گنجور

بخش ۱۰۷ - در بیان این حدیث که اکثر اهل الجنة البله. و در تأویل این حدیث که: من عرف اللّه کل لسانه، و من عرف اللّه طال لسانه. ظاهر معنی این حدیث متناقض مینماید زیرا میفرماید که هر که خدا را شناخت زبانش لال شد و باز میفرماید که هر که خدا را شناخت زبانش دراز شد الا متناقض نیست زیرا معنیش این است هر که خدا را شناخت از غیر سخن خدا زبانش لال شد و در ذکر خدا زبانش دراز شد و از آنکه ابله میفرماید ابلهان نادان را نمیخواهد، بلکه ابلهی که از همه عاقلتر است چنانکه شاعر گوید. (دیوانه کسی بود که او روی تو دید وانگه ز تو دور ماند و دیوانه نشد) معرفت حق از کمال عقل باشد و کمال عقل آن است که چون تجلی حق بدو رسد بیهوش شود. هرگز طفل پنج ساله از صورت خوبی بیهوش نگردد. زیرا آن ذوق و لطف را ادراک نکرده است پس برقرار خود بماند و متغیر نشود بخلاف عاقلی و بالغی که از آن جمال بگدازد و بیهوش شود. اکنون دانسته شد که از اکثر اهل الجنة البله کسانی را میخواهد که از غایت عقل و معرفت نادان شده‌اند و بیهوش گشته چنانکه گفته‌اند: تا بدانجا رسید دانش من -----که بدانسته ام که نادانم. هر که قدرت حق را که همچون آفتاب است ببیند، بر قدرت چون ذرۀ خود کی نظر اندازد و هر که علم بی پایان خدا را مشاهده کند قطرۀ علمی را که بوی رسیده است چه وزن نهد. پس هر که حق تعالی را دید و صفات خود را فراموش کرد، از خودبینی رهید و خدابین شد.

مصطفی گفت اکثر اهل جنان
ابلهان اند و ساده و نادان شد
ابلهیشان ز غایت خرد است
نی چنان ابلهی که خوار و رداست
زانچه بیفایده است نادان اند
وانچه پر فایده است جویان اند
گشته نادان زغیر یار و زیار
سخت دانا و آگه و بیدار
هم نبی گفت هر که حق را دید
گشت لال و ز گفتگوی برید
باز فرمود هر که دید خدا
شد زبانش دراز در دو سرا
مینماید تناقض این گفتار
همچو گفتن که رو بیار و میار
لیک تأویل اگر کنی بسزا
نی تناقض نمایدت نه خطا
گویمت کز چه روی لال شود
زان سخن کز برای نفس رود
چون ز حق گوید و زند دم راز
شود او را زبان عظیم دراز
زین طرف لال و زان طرف گویا
زین طرف شسته زان طرف پویا
زین طرف خفته زان طرف بیدار
ز ین طرف لنگ و زان طرف رهوار
پیش علم خدای نادان شو
بیخودانه بجذب حق میرو
پیش خرمن مگو زیک دانه
جان فدا کن برای جانانه
هر که دیدش گداخت از هستی
نی بلندیش ماند و نی پستی
این چنین ابلهی است اهل جنان
نی چنان کز ازل بود نادان
سر این را نکرد فهم کسی
راز شاهان کجا رسد بخسی
سر بنه پیش ما که سر ببری
سر بیسر کند شهی و سری
نی که نان چون فدای انسان شد
مردگی رفت از او و کل جان شد
سنگ سرمه چراست بگزیده
زانکه شد قوت نور هر دیده
چونکه در چشم رفت نور شود
هر طرف همچو نور دیده رود
سرمه گوید در آن فنا نورم
گشت حالم ز سرمگی دورم
در فنا گفت من حقم منصور
غوره بودم کنون شدم انگور
بحر نورم چه جای انگور است
بلکه از من دو کون پر نور است
جسم من پرده است پیش نظر
همچو ابر سیاه پیش قمر
ساکنان زمین جز ابر سیاه
کی ببینند چون نهان شد ماه
لیک آن کو بر آسمان باشد
ماه در پیش او عیان باشد
دائماً بی حجاب در نظرش
ماه باشد چو اوست بر زبرش
ابر تن را چگونه برمه جان
