بخش ۱۲۷ - در بیان آنکه لابد است که شیخ وسیلت گردد و رهبر، و بیشیخ ممکن نیست که کس به حق رسد و اگر ممکن بودی حق تعالی پیغامبران و مشایخ را نفرستادی و اگر نادراً کسی بیشیخ رسد، آنکه به واسطهٔ شیخ رسد کاملتر باشد، و دلیل بر این، شخصی هر روز خدای تعالی را چهل بار میدید و از سر مستی حال خود را به خلق میگفت. کاملی گفتش که اگر مردی برو ابایزید را یکبار ببین، او به جواب گفت که من خدای بایزید را هر روز چهل بار میبینم پیش ابایزید به چه روم ؟ او باز گفت که «اگر مردی یکبار بایزید را ببین» چون ماجرا دراز کشید آن شخص عزم ابایزید کرد. بایزید را معلوم شد. در بیشهٔ مهیب میگشت، از بیشه به استقبال آن طالب بیرون آمد. چون آن طالب ابایزید را بدید برنتافت، در حال بمرد. زیرا او خدا را به قدر قوت خود میدید. چون از آن قوت و مقام که بایزید میدید بر او تجلی کرد برنتافت، د رحال جان بداد. اکنون مقصود از بیشه فکر و علوم بایزید است که اگر از مقام خود بیرون نیامدی صد هزار سال آن طالب به علو و مرتبهٔ او نرسیدی. پس از مقام خود نزول کرد که کلموا الناس علی قدر عقولهم لاعلی قدر عقولکم، تا آن طالب او را تواند دیدن و فهم کردن هم توانست.
صحبت شیخ به ز طاعتهاست
زیر رنجش نهفته راحتهاست
سر علم و عمل عنایت اوست
داد او بحر و جهد تو چو سبوست
نظر الشیخ البس العریان
من ثیاب الجنان و العرفان
و علی البر یخرج البر
و علی البحر یظهر الدر
عینه ناظر بنور اللّه
حشره ناشر بصور اللّه
آلة الحق قلبه الطاهر
هو ان کان منک فی الظاهر
فعل جسم الولی فی الدنیا
هو من امر ربه الاعلی
خالق السفل و العلی واحد
هو فی الدهر طالب واجد
نظر الشیخ یفتح العینین
منه یأتیک خالق الکو ن ین
آنچه از وی بری تو هر نفسی
نبرد سالها به جهد کسی
گمره است آنکه رفت بی رهبر
کار ناید ز جیش بی سرور
نادری باشد آنکه راه برید
بی ز رهبر حجاب نفس درید
وان چنان نادری که رست از دام
پیش این پختگی بود او خام
کو درختی که باغبانش ساخت
کو درختی که خود به خود افراخت
این بود تلخ و آن بود شیرین
این بود همچو غوره آن چون تین
اینکه بی شیخ رفت اگرچه نکوست
آنکه با شیخ رفت بهتر از اوست
اندر اینجا حکایتی بشنو
تا از آن سر زند ز تو سر نو
گفت مردی به خلق از مستی
گرچه هستم به جسم از این پستی
لیک جانم بلندتر ز سماست
زانکه پیوسته در لقای خداست
بی حجابی مراست از جبار
جلوه هر روز تا به شب چل بار
گفت با او به لطف یک آگاه
که خبردار بد ز سر اله
رو ببین بایزید را یکبار
تا شوی پیش واصلان مختار
کرد انکار و گفت بگذر ازین
چونکه بیپردهای منم حق بین
به خدا واصلم چه میگویی
چون تمامم ز من چه میجویی
گفت اندر جواب او را باز
که سوی شیخ بایزید بتاز
دیدن روی او تو را یکبار
بهتر است ای عزیز من هشدار
از چهل بار دیدن اللّه
پند من گیر تا شوی آگاه
ماجراشان درین دراز کشید
آخر او را سوی نیاز کشید
سخنش را قبول کرد از جان
به سوی بایزید گشت روان
بود در بیشه بایزید مقیم
با خدا یار و همنشین و ندیم
حال آن شخص شد بر او پیدا
کی شود سر نهفته از بینا ؟
چونکه آن شیخ نزد بیشه رسید
بدر آمد ز بیشه شیخ فرید
زانکه دانست ضعف حالش را
کو نیارد در آمدن آنجا
بیشهای کان پر است از شیران
کی کند روبهی در آن سیران ؟
لازم آمد برون شدن او را
تا نگردد هلاک آن جویا
چون برون شد ز بیشه روی نمود
پیش از آن که کنند گفت و شنود
شیخ را یک نظر بر او افتاد
بر نتابید و در زمان جان داد
مرد طالب بمرد و بیجان شد
خانهاش سیل برد و ویران شد
طاقت دیدِ بایزید نداشت
کی بوَد گرمی سحر چون چاشت ؟
گرچه او را ز حق تجلی بود
لیک بر قدر طاقتش بنمود
چونه بر قدر بایزید بتافت
نور رؤیت بر او چو طور شکافت
همچو آن کوه ذره ذره شد او
نی از او رنگ ماند و نی هم بو
از چنان مرگ شد ز نو زنده
زندۀ کامران پاینده
گرچه خلقان خدای را بینند
لیک کی همچو اولیا بینند
باز هم هر ولی که مختار است
ز ایزدش قدر قرب دیدار است
مصطفی نی به جبرئیل امین
چونکه در راه حق شدند قرین
شب اسری ورای عرش و خلا
چون رسیدند قرب او ادنی
جبرئیل امین بماند آنجا
گفت احمد به وی که پیش درآ
نی مرا تو بدین طرف خواندی ؟
چیست مانع چرا ز ره ماندی ؟
چون درین ره سفیر من تو بدی
از چه پس ماندهای بگو چه شدی ؟
گفت حد و مقام من ای جان
تا بدینجاست زین گذر نتوان
یک سرانگشت اگر نهم پا پیش
سوزم این را پذیر بی کم و بیش
