بخش ۱۱۳ - در تفسیر این آیت که ائتیا طوعاً او کرهاً، و در معنی وان من شیئی الا یسبح بحمده
طرح این را خدای در قرآن
کرد تا تو پذیریش از جان
گفت ارض و سما و هرچه در اوست
از صغیرو کبیر و دشمن و دوست
از وحوش و طیور و هر حیوان
جمله اندر عبادت اند بدان
بازهم زین گروه آدمیان
که ندارند آخر و پایان
یک گره در نیاز و ذکر خدا
یک گره مانده از نماز جدا
یک گره دزد و ملحد و رهزن
یک گره در زنا ز مرد و ز زن
کار آنها زجان و دل طاعت
کا راینها گریز از راحت
طاعت یک گروه هست بطوع
طاعت یک بکره و قصدش طمع
نقشهای غریب کرد پدید
یک گره پاک و یک گروه پلید
رفته اندر فجور و فسق فرود
همچو شداد و بلعم و نمرود
اندر آن کار راسخ اند قوی
هر یکی در بدی امام و روی
قابلیت برفته از دلشان
هیچ پاکی نمانده در گلشان
حق چو خواهد که در سرای سپنج
باشد از خوب و زشت و راحت و رنج
کافر و دزد و خائن و غدار
مؤمن و صالح و نکو کردار
همه را نقش کرد بی پرگار
تا که باشند جمله زو بر کار
حکمت این چو هست دور از وهم
با تو گویم که گرددت این فهم
لیک ترسم که این دراز کشد
منتظر را ز انتظار کشد
خود خدایت بگوید از ره راز
در بسته کند بسوی تو باز
نافعت آن بد که حق گوید
وصل یابی چو حضرتش جوید
هر که دزدی و خائنی بگزید
کرد قصد گزیدگان چو یزید
بندگی خداست آن میدان
زانک ار او قایم است آن بجهان
لیک مقصود او نه بندگی است
نیتش حرص و طمع زندگی است
میستاند بغصب مال از خلق
تا نهد لقمۀ حرام بحلق
نیکوان با هزار رغبت و طوع
میکنند و بدان ز حرص و ز طمع
کرده آن از برای حق طاعت
جسته این از برای خود راحت
آن بود طایع این همیشه کره
این پر از رنج و آن ز ذوق شره
پس همه خلق از ولی و عدو
خاشع اند و بحق بودشان رو
زین سبب گفت جملۀ اشیا
از جماد و م وات و از احیا
از بدو نیک و از کژ و از راست
هر یکی بی زبان مسب ح ماست
ذاکران اند چار عنصر هم
هست از ما روانه شادی و غم
قبض و بسط از خداست رو برخوان
بی کنایت صریح در قرآن
همه حق است غیر حق خود کیست
همه را زوست در دو عالم زیست
از وفور ظهور پنهان است
در تن شخص این جهان جان است
در تن زنده نی که جان باشد
سر و پا ها ز جان روان باشد
تن بهانه است بین در او جان را
نگر از باد گرد گردان را
عاقل از گرد باد را بیند
بر دلش هیچ گرد ننشیند
همچنین اندر آسمان و زمین
هر کسی را که هست عقل مبین
خوش ببیند جمال رحمان را
همچنان کز تن بشر جان را
زان سبب بایزید این را گفت
چون در اسرار در معنی سفت
که ندیدم در این جهان چیزی
در زمین و در آسمان چیزی
که نبود اندران خدا پیدا
گشت چون آینه جهان بر ما
اینجهان آینه است و ما ناظر
ای خنک آنکه باشد او حاضر
صنع صانع از آن نمود ترا
تا شود صانعت در آن پیدا
هنر خود بدان نماید مرد
تا شناسی و دانیش ز آن کرد
برگزینیش از همه اقران
گوئیش مدح آشکار و نهان
از دل و جان شوی ورا طالب
سوی او میل تو شود غالب
همچنین حق نمود صنعت خود
تا ببینی ورا بچشم خرد
که ندارد بعلم همتائی
غیر او نیست شاه و مولائی
شودت هر زمان فزون حیرت
سر و پا گم کنی در این فکرت
دور گردی ز خلق چون مجنون
مست باشی همیشه چون ذوالنون
ناظر کارهای هو باشی
هر دمی جان و دل بر او پاشی
نی ز بیگانه گوئی و نز خویش
به ز نوشت نماید از وی نیش
ز خم جوئی کشی سر از مرهم
نشوی ا ز بلای او درهم
