گنجور

بخش ۱۲۰ - در بیان آنکه دنیا لیل است و آخرت نهار. اهل دنیا مظهر لیل‌اند و اولیاء مظهر نهار و نهار یک چیز است گاه در مظهر می‌نماید و گاه بی مظهر. حق‌تعالی قیامت را یوم دین خواند، پس آخرت روز باشد زیرا در روزِ روشن، بد و نیک پیدا شود؛ دوزخی از بهشتی ممتاز گردد. انبیاء و اولیاء که مظهر نهاراند حکم نهار دارند که از وجود ایشان مؤمن از کافر و منکر از مقر ممتاز می‌شود. از وجود آدم، ابلیس از ملائکه جدا گشت و همچنین از وجود موسی، فرعون و اتباعش و از وجود ابراهیم، نمرود و اشیاعش و از وجود مصطفی، ابوجهل و ابولهب و جنس ایشان. دنیا و اهل دنیا لیل‌اند. لیل خواب آورد از آن سبب خلق درخوابِ غفلت غرقند که در لیل دنیااند. پس باید که به خاصیت، خوابشان گران باشد.

این جهان همچو لیل و آن چو نهار
این بوَد چون دی آن بوَد چو بهار
خواب غفلت از آن شده است گران
که میِ لیل بی حد است و کران
ساقیِ لیل خلق را ز شراب
آن چنان کرده است مست و خراب
که به صد بانگ بر نمی‌خیزند
و ز شقا خون خود همی‌ریزند
حالت مرگشان کند بیدار
از چنین بیهشی بد هشیار
لیل خواب آورد یقین همه را
در خور آرد گیاهها رمه را
آنکه در لیل باشد او بیدار
نفس او را ز خفتگان مشمار
مرگ را دیده است او پیشین
زندگی بایدت به وی بنشین
مرد عاشق اگرچه مخلوق است
جان او نور و سر فاروق است
صورت او قیامت کبری است
وان قیامت که آید آن صغری است
زین قیامت عطا و بخشش‌هاست
وان قیامت برای زجر و جزاست
این و آن یک بوَد چو نور خداست
این قیامت بدان کزان نه جداست
هر دو را خاصیت بود یکسان
هر دو اسرار را کنند عیان
هر دو هستند آفتاب منیر
نیک و بد را نموده بی تغییر
نقد با قلب پیش این خلقان
در شب تار می‌رود یکسان
چونکه شب رفت روز شد پیدا
قلب بیشک یقین شود رسوا
مصطفی روز بود چونکه عیان
گشت شد آشکار هر پنهان
نه که بوبکر شد عزیز و گزین ؟
نی ابوجهل گشت خوار و لعین ؟
همگان را چو روز شد معلوم
کاصل هستی بد او و این معدوم
این مسی بود و او سراسر زر
شبه بود این و او یگانه گهر
غیر بوجهل صد هزار دگر
همه چون او شدند اهل سقر
مؤمنان نیز صد هزار هزار
اهل جنت شدند ازان مختار
نیست این را نهایت و مبدا
سرّ این بشنوی ز من فردا
سرّ این آن بود که دانی تو
نیستی جسم جمله جانی تو
خُرد همچو قراضه ز آنی تو
که ندانسته‌ای که کانی تو
مغز نغزی! گذر ز نقش و ز پوست
تا ببینی که نیست غیر تو دوست
چشم بگشا و در نگر خود را
نیک را گیر و ترک کن بد را
زانکه نیک و بد است در تو روان
فرق کن هر دو را و نیک بدان
اصل این هر دو از کجاست ببین
هر یکی را ز اصل خود بگزین
تا یقینم شود که دیده‌وری
از بد و نیک جمله باخبری
تو نئی از کنون بُدی ز قدیم
با خدا دائماً جلیس و ندیم
هم سوی حق نگر به خود منگر
هیچ مگسل از آن جنابْ نظر
تا بدانم که روی خود دیدی
زان صفاتت که بُد نگردیدی

بخش ۱۱۹ - در بیان آنکه اگر عالم اولیا ظاهر گشتی. کفر و ایمان یکسان شدی و اگر کسی را خلاف آید که پیغامبر خود را بهمه نمود ابوجهل با ابوذر چرا یکسان نشد، گوئیم که آن نمودن بقابلان بود زیرا وجود نبی همچون آفتاب است که بر بدو نیک تابان است، خوب را از زشت ممتاز میکند چنانکه در قیامت بدو نیک پیدا شود که یوم تبیض وجوه و تسود وجوه. اما در دنیا پنهان‌اند از آنکه دنیا شب است و آخرت روز همه چیز در شب پنهان باشد و بروز ظاهر شود. پس نمودن آن است که آفتاب بسنگ لعل مینماید و او را گوهر باقیمت میکند، اما باقیان را باین وجه مینماید که سنگ را از لعل میشناسد و شبه را از گوهر، آن نمودن بمقبولان باشد نه بمردودان.: گر نمودی یکی بخلقان روبخش ۱۲۱ - در بیان آنکه نور انبیاء و اولیاء و مؤمنان قدیم است و قایم به