بعد از این مر تو را رسد رفتن
که همه جان شدی نماندت تن
هر ولی راست از خدا دیدار
برتر از همدگر چنین بسیار
و رفعنا برای فهم بخوان
بعضهم فوق بعض در قرآن
آنکه از تاب بایزید بمرد
آنچه میجست بعد مرگ ببرد
هر که با شیخ خود دهد سر و سر
در جهان بقا شود سرور
بیشۀ بایزید روحانی است
بیشۀ شیر و گرگ حیوانی است
غرض از بیشه علمهای وی است
که بر و برگ و شاخ آن ز حی است
گر بدی او مقیم فکرت خود
کی رسیدی بدو به پای خرد
پس ز حالات خود برون آمد
تا که طالب به وی بیارامد
لایق حال او سخن فرمود
خویش را قدر او بدو بنمود
این همه احتیاطها را کرد
هم که طاقت نداشت آن سره مرد
در زمان نیست گشت و جان بسپرد
رخت را سوی ملک جانان برد
لایق او نمود و تاب نداشت
طاقت جرعهای شراب نداشت
زان که یک جرعه زان شراب نکو
کارگرتر ز صد خم است و سبو
جرعهای زان شراب بسیار است
اندکی را از آن مگو خوار است
ذرهای آتش ار به بیشه فتاد
بیخ و شاخ و درختها ننهاد
عالمی را چو خورد یک ذره
پس حقیرش مبین مشو غره
آسیا سنگ اگر بود صد من
درمی لعل از اوست بهْ به ثمن
اندکی از عزیز بسیار است
خوار بسیار را چه مقدار است ؟
ای بسا کو به صورت است بزرگ
همچو کوهی عظیم زفت و سترگ
پارهای لعل بر وی افزاید
آن بزرگیش هیچ ننماید
پس به ظاهر مرو چو سادهدلان
چشم باطن گشا ببین و بدان
سخنی چند کز ولی زاید
بر هزاران کتاب افزاید
سالها از یکی سخن شنوی
هیچ از آن وعظ او فزون نشوی
از یکی به از او به کمتر گفت
گرددت آشکار سر نهفت
پس فزون این بود نه آنکه به حرف
سخت بسیار مینمود و شگرف
همچنان در جهان معنی هم
کم بود بیش و بیش باشد کم
حال باشد همیشه شخصی را
مستمر روز و شب خلا و ملا
وان یکی را بهر دو روز و سه روز
افکند نار عشق اندر سوز
گرچه این اندک است و آن بسیار
قدر هر یک بدان گذر ز شمار
دائماً گر خلد ترا خاری
یا کند نیش کیکت افکاری
لیک اگر یک دمت گزد ماری
بود این زان فزون به بسیاری
گرچه این اندک است بسیار است
خلش خار پیش آن خوار است
کافری گر کند به جد طاعت
نبود بی نماز یک ساعت
طاعت و ذکر مؤمنی گه گاه
هست بهتر از آن به نزد اله
این مثالست مثل نیست بدان
تا کنی فهم ازین مثال تو آن
همچنین بنگر اولیا را هم
چشم بگشا ازین مشو درهم
اندک از یک بود قوی بسیار
زانکه هست او هزار در مقدار
یک دعای ولی خاص خدا
بود افزون ز صد هزار دعا
این تفاوت که اندرین قال است
نیست از قال بلکه از حال است
قال از حال میشود پیدا
همچو از باد گرد در صحرا
هر تفاوت که در صور بینی
آن ز معنی است نیک اگر بینی
حالهای چو یم که بیقال است
بنهفته درون ابدال است
گرچه جمله لطیف و موزونند
لیک از یکدگر در افزونند
هر یکی را بود مقام دگر
یک بود همچو شهد و یک چو شکر
یک چو خوَر باشد و یکی چون ماه
یک بود چون امیر و یک چو سپاه
از یکی آن رسد ترا در حال
که نیابی ز دیگری صد سال
کندت این به یک نظر بینا
گرچه از مادر آمدی اعمی
آن برد درد چشم را به دوا
این دهد بی دوا دو چشم تو را
آن برد علت از تن رنجور
این کند مرده زنده چون دم صور
قابلان را کند معالجه آن
وین به ناقابلان دهد صد جان
آنچه ممکن بود برآید از آن
وانچه ناممکن است ازین آسان
شود آنچه بخواهد او آن را
جان دهد چون مسیح بیجان را
لیک این نادر است و کمیاب است
قبلۀ اولیا و اقطاب است
شمس تبریز داشت این قدرت
غیر او را نشد چنین نصرت
ای که نومید گشتهای پیش آ
هیچ مندیش از گناه و خطا
او کند پاکت از همه آثام
دهدت مزد حج بی احرام
این یقین دان که در جهان صفا
اولیا و خواص یزدان را
هست اندر میانشان فرقی
در بزرگی ز غرب تا شرقی
یک سلیمان بود یکی چون مور
یک بود چون سها و یک چون هور
هست این را نظایر بیحد
چون کنی خوض اندر این به خِرَد
همچنین کن قیاس باقی را
لیک یک دان همیشه ساقی را
در جمادات این مراتب هست
یک به قیمت بلند و دیگر پست
خاک و سنگ است از مس افزونتر
همچنان مس ز نقره و از زر
نقره هم بیشتر بود از زر
زر بود هم فزون ز لعل و گهر
هرچه کمتر به قیمت افزونتر
تو به معنی نگر گذر ز صور
اندکی جوی کان بود بسیار
ترک بسیار کن که باشد خوار
صحبت عاقلی دمی به جهان
به ز صد ساله صحبت نادان
گرچه گوهر به حجم خُرد بود
زو هزاران بزرگ هست شود
گر شمار درم بود بسیار
پیش دردانه باشد اندک و خوار
مرتبهٔ اولیا چنین میدان
همچنانکه در او زر و مرجان
این سخنهاست نادر و نایاب
کس ندیدش نهایت و پایاب
