گنجور

بخش ۱۱۴ - در بیان آنکه خوشی‌های دنیا که درمان می‌نماید در حقیقت درد است، و شیرینی‌اش تلخ است و خوبی‌اش زشت. ناری است نه نوری، لاجرم به دوزخ می‌برد که اصل اوست که کُلُّ شَیْءٍ یَرْجِعُ اِلَی اَصْلِهِ. و در تقریر آنکه اولیا را مقام نه دوزخ است و نه بهشت چنانکه می‌فرماید فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ. اگر کسی که نزد پادشاهی رود برای سود خود از پادشاه امیری و منصب طلبد پادشاه را برای خیر خود دوستدار باشد نه برای نفس پادشاه. به خلاف کسی که عاشق شاهدی شود از او مال نطلبد بلکه مال خود را فدای او کند. غرض او از شاهد شاهد باشد نه خیر او. پس زاهدان از ترس دوزخ و سود بهشت خدا را می‌پرستند و اولیاء به عکس ایشان خدا را برای خدا می‌پرستند و در بیان آنکه هرکه تن را نکشت و زبون نکرد آخر کار علف دوزخ شود. آدمی در حقیقت جان است و خود را تن پنداشته است چنانکه سنایی فرموده است. «تو جانی و انگاشتستی که جسمی---- تو آبی و پنداشتستی سبویی». خودی اصل را گذاشته است و تن بیگانه را که دشمن است و از او خواهد جدا شدن روز و شب می‌پرورد و خود را بینوا و گرسنه و برهنه می‌دارد.

نوش شهوت بدان که پر نیش است
مرهمش سر به‌سر همه ریش است
لذت و ذوق این جهان نار است
می‌نماید چو گل ولی خار است
هچو دام است و دانه این عالم
زیر هر شادیش نهان صد غم
پی دانه چو مرغ اندر دام
گر نهی گام بکشدت ناکام
خوبی این جهان فریبنده است
زان سبب کافرش ز جان بنده است
هر که‌را عقل عاقبت‌بین است
زو گریزش همیشه آیین است
ترک حالی گزید بهر مال
مال بگذاشت از برای منال
خنک آنکس که رنج در دنیا
می‌کشد بهر راحت عقبی
ذوق دنیا کُشنده همچو وباست
غم و شادی او نثار هباست
جِدّ و هَزلش ز فایده خالی است
همچو ماضیَش دان گرچه حالی است
عمر کان نیست با خدا مصروف
ضایع است، آخِرَت شود مکشوف
گرچه دادی ز دست از غفلت
فوت گشت از تو آنچنان دولت
گر در آن عمر طاعتت بودی،
بهر عقبی زراعتت بودی؛
گشتیی ز اغنیا به گاهِ نشور
در بهشت اندرون، خوش و مسرور
نی روایت ز شاه مغفرت است؟
کاین جهان کشتزار آخرت است
هرچه امروز کاشتی فردا
از بد و نیک بدروی آنجا
چون نکشتی چه بدروی؟ ای ضال
بعدِ مرگت چگونه باشد حال؟
چون کند روز حشر عرض احوال
چه جوابت بود به وقت سؤال؟
بد عمل را بود عذاب جزا
تا ابد دوزخش شود مأوی
صالحی کاو نماز و طاعت کِشت
بود او را مقام صدر بهشت
وانکه او مُرد از خودی اینجا
زین دو بیرون بود مقام او را
فارغ از دوزخ و بهشت بود
آنِ حق است و هم به حق گرود
بی سر و پای سوی حق پوید
چون از او غیر او نمی‌جوید
بندگان را بود ز شاه ادرار
سرکشان را چو دزد باشد دار
بنده چون مُرد از خود ای آگاه
تا ابد زنده باشد او از شاه
در نمکسار چون فتاد بشر
شد نمک، رَست او ز خیر و ز شرّ
اندر او یک رگ از خودیش نماند
نیکیش رفت و هم بدیش نماند
از قدم تا به فرق گشت نمک
گر ز من نیست باورت تو نمک(؟)
مات من نفسه و منه نبت
ما سوی حبه مضی و کبت
اثر الامر ابدل المأمور
کیف یبقی الظلام عند النور
اثر الامر ابدل العدما
منه ابدی الوجود والامما
امره هکذا علی الموجود
ینتفی وفق ما هو الموعود
