گنجور

بخش ۱۲۶ - در بیان آنکه اولیا و ملک باطنشان و جمال روح بیچونشان از چشم حس پنهان است. همچون صورت جرمی و تنی ندارد پنهان مانده است. و صورت عالم ذره‌ای است از ملک باطن ایشان. جهت آنکه این جهان ظاهر و محسوس است بس هول و بزرگ و زیبا و خوب مینماید اگر از معنی و باطن ایشان ذره‌ای محسوس گشتی و بصورت درآمدی عالم خرد و حقیر نمودی چنانکه گفته‌اند اگر عقل محسوس شدی و مصور گشتی آفتاب روشن از شب تاریکتر نمودی واگر حماقت محسوس گشتی شب تارکی از روز روشنتر نمودی. و در تقریر آنکه آدمی مرکب است از صورت و معنی و شیطانی و رحمانی دمبدم از اندرونش حوران بهشت و دیوان دوزخ سر می‌کنند و روی مینمایند تا بر او کدام رک و صفت غالب است و بکدامین صورت مناسبتش بیشتر است. رغبت بدان کند تا قبله و معشوقش آن شود. لاجرم آخر کار عین آن گردد و بدان حشر شود

گر بدی نور اولیا پیدا
آسمان و زمین شدی رسوا
بنمودی عظیم خرد و حقیر
همچو موئی میان طشت خمیر
گفته ‌ اند ار خرد شدی پیدا
تیره گشتی چو لیل شمس سما
بنمودی عظیم تار و کثیف
پیش آن نور پاک صاف لطیف
ور حماقت چو تن عیان بودی
بر آن شب چو روز بنمودی
پیش آن بحر آسمان وزمین
هست مانند کفک خرد و مهین
چشم حس را مبر سوی معنی
محو حق شو گذر کن از دعوی
راه جان را بجان توان رفتن
کی توان با تن آنچنان رفتن
ملک معنی بدان که بیحد است
صورت آنرا حجاب و هم سد است
پر معنی گشا بهل پا را
ترک جا کن بجوی بیجا را
تا ببینی جمال معنی را
بگذاری خیال و دعوی را
هست معنی چو آفتاب سما
هست صورت حقیر همچو سها
هردو هستند با تو نیک نگر
که کدامین به است ای سرور
بهترین را گزین چو دانایان
تا نمانی شقی چو خودرایان
زین که داری چرا تو بیخبری
عمر را بی عوض همی سپری
خویشتن را بدان چه چیزی تو
خوار منشین که بس عزیزی تو
نور یزدان درون قالب تست
خنک آنکس گه نور حق را جست
خویشتن را بدید کان نورا ست
از لطافت اگرچه مستور است
هر که بشناخت خویش را نیکو
هم خدا را شناخت بی ریب او
سوی شیطان اگر همیپوئی
در حقیقت تو بیگمان اوئی
ور بعکس آرزوت رحمان است
آخر الامرجات رضوان است
مینمایند هر دمت ز درون
گاه نقشی عزیز و گاهی دون
گه نموده فرشته گه شیطان
گونه گونه گهی از این گه از آن
تا کدامین ترا شود مخ ت ار
حشر با او شوی در آخر کار
راه عصیان و راه طاعت را
چون که بنمود حق بتو پیدا
خواه رو سوی نور اهل نعیم
خواه رو سوی نار اهل جحیم
چون نداری ز اصل قوت این
که گزینی بعشق راه گزین
دامن اهل دل بگیر که تا
دهدت راه در سرای بقا
قوتت بخشد ار ضعیفی تو
زو شوی فربه ار نحیفی تو
دهدت دیده تا شوی بینا
بی کتابی ترا کند استا
نظرش کیمیای بی ریبی
زر شوی زو نماندت عیبی
بردت آن طرف که منزل اوست
بی حجابی نمایدت رخ دوست
صحبتش را گزین کزان صحبت
دل رنجور تو برد صحت

بخش ۱۲۵ - در بیان آنکه مرید راستین اوست که احوال و تقرب شیخ را که بخدا دارد ظاهراً و باطناً اکتساب کرده باشد و بمقامات شیخ رسیده، باعتبار ما کان او را مرید خوانند و الا در حقیقت عین شیخ باشد. این چنین مرید را تفضیل مینهیم بر اولیای گذشته نه هر مرید ناقص را که راه شیخ چنانکه حق آن است نبریده باشد و نرفته. در طلب سست بوده باشد و از رنجها گریخته و کاهلی ورزیده و بکلی خود را فدای حقناکرده و مرادهای نفس را گردن نازده، و نفس خود رادر جهاد ناکشته اوصاف حیوانی بر او غالب و ملکی مغلوب. اینچنین کس را بنام اگر مرید خوانند اسمی باشد بی مسمی فافهم.: زان مریدان صلاح دین بدیکبخش ۱۲۷ - در بیان آنکه لابد است که شیخ وسیلت گردد و رهبر، و بی‌شیخ ممکن نیست که کس به حق رسد و اگر ممکن بودی حق تعالی پیغامبران و مشایخ را نفرستادی و اگر نادراً کسی بی‌شیخ رسد، آنکه به واسطهٔ شیخ رسد کامل‌تر باشد، و دلیل بر این، شخصی هر روز خدای تعالی را چهل بار می‌دید و از سر مستی حال خود را به خلق می‌گفت. کاملی گفتش که اگر مردی برو ابایزید را یکبار ببین، او به جواب گفت که من خدای بایزید را هر روز چهل بار می‌بینم پیش ابایزید به چه روم ؟ او باز گفت که «اگر مردی یکبار بایزید را ببین» چون ماجرا دراز کشید آن شخص عزم ابایزید کرد. بایزید را معلوم شد. در بیشهٔ مهیب می‌گشت، از بیشه به استقبال آن طالب بیرون آمد. چون آن طالب ابایزید را بدید برنتافت، در حال بمرد. زیرا او خدا را به قدر قوت خود می‌دید. چون از آن قوت و مقام که بایزید می‌دید بر او تجلی کرد برنتافت، د رحال جان بداد. اکنون مقصود از بیشه فکر و علوم بایزید است که اگر از مقام خود بیرون نیامدی صد هزار سال آن طالب به علو و مرتبهٔ او نرسیدی. پس از مقام خود نزول کرد که کلموا الناس علی قدر عقولهم لاعلی قدر عقولکم، تا آن طالب او را تواند دیدن و فهم کردن هم توانست.: صحبت شیخ به ز طاعتهاست

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر بدی نور اولیا پیدا
آسمان و زمین شدی رسوا
هوش مصنوعی: اگر نور افرادی که به خدا نزدیک هستند آشکار شود، آسمان و زمین رسوا خواهند شد.
بنمودی عظیم خرد و حقیر
همچو موئی میان طشت خمیر
هوش مصنوعی: تو توانایی و بزرگی خود را به نمایش گذاشتی، اما در عین حال مانند یک مو که درون خمیر افتاده است، کوچک و ناچیز به نظر می‌رسی.
گفته ‌ اند ار خرد شدی پیدا
تیره گشتی چو لیل شمس سما
هوش مصنوعی: اگر درک و فهمی به دست آوری، به خاطر مشکلات و چالش‌های زندگی، ممکن است که مانند شب تاریک شوی و نور و روشنی را از دست بدهی.
بنمودی عظیم تار و کثیف
پیش آن نور پاک صاف لطیف
هوش مصنوعی: تو در برابر آن نور پاک، بزرگ و کثیف به نظر می‌رسیدی.
ور حماقت چو تن عیان بودی
بر آن شب چو روز بنمودی
هوش مصنوعی: اگر احمق بودن به وضوح ظاهر می‌شد، در آن شب تاریک مانند روز روشن می‌گشت.
پیش آن بحر آسمان وزمین
هست مانند کفک خرد و مهین
هوش مصنوعی: در برابر وسعت و عظمت آسمان و زمین، وجود ما همچون ذره‌ای کوچک و ناچیز است.
چشم حس را مبر سوی معنی
محو حق شو گذر کن از دعوی
هوش مصنوعی: به جای تمرکز بر حس و ظواهر، به درک عمیق و حقیقت روحانی بپرداز. از جدل و بحث‌های بی‌مورد فراتر برو و به حقیقت نگری برس.
راه جان را بجان توان رفتن
کی توان با تن آنچنان رفتن
هوش مصنوعی: برای رسیدن به حقیقت وجودی و روحانی، باید با دل و جان حرکت کرد، نه تنها با جسم و تن. چون حرکت واقعی تنها با عشق و اراده‌ی درونی ممکن است.
ملک معنی بدان که بیحد است
صورت آنرا حجاب و هم سد است
هوش مصنوعی: معنی عمیق و واقعی در زندگی و علم بی‌پایان است، اما ظواهر و شکل‌های ظاهری آن، مانع و محدودیتی برای درک کامل آن ایجاد می‌کنند.
پر معنی گشا بهل پا را
ترک جا کن بجوی بیجا را
هوش مصنوعی: برای موفقیت و پیشرفت، از مکان‌های محدود و تنگی که در آن هستی بیرون بیا و به دنبال فرصتی درست و مناسب بگرد.
تا ببینی جمال معنی را
بگذاری خیال و دعوی را
هوش مصنوعی: برای اینکه زیبایی حقیقت را مشاهده کنی، باید خیالات و ادعاهای خود را کنار بگذاری.
هست معنی چو آفتاب سما
هست صورت حقیر همچو سها
هوش مصنوعی: معنا مثل آفتاب است که شناخته شده و واضح است، اما ظاهر آن در مقایسه با عظمت و حقیقتش خیلی کوچک و ناچیز به نظر می‌رسد.
هردو هستند با تو نیک نگر
که کدامین به است ای سرور
هوش مصنوعی: به هر دو خوب دقت کن که کدامیک برای تو بهتر است، ای سرور.
بهترین را گزین چو دانایان
تا نمانی شقی چو خودرایان
هوش مصنوعی: بهترین گزینه‌ها را انتخاب کن مانند حکیمان، تا مانند کسانی که به خودرایی می‌پردازند، بدبخت نشوی.