رنج او را بگنج ها ندهی
مس او را بکیمیا ندهی
غم او را خری بصد شادی
در خرابش رسی به آبادی
درد درمان بود ز درد مر م
درد افزای ای پسر هر دم
بخش ۱۱۲ - در بیان آنکه هر که ولی خداست راستین او را خودی نماند و پیش از مرگ ضروری که آن مرگ بیخبران و عوام است پیش عظمت خدای تعالی مرد و تمام نیست گشت، بامر موتوا قبل ان تموتوا از خدا هست شد زندگی یافت، اینچنین ذاتی نمیرد و تا ابد باقی باشد زیرا هستی مردارش در نمکلان وصال پاک گشت و سر بسر نمک شد همه عالم مرید چنین شیخ باشند اگر دانند و اگر ندانند زیرا خوشیهای عالم همه از پرتو اوست. همچنانکه زراندود هم از کان زر باشد هر که بزر اندود روی آرد از زرروی نگردانیده است بلکه روز و شب روی بزر دارد و ساجد و عابد زر است لیکن زر اینجا مستعار است عاقبت نخواهد ماندن پس خدای را بوجهی بندگی میکند که بخدا نرسد. بر این تقدیر معلوم میشود که همه عالم مرید شیخاند و بهر سوی که رو میکند بشیخ رو میکنند و شیخ را میپرستند الا خبر ندارند.: هر چه اندر جهان خوشت آیدبخش ۱۱۴ - در بیان آنکه خوشیهای دنیا که درمان مینماید در حقیقت درد است، و شیرینیاش تلخ است و خوبیاش زشت. ناری است نه نوری، لاجرم به دوزخ میبرد که اصل اوست که کُلُّ شَیْءٍ یَرْجِعُ اِلَی اَصْلِهِ. و در تقریر آنکه اولیا را مقام نه دوزخ است و نه بهشت چنانکه میفرماید فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ. اگر کسی که نزد پادشاهی رود برای سود خود از پادشاه امیری و منصب طلبد پادشاه را برای خیر خود دوستدار باشد نه برای نفس پادشاه. به خلاف کسی که عاشق شاهدی شود از او مال نطلبد بلکه مال خود را فدای او کند. غرض او از شاهد شاهد باشد نه خیر او. پس زاهدان از ترس دوزخ و سود بهشت خدا را میپرستند و اولیاء به عکس ایشان خدا را برای خدا میپرستند و در بیان آنکه هرکه تن را نکشت و زبون نکرد آخر کار علف دوزخ شود. آدمی در حقیقت جان است و خود را تن پنداشته است چنانکه سنایی فرموده است. «تو جانی و انگاشتستی که جسمی---- تو آبی و پنداشتستی سبویی». خودی اصل را گذاشته است و تن بیگانه را که دشمن است و از او خواهد جدا شدن روز و شب میپرورد و خود را بینوا و گرسنه و برهنه میدارد.: نوش شهوت بدان که پر نیش است
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
طرح این را خدای در قرآن
کرد تا تو پذیریش از جان
هوش مصنوعی: خداوند این موضوع را در قرآن مطرح کرده است تا تو با تمام وجود آن را بپذیری.
گفت ارض و سما و هرچه در اوست
از صغیرو کبیر و دشمن و دوست
هوش مصنوعی: این جمله به معنای آن است که زمین و آسمان و همه چیزهایی که در آنها وجود دارد، چه کوچک و چه بزرگ، چه دشمن و چه دوست، همگی در اختیار و تحت تأثیر خداوند هستند.
از وحوش و طیور و هر حیوان
جمله اندر عبادت اند بدان
هوش مصنوعی: تمام جانوران، از وحش و پرندگان گرفته تا دیگر حیوانات، در حال عبادت و پرستش خداوند هستند.
بازهم زین گروه آدمیان
که ندارند آخر و پایان
هوش مصنوعی: این افراد از گروه آدمها که هیچ مقصد و هدفی ندارند، دوباره به من نشان داده میشوند.
یک گره در نیاز و ذکر خدا
یک گره مانده از نماز جدا
هوش مصنوعی: گرهای در دل نیاز و یاد خدا وجود دارد که همچنان از خواسته و آرزوی انسان جدانشده است.