لهب الصد منذ احرقنی
غیر وجه الحبیب فی فنی
انامت و وجهه باقی
هو بعدی لنفسه ساقی
لیس فی الدار غیره دیار
ما یری من وجوده آثار
هکذا الواصلون فی المعنی
منهم الحق یدعی الدعوی
همچنین اولیا در آن دریا
پاک گشتند جمله از من و ما
دان که جان است قابل تبدیل
زیت شد قوت نور در قندیل
قابل وحی جان بود نی تن
پیش بحرش سبوی تن بشکن
شاد آن کس که روی جان را دید
از تن دشمن مرید برید
یافت خود را و دید کاو جان است
تن چو حیوان برای قربان است
هرکه کردش به امر حق قربان
وحی او گشت بی‌گمان قرآن
هرکه تن را نکشت تن کشدش
سوی دوزخ چو کافران کشدش
چون تو جانی چرا ز تن گویی؟
هر دم از چه مراد او جویی؟
چرب و شیرین نهی به پیش عدو
تا شود همچو خرس آن سگ‌خو
یار خود را به یک جوی نخری
یار را ده طعام، اگر نه خری!
یار را حکمت است و علم طعام
غیر آن پیش اوست دانه و دام
قوُت هر چیز جنس او باید
تا از آن قوُت قوّت افزاید
از تن و از غذای تن بگذر
چون که جانی غذای جان می‌خور
آب صافی، مگو سبویم من
می نابی، مگو کدویم من
عشقبازی به دوست کن نه به پوست
هرکه معکوس کرد کافر اوست
هرکه به اصل رفت اصلش دان
تن کجا ره برد به عالم جان؟
جان ز پاکی است سوی پاک رود
تن چو خاکی است هم به خاک رود
فرع هر چیز سوی اصل رود
تنِ خر چون مسیح جان نشود
لایق زر زر است نی مسِ دون
شو مَلَک تا روی تو بر گردون
دیو را نیست راه سوی فلک
مگر آن کاو گرفت خوی ملک
پاک شو تا روی بر پاکان
منشین در حدث چو بی‌باکان

بخش ۱۱۳ - در تفسیر این آیت که ائتیا طوعاً او کرهاً، و در معنی وان من شیئی الا یسبح بحمده: طرح این را خدای در قرآنبخش ۱۱۵ - در بیان آن که پاکی باطن را آبَش شیخ است. لابد که ناپاک از آب پاک شود. حرفت‌ها و صنعت‌ها که کمترین چیزهاست بی استادی و معلّمی حاصل نمی‌شود، شناخت خدای تعالی که مشکل‌ترین و عزیزترین کارهاست و بالای آن چیزی نیست از خود کی می‌توان بدان رسیدن؟ حق تعالی برای آن کار نیز معلمان پیدا کرد و آن انبیاء و اولیاء‌اند علیهم‌السّلام بی حضرت ایشان آن کار به کس میسّر نشود. آنکه بی استاد دانست نادر است و بر نادر حکم نیست و هم آن نادر برای آن است که خلق دیگر از او بیاموزند و چون آموختند و به مراد رسیدند، چه از غیب و چه از استاد. باز نباید گفتن به مرید واصل که از آن شیخ که تو یافتی من نیز بروم و از او طلب دارم از تو قبول نمی‌کنم. همچنان که نشاید گفتن که من از پیغمبر و یا از شیخ نمی‌ستانم بروم از آنجا بطلبم که ایشان یافتند. از این اندیشه آدمی کافر شود زیرا این همان است، مثالش چنان باشد که شخصی چراغی افروخته باشد دیگری هم که طالب چراغ باشد گوید که من از این چراغ نمی‌افروزم چراغ خود را بروم از آنجا بیفروزم که تو افروخته‌ای، این سخن نه موجب مضحکه باشد؟: شیخ، پاکت کند بگیر او را

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نوش شهوت بدان که پر نیش است
مرهمش سر به‌سر همه ریش است
هوش مصنوعی: نوشیدن لذت و خوشی به اندازه‌ای که آدم را غرق در تمایلاتش می‌کند، در واقع به مانند زهر و آسیب‌های زیادی دارد و این لذت‌ها در نهایت به زخم‌های عمیق و پایدار بر روی دل و روح انسان منجر می‌شوند.