بخش ۱۲۶ - در بیان آنکه اولیا و ملک باطنشان و جمال روح بیچونشان از چشم حس پنهان است. همچون صورت جرمی و تنی ندارد پنهان مانده است. و صورت عالم ذرهای است از ملک باطن ایشان. جهت آنکه این جهان ظاهر و محسوس است بس هول و بزرگ و زیبا و خوب مینماید اگر از معنی و باطن ایشان ذرهای محسوس گشتی و بصورت درآمدی عالم خرد و حقیر نمودی چنانکه گفتهاند اگر عقل محسوس شدی و مصور گشتی آفتاب روشن از شب تاریکتر نمودی واگر حماقت محسوس گشتی شب تارکی از روز روشنتر نمودی. و در تقریر آنکه آدمی مرکب است از صورت و معنی و شیطانی و رحمانی دمبدم از اندرونش حوران بهشت و دیوان دوزخ سر میکنند و روی مینمایند تا بر او کدام رک و صفت غالب است و بکدامین صورت مناسبتش بیشتر است. رغبت بدان کند تا قبله و معشوقش آن شود. لاجرم آخر کار عین آن گردد و بدان حشر شود: گر بدی نور اولیا پیدابخش ۱۲۸ - در بیان آنکه بعضی اولیاء مشهوراند و بعضی مستور مرتبۀ مستوران بلندتر است از مرتبۀ مشهوران و از این سبب مشایخ بزرگ سرآمده همواره در تمنا و آرزوی آن بودهاند که از آن مستوران یکی را بیابند. و انبیاء نیز همچنین آرزو داشتند، حکایت موسی و خضر علیهما السلام درقرآن مذکور است. و ندا کردن مصطفی علیه السلام از سر صدق و عشق که واشوقاه الی لقاء اخوانی و بتضرع و ابتهال طلبیدن از حق تعالی ملاقات خاصی را و فرمودن حق تعالی که خاصی از خواص بر تو خواهد آمدن و گفتن مصطفی علیه السلام با عایشه رضی اللّه عنها که یکی از خاصان حق بر در ما خواهد آمدن و لیکن اگر اتفاقاً من در خانه نباشم او را بنوازش و دلداری در خانه بنشان تا آمدن من. و اگر این معنی متعذر شود و مقبول نیفتد، باری حلیۀ صورت او را بقدر امکان ضبط کن تا بمن شرح کنی حلیۀ او را، که در شنیدن حلیۀ ایشان فایدۀ عظیم است.: اولیای میانه مشهوراند
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صحبت شیخ به ز طاعتهاست
زیر رنجش نهفته راحتهاست
هوش مصنوعی: گفتگوی عالمانه از انجام عبادتها باارزشتر است، زیرا در دل نارضایتیها، آرامش و آسایش نهفته است.
سر علم و عمل عنایت اوست
داد او بحر و جهد تو چو سبوست
هوش مصنوعی: خداوند در علم و عمل به تو توجه دارد، او مانند دریا وسیع است و تلاش تو مانند ظرفی است که این دریا را در خود جای میدهد.
نظر الشیخ البس العریان
من ثیاب الجنان و العرفان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که یک عالم و پیر فرزانه، از دانش و محبت الهی به گونهای برخوردار است که در واقع، لباسهای با ارزش و زیبای علم و معرفت را بر تن دارد، در حالی که از دنیا و تعلقات ظاهری رها شده است. به عبارت دیگر، ویژگیهای معنوی و شناختی او مانند لباسهایی است که وی را در ارتباط با حقیقت و زیباییهای دلنشین قرار میدهد.
و علی البر یخرج البر
و علی البحر یظهر الدر
هوش مصنوعی: خوبی و نیکویی در خشکی نمایان میشود و در دریا هم گوهر و ارزشها آشکار میگردد.
عینه ناظر بنور اللّه
حشره ناشر بصور اللّه
هوش مصنوعی: نور خدا را در آثار و نشانههایش میتوان مشاهده کرد. حشره، به عنوان مخلوقی کوچک، توانایی جلوه دادن زیباییها و صورتهای الهی را دارد.
آلة الحق قلبه الطاهر
هو ان کان منک فی الظاهر
هوش مصنوعی: آلت حق قلب پاک اوست، اگرچه در ظاهر از تو باشد.
فعل جسم الولی فی الدنیا
هو من امر ربه الاعلی
هوش مصنوعی: عمل جسم ولی در این دنیا به امر پروردگار بلندمرتبه است.
خالق السفل و العلی واحد
هو فی الدهر طالب واجد
هوش مصنوعی: خالق پایین و بالا یکی است. در طول زمان، جوینده و پیدا کننده نیز همین فرد است.
نظر الشیخ یفتح العینین
منه یأتیک خالق الکو ن ین
هوش مصنوعی: در نگاه شیخ، چشمانش را که باز کنیم، خالق هستی به ما روی میآورد.
آنچه از وی بری تو هر نفسی
نبرد سالها به جهد کسی
هوش مصنوعی: هر چیزی که از او به تو رسیده، با هر نفس برمیخیزی و تلاش میکنی تا سالهای سال آن را حفظ کنی.
گمره است آنکه رفت بی رهبر
کار ناید ز جیش بی سرور
هوش مصنوعی: کسی که بدون راهنما و هدایت کننده راه را طی کند، در حقیقت گمراه است. هیچ کار مهمی انجام نمیدهد، مانند اینکه از کسی که بدون سردمدار حرکت کند، انتظاری برای پیشرفت نیست.
نادری باشد آنکه راه برید
بی ز رهبر حجاب نفس درید
هوش مصنوعی: نادر است کسی که بدون راهنما به حقیقت برسد و پردههای نفس را کنار بزند.
