بخش ۱۰۹ - در بیان آنکه مخلوقات سه نوعاند یکی فرشته و یکی حیوان و یکی آدمی. بر فرشته قلم نیست زیرا غیر طاعت وذکر کاری دیگر از او نمیآید. همچون ماهی که زنده از آب است، او نیز بدان زنده است. پس در طاعت وذکر او راثوابی نباشد، زیرا غذای خود میخورد و کار خود میکند و بر حیوان نیز هم قلم نیست زیرا بخواب و خور و غفلت زنده است و بجهت آنش آفریدهاند قابلیت کاردیگر ندارد. در حیوانی و غفلت خوش است و فارغ و ایمن او را نه بهشت است و نه دوزخ. اما آدمی که نیمش فرشته است و نیمش حیوان صفت فرشتگیش طاعت میخواهد و صفت حیوانیش غفلت و خواب و خور این هر دو صفت دایم در جنگاند، فرشتگیش بالا میکشد و حیوانیش زیر پس قلم بر وی است و معاقب اوست. که چرا میل بشغلی که بهتر است نمیکند، چون قابلیت و استعداد آن دارد که کار نیک کند بدرا چرا اختیار کرد. پس جزاش دوزخ باشد و چون جهد نماید و با نفس حیوانی محاربه کند صفت ملکی را در خود زیادت گرداند و بر کافر نفس غالب آید. مقامش بهشت شود و درجۀ او از فرشتگان بالاتر باشد، زیرا با وجود چندین موانع جهدها کرد و جهاد نمود و رنج بر خود نهاد و بخلاف طبع خود کارها کرد و طاعت را گزید پس مقامش بالای ملائکه باشد چنانکه مصطفی علیه السلام میفرماید که ان اللّه خلق الملائکة و رکب فیهم العقل و خلق البهائم و رکب فیها الشهوة و خلق بنی آدم و رکب فیهم العقل و الشهوة فمن غلب عقله علی شهوته فهو اعلی من الملائکة و غلبت شهوته علی عقله فهو ادنی من البهائم.
دان که مخلوق جمله سه شکل اند
یک گره جسم و یک گره عقل اند
یک گره از دو چیز مختلط اند
نیم از عقل و نیم جسم نژند
آنکه جسم اند محض حیوان اند
وانکه جسم اند و عقل انسان اند
وانکه عقل اند جملگی ملک اند
همه تسبیح گوی بر فلک اند
حیوان و ملک ز نار جحیم
ایمن و فارغ اند هم ز نعیم
زانک از ایشان جز آن نیاید کار
حق تعالی نکردشان مختار
نیست طبع فرشته جز طاعت
دایم از طاعتش بود راحت
حیوان نیز جز ز خواب و ز خور
ن ت واند گرفت کاردگر
چون خداشان برای این آورد
کی توانند کاردیگر کرد
آدمی کز دو چیز هستی یافت
تار و پود ورا دو نوع ببافت
نیمش از نور و نیمش از طین شد
نیمش از کفر و نیمش از دین شد
کفر در وی ز طبع حیوان است
دین در او چون فرشته پنهان است
هر دو دایم مخالف اند در او
یک بسفلش کشد یکی بعلو
حیوانش کشد سوی شهوات
ملکش هم کشد سوی طاعات
در نزاع اند و جنگ روز و شبان
گاه این غالب آید و گاه آن
چون صفات ملک شود غالب
گذرد از فرشته آن طالب
ملکش بنده گردد و چاکر
همهچون پابوند او چون سر
همه از وی برند نور و ضیا
زانکه او راست ملک و کار و کیا
عکس این گر صفات حیوانی
غالب آید بر او ز نادانی
در حقیقت بود کم از حیوان
بهر این گفت اضل در قرآن
که ز حیوان هزار راحتهاست
وانچنان کس پر از بدی و جفاست
از چنان ننگ واجب است گریز
تا توانی ز صحبتش پرهیز
ذات زشتش بل از جماد کم است
زانکه سرمایۀ بلا و غم است
در نبی نی اشد قسوه اش خواند
چون حدیث چنین کسی میراند
گفت از سنگ آب میزاید
وز چنین نفس جز بدی ناید
مار خشگی است صورت حیوان
ماهی یم فرشتۀ کیوان
مار ماهی است آدمی در یم
هر دو وصفش ز جنگ اندر غم
تا کدامین صفت شود غالب
تو بدان نام خوانش ای طالب
ماهیش خوان چو غالب آن صفت است
دانش ذات زان نشان صفت است
ذات را وصف میکند ظاهر
که نجس بود از اصل یا طاهر
گشت شیطان ز وصف بدخاسر
زانکه از اصل بود او کافر
ور بود وصف ماریش غالب