لذت و ذوق این جهان نار است
می‌نماید چو گل ولی خار است
هوش مصنوعی: لذت و خوشی‌های این دنیا ظاهراً مانند گل جذاب و زیبا به نظر می‌رسند، اما در واقعیت، مانند خارها دردناک و زودگذر هستند.
هچو دام است و دانه این عالم
زیر هر شادیش نهان صد غم
هوش مصنوعی: این دنیا مانند دام و تله‌ای است که در زیر هر شادی و خوشحالی، پنهان شده‌اند غم‌ها و نگرانی‌ها.
پی دانه چو مرغ اندر دام
گر نهی گام بکشدت ناکام
هوش مصنوعی: اگر مانند مرغی در جستجوی دانه به دام بیفتی، هر قدمی که برداری تو را به ناکامی نزدیک‌تر خواهد کرد.
خوبی این جهان فریبنده است
زان سبب کافرش ز جان بنده است
هوش مصنوعی: این دنیا به ظاهر خوب و جذاب به نظر می‌رسد، اما همین جذابیت باعث می‌شود که انسان‌ها به طرز ناازمونی به آن وابسته شوند و از حقیقت وجودی خود غافل شوند.
هر که‌را عقل عاقبت‌بین است
زو گریزش همیشه آیین است
هوش مصنوعی: هر کسی که عقلش به دوراندیشی و آینده‌نگری دست یابد، همواره باید از افرادی که نمی‌فهمند و به عواقب کارهایشان فکر نمی‌کنند دوری کند.
ترک حالی گزید بهر مال
مال بگذاشت از برای منال
هوش مصنوعی: او به خاطر پول و ثروت، حال خوبش را رها کرد و به دنبال زندگی آسوده‌تری رفت.
خنک آنکس که رنج در دنیا
می‌کشد بهر راحت عقبی
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که در این دنیا سختی می‌کشد تا در آخرت راحتی داشته باشد.
ذوق دنیا کُشنده همچو وباست
غم و شادی او نثار هباست
هوش مصنوعی: لذت‌های دنیوی به اندازه‌ی وبا خطرناک و کشنده هستند، و غم و شادی ناشی از آن‌ها به سرعت می‌گذرد و بی‌ارزش است.
جِدّ و هَزلش ز فایده خالی است
همچو ماضیَش دان گرچه حالی است
هوش مصنوعی: جدیت و شوخی او هیچ فایده‌ای ندارد، مانند گذشته‌اش است، هرچند که در حال حاضر به‌نظر می‌رسد.
عمر کان نیست با خدا مصروف
ضایع است، آخِرَت شود مکشوف
هوش مصنوعی: عمر آدمی اگر در راه خدا صرف نشود، هدر رفته است و در نهایت سرنوشت او نمایان خواهد شد.
گرچه دادی ز دست از غفلت
فوت گشت از تو آنچنان دولت
هوش مصنوعی: هرچند به خاطر غفلت، فرصتی را از دست دادی، اما بدان که آن نعمت بزرگ به کلی از تو رفته است.
گر در آن عمر طاعتت بودی،
بهر عقبی زراعتت بودی؛
هوش مصنوعی: اگر در عمرت به عبادت پرداخته بودی، برای سرانجام زندگیت به کسب ثواب و خوبی‌ها پرداخته بودی.
گشتیی ز اغنیا به گاهِ نشور
در بهشت اندرون، خوش و مسرور
هوش مصنوعی: در روز قیامت، گروهی از ثروتمندان در بهشت گرد هم می‌آیند و با خوشحالی و شادمانی زندگی می‌کنند.
نی روایت ز شاه مغفرت است؟
کاین جهان کشتزار آخرت است
هوش مصنوعی: آیا داستانی از پادشاه بخشنده وجود دارد؟ زیرا این جهان، مزرعه‌ای برای زندگی پس از مرگ است.