زین که داری چرا تو بیخبری
عمر را بی عوض همی سپری
هوش مصنوعی: چرا از آنچه که داری بی‌خبر هستی؟ عمری را بی‌فایده و بی‌هیچ پاداشی می‌گذرانی.
خویشتن را بدان چه چیزی تو
خوار منشین که بس عزیزی تو
هوش مصنوعی: خودت را نسبت به آنچه که موجب حقارتت می‌شود، نازک‌دل و کوچک نشمار، زیرا تو ارزشمند و گران‌بهائی.
نور یزدان درون قالب تست
خنک آنکس گه نور حق را جست
هوش مصنوعی: نور خداوند در وجود تو وجود دارد، و شخصی آرام و خنک است که جستجوی نور حقیقت را در دل خود می‌کند.
خویشتن را بدید کان نورا ست
از لطافت اگرچه مستور است
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که انسان باید درون خود را ببیند و درک کند که نور و زیبایی وجودش از لطافتی ناشی می‌شود که ممکن است در ظاهر پنهان باشد. در واقع، زیبایی و روشنایی باطن هر فرد، حتی اگر به شدت خود را نشان ندهد، وجود دارد و شایسته است که به آن پرداخته شود.
هر که بشناخت خویش را نیکو
هم خدا را شناخت بی ریب او
هوش مصنوعی: هر کس که خود را به خوبی بشناسد، بدون شک خدا را نیز خواهد شناخت.
سوی شیطان اگر همیپوئی
در حقیقت تو بیگمان اوئی
هوش مصنوعی: اگر به سمت شیطان بروی، در واقع خودت هم بی‌تردید به او شبیه خواهی شد.
ور بعکس آرزوت رحمان است
آخر الامرجات رضوان است
هوش مصنوعی: اگر خواسته‌ات به طور معکوس پیش برود، خداوند رحمان است و در نهایت جایگاه نیکویی برای تو فراهم خواهد شد.
مینمایند هر دمت ز درون
گاه نقشی عزیز و گاهی دون
هوش مصنوعی: هر لحظه از درون تو تصویری به نمایش می‌آید که گاهی ارزشمند و گاهی کم‌ارزش است.
گه نموده فرشته گه شیطان
گونه گونه گهی از این گه از آن
هوش مصنوعی: گاهی انسان حالت فرشته‌ای دارد و گاهی به شیطان شباهت می‌یابد. برخی اوقات از این موقعیت به آن موقعیت می‌رود.
تا کدامین ترا شود مخ ت ار
حشر با او شوی در آخر کار
هوش مصنوعی: تا کی می‌خواهی با او معاشرت کنی و در پایان کار، به چه سرنوشتی دچار خواهی شد؟
راه عصیان و راه طاعت را
چون که بنمود حق بتو پیدا
هوش مصنوعی: خداوند راه نافرمانی و اطاعت را برای تو روشن کرد و مشخص نمود.
خواه رو سوی نور اهل نعیم
خواه رو سوی نار اهل جحیم
هوش مصنوعی: به سوی نور و خوشی‌های بهشتی برو یا به سوی آتش و عذاب جهنمی حرکت کن.
چون نداری ز اصل قوت این
که گزینی بعشق راه گزین
هوش مصنوعی: وقتی از قدرت اصلی برخوردار نیستی، نخواهی توانست راه عشق را به درستی انتخاب کنی.
دامن اهل دل بگیر که تا
دهدت راه در سرای بقا
هوش مصنوعی: دست به دامن افرادی بزن که دارای دل و ایمان هستند، زیرا آنها می‌توانند تو را به مسیر جاودانگی هدایت کنند.
قوتت بخشد ار ضعیفی تو
زو شوی فربه ار نحیفی تو
هوش مصنوعی: اگر ضعیف هستی، از او نیرو می‌گیری، و اگر لاغر هستی، از او چاق می‌شوی.
دهدت دیده تا شوی بینا
بی کتابی ترا کند استا
هوش مصنوعی: چشمانت را باز کن تا به حقیقت و واقعیت‌های زندگی پی ببری، بدون اینکه نیازی به کتاب‌ها داشته باشی.
نظرش کیمیای بی ریبی
زر شوی زو نماندت عیبی
هوش مصنوعی: اگر به نگاه او توجه کنی، دنیایی از خلوص و ارزشی ناب در تو ایجاد می‌شود، به‌گونه‌ای که هیچ نقصی از تو باقی نمی‌ماند.
بردت آن طرف که منزل اوست
بی حجابی نمایدت رخ دوست
هوش مصنوعی: تو را به آنجا بردند که محل زندگی اوست، و بی‌پرده و حجاب، چهره دوستت را به تو نشان می‌دهند.
صحبتش را گزین کزان صحبت
دل رنجور تو برد صحت
هوش مصنوعی: باید دقت کنی که با چه کسی گفتگو می‌کنی، زیرا صحبت‌های او می‌تواند به دل شکسته و رنج‌دیده‌ات آرامش ببخشد.