مار زشت است و ناریش غالب
وصف نوریش رفت و ناری ماند
نوش گل رفت و نیش خاری ماند
آخر کار هر که آن دارد
او ببیند که زنده جان دارد
آنچه جان است نیست قابل مرگ
تا ابد شاخ اوست پر بر و برگ
جان حیوان یقین شود فانی
از خدا زنده شو که تا مانی
آنچنان جان که زنده است از تن
آخر الامر خواهد او مردن
هستیش چون بود زخواب و ز خور
شود او وقت مرگ زیر و زبر
همچو نور چراغ کشته شود
زانکه نورش ز شمع جسم بود
نور از خود ندارد آن معلول
زان بتیغ فنا شود مقتول
نور خورشید از آن همیپاید
که چو چشمه ز خود همیزاید
نور او نیست از فتیل و ز زیت
لاجرم روشن است از او هربیت
هیچ بادی ورا نمیراند
زانکه او را کسی نگیراند
روح و ح ی ی ز خود بود زنده
نی از این قالب پراکنده
انبیا را بود چنین ارواح
لاجرم زنده اند بی اشباح
زندگی جمله از خدا دارند
هر زمان نو بنو عطا دارند
در تن همچو خنب دریااند
پیش بینا چو روز پیدا اند
هرچه هست است و نیست ایشانند
بر جهان نور و رحمت افشانند
در درونها روانه چون فکراند
بر زبانها مدام چون ذکراند
زنده زیشان چو حوت در دریا
زیر و بالا و جملۀ اشیا
مظهر نور و علم اللّه اند
از بدو نیک خلق آگاه اند
چون فنا اند و نیست غیر خدا
کی نهان ماند از خدا سرها
داند اسرار لیک پوشاند
بهر هر زشت میوه نفشاند
جلوۀ خوب هم بخوب بود
زانکه او خوب را طلوب بود
خویش را پیش زشت ساز و ز شت
بلکه رخ را سیه کند ز انگشت
چون نخواهد ورا شود محزون
نکند هیچ جنبش موزون
نی که برده چو خواجه را خواهد
پیش او قربت و لقا خواهد
هنر خویش را نماید بیش
تا کند خواجه را ربودۀخویش
کی هنر را از او کند پنهان
بل فزاید بر او دو صد چندان
بخش ۱۰۸ - در بیان آنکه آدمی را به هر چه میل است و محبت دارد جنس آن است، به شرطی که میل و محبت بیغرض باشد. و آن محبت دلیل کند که جانهای ایشان از عهد الست از یک جنس بوده است که «المرء مع من احب» چنانکه گفتهاند که «عن المرء لاتسأل و اسأل جلیسه» و در تقریر آنکه هر کسی را از غذای او شناسند. و غذا دو نوع است یکی حسّی و یکی عقلی. حسی نان است و گوشت و آب و غیره و عقلی علوم و حکمت است. اکنون بعضی را میل به فقه است و بعضی را به منطق بعضی را به تفسیر و بعضی را به دواوین عطار و سنایی رحمة اللّه علیهما و بعضی را به دواوین شعریه مثل انوری و ظهیر فاریابی و غیره. هر کهرا میل به دواوین انوری و شعرای دیگر، از اهل این عالم است و آب و گل بر او مستولی است و هر کهرا میل به دواوین سنایی و عطار است و فوائد مولانا قدسنا اللّه بسره العزیز که مغز مغز است و نغز نغز و زبدهٔ سخنِ سنایی و عطار، دلیل آن است که از اهل دل است و از زمرهٔ اولیاء.: مردمان را ز همنشین بشناسبخش ۱۱۰ - در بیان آنکه منکر شیخ منکر شیخ نیست از او منکر است. و آنکه نزد شیخ نمیآید از رد شیخ است و آنکه از شیخ کرامتی نمیبیند نیست که شیخ را کرامت نیست، شیخ از سر تا پا همه کرامت است الا چون آن مرید را نمیخواهد خوبی و کرامت خود را از او پنهان میدارد. شیخ صفت خدا دارد که تخلقوا باخلاق اللّه حق تعالی خوب است خوب را دوست میدارد که ان اللّه جمیل یحب الجمال.: جلوهها شیخ بر مرید کند
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دان که مخلوق جمله سه شکل اند
یک گره جسم و یک گره عقل اند
هوش مصنوعی: بدان که موجودات به سه صورت وجود دارند: یک دسته جسمانی هستند، و دسته دیگر به عقل و اندیشه تعلق دارند.