بگزیند کسی که دارد آن
اولیا را هم اولیا دانند
دشمنان دوست را کجا دانند
عقل باید که عقل را داند
طفل در فهم عقل درماند
هر کرا تو بصدق خواهانی
او ترا جان و تو ورا جانی
جنس تو باشد او مگو دگر است
گر فرشته بود وگر بشر است
گرچه نبود ز روی صورت جنس
جنس تست او مگو که نیست زانس
نی که سگ چون که میل کردبانس
حق شمردش زسنگ و زمرۀ جنس
چارمینش بخواند در قرآن
هشتمینش شمرد از آن مردان

بخش ۱۰۶ - در بیان آنکه هر نفسی که آدمی در دنیا میزند و آن رادر نظر نمیآورد عنداللّه هیچ ضایع نیست و عاقبت همه پیش خواهد آمدن از خیر و شر، چنانکه میفرماید که فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرة شراً یره: در نبی گفت حق که یک ذرهبخش ۱۰۸ - در بیان آنکه آدمی را به هر چه میل است و محبت دارد جنس آن است، به شرطی که میل و محبت بی‌غرض باشد. و آن محبت دلیل کند که جان‌های ایشان از عهد الست از یک جنس بوده است که «المرء مع من احب» چنانکه گفته‌اند که «عن المرء لاتسأل و اسأل جلیسه» و در تقریر آنکه هر کسی را از غذای او شناسند. و غذا دو نوع است یکی حسّی و یکی عقلی. حسی نان است و گوشت و آب و غیره و عقلی علوم و حکمت است. اکنون بعضی را میل به فقه است و بعضی را به منطق بعضی را به تفسیر و بعضی را به دواوین عطار و سنایی رحمة اللّه علیهما و بعضی را به دواوین شعریه مثل انوری و ظهیر فاریابی و غیره. هر که‌را میل به دواوین انوری و شعرای دیگر، از اهل این عالم است و آب و گل بر او مستولی است و هر که‌را میل به دواوین سنایی و عطار است و فوائد مولانا قدسنا اللّه بسره العزیز که مغز مغز است و نغز نغز و زبدهٔ سخنِ سنایی و عطار، دلیل آن است که از اهل دل است و از زمرهٔ اولیاء.: مردمان را ز همنشین بشناس

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مصطفی گفت اکثر اهل جنان
ابلهان اند و ساده و نادان شد
هوش مصنوعی: پیام این بیت این است که بسیاری از کسانی که به بهشت می‌روند، افراد ساده‌لوح و نادانی هستند که از درک عمیق مسائل دورند.
ابلهیشان ز غایت خرد است
نی چنان ابلهی که خوار و رداست
هوش مصنوعی: زرنگی و دانایی آن‌ها به حدی است که می‌توان گفت در خود بی‌خودی‌اشان هم نشانه‌هایی از فهم و عقل وجود دارد، نه مانند کسی که به خاطر نادانی‌اش ذلیل و خوار شده است.
زانچه بیفایده است نادان اند
وانچه پر فایده است جویان اند
هوش مصنوعی: نادان‌ها به دنبال چیزهای بی‌فایده می‌روند، در حالی که افراد هوشمند و جوینده به دنبال چیزهای ارزشمند و مفید هستند.
گشته نادان زغیر یار و زیار
سخت دانا و آگه و بیدار
هوش مصنوعی: کسی که از دوست و یار خود دور شده، به نظر می‌رسد که نادان است، اما در واقع او بسیار آگاه و هوشیار شده است.
هم نبی گفت هر که حق را دید
گشت لال و ز گفتگوی برید
هوش مصنوعی: هر که حقیقت را شناخت، زبانش بند می‌آید و از صحبت کردن باز می‌ماند.
باز فرمود هر که دید خدا
شد زبانش دراز در دو سرا
هوش مصنوعی: هر کسی که به حقیقت خدا دست پیدا کند و او را بشناسد، زبانش به ذکر و بیان ویژگی‌های خداوند گشوده می‌شود و این حالت در دنیا و آخرت برای او ادامه پیدا می‌کند.