وان چنان نادری که رست از دام
پیش این پختگی بود او خام
هوش مصنوعی: او فردی نادر است که از دام و گرفتاریها رهایی یافته، اما در واقع هنوز ناپخته و نادان است.
کو درختی که باغبانش ساخت
کو درختی که خود به خود افراخت
هوش مصنوعی: درختی که باغبان برایش زحمت کشیده و آن را پرورش داده، با درختی که خود به خود رشد کرده، تفاوت زیادی دارد.
این بود تلخ و آن بود شیرین
این بود همچو غوره آن چون تین
هوش مصنوعی: این یکی تلخی دارد و آن دیگری شیرینی است. این مانند غوره است و آن مانند انجیر.
اینکه بی شیخ رفت اگرچه نکوست
آنکه با شیخ رفت بهتر از اوست
هوش مصنوعی: اینکه کسی بدون راهنمایی و هدایت در مسیر خود پیش برود، هرچند کار خوبی است، اما اینکه کسی با راهنمایی و کمک یک استاد و شیخ به پیش برود، بهتر و ارزشمندتر است.
اندر اینجا حکایتی بشنو
تا از آن سر زند ز تو سر نو
هوش مصنوعی: در این مکان حکایتی را بشنو که از آن داستانی نو و تازه از تو شکل بگیرد.
گفت مردی به خلق از مستی
گرچه هستم به جسم از این پستی
هوش مصنوعی: مردی به مردم گفت که اگرچه از نظر جسمی در وضعیت نازلی هستم، اما در دل و حالتی که دارم، به خاطر شوق و مستی احساس بلندی و شادی میکنم.
لیک جانم بلندتر ز سماست
زانکه پیوسته در لقای خداست
هوش مصنوعی: اما جانم از آسمان بالاتر است چون همیشه در وصال خداوند قرار دارد.
بی حجابی مراست از جبار
جلوه هر روز تا به شب چل بار
هوش مصنوعی: نبود حجاب من نتیجهی قدرت نمایی و جلوهگری است که هر روز تا شب، بارها تکرار میشود.
گفت با او به لطف یک آگاه
که خبردار بد ز سر اله
هوش مصنوعی: او به کسی با مهربانی اشاره میکند که از وضعیت ناگوار و خطرناکی باخبر است.
رو ببین بایزید را یکبار
تا شوی پیش واصلان مختار
هوش مصنوعی: برای یکبار هم که شده، به چهره بایزید نگاه کن تا بتوانی مانند افراد برجسته و معتبر قرار بگیری.
کرد انکار و گفت بگذر ازین
چونکه بیپردهای منم حق بین
هوش مصنوعی: او منکر شد و گفت از این موضوع بگذر، چون من کسی هستم که حقیقت را بدون پرده و به روشنی میبینم.
به خدا واصلم چه میگویی
چون تمامم ز من چه میجویی
هوش مصنوعی: به خدا قسم که من چه چیزی برای گفتن دارم، وقتی که تمام وجودم از خودم خالی است، تو از من چه چیزی میخواهی؟
گفت اندر جواب او را باز
که سوی شیخ بایزید بتاز
هوش مصنوعی: در پاسخ او گفت که به سوی شیخ بایزید شتاب کن.
دیدن روی او تو را یکبار
بهتر است ای عزیز من هشدار
هوش مصنوعی: دیدن چهره او یکبار ارزشش از هزار بار حرف زدن دربارهاش بیشتر است، پس ای عزیزم، مراقب باش.
از چهل بار دیدن اللّه
پند من گیر تا شوی آگاه
هوش مصنوعی: از دیدن خداوند در چهل بار، درس عبرتی بگیر تا به آگاهی و شناخت برسید.
ماجراشان درین دراز کشید
آخر او را سوی نیاز کشید
هوش مصنوعی: داستان آنها طولانی شد و در نهایت او را به سمت درخواست و نیازش سوق داد.
سخنش را قبول کرد از جان
به سوی بایزید گشت روان
هوش مصنوعی: او با جان و دل صحبت او را پذیرفت و به سمت بایزید روانه شد.
بود در بیشه بایزید مقیم
با خدا یار و همنشین و ندیم
هوش مصنوعی: در جنگلی، بایزید زندگی میکرد و همراه با خدا دوست و همصحبت بود.
حال آن شخص شد بر او پیدا
کی شود سر نهفته از بینا ؟
هوش مصنوعی: حال آن شخص برای او آشکار شد. کی کسی که میتواند ببیند، میتواند آنچه را پنهان است، آشکار کند؟
چونکه آن شیخ نزد بیشه رسید
بدر آمد ز بیشه شیخ فرید
هوش مصنوعی: وقتی آن عالم به جنگل رسید، شیخ فرید از دل جنگل خارج شد.
زانکه دانست ضعف حالش را
کو نیارد در آمدن آنجا
هوش مصنوعی: زیرا دانست که وضعیتش چقدر ضعیف است، کسی به آنجا نمیرود.
بیشهای کان پر است از شیران
کی کند روبهی در آن سیران ؟
هوش مصنوعی: بیدادگری و جسارت در جایی که قدرت و برتری حاکم است، کار آسانی نیست. در دامنهای که پر از قویترینهاست، کوچکترین و ضعیفترین موجودات جرأت نمیکنند که پا به آن بگذارند و در آن به گردش بپردازند.
لازم آمد برون شدن او را
تا نگردد هلاک آن جویا
هوش مصنوعی: برای جلوگیری از نابودی آن جویای حقیقت، لازم است که او بیرون برود.
چون برون شد ز بیشه روی نمود
پیش از آن که کنند گفت و شنود
هوش مصنوعی: وقتی که او از جنگل بیرون آمد، خود را نشان داد قبل از آن که صحبتی بین مردم انجام شود.