یک گره از دو چیز مختلط اند
نیم از عقل و نیم جسم نژند
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که انسان به گونهای ساخته شده است که ترکیبی از دو عنصر متفاوت است: نیمی از وجود او به عقل و اندیشه مربوط میشود و نیمی دیگر به جسم و دنیای مادی. این ترکیب نشاندهندهی تلاطم و تناقضاتی است که در وجود انسان وجود دارد.
آنکه جسم اند محض حیوان اند
وانکه جسم اند و عقل انسان اند
هوش مصنوعی: کسانی که تنها یک جسمند، مانند حیوانات هستند و کسانی که علاوه بر جسم، دارای عقل و شعور هستند، انسان به شمار میآیند.
وانکه عقل اند جملگی ملک اند
همه تسبیح گوی بر فلک اند
هوش مصنوعی: کسانی که دارای عقل و خرد هستند، همه به نوعی در مقام ملک و فرشتگان قرار دارند و همچون تسبیحگویانی در آسمان، نام و یاد خدا را مدام بر زبان میرانند.
حیوان و ملک ز نار جحیم
ایمن و فارغ اند هم ز نعیم
هوش مصنوعی: حیوانات و فرشتگان از آتش جهنم در امان و بیخبر از نعمتها هستند.
زانک از ایشان جز آن نیاید کار
حق تعالی نکردشان مختار
هوش مصنوعی: زیرا از این افراد جز کارهای خداوند نمیآید و او آنان را مختار کرده است.
نیست طبع فرشته جز طاعت
دایم از طاعتش بود راحت
هوش مصنوعی: طبع فرشته جز در اطاعت خدا نیست و آرامش او در همان اطاعت است.
حیوان نیز جز ز خواب و ز خور
ن ت واند گرفت کاردگر
هوش مصنوعی: حیوان تنها میتواند از خواب و غذا بهرهبرداری کند و فراتر از این دو از عهدهاش برنمیآید.
چون خداشان برای این آورد
کی توانند کاردیگر کرد
هوش مصنوعی: وقتی خداوند آنها را برای این کار آفرید، دیگر نمیتوانند کار دیگری انجام دهند.
آدمی کز دو چیز هستی یافت
تار و پود ورا دو نوع ببافت
هوش مصنوعی: انسانی که از دو چیز به وجود آمده است، همانند بافتی از تار و پود است که ترکیبی از این دو نوع به شمار میآید.
نیمش از نور و نیمش از طین شد
نیمش از کفر و نیمش از دین شد
هوش مصنوعی: نیمی از او نورانی و نیمی دیگر از خاک است؛ نیمی از او به کفر تعلق دارد و نیمی دیگر به دین.
کفر در وی ز طبع حیوان است
دین در او چون فرشته پنهان است
هوش مصنوعی: انسان موجودی است که در ذات خود ویژگیهای حیوانی دارد و به همین دلیل گاهی به کفر و انکار حقایق گرایش پیدا میکند. اما در عین حال، بعد روحانی و دینداری او شبیه به فرشتهای است که درونی و پنهان است و به راحتی نمایان نمیشود.