مینماید تناقض این گفتار
همچو گفتن که رو بیار و میار
هوش مصنوعی: این جمله نشان‌دهنده تناقض و تضاد در صحبت‌های فرد است، به‌گونه‌ای که مانند این است که کسی از دیگری بخواهد هم بیاید و هم نیاید، که در واقع ممکن نیست.
لیک تأویل اگر کنی بسزا
نی تناقض نمایدت نه خطا
هوش مصنوعی: اما اگر به درستی به تفسیر و تأویل بپردازی، هیچ تناقضی برایت بی‌معنا نخواهد بود و خطایی در کار نخواهد بود.
گویمت کز چه روی لال شود
زان سخن کز برای نفس رود
هوش مصنوعی: می‌گویم که چرا از آن حرف، زبانت بند آمده و نمی‌توانی سخن بگویی، چون آن سخن حساسی است که به خاطر نفس و جانت ابراز می‌شود.
چون ز حق گوید و زند دم راز
شود او را زبان عظیم دراز
هوش مصنوعی: هرگاه کسی درباره حق و حقیقت سخن بگوید و اسراری را فاش کند، به او قدرت بیان و کلامی بزرگ داده می‌شود.
زین طرف لال و زان طرف گویا
زین طرف شسته زان طرف پویا
هوش مصنوعی: از یک سو خاموش و از سوی دیگر سخنگو، از یک سمت آرام و از سمت دیگر پرجنب‌وجوش.
زین طرف خفته زان طرف بیدار
ز ین طرف لنگ و زان طرف رهوار
هوش مصنوعی: در اینجا از دو وضعیت متفاوت صحبت می‌شود، یک طرف خوابیده و بی‌حرکت است و طرف دیگر بیدار و فعال. همچنین یکی از طرف‌ها حالتی سست و ناتوان دارد در حالی که طرف دیگر آزاد و رها به نظر می‌رسد. این تضاد بین حالات مختلف می‌تواند به تعاملات و وضعیت‌های متفاوت زندگی اشاره کند.
پیش علم خدای نادان شو
بیخودانه بجذب حق میرو
هوش مصنوعی: احترام به دانش الهی ضروری است، از درک خود فراتر برو و با نهایت صداقت و خلوص به سمت حقیقت حرکت کن.
پیش خرمن مگو زیک دانه
جان فدا کن برای جانانه
هوش مصنوعی: قبل از اینکه به سراغ خوشی‌ها و لذت‌ها برویم، از اینکه به خاطر یک چیز کوچک به جان خودت خسارت بزنی، بپرهیز. برای کسی که واقعا ارزشمند است، باید بیشتر از این‌ها فداکاری کنی.
هر که دیدش گداخت از هستی
نی بلندیش ماند و نی پستی
هوش مصنوعی: هر کسی که او را دید، تحت تأثیر قرار گرفت و به نوعی از وجود او سوخت، نه بلندی و عظمت او باقی ماند و نه پستی و حقارتش.
این چنین ابلهی است اهل جنان
نی چنان کز ازل بود نادان
هوش مصنوعی: این فردی که در بهشت زندگی می‌کند، به خاطر نادانی‌اش مثل همین احمق‌هاست، نه اینکه از ابتدا دانا بوده باشد.
سر این را نکرد فهم کسی
راز شاهان کجا رسد بخسی
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند اسرار بزرگ و پیچیده پادشاهان را درک کند، به خصوص کسانی که در زمره عادی‌ها و مردم عادی قرار دارند.
سر بنه پیش ما که سر ببری
سر بیسر کند شهی و سری
هوش مصنوعی: سر خود را به ما بسپار، زیرا که سربریده دیگر سر ندارد و کسی که رهبری می‌کند، می‌تواند سرها را از تن جدا کند.
نی که نان چون فدای انسان شد
مردگی رفت از او و کل جان شد
هوش مصنوعی: زمانی که نان و معیشت به خاطر انسان تقدیم شود، از انسان مرگ و زوال فاصله می‌گیرد و تمامی وجود او زنده و فعال می‌شود.
سنگ سرمه چراست بگزیده
زانکه شد قوت نور هر دیده
هوش مصنوعی: چرا سنگ سرمه در چشم‌ها قرار دارد؟ زیرا باعث روشنایی و قوت دیدگان می‌شود.
