بخش ۱۰۶ - در بیان آنکه هر نفسی که آدمی در دنیا میزند و آن رادر نظر نمیآورد عنداللّه هیچ ضایع نیست و عاقبت همه پیش خواهد آمدن از خیر و شر، چنانکه میفرماید که فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرة شراً یره
در نبی گفت حق که یک ذره
از بد و نیک ای بخود غره
جمله اعمال خویش خواهی دید
از شر و خیر همچو روز پدید
بنگر تا ز تو چه می آید
کن حذر ز آنچه آن نمی باید
کاخر کار بر تو خواهد گشت
شادجانی که که تخم طاعت ک شت
کاشکی خود همان قدر گشتی
عوضش نی که بی شمر گشتی
یک بدت را مکن ز حرص دو صد
بحذر باش زینهار از بد
بد چون مور را مکن چون مار
بگریز از بدی ونیکی کار
خنک او را که تخم نیکی کاشت
یک بینداخ ت صد عوض برداشت
شد در آخر ز اغنیای خدا
در بقا رفت و یافت کار و کیا
در جهان بقا چو سرور شد
نفس دونش زبون و مضطر شد
هر که بر نفس خود شود حاکم
بر فنا و بقا بود حاکم
بر سر نفس هر که پای نهاد
رهرو است او و رهنمای فتاد
آنکه او کشت نفس ملعون را
کرد پاک از درون آن دون را
بی حجابی جمال یار بدید
هرچ پنهان بد آشکار بدید
هر کرا گنج هست میراند
هرکرا رنج هست میماند
آنکه نوریش هست می بیند
بر شیرین ز باغ میچیند
هرزه ای را اگر نداند او
چه شود با من ای رفیق بگو
گر ندانم من آنچه خوردی دوش
یا چه گفتی و یا چه کردی دوش
چه زیان دارد آن چو میدانم
که همه چون تن ن د و من جانم
هرچه در پیش عاقلان بازی است
کودکان را بدان سرافرازی است
عقل عاقل نجوید آن دیگر
چون خدایش دهد از آن بهتر
بر جوی نقره کی کنی تو نظر
چونکه دادت خدای خرمن زر
آنکه هر دم خدای را بیند
غیر حق در دلش کجا شیند
این مکن باور ار خرد داری
که بود یار او بجز باری
حق چو زو دور کرد باطل را
پر ز حق دان همیشه آن دل را
زو خورد قوت دائماً انسان
نیست آن قوت روزی حیوان
علم های خدا دو صد گون است
همچو کالا عزیز و هم دون است
علم افزون رسد بافزونان
علم مادون رسد بمادونان
نی تو چون در سخن همیپوئی
لایق عقل شخص میگوئی
چه قدر فهم دارد آن طالب
یا چه حالت بر او بود غالب
بر قد او بری قبای سخن
کی بداند خسی بهای سخن
هم بر این قاعده خدای قدیم
لایق تست با تو یار و ندیم
درخورت گوید و بیفزاید
هرچه آن سود تست بنماید
قدر طاقت نهد خدا بارت
تا که دارد همیشه در کارت
گر فزونتر دهد فرومانی
زانکه آن علم را نمیدانی
غرش شیر ناید از روباه
بنده را کی بود مهابت شاه
کارهای خداست بی پایان
بحر او را کسی ندیده کران
وصف او را گذار و باده بنوش
رو بخر بیهشی و هوش فروش
هوش اصلی درون بیهوشی است
راه آن مستی و قدح نوشی است
لهب العشق مسکر هادی
جانب الصحوانت یا حادی
قهوة العشق تحشر الموتی
هی فی السکر تبرئی الاعمی
مرکب العشق موصل العشاق
فلهذا ارادة المشتاق
قهوة العشق مشرب الارواح
شربها فی الریاض بالاقداح
قدح العشق فکرة الابدال
ذاک ینجیکم من الاضلال
قدح الفکر فی القلوب یدور
جریان الصفاء منه یفور