هر دو دایم مخالف اند در او
یک بسفلش کشد یکی بعلو
هوش مصنوعی: دو طرف همیشه در تضاد هستند؛ یکی به سمت پایین میکشد و دیگری به سمت بالا.
حیوانش کشد سوی شهوات
ملکش هم کشد سوی طاعات
هوش مصنوعی: اگر حیوانیت انسان او را به سمت خواستهها و شهوتها میکشاند، روح و ملکوت او نیز به سوی عبادات و کارهای نیک هدایتش میکند.
در نزاع اند و جنگ روز و شبان
گاه این غالب آید و گاه آن
هوش مصنوعی: روز و شب در حال جنگ و دعوا هستند و گاهی یکی بر دیگری پیروز میشود و گاهی برعکس.
چون صفات ملک شود غالب
گذرد از فرشته آن طالب
هوش مصنوعی: زمانی که ویژگیهای ملک برتر شود، آن کسی که طالب راه است، از مقام فرشته عبور خواهد کرد.
ملکش بنده گردد و چاکر
همهچون پابوند او چون سر
هوش مصنوعی: سلطنت و قدرت او به بندگی و خدمت به دیگران تبدیل خواهد شد، و مانند پایبند به سر او، همهچیز تابع اراده او خواهد بود.
همه از وی برند نور و ضیا
زانکه او راست ملک و کار و کیا
هوش مصنوعی: همه از او نور و روشنی میگیرند، زیرا او صاحب سلطنت و کار و همهچیز است.
عکس این گر صفات حیوانی
غالب آید بر او ز نادانی
هوش مصنوعی: اگر ویژگیهای حیوانی بر انسان غالب شود، این ناشی از نادانی اوست.
در حقیقت بود کم از حیوان
بهر این گفت اضل در قرآن
هوش مصنوعی: در واقع، انسانها کمتر از حیوانات هستند به خاطر این که در قرآن گفته شده «بدتر از آنها» هستند.
که ز حیوان هزار راحتهاست
وانچنان کس پر از بدی و جفاست
هوش مصنوعی: بسیاری از آسایشها در زندگی حیوانات وجود دارد، اما انسانهایی نیز هستند که به شدت بد و بدذات هستند.
از چنان ننگ واجب است گریز
تا توانی ز صحبتش پرهیز
هوش مصنوعی: برای فرار از ننگی که بر تو واجب است، تا جایی که میتوانی از معاشرت با او دوری کن.
ذات زشتش بل از جماد کم است
زانکه سرمایۀ بلا و غم است
هوش مصنوعی: ذات زشت او حتی از سنگ و خاک هم کمتر است، زیرا او دلیل و منبع درد و رنج و غم است.
در نبی نی اشد قسوه اش خواند
چون حدیث چنین کسی میراند
هوش مصنوعی: در قرآن کریم، افرادی که با نبی سخن میگویند، به سختی و سنگدلی متهم میشوند، زیرا اقوال و رفتار خود را بر اساس واقعیات نمیسازند. چنین افرادی در حقیقت به سوی خودکشی معنوی میروند.
گفت از سنگ آب میزاید
وز چنین نفس جز بدی ناید
هوش مصنوعی: میگوید آب از سنگ خارج میشود و از چنین نفسی جز بدی انتظار نمیرود.
مار خشگی است صورت حیوان
ماهی یم فرشتۀ کیوان
هوش مصنوعی: مار خشکی به شکل حیوانی است که در دریا زندگی میکند و به نوعی به فرشتۀ سیاره زهره تشبیه شده است.
مار ماهی است آدمی در یم
هر دو وصفش ز جنگ اندر غم
هوش مصنوعی: آدمی همچون ماهی در آب است، هر دو در تنشها و دشواریها با یکدیگر روبهرو هستند.