خدا. حدوث و عدد در صورت ایشان باشد نه در معنی‌شان. از اینرو می‌فرماید پیغامبر علیه السلام که « کنت نبیاً و آدم بین الماء و الطین »  و از آن سبب یک نفس‌اند که همه زنده به نور حق‌اند چون نظر به نور ایشان کنی جمله را یک بینی و اگر به صورتشان نگری متعدد نماید همچنانکه آفتاب در صد هزار خانه می‌تابد خانه‌ها متعدداند اما نور یکی است از این جهت مصطفی صلوات اللّه علیه مؤمنان را نفس واحد خواند که آن یگانگی مخصوص بدیشان است، باقی همه متعدداند ظاهراً و باطناً. مثلا هر کس را در خانه‌ی خود چراغی هست از مُردنِ چراغِ یکی، خانه‌ی دیگری تاریک نشود. زیرا هر یکی جدا چراغی دارند. الا چراغ خانه‌ی مؤمنان چون آفتاب است که اگر غروب کند یا منکسف گردد همه خانه‌ها تاریک شوند و در تقریر آنکه هر که مدح اولیا می‌کند در حقیقت مداح خویشتن است چنانکه مولانا قدسنا اللّه بسره العزیز می‌فرماید: « مادح خورشید مداح خود است

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این جهان همچو لیل و آن چو نهار
این بوَد چون دی آن بوَد چو بهار
هوش مصنوعی: این دنیا شبیه به شب است و آن دنیا مانند روز. این حالت شبیه به روزها و شب‌های ن گذشته است و آن حالت، شبیه به بهار است.
خواب غفلت از آن شده است گران
که میِ لیل بی حد است و کران
هوش مصنوعی: خواب غفلت به شدت سنگین شده است زیرا شراب شب به اندازه‌ای زیاد و بی‌حد و مرز است.
ساقیِ لیل خلق را ز شراب
آن چنان کرده است مست و خراب
هوش مصنوعی: ساقی شب، مردم را با شراب چنان مست و خراب کرده است که هیچ راهی برای کنترل خود ندارند.
که به صد بانگ بر نمی‌خیزند
و ز شقا خون خود همی‌ریزند
هوش مصنوعی: برخی افراد با وجود صدای بلند و فراخوانی که به گوش می‌رسد، به هیچ‌وجه برنمی‌خیزند و حتی از روی سختی و رنجی که می‌کشند، دست کم از خون دل خود مایه می‌گذارند.
حالت مرگشان کند بیدار
از چنین بیهشی بد هشیار
هوش مصنوعی: مرگشان آنچنان حالتی دارد که می‌تواند آن‌ها را از این غفلت و بی‌خبری بیدار کند و به هوش بیاورد.
لیل خواب آورد یقین همه را
در خور آرد گیاهها رمه را
هوش مصنوعی: شب خواب را به همه هدیه می‌دهد و گیاه‌ها به گوسفندها غذا می‌دهند.
آنکه در لیل باشد او بیدار
نفس او را ز خفتگان مشمار
هوش مصنوعی: کسی که در شب بیدار است، باید به حال او توجه کرد و او را از خواب‌رفتگان ندانست.
مرگ را دیده است او پیشین
زندگی بایدت به وی بنشین
هوش مصنوعی: او مرگ را دیده و می‌گوید که باید از زندگی پیشین‌ات بنشینی و در برابر آن بایستی.
مرد عاشق اگرچه مخلوق است
جان او نور و سر فاروق است
هوش مصنوعی: مرد عاشق هر چند که موجودی است در این دنیا، اما روح او مانند نوری درخشان و هوشیار است.
صورت او قیامت کبری است
وان قیامت که آید آن صغری است
هوش مصنوعی: چهره او همچون روز قیامت بزرگ و عظیم است، در حالی که قیامت کوچک‌تر از آن، زمانی است که در زندگی‌ام با او روبرو می‌شوم.
زین قیامت عطا و بخشش‌هاست
وان قیامت برای زجر و جزاست
هوش مصنوعی: این دنیای ما پر از نعمت‌ها و بخشش‌هاست، اما در جهان دیگر ممکن است عذاب و کیفر وجود داشته باشد.
این و آن یک بوَد چو نور خداست
این قیامت بدان کزان نه جداست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که همه چیز در حقیقت یکسان است و مانند نور خداوندی است که همه‌جا را فراگرفته و وجود فردی یا جداگانه‌ای ندارد. قیامت یا روز حساب، نتیجه‌ای است که از این حقیقت نشأت می‌گیرد و در جایی جدا از آن نمی‌توان یافت.
هر دو را خاصیت بود یکسان
هر دو اسرار را کنند عیان
هوش مصنوعی: هر دو دارای ویژگی‌های مشابه‌ای هستند و می‌توانند رازها را آشکار کنند.