سکره غایة المنی اطرب
دائماً من سلافه اشرب
هرکه او مست ما بود از ماست
مرد هشیار ا ز ین بعید و جداست
می ما نوش اگر توئی خمار
سادگی کن که تا شوی عیار
بخش ۱۰۵ - در بیان آنکه عالی همت آنکس است که بخدا مشغول شود و خود را فراموش نکند چنانکه خودی او نماند هستی حق هستی او شود چنانکه گوید «کی بود ما ز ما جدا مانده*من و تو رفته و خدا مانده» و دون همت آن کس است که بخودی خود مغرور شود و بدین قدر هستی قانع گردد. همچنانکه طفل خرد را اگر صد سراسب ببخشند شاد نشود و بمرغکی شادمان گردد و در تقریر آنکه عمر را بهائیست که اگر خانه های پر زر بدهی یک ساعت عمر نتوانی خریدن که الیواقیت تشتری بالمواقیت و المواقیت لاتشتری بالیواقیت. اینچنین عمر را بی عوض ضایع میکنی بنگر که در آخر چه حسرتها خواهی خوردن.: کودک از مرغکی شود دلشادبخش ۱۰۷ - در بیان این حدیث که اکثر اهل الجنة البله. و در تأویل این حدیث که: من عرف اللّه کل لسانه، و من عرف اللّه طال لسانه. ظاهر معنی این حدیث متناقض مینماید زیرا میفرماید که هر که خدا را شناخت زبانش لال شد و باز میفرماید که هر که خدا را شناخت زبانش دراز شد الا متناقض نیست زیرا معنیش این است هر که خدا را شناخت از غیر سخن خدا زبانش لال شد و در ذکر خدا زبانش دراز شد و از آنکه ابله میفرماید ابلهان نادان را نمیخواهد، بلکه ابلهی که از همه عاقلتر است چنانکه شاعر گوید. (دیوانه کسی بود که او روی تو دید وانگه ز تو دور ماند و دیوانه نشد) معرفت حق از کمال عقل باشد و کمال عقل آن است که چون تجلی حق بدو رسد بیهوش شود. هرگز طفل پنج ساله از صورت خوبی بیهوش نگردد. زیرا آن ذوق و لطف را ادراک نکرده است پس برقرار خود بماند و متغیر نشود بخلاف عاقلی و بالغی که از آن جمال بگدازد و بیهوش شود. اکنون دانسته شد که از اکثر اهل الجنة البله کسانی را میخواهد که از غایت عقل و معرفت نادان شدهاند و بیهوش گشته چنانکه گفتهاند: تا بدانجا رسید دانش من -----که بدانسته ام که نادانم. هر که قدرت حق را که همچون آفتاب است ببیند، بر قدرت چون ذرۀ خود کی نظر اندازد و هر که علم بی پایان خدا را مشاهده کند قطرۀ علمی را که بوی رسیده است چه وزن نهد. پس هر که حق تعالی را دید و صفات خود را فراموش کرد، از خودبینی رهید و خدابین شد.: مصطفی گفت اکثر اهل جنان
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در نبی گفت حق که یک ذره
از بد و نیک ای بخود غره
هوش مصنوعی: خداوند در کلام نبی فرمود که حتی یک ذره از خوبی و بدی نمیتواند باعث غرور تو شود.
جمله اعمال خویش خواهی دید
از شر و خیر همچو روز پدید
هوش مصنوعی: تمام کارهای خود را خواهی دید، چه خوب و چه بد، همانطور که روز در روشنایی خودش نمایان است.
بنگر تا ز تو چه می آید
کن حذر ز آنچه آن نمی باید
هوش مصنوعی: به دقت نگاه کن تا ببینی از تو چه چیزهایی سر میزند و از آنچه که مناسب نیست، دوری کن.