یک گره دزد و ملحد و رهزن
یک گره در زنا ز مرد و ز زن
هوش مصنوعی: یک دسته از افرادی که در جامعه وجود دارند، به نوعی با رفتارهای ناپسند و مخرب خود، هم مردم را فریب میدهند و هم به ارزشهای اخلاقی جامعه آسیب میزنند. این افراد شامل دزدان، بیدینیها و کسانی هستند که به جای احترام به روابط درست، به تخریب آنها میپردازند.
کار آنها زجان و دل طاعت
کا راینها گریز از راحت
هوش مصنوعی: کار آنها از روی جان و دل انجام میشود و این افراد از راحتی و آسایش دوری میکنند.
طاعت یک گروه هست بطوع
طاعت یک بکره و قصدش طمع
هوش مصنوعی: اطاعت و پیروی از یک گروه، شبیه به اطاعت از یک دختر باکره است که هدفش تنها به دست آوردن طمع و خواستههای دنیاست.
نقشهای غریب کرد پدید
یک گره پاک و یک گروه پلید
هوش مصنوعی: در اینجا به تصاویری عجیب و غریب اشاره میشود که یک گروه نیکوکار و یک گروه بدکار را نمایش میدهند. این تضاد بین خوب و بد نشاندهندهی دو نوع رفتار و نگرش متفاوت در جامعه است.
رفته اندر فجور و فسق فرود
همچو شداد و بلعم و نمرود
هوش مصنوعی: به درون گمراهی و گناه رو کرده است، مانند شداد، بلعم و نمرود که همگی سرنوشت تلخی داشتند.
اندر آن کار راسخ اند قوی
هر یکی در بدی امام و روی
هوش مصنوعی: در آن کار، هر فردی محکم و قوی در بدی و ناپسندی خود ثابت قدم است.
قابلیت برفته از دلشان
هیچ پاکی نمانده در گلشان
هوش مصنوعی: دلهایشان دیگر توانایی ندارند و در جانشان هیچ پاکی و صفایی باقی نمانده است.
حق چو خواهد که در سرای سپنج
باشد از خوب و زشت و راحت و رنج
هوش مصنوعی: وقتی خدا بخواهد که در زندگی انسان گوناگونیها وجود داشته باشد، خواه ناخواه خوب و بد، راحتی و سختی به هم مربوط میشوند.
کافر و دزد و خائن و غدار
مؤمن و صالح و نکو کردار
هوش مصنوعی: این بیت به تضاد میان شخصیتها و رفتارهای انسانها اشاره دارد. برخی افراد ممکن است به ارزشهای اخلاقی پایبند نباشند و ویژگیهای منفی مانند کفر، دزدی، خیانت و نیرنگ را داشته باشند، در حالی که برخی دیگر ممکن است به ایمان و کارهای شایسته و نیکو معروف باشند. این تضاد نشاندهندهی انتخابهای بشری و تنوع در رفتارهای انسانی است.
همه را نقش کرد بی پرگار
تا که باشند جمله زو بر کار
هوش مصنوعی: همه را بدون ابزار و اندازهگیری به تصویر کشید تا همگی در نتیجه کار او قرار گیرند.
حکمت این چو هست دور از وهم
با تو گویم که گرددت این فهم
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که موضوعاتی که فراتر از درک عادی انسان قرار دارند، ممکن است به سادگی قابل بیان نباشند. اما اگر بخواهیم با شخصی که درک عمیقتری دارد صحبت کنیم، میتوانیم توضیح دهیم که چگونه این مسائل برای او قابل فهم هستند. به عبارت دیگر، اگر کسی درک بالایی داشته باشد، میتواند به خوبی ببیند و درک کند که موضوعات پیچیده چگونه به هم مرتبط هستند.
لیک ترسم که این دراز کشد
منتظر را ز انتظار کشد
هوش مصنوعی: اما میترسم که این موضوع طولانی شود و منتظر را خسته کند.
خود خدایت بگوید از ره راز
در بسته کند بسوی تو باز
هوش مصنوعی: خداوند به تو میگوید که از طریق رازهایی که در دل دارد، درهای بسته را به سوی تو میگشاید.
نافعت آن بد که حق گوید
وصل یابی چو حضرتش جوید
هوش مصنوعی: اگر نفع تو در راستگویی باشد، به وصال (هدف و محبوب واقعی) خواهی رسید، هنگامی که به دنبال حقیقت باشی و آن را جستجو کنی.
هر که دزدی و خائنی بگزید
کرد قصد گزیدگان چو یزید
هوش مصنوعی: هر کسی که به دزدی و خیانت دست بزند، همانند یزید به سرنوشت انتخابشدگان دچار خواهد شد.