شیخ را یک نظر بر او افتاد
بر نتابید و در زمان جان داد
هوش مصنوعی: شیخ فقط یک نگاه به او انداخت و نتوانست این دیدار را تحمل کند و در همان لحظه جان سپرد.
مرد طالب بمرد و بیجان شد
خانهاش سیل برد و ویران شد
هوش مصنوعی: مردی که به دنبال آرزوهایش بود، جان خود را از دست داد و سیل خانهاش را خراب کرد.
طاقت دیدِ بایزید نداشت
کی بوَد گرمی سحر چون چاشت ؟
هوش مصنوعی: توانایی دیدن بایزید را نداشت، آیا کسی میتواند گرمای سحر را با گرمای صبح مقایسه کند؟
گرچه او را ز حق تجلی بود
لیک بر قدر طاقتش بنمود
هوش مصنوعی: اگرچه او از حقیقت و نور وجود آمده است، اما آنچه از او آشکار شده، به اندازه توانایی و ظرفیت اوست.
چونه بر قدر بایزید بتافت
نور رؤیت بر او چو طور شکافت
هوش مصنوعی: نور دید بایزید به حدی درخشان بود که مانند کوه طور که در زمان وحی شکافته شد، او را روشن کرد.
همچو آن کوه ذره ذره شد او
نی از او رنگ ماند و نی هم بو
هوش مصنوعی: شخصی مانند کوهی بزرگ، به تدریج کوچک و زوال پیدا کرد. از او نه رنگی باقی ماند و نه بویی.
از چنان مرگ شد ز نو زنده
زندۀ کامران پاینده
هوش مصنوعی: از آنجا که او به مرگ مغلوب شده و دوباره زنده شده، اکنون زندگی خوشی و موفقیت را تجربه میکند.
گرچه خلقان خدای را بینند
لیک کی همچو اولیا بینند
هوش مصنوعی: هرچند مردم خدا را میبینند، اما آیا مانند اولیای الهی میتوانند دیدگاه آنها را داشته باشند؟
باز هم هر ولی که مختار است
ز ایزدش قدر قرب دیدار است
هوش مصنوعی: هر ولی که از جانب خدا اختیار دارد، به قدر نزدیکی و دیدار با او ارزشمند است.
مصطفی نی به جبرئیل امین
چونکه در راه حق شدند قرین
هوش مصنوعی: مصطفی به جبرائیل امین تشبیه نمیشود چرا که در راه حقیقت در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند.
شب اسری ورای عرش و خلا
چون رسیدند قرب او ادنی
هوش مصنوعی: وقتی شب معراج به عرش و آسمانها رسیدند، نزدیکترین مقام و منزلت را در نزد خداوند پیدا کردند.
جبرئیل امین بماند آنجا
گفت احمد به وی که پیش درآ
هوش مصنوعی: جبرئیل فرشتهای است که در آنجا ماند و به پیامبر گفت که وارد شود.
نی مرا تو بدین طرف خواندی ؟
چیست مانع چرا ز ره ماندی ؟
هوش مصنوعی: آیا تو مرا به سمت خود دعوت کردی؟ چه مانعی وجود دارد که چرا در مسیر نماندی؟
چون درین ره سفیر من تو بدی
از چه پس ماندهای بگو چه شدی ؟
هوش مصنوعی: وقتی که در این مسیر تو نماینده من بودی، حالا چرا امتحان پس دادهای؟ بگو چه بر سرت آمده است؟
گفت حد و مقام من ای جان
تا بدینجاست زین گذر نتوان
هوش مصنوعی: گفت: ای جان، به من بگو حد و جایگاه من کجاست؛ تا اینجا که من ایستادهام، هیچ راهی دیگر برای عبور از این مرز نیست.
یک سرانگشت اگر نهم پا پیش
سوزم این را پذیر بی کم و بیش
هوش مصنوعی: اگر تنها یک اشاره کوچک کنم، این را بپذیر که با تمام وجودم به این موضوع معتقدم.
بعد از این مر تو را رسد رفتن
که همه جان شدی نماندت تن
هوش مصنوعی: پس از این، وقت رفتن تو فرارسیده است؛ زیرا اکنون که روح تو به کمال رسیده، دیگر جسمت جایی نمیماند.
هر ولی راست از خدا دیدار
برتر از همدگر چنین بسیار
هوش مصنوعی: هر ولی و پیشوای راستین، دیدار با خدا را برتر از همه چیز میداند و این موضوع برای آنها اهمیت زیادی دارد.
و رفعنا برای فهم بخوان
بعضهم فوق بعض در قرآن
هوش مصنوعی: ما در قرآن برخی را بر برخی دیگر برتری دادهایم تا فهم بهتری از آن داشته باشیم.
آنکه از تاب بایزید بمرد
آنچه میجست بعد مرگ ببرد
هوش مصنوعی: آن کسی که به خاطر شدت شوق و عشق به بایزید جانش را از دست داد، در حقیقت چیزی را که بعد از مرگ میخواست، به دست خواهد آورد.
هر که با شیخ خود دهد سر و سر
در جهان بقا شود سرور
هوش مصنوعی: هر کس که با استاد یا راهنمای خود ارتباط نزدیک و صمیمی برقرار کند، در زندگیاش به مقام و خوشبختی میرسد.
بیشۀ بایزید روحانی است
بیشۀ شیر و گرگ حیوانی است
هوش مصنوعی: بایزید یک شخصیت روحانی و معنوی است، در حالی که شیر و گرگ موجوداتی هستند که به دنیای حیوانی تعلق دارند. این جمله به نوعی میخواهد نشان دهد که بایزید به مرتبهای بالاتر و روحانیتر نسبت به موجودات حیوانی رسیده است.
