجای لعل خرد
هوش مصنوعی: وقتی که سنگ، زهر را از کفش مانند شهد میچشد، آن را بهجای لعل خرد و ارزشمند میسازد.
چون بههم در سفر رفیق شدند
همدگر را ز جان شفیق شدند
هوش مصنوعی: وقتی که دو نفر در سفر همدیگر را ملاقات کردند، به یکدیگر به اندازه جانشان محبت و دوستی نشان دادند.
چند روزی بههم همیرفتند
دُر جان را بهگفت میسفتند
هوش مصنوعی: مدتی است که این دو نفر با هم میگردند و در صحبتهایشان جان دل را به مینوشند.
هر طرف چون بسی بگردیدند
بر لب بحر کشتییی دیدند
هوش مصنوعی: در هر سو که نگاه کردند، در کنار دریا کشتیای را مشاهده کردند.
که نبد در جهان چنین کشتییی
خلق را بود بستر و پشتییی
هوش مصنوعی: در جهان هیچ کشتی دیگری نیست که اینگونه مردم را در بر بگیرد و حمایت کند.
همچو شهری فراخ بود و بزرگ
بادبانی بر او بلند و سترگ
هوش مصنوعی: شبیه یک شهر وسیع و بزرگ است که بادی بزرگ و بلند بر فراز آن در حال وزیدن است.
ناگهان خضر سوی کشتی رفت
تبری در کفش بهصورت زفت
هوش مصنوعی: ناگهان خضر به سمت کشتی رفت و تبر بزرگی در دستش بود.
زد بر آن بادبان و کشتی او
از پی خدمت آن گزیدۀ هو
هوش مصنوعی: بادی به بادبان کشتی زد و باعث شد که او به دنبال خدمت به آن شخص برود.
در شکست آن درست کشتی را
تا کند دفع ظلم و زشتی را
هوش مصنوعی: باید در برابر ظلم و زشتی ایستادگی کنیم و آن را از بین ببریم.
شد معطل ز کار آن کشتی
ماند بی رخت و بار آن کشتی
هوش مصنوعی: کشتی به خاطر نداشتن لوازم و بار، معطل شده و در کارش توقف ایجاد شده است.
گفت با وی کلیم این چون است؟
این ز عقل و ز شرع بیرون است
هوش مصنوعی: کسی گفت که این موضوع چیست؟ این کار از نظر عقل و دین صحیح نیست.
مؤمنان را بد این پناه حصین
از چه رو کردیش خراب چنین؟
هوش مصنوعی: چرا این پناهگاه ایمن برای مؤمنان را اینگونه ویران کردی؟
هیچ این را روا ندارد حق
اندر این کار بر تو گیرد دق
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند به تو اجازه دهد که در این کار، حق را نادیده بگیری و دچار زحمت و دردسر شوی.
گفت او را نگفتمت پیشین
که ترا صبر نبود و تمکین
هوش مصنوعی: او را گفتم که قبلاً به تو نگفتم که طاقت و آرامش نداری.
من نگفتم ترا از اوّل کار
که نداری تو پای من هشدار
هوش مصنوعی: من از ابتدای کار به تو نگفتم که نمیتوانی به من تکیه کنی و باید حواست جمع باشد.
کار من بد نما ولی نیکوست
همچو آن زشت رو که نیکو خوست
هوش مصنوعی: کار من شاید بد به نظر بیاید ولی در واقع خوب است، مانند کسی که چهرهای زشت دارد اما شخصیتش نیکو و باصفاست.
من بر آتش اگرچه بنشینم
هر دم از وی گل و سمن چینم
هوش مصنوعی: اگرچه هر لحظه در آتش نشستهام، اما از آن گل و خوشبوئی میچینم.
من ز مرده برون کنم زنده
کنم از عین گریه صد خنده
هوش مصنوعی: من از دل مرگ، زندگی را بیرون میآورم و از عمق اشک، صدای خنده را ایجاد میکنم.
آرم ابلیس را ز عرش به فرق
برم ادریس را ز فرش به عرش
هوش مصنوعی: شیطان را از آسمان به زمین میآورم و ادریس را از زمین به آسمان میبرم.
گفت ای شاه من خطا کردم
این ز نسیان نه از رضا کردم
هوش مصنوعی: ای شاه، من اشتباه کردم؛ این خطا از فراموشی من بود و نه از رضایت و خواست خودم.
گذران از من این یکی کرت
عفو فرما ز لطف این زلّت
هوش مصنوعی: این لحظه را از من بگذران و به خاطر لطف و مهربانیات از این لغزش من چشمپوشی کن.
گفت میدان کزین نخواهی گشت
خاک خاک است اگر به آب آغشت
هوش مصنوعی: اگر میدانستی که از خاک خواهی شد، حتی اگر به آب هم آغشتهات کنند، باز هم به خاک برمیگردی.
لیک این حال بر تو پوشیده است
سرت از بند من بگردیده است
هوش مصنوعی: اما همچنان این حال برای تو ناشناخته است، سرت از آزادی من روی گردانده است.
هم شود آخرت یقین پیدا
کانچه گفتم نبود سهو و خطا
هوش مصنوعی: در روز قیامت، آنچه گفتم بهطور قطع و یقین روشن میشود و هیچگونه اشتباه و خطایی در آن وجود ندارد.
اینت گفتم خداست شاهد حال
هرکه گژ گیردش بود او ضال
هوش مصنوعی: من میگویم که خداوند ناظر حال هر کسی است که از مسیر درست منحرف شود، زیرا او گمراه است.
چون شنید از خضر کلیم این را
پیش آورد آن زمان لین را
هوش مصنوعی: این جمله به معنای آن است که وقتی خضر نکتهای را از کلیم (موسا) شنید، در آن زمان آن موضوع را مطرح کرد.
کرد زاری و گفت بهر خدا
لابهام را پذیر و بخش خطا
هوش مصنوعی: او با ناله و زاری از خدا خواست که درخواستش را بشنود و خطایش را ببخشاید.
گر کنم بار دیگر این حرکت
مشنو از من بهانه یا حجت
هوش مصنوعی: اگر دوباره این کار را انجام دهم، به من بهانه یا دلیلی نزنید.