تا کدامین صفت شود غالب
تو بدان نام خوانش ای طالب
هوش مصنوعی: کدام ویژگی باید در تو برتری پیدا کند، تا به آن نام شناخته شوی ای جوینده؟
ماهیش خوان چو غالب آن صفت است
دانش ذات زان نشان صفت است
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی سر و شکلی خاص در جوانب مختلف وجود دارد، آن نشاندهنده دانش و ویژگیهای ذاتی فرد یا چیز میباشد. به عبارت دیگر، ویژگیهای ظاهری میتواند نشاندهنده عمق و ماهیت واقعی باشد.
ذات را وصف میکند ظاهر
که نجس بود از اصل یا طاهر
هوش مصنوعی: ماهیت یک چیز را از طریق ظاهری که ممکن است پاک یا ناپاک باشد، توصیف میکنند؛ در حالی که اصل آن چیز ممکن است به طور دیگری باشد.
گشت شیطان ز وصف بدخاسر
زانکه از اصل بود او کافر
هوش مصنوعی: شیطان به خاطر خصلتهای بدش گام برمیدارد و این امر به دلیل کافر بودن او از نژاد و اصلش است.
ور بود وصف ماریش غالب
مار زشت است و ناریش غالب
هوش مصنوعی: اگر ویژگیهای یک مار به خوبی توصیف شود، در نهایت تصویر بد و زشتی از آن مار در ذهن باقی میماند، حتی اگر توصیف زیبایی هم داشته باشد.
وصف نوریش رفت و ناری ماند
نوش گل رفت و نیش خاری ماند
هوش مصنوعی: نور او توصیف شد و فقط دودی از آن باقی ماند. گل خوشبو و خوشرنگ از میان رفت، اما زخم و درد ناشی از خارها هنوز باقی است.
آخر کار هر که آن دارد
او ببیند که زنده جان دارد
هوش مصنوعی: در نهایت، هر کسی که زندگی و روح واقعی دارد، میتواند حقیقت را ببیند.
آنچه جان است نیست قابل مرگ
تا ابد شاخ اوست پر بر و برگ
هوش مصنوعی: هر چیزی که زندگی و جان دارد، هرگز نمیتواند بميرد. آنچه جان در خود دارد، همیشه زنده و شکوفاست.
جان حیوان یقین شود فانی
از خدا زنده شو که تا مانی
هوش مصنوعی: برای اینکه حیات واقعی را تجربه کنی و از جنبههای مادی خود رهایی یابی، باید از وابستگی به دنیا گذر کنی و به معنای عمیقتری از زندگی دست یابی. اگر به خدا نزدیک شوی و از او مدد بخواهی، حیات جاودانهای خواهی یافت.
آنچنان جان که زنده است از تن
آخر الامر خواهد او مردن
هوش مصنوعی: هر موجود زندهای که بدن دارد، در نهایت روزی جانش از بدنش جدا خواهد شد و خواهد مرد.
هستیش چون بود زخواب و ز خور
شود او وقت مرگ زیر و زبر
هوش مصنوعی: وجود انسان مانند خواب و بیداری است؛ در زمان مرگ، تمامی این حالتها کژ و راست میشود.
همچو نور چراغ کشته شود
زانکه نورش ز شمع جسم بود
هوش مصنوعی: نور چراغ به همان اندازه که وجودش به شمع بستگی دارد، از بین میرود؛ چرا که وجودش وابسته به جسم شمع است.
نور از خود ندارد آن معلول
زان بتیغ فنا شود مقتول
هوش مصنوعی: نور خود ندارد آن موجود وابسته، بلکه از منبعی دیگر میتابد. او به وسیلهی چاقوی فنا، کشته میشود.
نور خورشید از آن همیپاید
که چو چشمه ز خود همیزاید
هوش مصنوعی: نور خورشید به خاطر خودش درخشان است، مانند چشمهای که به طور طبیعی از خود آب جاری میکند.
نور او نیست از فتیل و ز زیت
لاجرم روشن است از او هربیت
هوش مصنوعی: نور او ناشی از فتیل و روغن زیتون نیست، بلکه نورش به گونهای است که هر بیت از او روشن و تابنده است.
هیچ بادی ورا نمیراند
زانکه او را کسی نگیراند
هوش مصنوعی: هیچ طوفانی او را نمیکشد، چرا که هیچکس او را دربرنمیگیرد.