غرض از بیشه علمهای وی است
که بر و برگ و شاخ آن ز حی است
هوش مصنوعی: هدف از جنگل علمهای او، زندگی است که در برگها و شاخههای آن مشاهده میشود.
گر بدی او مقیم فکرت خود
کی رسیدی بدو به پای خرد
هوش مصنوعی: اگر فکر تو آلوده به بدی باشد، چگونه میتوانی به درک و خرد واقعی دست یابی؟
پس ز حالات خود برون آمد
تا که طالب به وی بیارامد
هوش مصنوعی: او از وضعیت خود بیرون آمد تا اینکه خواهان به آرامش برسد.
لایق حال او سخن فرمود
خویش را قدر او بدو بنمود
هوش مصنوعی: سخن گفتنی که شایسته حال او باشد، به خوبی نشاندهنده قدر و ارزش او است.
این همه احتیاطها را کرد
هم که طاقت نداشت آن سره مرد
هوش مصنوعی: با وجود تمام احتیاطها و مراقبتهایی که انجام داد، او نتوانست در برابر مشکلات و سختیها دوام بیاورد.
در زمان نیست گشت و جان بسپرد
رخت را سوی ملک جانان برد
هوش مصنوعی: در زمانی که حالتی از گشت و گذار وجود ندارد، جان خود را فدای عشق کرده و لباس خود را به سوی سرزمین معشوقی میبرد.
لایق او نمود و تاب نداشت
طاقت جرعهای شراب نداشت
هوش مصنوعی: او بودن در مقام و شان خود را نشان داد و تاب و توان نوشیدن حتی یک جرعه شراب را نداشت.
زان که یک جرعه زان شراب نکو
کارگرتر ز صد خم است و سبو
هوش مصنوعی: چون یک نوشیدنی از آن شراب خوب تاثیر بیشتری دارد تا صد خمره و سبوی دیگر.
جرعهای زان شراب بسیار است
اندکی را از آن مگو خوار است
هوش مصنوعی: بخشی از آن شراب بسیار گرانبهاست، پس کمی از آن را حقیر نپندار.
ذرهای آتش ار به بیشه فتاد
بیخ و شاخ و درختها ننهاد
هوش مصنوعی: اگر ذرهای آتش به جنگل برسد، نه ریشه و نه شاخه و نه درختی از آسیب آن در امان نخواهد ماند.
عالمی را چو خورد یک ذره
پس حقیرش مبین مشو غره
هوش مصنوعی: اگر یک ذره از عالمی بخورد، او را کوچک و بی اهمیت ندانید و فریب ظاهرش را نخورید.
آسیا سنگ اگر بود صد من
درمی لعل از اوست بهْ به ثمن
هوش مصنوعی: اگر سنگهای آسیابی وجود داشته باشد، آنها میتوانند به اندازه صد من، لعل و گوهر تولید کنند که ارزش زیادی دارد. این نشاندهنده این است که اگر تلاش و کار خشک را انجام دهیم، میتوانیم به نتایج بسیار ارزشمندی دست یابیم.
اندکی از عزیز بسیار است
خوار بسیار را چه مقدار است ؟
هوش مصنوعی: کمتر از یک چیز با ارزش، بهتر از زیاد بودن چیزهای بیارزش است. بنابراین، ارزش یک چیز ارزشمند بسیار بیشتر از مقدار زیاد و بیارزش است.
ای بسا کو به صورت است بزرگ
همچو کوهی عظیم زفت و سترگ
هوش مصنوعی: بسیاری هستند که به ظاهر بزرگ و چشمگیر به نظر میرسند، مانند کوههای عظیم و سرسخت.
پارهای لعل بر وی افزاید
آن بزرگیش هیچ ننماید
هوش مصنوعی: اگر بر او جواهری بیفزایند، بزرگی وجودش را هرگز نمایان نمیسازد.
پس به ظاهر مرو چو سادهدلان
چشم باطن گشا ببین و بدان
هوش مصنوعی: پس به ظاهر خود را به سادگی نشان نده، بلکه با دیدی عمیق و درونی به حقیقت نگاه کن و بدان که ابعاد پنهانی وجود دارد.
سخنی چند کز ولی زاید
بر هزاران کتاب افزاید
هوش مصنوعی: چند جملهای که از یک ولی بیان شود، ارزشش بر هزاران کتاب افزوده است.
سالها از یکی سخن شنوی
هیچ از آن وعظ او فزون نشوی
هوش مصنوعی: سالها از کسی حرف بشنوی، اما از آن نصیحت کمتر به خودت بگیری و تغییر کنی.
از یکی به از او به کمتر گفت
گرددت آشکار سر نهفت
هوش مصنوعی: اگر از کسی که بهتر از اوست، کمتر بگویی، خود را در معرض افشا قرار میدهی و اسرار پنهان تو مشخص میشود.
پس فزون این بود نه آنکه به حرف
سخت بسیار مینمود و شگرف
هوش مصنوعی: این نشانهی برتری و توانمندی نیست که سخن به شدت و دشواری گفته شود و تأثیر زیادی بگذارد.
همچنان در جهان معنی هم
کم بود بیش و بیش باشد کم
هوش مصنوعی: در این دنیا همیشه به اندازه کافی معنی وجود ندارد و هر روز این کمبود بیشتر و بیشتر احساس میشود.
حال باشد همیشه شخصی را
مستمر روز و شب خلا و ملا
هوش مصنوعی: کسی که به طور مدام در حال خوشی و نشاط باشد، چه در روز و چه در شب، همیشه حال خوبی دارد.
وان یکی را بهر دو روز و سه روز
افکند نار عشق اندر سوز
هوش مصنوعی: او برای دو یا سه روز عشق آتشین را در دل یکی دیگر میافکند.
گرچه این اندک است و آن بسیار
قدر هر یک بدان گذر ز شمار
هوش مصنوعی: هرچند آنچه که داریم کم است و آنچه که دیگران دارند زیاد، اما باید بدانیم که هر کدام از اینها ارزش خاص خود را دارند و نمیتوان آنها را از هم جدا کرد.