هر دو هستند آفتاب منیر
نیک و بد را نموده بی تغییر
هوش مصنوعی: هر دو خوبی و بدی مانند دو خورشید در زندگی من هستند و بدون هیچ تغییری، هر دو را به خوبی روشن می‌کنند.
نقد با قلب پیش این خلقان
در شب تار می‌رود یکسان
هوش مصنوعی: نقد از دل با این مردم در شب تار به یک شکل حرکت می‌کند.
چونکه شب رفت روز شد پیدا
قلب بیشک یقین شود رسوا
هوش مصنوعی: وقتی شب تمام می‌شود و روز روشن می‌شود، قلب انسان بی‌شک در معرض حقیقت و واقعیت قرار می‌گیرد و آشکار می‌شود.
مصطفی روز بود چونکه عیان
گشت شد آشکار هر پنهان
هوش مصنوعی: زمانی که مصطفی (پیامبر اسلام) به دنیا آمد، نور وجود او همچون روز روشن شد و هر چیزی که پنهان بود، به وضوح آشکار شد.
نه که بوبکر شد عزیز و گزین ؟
نی ابوجهل گشت خوار و لعین ؟
هوش مصنوعی: آیا واقعاً ابوبکر به مقام عزیز و محبوب رسید؟ آیا ابوجهل واقعاً ذلیل و خوار شد؟
همگان را چو روز شد معلوم
کاصل هستی بد او و این معدوم
هوش مصنوعی: وقتی روز روشن می‌شود، همه متوجه می‌شوند که وجود واقعی متعلق به اوست و این جهان مادی تنها چیزی زودگذر و بی‌ارزش است.
این مسی بود و او سراسر زر
شبه بود این و او یگانه گهر
هوش مصنوعی: این مس، در مقابل او که تماماً از طلاست، قرار دارد و او تنها گوهری بی‌نظیر است.
غیر بوجهل صد هزار دگر
همه چون او شدند اهل سقر
هوش مصنوعی: جز این نادان، صد هزار نفر دیگر هم مثل او به دوزخ خواهند رفت.
مؤمنان نیز صد هزار هزار
اهل جنت شدند ازان مختار
هوش مصنوعی: مؤمنان به تعداد فراوانی به بهشت رفتند به خاطر آن مختار.
نیست این را نهایت و مبدا
سرّ این بشنوی ز من فردا
هوش مصنوعی: این موضوع نه آغاز دارد و نه پایان. راز آن را فردا از من خواهی شنید.
سرّ این آن بود که دانی تو
نیستی جسم جمله جانی تو
هوش مصنوعی: راز این ماجرا این است که تو نمی‌دانی که جسم تو تنها قالبی است و حقیقت تو، جان توست که در آن وجود دارد.
خُرد همچو قراضه ز آنی تو
که ندانسته‌ای که کانی تو
هوش مصنوعی: تو مانند تکه‌ای ریز و بی‌ارزش هستی از آنچه که نمی‌دانی، که واقعاً چه ارزش و حقیقتی در وجود تو نهفته است.
مغز نغزی! گذر ز نقش و ز پوست
تا ببینی که نیست غیر تو دوست
هوش مصنوعی: ای انسان باهوش! از ظاهر و شکل بیرونی بگذر تا ببینی که جز خودت هیچ دوستی وجود ندارد.
چشم بگشا و در نگر خود را
نیک را گیر و ترک کن بد را
هوش مصنوعی: با چشمانت باز ببین و خودت را درست بشناس و چیزهای بد را کنار بگذار.
زانکه نیک و بد است در تو روان
فرق کن هر دو را و نیک بدان
هوش مصنوعی: از آن‌جا که خوبی و بدی در وجود تو در حال جریان است، باید هر یک را از دیگری تشخیص بدهی و نیک را بشناسی.
اصل این هر دو از کجاست ببین
هر یکی را ز اصل خود بگزین
هوش مصنوعی: به سرچشمه و منبع هر یک از این دو نگاه کن و از ریشه و اصل خود، یکی را انتخاب کن.
تا یقینم شود که دیده‌وری
از بد و نیک جمله باخبری
هوش مصنوعی: تا زمانی که مطمئن شوم که تو از همه خوبی‌ها و بدی‌ها آگاه هستی.
تو نئی از کنون بُدی ز قدیم
با خدا دائماً جلیس و ندیم
هوش مصنوعی: تو از حالا نیستی، بلکه همیشه با خدا بودی و در کنار او قرار داشتی.
هم سوی حق نگر به خود منگر
هیچ مگسل از آن جنابْ نظر
هوش مصنوعی: به حق بنگر و به خودت ننگر، هیچ چیزی از آن موجود والا را از دست نده.
تا بدانم که روی خود دیدی
زان صفاتت که بُد نگردیدی
هوش مصنوعی: تا بفهمم که آیا زیبایی‌ها و ویژگی‌های تو باعث شده‌اند که تغییر کنی و از حالت طبیعی خود خارج نشوی.