روح و ح ی ی ز خود بود زنده
نی از این قالب پراکنده
هوش مصنوعی: روح و حیات او از خود اوست و نه از این جسمی که پراکنده شده است.
انبیا را بود چنین ارواح
لاجرم زنده اند بی اشباح
هوش مصنوعی: انبیاء دارای روحی هستند که بینیاز از جسم و ظاهر هستند، بنابراین همیشه زنده و پایندهاند.
زندگی جمله از خدا دارند
هر زمان نو بنو عطا دارند
هوش مصنوعی: زندگی همیشه نشان دهنده نعمتهای الهی است و هر لحظه چیزهای جدیدی به ما میبخشد.
در تن همچو خنب دریااند
پیش بینا چو روز پیدا اند
هوش مصنوعی: در وجود انسان، همچون دریا که در دل خود امواج دارد، افکار و احساسات بهروشنی در برابر انسانهای دانا و آگاه نمایان است.
هرچه هست است و نیست ایشانند
بر جهان نور و رحمت افشانند
هوش مصنوعی: هر آنچه وجود دارد، آنها به عنوان وجود دارند و در دنیا نور و رحمت میافشانند.
در درونها روانه چون فکراند
بر زبانها مدام چون ذکراند
هوش مصنوعی: در دلها اندیشهها به جریان است و بر زبانها همیشه ذکرها جاریست.
زنده زیشان چو حوت در دریا
زیر و بالا و جملۀ اشیا
هوش مصنوعی: زندگی آنها همچون ماهیها در دریا است که به بالا و پایین میروند و همه چیز را در بر میگیرند.
مظهر نور و علم اللّه اند
از بدو نیک خلق آگاه اند
هوش مصنوعی: از آغاز خلقت، نشاندهنده نور و علم خداوند هستند و به خوبی از نیکخلق بودن آگاهاند.
چون فنا اند و نیست غیر خدا
کی نهان ماند از خدا سرها
هوش مصنوعی: چون همه چیز زوالپذیر است و جز خدا وجود ندارد، پس هیچ چیزی نمیتواند از دید خدا پنهان بماند.
داند اسرار لیک پوشاند
بهر هر زشت میوه نفشاند
هوش مصنوعی: او به رازها آگاه است، اما برای هر چیز زشتی، آن را در پردهای از پنهانکاری نگه میدارد و نشان نمیدهد.
جلوۀ خوب هم بخوب بود
زانکه او خوب را طلوب بود
هوش مصنوعی: زیبایی تنها زمانی زیبا به نظر میرسد که خود زیبایی را دنبال کند.
خویش را پیش زشت ساز و ز شت
بلکه رخ را سیه کند ز انگشت
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر کسی خود را در برابر زیبا و نیکو قرار دهد، ممکن است زیبایی او تحت تأثیر قرار بگیرد. به بیان دیگر، هنگامی که فردی با زشتی یا بدی روبرو میشود، میتواند تأثیر منفی بر ظاهر و شخصیت او بگذارد، به طوری که زیبایی او نیز تحت تأثیر قرار میگیرد.
چون نخواهد ورا شود محزون
نکند هیچ جنبش موزون
هوش مصنوعی: اگر او نخواهد که غمگین شود، هیچ حرکتی هم نمیتواند او را به غم اندازد.
نی که برده چو خواجه را خواهد
پیش او قربت و لقا خواهد
هوش مصنوعی: اگر نی بگوید که خواجه را در پیش خود میخواهد، از آن معنا میشود که او آرزوی نزدیکی و ملاقات با او را دارد.
هنر خویش را نماید بیش
تا کند خواجه را ربودۀخویش
هوش مصنوعی: برای نشان دادن هنر و توانایی خود، باید آن را به نمایش بگذارد تا بتواند خواجه (آقای خود) را به تسخیر خود درآورد.
کی هنر را از او کند پنهان
بل فزاید بر او دو صد چندان
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند هنر را از او پنهان کند، بلکه این هنر باعث میشود تا ارزش و شان او به طرز چشمگیری افزایش یابد.