هرچه امروز کاشتی فردا
از بد و نیک بدروی آنجا
هوش مصنوعی: هر چیزی که امروز انجام بدهی، چه خوب و چه بد، نتیجه‌اش را فردا مشاهده خواهی کرد.
چون نکشتی چه بدروی؟ ای ضال
بعدِ مرگت چگونه باشد حال؟
هوش مصنوعی: چرا وقتی که تو چیزی نکاری، انتظار خوبی از آن داری؟ ای گمراه، بعد از مرگت حال و روزت چگونه خواهد بود؟
چون کند روز حشر عرض احوال
چه جوابت بود به وقت سؤال؟
هوش مصنوعی: روز قیامت که فرا برسد و اعمال و رفتار ما مورد پرسش قرار گیرد، چه پاسخی خواهیم داشت و چگونه به سوالات مطرح شده پاسخ خواهیم داد؟
بد عمل را بود عذاب جزا
تا ابد دوزخش شود مأوی
هوش مصنوعی: عمل نادرست عواقب بدی دارد و فرد را به عذابی دائمی دچار می‌کند که جایی برای آرامش او نخواهد بود.
صالحی کاو نماز و طاعت کِشت
بود او را مقام صدر بهشت
هوش مصنوعی: شخص نیکوکاری که در نماز و عبادت کوشید، او را به جایگاه رفیع در بهشت رساندند.
وانکه او مُرد از خودی اینجا
زین دو بیرون بود مقام او را
هوش مصنوعی: کسی که از خودگذشتگی کرده و از دنیای مادی رها شده است، در واقع از این دنیا خارج شده و مقام والایی یافته است.
فارغ از دوزخ و بهشت بود
آنِ حق است و هم به حق گرود
هوش مصنوعی: آنچه در حقیقت و در باطن وجود دارد، نه به عذاب جهنم وابسته است و نه به پاداش بهشت، بلکه به حق و حقیقت مرتبط است.
بی سر و پای سوی حق پوید
چون از او غیر او نمی‌جوید
هوش مصنوعی: کسی که تمام توجهش به حق باشد، بدون هیچ حاشیه‌ای به سمت او حرکت می‌کند، زیرا او هیچ چیزی جز حق را نمی‌طلبد.
بندگان را بود ز شاه ادرار
سرکشان را چو دزد باشد دار
هوش مصنوعی: بندگانی که به شاه وابسته‌اند، از او به قدر حمایت و کمک برخوردارند، اما کسانی که در مسیر نافرمانی و سرکشی حرکت می‌کنند، مانند دزدان، گرفتار عواقب سختی خواهند شد.
بنده چون مُرد از خود ای آگاه
تا ابد زنده باشد او از شاه
هوش مصنوعی: وقتی بنده‌ای از دنیا برود، ای دانا، او تا ابد زنده خواهد بود و این زندگی همواره به خاطر شاه است.
در نمکسار چون فتاد بشر
شد نمک، رَست او ز خیر و ز شرّ
هوش مصنوعی: وقتی انسان در نمکزار فرود آمد، نمک بر او تأثیر گذاشت و او از خوب و بد رهایی یافت.
اندر او یک رگ از خودیش نماند
نیکیش رفت و هم بدیش نماند
هوش مصنوعی: در او هیچ نشانی از خود باقی نماند، نه خوبی‌اش و نه بدی‌اش.
از قدم تا به فرق گشت نمک
گر ز من نیست باورت تو نمک(؟)
هوش مصنوعی: هر جا که قدم می‌زنم تا بالای سرم، بوی نمک را حس می‌کنم. اگر به من اعتماد نداری، پس این نمک از من نیست.
مات من نفسه و منه نبت
ما سوی حبه مضی و کبت
هوش مصنوعی: وجود من تحت تأثیر وجود اوست و هر آنچه که غیر از اوست، در گذر است و از بین می‌رود.
اثر الامر ابدل المأمور
کیف یبقی الظلام عند النور
هوش مصنوعی: اگر کسی عملش را تغییر دهد، چطور می‌تواند در حضور نور، همچنان در تاریکی باقی بماند؟
اثر الامر ابدل العدما
منه ابدی الوجود والامما
هوش مصنوعی: اثر انسان، وجودی را که در ابتدا هیچ بود، به وجود آورد و آنچه نبود، به هستی آورد.