کاخر کار بر تو خواهد گشت
شادجانی که که تخم طاعت ک شت
هوش مصنوعی: در نهایت، زندگی تو به خوشی و شادی خواهد انجامید، زیرا تو Seed of obedience را در قلب خود کاشتهای.
کاشکی خود همان قدر گشتی
عوضش نی که بی شمر گشتی
هوش مصنوعی: ای کاش تو هم به همان اندازه که تغییر کردی، من را نیز عوض نمیکردی، تا اینکه بدون شمر و دقت درمییابم که چه تغییراتی در تو ایجاد شده است.
یک بدت را مکن ز حرص دو صد
بحذر باش زینهار از بد
هوش مصنوعی: نکن که به خاطر یک چیز بد، خود را به زحمت بیندازی و در دو صد حالت مراقب باش که از کارهای ناپسند اجتناب کنی.
بد چون مور را مکن چون مار
بگریز از بدی ونیکی کار
هوش مصنوعی: بدی را که مانند مور است، رها کن و همانند مار از آن دوری کن. به دور از نیکی و کارهای خوب باش.
خنک او را که تخم نیکی کاشت
یک بینداخ ت صد عوض برداشت
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که بذر نیکی را میکارد؛ او یک کار خوب انجام میدهد و به هزاران پاداش میرسد.
شد در آخر ز اغنیای خدا
در بقا رفت و یافت کار و کیا
هوش مصنوعی: در نهایت، از ثروتمندان خداوند به سوی جاودانگی رفت و شغل و مقام خود را پیدا کرد.
در جهان بقا چو سرور شد
نفس دونش زبون و مضطر شد
هوش مصنوعی: در جهان جاودانگی، وقتی که نفس پایین و بیارزش به مقام سروری میرسد، آن احساس ناچاری و سستی به او دست میدهد.
هر که بر نفس خود شود حاکم
بر فنا و بقا بود حاکم
هوش مصنوعی: هر کسی که بر خواستهها و نفس خود کنترل داشته باشد، بر زندگی و مرگ نیز تسلط خواهد داشت.
بر سر نفس هر که پای نهاد
رهرو است او و رهنمای فتاد
هوش مصنوعی: هر که بر نفس خود تسلط پیدا کند و در آن مسیر استقامت بگذارد، او هم راهی است در سفر خود و هم راهنمایی برای دیگران.
آنکه او کشت نفس ملعون را
کرد پاک از درون آن دون را
هوش مصنوعی: کسی که نفس سرکش و زشت خود را از بین برد و دلش را از آلودگیها پاک کرد.
بی حجابی جمال یار بدید
هرچ پنهان بد آشکار بدید
هوش مصنوعی: بیحجابی زیبایی معشوق را به وضوح نمایان کرد، هر چه پنهان بود، اکنون آشکار شد.
هر کرا گنج هست میراند
هرکرا رنج هست میماند
هوش مصنوعی: هر کس که دارای ثروت و گنجی باشد، به سرعت آن را صرف میکند و از بین میبرد، اما هر کس در زندگی با سختی و رنج مواجه شود، آن رنجها همچنان باقی میمانند.
آنکه نوریش هست می بیند
بر شیرین ز باغ میچیند
هوش مصنوعی: کسی که از نور و روشنایی بهرهمند است، مانند درختی که میوههایش را میچینند، میتواند زیباییها را ببیند و از خوبیها بهرهبرداری کند.
هرزه ای را اگر نداند او
چه شود با من ای رفیق بگو
هوش مصنوعی: اگر کسی نتواند بداند که وضعیتش با من چگونه خواهد بود، ای دوست، به او بگو که چه اتفاقی خواهد افتاد.
گر ندانم من آنچه خوردی دوش
یا چه گفتی و یا چه کردی دوش
هوش مصنوعی: اگر نمیدانم تو شب گذشته چه خوردی، چه گفتی یا چه انجام دادی، در واقع به این معنی است که من از آنچه برای تو اهمیت دارد بیخبرم.