دائماً گر خلد ترا خاری
یا کند نیش کیکت افکاری
هوش مصنوعی: هرگاه در زندگیات با درد و مشکل روبرو شدی، نباید به خاطر آن افسرده و ناامید شوی. به جای آن، به چیزهای خوب و زیبای زندگی فکر کن و از آنها لذت ببر.
لیک اگر یک دمت گزد ماری
بود این زان فزون به بسیاری
هوش مصنوعی: اما اگر یک نفس از تو زهر مار باشد، این نسبت به آنچه از تو به من میرسد، بسیار بیشتر خواهد بود.
گرچه این اندک است بسیار است
خلش خار پیش آن خوار است
هوش مصنوعی: اگرچه این کمی که هست، خیلی اهمیت دارد؛ حتی یک خار برای کسی که خوار و ذلیل است، ارزشمند است.
کافری گر کند به جد طاعت
نبود بی نماز یک ساعت
هوش مصنوعی: اگر کسی کافر باشد و به جدیت هم به عبادت بپردازد، اما حتی یک ساعت هم نماز نخواند، در واقع طاعت او ارزشی ندارد.
طاعت و ذکر مؤمنی گه گاه
هست بهتر از آن به نزد اله
هوش مصنوعی: عبادت و یاد خداوند توسط یک مؤمن گاهی اوقات از عبادت و ذکر دائم بهتر است.
این مثالست مثل نیست بدان
تا کنی فهم ازین مثال تو آن
هوش مصنوعی: این مثال را نمیتوان به سادگی درک کرد، پس لازم است تا با دقت بیشتری به آن توجه کنی و از آن درس بگیری.
همچنین بنگر اولیا را هم
چشم بگشا ازین مشو درهم
هوش مصنوعی: به افرادی که در مقام ولایت و رهبری هستند، با دقت نگاه کن و از آنها غافل نشو.
اندک از یک بود قوی بسیار
زانکه هست او هزار در مقدار
هوش مصنوعی: چیزی که کم است ولی از یک اصل قویتر است، به خاطر این که او در حقیقت هزاران برابر در ارزش و معنا گنجایش دارد.
یک دعای ولی خاص خدا
بود افزون ز صد هزار دعا
هوش مصنوعی: این جمله اشاره دارد به اینکه دعای یک ولی (شخصی نزدیک و محبوب خدا) از همه دعاها و خواستهها به مراتب قویتر و مؤثرتر است. به عبارتی، دعای او به اندازهای ارزشمند و مخصوص است که بر تمام دعاهای دیگر برتری دارد.
این تفاوت که اندرین قال است
نیست از قال بلکه از حال است
هوش مصنوعی: این تفاوت که در این گفتار وجود دارد، ناشی از گفتار نیست بلکه از حالت و وضعیت درونی است.
قال از حال میشود پیدا
همچو از باد گرد در صحرا
هوش مصنوعی: آنچه درون روح انسان است، همانند گردی که در باد در بیابان به حرکت در میآید، به وضوح و آشکارا نمایان میشود.
هر تفاوت که در صور بینی
آن ز معنی است نیک اگر بینی
هوش مصنوعی: هر تغییر و تفاوتی که در ظاهر میبینی، از معنای عمیق آن ناشی میشود، و اگر با دقت نگاه کنی، همیشه نکات مثبت و خوبی را میتوانی در آن پیدا کنی.
حالهای چو یم که بیقال است
بنهفته درون ابدال است
هوش مصنوعی: حالها مانند دریا هستند که بدون هیچ گفتگویی در عمق خود اسراری را نهفته دارند.
گرچه جمله لطیف و موزونند
لیک از یکدگر در افزونند
هوش مصنوعی: با وجود اینکه همه آنها زیبا و خوش آهنگ هستند، اما هر کدام از دیگری بیشتر و بهتری دارند.
هر یکی را بود مقام دگر
یک بود همچو شهد و یک چو شکر
هوش مصنوعی: هر کسی در زندگی خود جایگاه و مقام خاصی دارد؛ بعضی مانند شهد شیرین و برخی دیگر مانند شکر هستند.
یک چو خوَر باشد و یکی چون ماه
یک بود چون امیر و یک چو سپاه
هوش مصنوعی: یکی مانند خورشید درخشان و دیگری مانند ماه زیباست؛ یکی به قدرت و شکوه چون امیر است و دیگری مانند سپاه، پرجمعیت و پُر توان.
از یکی آن رسد ترا در حال
که نیابی ز دیگری صد سال
هوش مصنوعی: اگر از یک نفر در لحظهای چیزی بدست آوری، ممکن است سالهای سال از دیگری چیزی نتوانی بدست بیاوری.
کندت این به یک نظر بینا
گرچه از مادر آمدی اعمی
هوش مصنوعی: با یک نگاه تیزبین، میتوانی به درک و بصیرت برسی، هرچند که ممکن است از مادر خود نابینا متولد شده باشی.
آن برد درد چشم را به دوا
این دهد بی دوا دو چشم تو را
هوش مصنوعی: کسی که درد چشم را با دارو درمان میکند، میتواند به چشمان تو که بیدارو هستند، کمک کند.
آن برد علت از تن رنجور
این کند مرده زنده چون دم صور
هوش مصنوعی: آن کس که علتها را از بدن رنجور میبرد، همچون دمیدن در صور مرده را زنده میکند.
قابلان را کند معالجه آن
وین به ناقابلان دهد صد جان
هوش مصنوعی: کسانی که قابلیت و استعداد دارند، به راحتی درمان میشوند، اما کسانی که قابلیت ندارند، حتی اگر درمان شوند، جانهای متعددی را نیز دریافت نمیکنند.