بندگی خداست آن میدان
زانک ار او قایم است آن بجهان
هوش مصنوعی: بندگی خدا به حقیقت درک میشود، زیرا اوست که در این جهان برقرار و پایدار است.
لیک مقصود او نه بندگی است
نیتش حرص و طمع زندگی است
هوش مصنوعی: اما هدف او بندگی نیست؛ نیتش از این کار حرص و طمع به زندگی و خواستههاست.
میستاند بغصب مال از خلق
تا نهد لقمۀ حرام بحلق
هوش مصنوعی: او با ظلم و ستم مال دیگران را میگیرد تا لقمهای حرام به دهان خود بگذارد.
نیکوان با هزار رغبت و طوع
میکنند و بدان ز حرص و ز طمع
هوش مصنوعی: خوبان با اشتیاق و میل فراوان عمل میکنند، اما بدانان به خاطر حرص و طمع.
کرده آن از برای حق طاعت
جسته این از برای خود راحت
هوش مصنوعی: او برای خداوند طاعت و عبادت کرده است، ولی این دیگری به دنبال راحتی و آسایش خود است.
آن بود طایع این همیشه کره
این پر از رنج و آن ز ذوق شره
هوش مصنوعی: همیشه در این دنیا، افرادی وجود دارند که با درد و رنج زندگی میکنند و در کنار آن، برخی دیگر هستند که از شوق و لذتهای زندگی بهرهمند میشوند.
پس همه خلق از ولی و عدو
خاشع اند و بحق بودشان رو
هوش مصنوعی: همه مردم در برابر ولی و دشمن سر تسلیم فرود آوردهاند و حق نیز بر آنهاست که چنین کنند.
زین سبب گفت جملۀ اشیا
از جماد و م وات و از احیا
هوش مصنوعی: بنابراین، همه موجودات از بیجانی و مرگ گرفته تا زندگی، به نوعی به هم مرتبط هستند و در این ارتباط معنا پیدا میکنند.
از بدو نیک و از کژ و از راست
هر یکی بی زبان مسب ح ماست
هوش مصنوعی: از ابتدای خوب و از بد و از راست هر کدام به نوعی در حال بیان حقایق هستند بدون اینکه زبان داشته باشند.
ذاکران اند چار عنصر هم
هست از ما روانه شادی و غم
هوش مصنوعی: یادآوران از چهار عنصر تشکیل شدهاند و از وجود ما شادی و غم به دیگران منتقل میشود.
قبض و بسط از خداست رو برخوان
بی کنایت صریح در قرآن
هوش مصنوعی: خداوند است که سرنوشت انسانها را تعیین میکند و این موضوع به وضوح در قرآن بیان شده است.
همه حق است غیر حق خود کیست
همه را زوست در دو عالم زیست
هوش مصنوعی: همه چیز حق است جز حق خود فرد، و همه چیز در دو دنیا از او نشأت میگیرد.
از وفور ظهور پنهان است
در تن شخص این جهان جان است
هوش مصنوعی: ظهور فراوان نشانهای از وجود خداوند در وجود هر انسانی است که در این دنیا زندگی میکند.
در تن زنده نی که جان باشد
سر و پا ها ز جان روان باشد
هوش مصنوعی: در بدن زنده، اگر جان وجود داشته باشد، دست و پاها نیز از آن جان پر هستند و به حیات میانجامند.
تن بهانه است بین در او جان را
نگر از باد گرد گردان را
هوش مصنوعی: بدن تنها یک پوشش است؛ به درون خود نگاه کن و روح را ببین، که مانند گردی در باد در حال چرخش است.
عاقل از گرد باد را بیند
بر دلش هیچ گرد ننشیند
هوش مصنوعی: انسان عاقل میتواند مشکلات و ناامیدیها را ببیند، اما به دلش اجازه نمیدهد که تحت تأثیر آنها قرار گیرد و غم یا کدوری در دلش جای بگیرد.
همچنین اندر آسمان و زمین
هر کسی را که هست عقل مبین
هوش مصنوعی: در آسمان و زمین، هر کسی که از عقل و فهم روشنی برخوردار باشد، میتواند حقایق را درک کند.
خوش ببیند جمال رحمان را
همچنان کز تن بشر جان را
هوش مصنوعی: خوشا آنکه زیبایی خداوند را ببیند، همانطور که جان انسان از جسم او جداست.