چه زیان دارد آن چو میدانم
که همه چون تن ن د و من جانم
هوش مصنوعی: چه ضرری دارد اگر بدانم که همه مانند بدن هستند و من همان جان هستم؟
هرچه در پیش عاقلان بازی است
کودکان را بدان سرافرازی است
هوش مصنوعی: هر چیزی که در نظر خردمندان بیاهمیت به نظر میرسد، برای کودکان تجربهای ارزشمند و شاداب کننده است.
عقل عاقل نجوید آن دیگر
چون خدایش دهد از آن بهتر
هوش مصنوعی: عقل انسان هرگز چیزی را جستجو نمیکند که فراتر از آنچه که خداوند برایش مقدر کرده است و چون خداوند به او عطا کند، بهتر از آن نخواهد بود.
بر جوی نقره کی کنی تو نظر
چونکه دادت خدای خرمن زر
هوش مصنوعی: اگر بر جوی نقره نگاهی بیندازی، به یاد داشته باش که خدای تو، نعمتهای زیادی مانند خرمن زر به تو داده است.
آنکه هر دم خدای را بیند
غیر حق در دلش کجا شیند
هوش مصنوعی: آن کسی که هر لحظه خدا را میبیند، چگونه ممکن است غیر از حقیقت در دل او جا داشته باشد؟
این مکن باور ار خرد داری
که بود یار او بجز باری
هوش مصنوعی: اگر خرد و دانایی داری، این را باور نکن که جز او یاری برای تو وجود ندارد.
حق چو زو دور کرد باطل را
پر ز حق دان همیشه آن دل را
هوش مصنوعی: هرگز دل را از حق و حقیقت دور نکن، زیرا وقتی که حق از انسان دور شود، باطل بر او حاکم میشود. بنابراین، همیشه قلبت را پر از حقیقت نگهدار.
زو خورد قوت دائماً انسان
نیست آن قوت روزی حیوان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که انسان همواره از خوراک و قوت مناسب برخوردار نیست و تنها حیوانات هستند که روزی خود را به طور مداوم تأمین میکنند. بنابراین، تأمین نیازهای غذایی برای انسانها هر روز به یک شکل نیست و ممکن است دچار نوسان شود.
علم های خدا دو صد گون است
همچو کالا عزیز و هم دون است
هوش مصنوعی: علمهای خدا دو نوع است: برخی از آنها گرانبها و با ارزش هستند، در حالی که برخی دیگر کم ارزش و بیاهمیت به شمار میآیند.
علم افزون رسد بافزونان
علم مادون رسد بمادونان
هوش مصنوعی: دانش کسانی که بیش از دیگران علم دارند، بیشتر میشود، در حالی که کسانی که از نظر علمی پایینتر هستند، به همان اندازه کمتر میآموزند.
نی تو چون در سخن همیپوئی
لایق عقل شخص میگوئی
هوش مصنوعی: تو زمانی که در سخن میگویی، سخنانت به اندازهای فراگیر و عمیق است که نشان از خرد و عقل تو دارد.
چه قدر فهم دارد آن طالب
یا چه حالت بر او بود غالب
هوش مصنوعی: چقدر درک و آرمان آن جوینده عمیق است یا چه حال و احوال بر او حاکم است.
بر قد او بری قبای سخن
کی بداند خسی بهای سخن
هوش مصنوعی: قد و قواره او آنقدر زیبا و باارزش است که هیچ کس نمیتواند ارزش سخنان و گفتار را در مقایسه با زیبایی او درک کند. به عبارتی، هر کسی که درک کمی از زیبایی و ارزش دارد، نمیتواند بهای واقعی کلام زیبا را بفهمد.
هم بر این قاعده خدای قدیم
لایق تست با تو یار و ندیم
هوش مصنوعی: این دو هجای شاعر به تصدیق این نکته اشاره دارد که خداوند کهن و قدیمی، به خوبی با تو دوست و همدم است و شایستگی این دوستی را دارد.