امره هکذا علی الموجود
ینتفی وفق ما هو الموعود
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وجود هر چیزی تحت شرایط خاصی، ممکن است از بین برود یا حذف شود، بر اساس وعده‌ای که داده شده است. به عبارت دیگر، وضعیت موجود، به آنچه که پیش‌بینی یا وعده داده شده، وابسته است و می‌تواند تغییر کند.
لهب الصد منذ احرقنی
غیر وجه الحبیب فی فنی
هوش مصنوعی: لهیب عشق من از زمانی شروع شد که غیر از چهره محبوبم در عالم وجودم مرا سوزاند.
انامت و وجهه باقی
هو بعدی لنفسه ساقی
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی اشاره دارد به ماندگاری و زیبایی ظاهری یا شخصیت فرد. به این معنا که وجود و چهره‌ات همیشه باقی و درخشان است، و این ویژگی‌ها به خودی خود، شخص را به سمت خود می‌کشند و جذاب می‌کنند.
لیس فی الدار غیره دیار
ما یری من وجوده آثار
هوش مصنوعی: در این خانه جز او هیچ نیست، تمام نشانه‌ها و آثار وجود او را می‌بینیم.
هکذا الواصلون فی المعنی
منهم الحق یدعی الدعوی
هوش مصنوعی: کسانی که به حقیقت نزدیک‌اند، در معنی و مفهوم به یکدیگر مرتبطند و از حق و حقیقت دفاع می‌کنند.
همچنین اولیا در آن دریا
پاک گشتند جمله از من و ما
هوش مصنوعی: در آن دریا، اولیا تمام تعلقات و خودخواهی‌های خود را رها کردند و به پاکی و حقیقت رسیدند.
دان که جان است قابل تبدیل
زیت شد قوت نور در قندیل
هوش مصنوعی: بدان که جان انسان قابلیت تغییر و دگرگونی دارد، همان‌طور که نور در چراغ، قدرت خود را به وجود می‌آورد.
قابل وحی جان بود نی تن
پیش بحرش سبوی تن بشکن
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که روح و جان انسان از آنچه که در ظاهر و جسم او وجود دارد، ارزش و اهمیت بیشتری دارد. بنابراین باید به خود واقعی و معنوی خود توجه کرد و از قید و بندهای دنیوی و مادی رها شد تا به دستاوردهای بالاتر دست یابیم.
شاد آن کس که روی جان را دید
از تن دشمن مرید برید
هوش مصنوعی: شخصی که توانسته است از دلبستگی‌های دنیوی و مادی دست بردارد و به درک عمیق‌تری از زندگی و حقیقت وجود برسد، شادمان و خوشبخت است. او می‌تواند از مشکلات و دشمنی‌ها عبور کند و به آرامش درونی دست یابد.
یافت خود را و دید کاو جان است
تن چو حیوان برای قربان است
هوش مصنوعی: انسان وجود واقعی خود را شناخت و متوجه شد که روح اوست که در بدن زندگی می‌کند، این بدن مانند حیوانی است که تنها برای قربانی شدن به کار می‌رود.
هرکه کردش به امر حق قربان
وحی او گشت بی‌گمان قرآن
هوش مصنوعی: هر کسی که در پی فرمان خداوند باشد، قطعاً به رحمت و الهام قرآن دست می‌یابد و در حقیقت قربانی راه حق می‌شود.
هرکه تن را نکشت تن کشدش
سوی دوزخ چو کافران کشدش
هوش مصنوعی: هر کسی که خود را مهار نکند و بر نفس خود غلبه نکند، سرانجام به سوی عذاب و بدی خواهد رفت، همان‌طور که کافران به عذاب دچار می‌شوند.