چونکه در چشم رفت نور شود
هر طرف همچو نور دیده رود
هوش مصنوعی: وقتی که چشمان روشن شوند، نور در هر طرف پخش می‌شود، مثل نوری که از چشم می‌تابد.
سرمه گوید در آن فنا نورم
گشت حالم ز سرمگی دورم
هوش مصنوعی: سرمه می‌گوید که در حالتی از فنا، نور من درخشید و حالتم از پریشانی به دور آمد.
در فنا گفت من حقم منصور
غوره بودم کنون شدم انگور
هوش مصنوعی: در حالت نابودی و فنا، می‌گوید من حقیقت را دارم. در آغاز مانند غوره بودم، اما اکنون به مرحله‌ای رسیده‌ام که شبیه انگور شده‌ام.
بحر نورم چه جای انگور است
بلکه از من دو کون پر نور است
هوش مصنوعی: من دریا و سرچشمه‌ای از نور هستم و دیگر چه‌کار به انگور دارم، زیرا وجودم از دو کونی پر از نور تشکیل شده است.
جسم من پرده است پیش نظر
همچو ابر سیاه پیش قمر
هوش مصنوعی: وجود من همچون پرده‌ای است که در برابر دیده‌ها قرار دارد، مانند ابر سیاهی که بر روی ماه می‌افتد.
ساکنان زمین جز ابر سیاه
کی ببینند چون نهان شد ماه
هوش مصنوعی: ساکنان زمین هرگز جز ابرهای تیره نمی‌توانند نور ماه را ببینند. این تصویر به حالتی اشاره دارد که در آن زیبایی و روشنی پنهان شده و تنها سایه‌ها و تاریکی‌ها دیده می‌شوند.
لیک آن کو بر آسمان باشد
ماه در پیش او عیان باشد
هوش مصنوعی: اما کسی که در آسمان است، ماه برای او کاملاً نمایان و آشکار خواهد بود.
دائماً بی حجاب در نظرش
ماه باشد چو اوست بر زبرش
هوش مصنوعی: همیشه در نظرش ماهی برهنه و زیبا وجود دارد، چون او بر فراز آن قرار دارد.
ابر تن را چگونه برمه جان
بگزیند کسی که دارد آن
هوش مصنوعی: چگونه می‌تواند کسی که دارای روح و جان روشنی است، به تن بی‌ ارزش و زود فانی اهمیت بدهد؟
اولیا را هم اولیا دانند
دشمنان دوست را کجا دانند
هوش مصنوعی: دوستان و کسانی که به مقام و مرتبه اولیا (معنوی) رسیده‌اند، حتی دشمنان آنها را نیز به عنوان اولیا می‌شناسند، اما دوستان واقعی را از کجا می‌توانند بشناسند؟
عقل باید که عقل را داند
طفل در فهم عقل درماند
هوش مصنوعی: انسان باید توانایی فهمیدن عقل را داشته باشد، اما کودک در درک و فهم عقل ناتوان است.
هر کرا تو بصدق خواهانی
او ترا جان و تو ورا جانی
هوش مصنوعی: هر کسی را که تو با صداقت بخواهی، او جان و دلش را برای تو فدای تو می‌کند و تو نیز برای او ارزش و اهمیت داری.
جنس تو باشد او مگو دگر است
گر فرشته بود وگر بشر است
هوش مصنوعی: او را به خاطر جنس و نوع وجودش نگو که متفاوت است؛ حتی اگر فرشته باشد یا انسان.
گرچه نبود ز روی صورت جنس
جنس تست او مگو که نیست زانس
هوش مصنوعی: اگرچه از ظاهر چیزی نمی‌توان گفت که چه نوعی است، اما تو نگو که از آن چیز نیست.
نی که سگ چون که میل کردبانس
حق شمردش زسنگ و زمرۀ جنس
هوش مصنوعی: سگی که برایش دیوانگی و شوقی ایجاد شد، خود را در برابر سنگ و جنس به حساب نمی‌آورد و در واقع به حق و حقیقت توجه می‌کند.
چارمینش بخواند در قرآن
هشتمینش شمرد از آن مردان
هوش مصنوعی: در قرآن درباره چهارمین مردان به تفصیل صحبت شده و همچنین اشاره به هشتمین آنها نیز شده است.