درخورت گوید و بیفزاید
هرچه آن سود تست بنماید
هوش مصنوعی: هر چیزی که به نفع تو باشد و به تو کمک کند، برایت بیان خواهد شد و به آن افزوده خواهد شد.
قدر طاقت نهد خدا بارت
تا که دارد همیشه در کارت
هوش مصنوعی: خدا به اندازهای که میتوانی تحمل کنی، به تو بار زندگی میدهد تا همیشه از آن بهرهمند باشی.
گر فزونتر دهد فرومانی
زانکه آن علم را نمیدانی
هوش مصنوعی: اگر برتری و فضیلت بیشتری به تو داده شود، چون آن علم را نمیدانی، از آن بهرهای نخواهی برد.
غرش شیر ناید از روباه
بنده را کی بود مهابت شاه
هوش مصنوعی: صدای بلند شیر از یک روباه نمیتواند درآید؛ آیا ممکن است که مخلوق ضعیف، جلال و عظمت پادشاه را به نمایش بگذارد؟
کارهای خداست بی پایان
بحر او را کسی ندیده کران
هوش مصنوعی: اعمال خداوندی بیپایان و نامحدود است و هیچکس نتوانسته است انتهای آن را مشاهده کند.
وصف او را گذار و باده بنوش
رو بخر بیهشی و هوش فروش
هوش مصنوعی: بیا توصیف او را رها کن و باده بنوش. برو و بیخبری را بخر و از هوشیاری بگذر.
هوش اصلی درون بیهوشی است
راه آن مستی و قدح نوشی است
هوش مصنوعی: در حقیقت، آگاهی واقعی در دل نادانی و بیخبری نهفته است و برای رسیدن به این حالت، باید از حالتی مس که به مستی و نوشیدن شراب شبیه است عبور کرد.
لهب العشق مسکر هادی
جانب الصحوانت یا حادی
هوش مصنوعی: شعله عشق مستکننده است، ای هدایتکننده در کنار بیدارگران.
قهوة العشق تحشر الموتی
هی فی السکر تبرئی الاعمی
هوش مصنوعی: نوشیدن شراب عشق، مردگان را به جمع میآورد و در حال مستی، نابینایان را شفا میدهد.
مرکب العشق موصل العشاق
فلهذا ارادة المشتاق
هوش مصنوعی: عشق وسیلهای است برای ارتباط عاشقان، به همین خاطر، آرزوی مشتاقان به سمت آن هدایت میشود.
قهوة العشق مشرب الارواح
شربها فی الریاض بالاقداح
هوش مصنوعی: نوشیدن قهوه عشق، برای روحها همچون نوشیدنیی خوشطعم در باغهای سرسبز است.
قدح العشق فکرة الابدال
ذاک ینجیکم من الاضلال
هوش مصنوعی: شراب عشق، اندیشهای از جانشینان است که شما را از گمراهی نجات میدهد.
قدح الفکر فی القلوب یدور
جریان الصفاء منه یفور
هوش مصنوعی: شعلهٔ فکر در دلها بهطور مداوم میچرخد و از آن صفای درونی جوش و خروش میکند.
سکره غایة المنی اطرب
دائماً من سلافه اشرب
هوش مصنوعی: در اوج شادی و نشاط، همواره از شراب سرمستی بنوش.
هرکه او مست ما بود از ماست
مرد هشیار ا ز ین بعید و جداست
هوش مصنوعی: هر کسی که از عشق ما شیدا و سرمست است، از خود ماست، اما شخصی که هوشیار و بیدار است، به هیچ وجه به ما نزدیک نیست.
می ما نوش اگر توئی خمار
سادگی کن که تا شوی عیار
هوش مصنوعی: اگر تو در حال مستی، بگذار از شراب بنوشی و سادهدلانه رفتار کنی تا بر جمال و زیباییات افزوده شود.