زان سبب بایزید این را گفت
چون در اسرار در معنی سفت
هوش مصنوعی: بایزید به همین دلیل این را بیان کرد، زیرا در عمق معانی و رازها تفکر کرده بود.
که ندیدم در این جهان چیزی
در زمین و در آسمان چیزی
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ چیز را در زمین و در آسمان ندیدهام.
که نبود اندران خدا پیدا
گشت چون آینه جهان بر ما
هوش مصنوعی: خداوند که در آنجا پنهان بود، آشکار شد، مانند اینکه آینه تصویری را به ما نشان میدهد.
اینجهان آینه است و ما ناظر
ای خنک آنکه باشد او حاضر
هوش مصنوعی: این جهان مانند یک آینه است و ما ناظران آن هستیم. خوشا به حال کسی که در اینجا حاضر باشد و موفق به درک این حقیقت شود.
صنع صانع از آن نمود ترا
تا شود صانعت در آن پیدا
هوش مصنوعی: خالق به واسطهٔ آفرینش تو، آثار و نشانههای خود را به نمایش گذاشته است تا خود را از طریق آنها به تو نشان دهد.
هنر خود بدان نماید مرد
تا شناسی و دانیش ز آن کرد
هوش مصنوعی: یک مرد با هنر و تواناییاش خود را نشان میدهد، تا اینکه تو او را بشناسی و به تواناییهایش پی ببری.
برگزینیش از همه اقران
گوئیش مدح آشکار و نهان
هوش مصنوعی: از میان تمام همتایانش، او را انتخاب کن و درباره او با زبان روشن و پنهان ستایش کن.
از دل و جان شوی ورا طالب
سوی او میل تو شود غالب
هوش مصنوعی: اگر با دل و جان خواهان او شوی، تمایل تو به سوی او قویتر خواهد شد.
همچنین حق نمود صنعت خود
تا ببینی ورا بچشم خرد
هوش مصنوعی: به همین شکل، حق و حقیقت به گونهای نشان داده میشود که بتوانی آن را با اندیشه و درک خود ببینی.
که ندارد بعلم همتائی
غیر او نیست شاه و مولائی
هوش مصنوعی: هیچکس را در دانش و فهم، همتایی نیست؛ او تنها شاه و مولای حقیقی است.
شودت هر زمان فزون حیرت
سر و پا گم کنی در این فکرت
هوش مصنوعی: هر بار بیشتر از قبل، تو را در حیرت و سرگشتگی فرو میبرد و در این فکر، گم میشوی.
دور گردی ز خلق چون مجنون
مست باشی همیشه چون ذوالنون
هوش مصنوعی: همیشه مانند مجنونی که مست و سرگردان است، از مردم دوری کن و زندگی کن. مانند ذوالنون که در میان خود و خداوند ارتباطی خاص داشت، تو نیز به همین حال زندگی کن.
ناظر کارهای هو باشی
هر دمی جان و دل بر او پاشی
هوش مصنوعی: هر لحظه به کارهای او توجه کن و تمام جان و دل خود را برای او بگذاری.
نی ز بیگانه گوئی و نز خویش
به ز نوشت نماید از وی نیش
هوش مصنوعی: گفتن از بیگانگان آسانتر است و به جای خودی، زخمها را به خوبی میتوان بیان کرد.
ز خم جوئی کشی سر از مرهم
نشوی ا ز بلای او درهم
هوش مصنوعی: اگر از خم جوئی بگذری و به مرهم نرسی، از بلای او درهم و پریشان خواهی شد.
رنج او را بگنج ها ندهی
مس او را بکیمیا ندهی
هوش مصنوعی: اگر به کسی درد و رنج او را ندهی، نمیتوانی او را به ثروت و گنج برسانی؛ همانطور که مس را نمیتوان به طلا تبدیل کرد بدون تلاش و زحمت.
غم او را خری بصد شادی
در خرابش رسی به آبادی
هوش مصنوعی: غم او به مانند یک شتر بارکش است که میتواند صد شادابی را تحمل کند و در ویرانههایش میتوانی به آبادانی برسی.
درد درمان بود ز درد مر م
درد افزای ای پسر هر دم
هوش مصنوعی: ای پسر، میخواهم بگویم که درد، خود میتواند راهی برای درمان باشد، چرا که هر بار که دچار درد میشویم، فرصتی برای افزایش آگاهی و تجربههای جدید در زندگیمان پیدا میکنیم.