آنچه ممکن بود برآید از آن
وانچه ناممکن است ازین آسان
هوش مصنوعی: آنچه که میتوانست تحقق یابد، به آسانی به دست آمد و آنچه که ممکن نبود، به همین سادگی از دست رفت.
شود آنچه بخواهد او آن را
جان دهد چون مسیح بیجان را
هوش مصنوعی: هر چیزی که او بخواهد، جان میگیرد و زندگی مییابد؛ مانند مسیح که به مردگان جان میبخشد.
لیک این نادر است و کمیاب است
قبلۀ اولیا و اقطاب است
هوش مصنوعی: اما این موضوع نادر و کمیاب است، مانند راهی که برای اولیا و بزرگان وجود دارد.
شمس تبریز داشت این قدرت
غیر او را نشد چنین نصرت
هوش مصنوعی: شمس تبریز دارای قدرتی بود که هیچکس دیگری نتوانست مانند او یاری کند.
ای که نومید گشتهای پیش آ
هیچ مندیش از گناه و خطا
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر گناهان و اشتباهاتت ناامید شدهای، نگران نباش و از گناه و خطا فکر نکن.
او کند پاکت از همه آثام
دهدت مزد حج بی احرام
هوش مصنوعی: او از دل پاکت تمام گناهان را دور میکند و در عوض، پاداشی همچون ثواب حج بدون نیاز به شرایط خاص به تو میدهد.
این یقین دان که در جهان صفا
اولیا و خواص یزدان را
هوش مصنوعی: بدان که در این دنیا، افراد خاص و برگزیدهای از جانب خداوند وجود دارند که دلهایشان پر از صفا و پاکی است.
هست اندر میانشان فرقی
در بزرگی ز غرب تا شرقی
هوش مصنوعی: در میان آنها تفاوتی در بزرگی وجود دارد، از غرب تا شرق.
یک سلیمان بود یکی چون مور
یک بود چون سها و یک چون هور
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف دو نوع شخصیت اشاره شده است. یک نفر مانند سلیمان، حکیم و داناتر است، دیگری مانند مور، کوچک و ناچیز به نظر میرسد، یکی دیگر به زیبایی ستاره سها شباهت دارد و دیگری مانند هور، درخشنده و نورانی است. این توصیف نشاندهنده تنوع و تفاوتهای قابل توجه در افراد و ویژگیهایشان است.
هست این را نظایر بیحد
چون کنی خوض اندر این به خِرَد
هوش مصنوعی: این بیتی میگوید که وقتی در یک موضوع عمیق و وسیع تحقیق و بررسی میکنی، میتوانی به درک بهتری از آن دست پیدا کنی. در واقع، هرچه بیشتر به عمق یک مساله بروی، دریافتههای بیشتری برای یادگیری خواهی داشت.
همچنین کن قیاس باقی را
لیک یک دان همیشه ساقی را
هوش مصنوعی: در بقیه مسائل نیز میتوان قیاس کرد، اما همیشه باید یک نکته را در نظر داشته باشی: آن هم این است که همیشه باید به ساقی توجه کنی.
در جمادات این مراتب هست
یک به قیمت بلند و دیگر پست
هوش مصنوعی: در میان انواع جمادات، برخی از آنها ارزش و اهمیت بیشتری دارند و برخی دیگر از نظر ارزش کمتر هستند.
خاک و سنگ است از مس افزونتر
همچنان مس ز نقره و از زر
هوش مصنوعی: خاک و سنگ از مس، بیشتر ارزش دارند، همانطور که مس از نقره و نقره از طلا کمتر ارزش دارد.
نقره هم بیشتر بود از زر
زر بود هم فزون ز لعل و گهر
هوش مصنوعی: نقره از طلا بیشتر بود و طلا هم از سنگهای قیمتی و جواهرات بیشتر ارزش داشت.
هرچه کمتر به قیمت افزونتر
تو به معنی نگر گذر ز صور
هوش مصنوعی: هرچه چیزها کمتر و کمیابتر باشند، ارزش بیشتری پیدا میکنند. بنابراین، بهتر است به عمق معنا توجه کنی و از ظاهر چیزها بگذری.
اندکی جوی کان بود بسیار
ترک بسیار کن که باشد خوار
هوش مصنوعی: اگر کمی از آب را که در جوی کوچکی جریان دارد، به خاطر عیب و نواقص آن کنار بگذاری، در نهایت چیزی نخواهی داشت و در واقع به خود زیان میزنی. پس بهتر است که با وجود کاستیها، از آنچه داری بهرهبرداری کنی، تا به خوار شدن دچار نشوی.
صحبت عاقلی دمی به جهان
به ز صد ساله صحبت نادان
هوش مصنوعی: گفتوگوی یک انسان خردمند، حتی به مدت کوتاهی، ارزشش از سالها گفتوگو با نادانها بیشتر است.
گرچه گوهر به حجم خُرد بود
زو هزاران بزرگ هست شود
هوش مصنوعی: هرچند که جواهر ممکن است اندازهای کوچک داشته باشد، اما ارزش و عظمت آن میتواند بسیار بزرگ و بینظیر باشد.
گر شمار درم بود بسیار
پیش دردانه باشد اندک و خوار
هوش مصنوعی: اگر پول و ثروت زیادی داشته باشی، در نظر کسانی که به آن اهمیت میدهند، باز هم اندک و کمارزش خواهد بود.
مرتبهٔ اولیا چنین میدان
همچنانکه در او زر و مرجان
هوش مصنوعی: مراتب والای اولیا را میتوان به گونهای دانست که در آنها مانند طلا و مروارید، ارزش و زیبایی خاصی وجود دارد.
این سخنهاست نادر و نایاب
کس ندیدش نهایت و پایاب
هوش مصنوعی: این صحبتها بسیار خاص و کمیاب است و هیچکس نیست که انتها و نتیجه آن را دیده باشد.