چون تو جانی چرا ز تن گویی؟
هر دم از چه مراد او جویی؟
هوش مصنوعی: آنگاه که تو به عنوان جان و روح وجود داری، چرا به تن و جسم خود اشاره می‌کنی؟ هر لحظه از چه هدفی در پی او هستی؟
چرب و شیرین نهی به پیش عدو
تا شود همچو خرس آن سگ‌خو
هوش مصنوعی: اگر به دشمن خود ناز و نعمت بدهی و او را فریب بدهی، ممکن است به سرنوشتی شبیه به خرس دچار شود که خود را در خطر می‌بیند. آن سگ، که تحت تأثیر لحن و رفتار تو قرار گرفته، ممکن است به هم‌دردی یا عدم اعتمادی نسبت به تو دچار شود.
یار خود را به یک جوی نخری
یار را ده طعام، اگر نه خری!
هوش مصنوعی: در این بیت بیان شده است که اگر کسی رابطه‌ای با محبوب یا یار خود دارد، باید او را به ارزش و اهمیت بالایی در نظر بگیرد و برایش وقت و محبت بگذارد. در غیر این صورت، این دوستی و محبت ارزشی نخواهد داشت و به نوعی به خرید و فروش شبیه می‌شود که بی‌معناست. در واقع تأکید بر تلاش و توجه به عزیزان است.
یار را حکمت است و علم طعام
غیر آن پیش اوست دانه و دام
هوش مصنوعی: دوست من دانش و حکمت دارد و بر روی موضوعات دیگر نگاهی ندارد، برای او فقط دانه و دام اهمیت دارد.
قوُت هر چیز جنس او باید
تا از آن قوُت قوّت افزاید
هوش مصنوعی: هر چیزی برای اینکه بتواند قدرتش را افزایش دهد، نیاز دارد که از همان نوع و جنس خود باشد.
از تن و از غذای تن بگذر
چون که جانی غذای جان می‌خور
هوش مصنوعی: از نیازها و خواسته‌های جسمانی خود فراتر رو، زیرا روح و جان تو به غذایی از نوع دیگر نیاز دارد.
آب صافی، مگو سبویم من
می نابی، مگو کدویم من
هوش مصنوعی: من گلابی زلال و خالص هستم، نگو که من از ظرفی بی‌ارزش هستم.
عشقبازی به دوست کن نه به پوست
هرکه معکوس کرد کافر اوست
هوش مصنوعی: عشق و محبت را باید تنها نسبت به دوست و معشوق حقیقی ورزید نه نسبت به زیبایی ظاهری یا جسمی. هر کسی که فقط به چهره و ظاهر توجه کند و عشق را محدود به آن کند، در واقع از حقیقت محبت دور شده است و در باور او کافر به حساب می‌آید.
هرکه به اصل رفت اصلش دان
تن کجا ره برد به عالم جان؟
هوش مصنوعی: هر کس به ذات و حقیقت خود توجه کند، در واقع می‌داند که وجود واقعی او چیست و این شناخت چه تاثیری بر روح و جانش دارد.
جان ز پاکی است سوی پاک رود
تن چو خاکی است هم به خاک رود
هوش مصنوعی: روح انسان به سمت پاکی و صفا حرکت می‌کند، در حالی که جسم او چون خاک، نهایتاً به خاک باز می‌گردد.
فرع هر چیز سوی اصل رود
تنِ خر چون مسیح جان نشود
هوش مصنوعی: هر چیزی به اصل و ریشه‌اش برمی‌گردد، و بدن خر هرگز نمی‌تواند مانند جان مسیح باشد.
لایق زر زر است نی مسِ دون
شو مَلَک تا روی تو بر گردون
هوش مصنوعی: مناسب است که مخلوقی از جنس طلا و ارزشمند باشد، نه از مس بی‌ارزش. پس مانند فرشتگان، به شکل زیبا و با شان خود به جلوه‌گری بپرداز و بر آسمان بتاز.
دیو را نیست راه سوی فلک
مگر آن کاو گرفت خوی ملک
هوش مصنوعی: دیو نمی‌تواند به آسمان برود، مگر اینکه خود را به صفات پادشاهی درآورد.
پاک شو تا روی بر پاکان
منشین در حدث چو بی‌باکان
هوش مصنوعی: برای اینکه در کنار افراد پاک و درستکار قرار بگیری، خود را از ناپاکی‌ها و آلودگی‌ها پاک کن. اگر در شرایط ناپاک و گناه وجود داشته باشی، مثل افرادی بی‌پروا خواهی بود.