گنجور

بخش ۱۰۵ - در بیان آنکه عالی همت آنکس است که بخدا مشغول شود و خود را فراموش نکند چنانکه خودی او نماند هستی حق هستی او شود چنانکه گوید «کی بود ما ز ما جدا مانده*من و تو رفته و خدا مانده» و دون همت آن کس است که بخودی خود مغرور شود و بدین قدر هستی قانع گردد. همچنانکه طفل خرد را اگر صد سراسب ببخشند شاد نشود و بمرغکی شادمان گردد و در تقریر آنکه عمر را بهائیست که اگر خانه های پر زر بدهی یک ساعت عمر نتوانی خریدن که الیواقیت تشتری بالمواقیت و المواقیت لاتشتری بالیواقیت. اینچنین عمر را بی عوض ضایع میکنی بنگر که در آخر چه حسرتها خواهی خوردن.

کودک از مرغکی شود دلشاد
گنج عالم بود برش چون باد
زان بود دایمش بمرغ نظر
که ندارد ز ذوق گنج خبر
خوشی این جهان بود بدو دون
پیش آن ذوق و عشرت بیچون
وای آن کس که این بر آن بگزید
آخر کار دست خویش گزید
دید عمر عزیز رفته بباد
هیچ کس را چنین غبینه مباد
عمر یک روزه را چو نیست بها
تو عوض گردهی درو زرها
نتوانی خریدنش میدان
ساعتی عمر را بگنج جهان
اینچنین عمر میرود ضایع
کاله نفروخت بی عوض بایع
تو چنین کاله بیعوض دادی
کی در این غبن باشدت شادی
غبن این را نه حد بود نه کران
که دهی عمر بیعوض آسان
چون به از عمر در جهان نبود
عمر را سخت گیر تا نرود
عوض عمر عمر خواهی جان
ورنه عمر از ک فت رودارزان
صرف کن عمر خویش را بخدا
تا بری در جزاش عمر بقا
نی که در خاک هر چه میکاری
عین آن را ز خاک برداری
گندم از گندم وز جو هم جو
حاصل آید ترا بوقت درو
این کفایت زمین ز حق آموخت
صد هزاران چنین هنر اندوخت
چون زمین این کند ببین باری
چه کند با تو در نکو کاری
بهر یک جان دهد هزاران جان
عوض یک قراضه ای صد کان
هرچه داری برو بحق بسیار
هیچ در خانه کاله ای مگذار
تا ز تو هیچ چیز کم نشود
بلکه یک صد شود چو از تور ود
صد چه بیشمار گردی تو
چون ز جان محو یار گردی تو

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کودک از مرغکی شود دلشاد
گنج عالم بود برش چون باد
هوش مصنوعی: کودک از دیدن یک پرنده کوچک خوشحال می‌شود، چرا که دنیا را برای او مانند گنجی ارزشمند می‌بیند.
زان بود دایمش بمرغ نظر
که ندارد ز ذوق گنج خبر
هوش مصنوعی: چرا که او همیشه به پرنده‌ها نگاه می‌کند، زیرا از لذت گنج‌ها بی‌خبر است.
خوشی این جهان بود بدو دون
پیش آن ذوق و عشرت بیچون
هوش مصنوعی: خوشی‌های این دنیا در مقایسه با لذت و شادی بی‌پایان در دنیای دیگر، چیزهای ناچیزی به شمار می‌روند.
وای آن کس که این بر آن بگزید
آخر کار دست خویش گزید
هوش مصنوعی: آه بر آن کسی که انتخابش به سمت این چیز برود، در نهایت به نتیجه کار خود پی خواهد برد.
دید عمر عزیز رفته بباد
هیچ کس را چنین غبینه مباد
هوش مصنوعی: عمر گران بهای انسان مانند بادی رفته و برگشت ناپذیر است. ای کاش هیچ کس این چنین فرصت بی‌ارزش شده را تجربه نکند.
عمر یک روزه را چو نیست بها
تو عوض گردهی درو زرها
هوش مصنوعی: اگر عمر کوتاه و بی‌ارزش است، چرا به جای آن، طلا و ثروت را به دست نیاوری؟
نتوانی خریدنش میدان
ساعتی عمر را بگنج جهان
هوش مصنوعی: نتوانی عمر خود را با گنج‌های دنیا معاوضه کنی.
اینچنین عمر میرود ضایع
کاله نفروخت بی عوض بایع
هوش مصنوعی: اینطور عمر انسان بدون بهره‌وری و بی‌فایده سپری می‌شود، مثل اینکه فروشنده کالایی را بدون دریافت پول بفروشد.
تو چنین کاله بیعوض دادی
کی در این غبن باشدت شادی
هوش مصنوعی: تو چنین چیزی بدون هیچ چیز دیگری به من دادی، پس چگونه می‌توانی از این ضرر خوشحال باشی؟
غبن این را نه حد بود نه کران
که دهی عمر بیعوض آسان
هوش مصنوعی: این غبن و ضرر هیچ حد و مرزی ندارد، چون زندگی را به راحتی و بی‌ارزش سپری می‌کنی.
چون به از عمر در جهان نبود
عمر را سخت گیر تا نرود
هوش مصنوعی: عمر انسان در این دنیا محدود است، پس نباید آن را بیهوده هدر داد و لازم است که در استفاده از آن دقت کنیم تا از دست نرود.
عوض عمر عمر خواهی جان
ورنه عمر از ک فت رودارزان
هوش مصنوعی: اگر به دنبال زندگی واقعی و با معنا هستی، باید جانی جدید به دست آوری، وگرنه عمرت بی‌فایده و بی‌ارزش سپری خواهد شد.
صرف کن عمر خویش را بخدا
تا بری در جزاش عمر بقا
هوش مصنوعی: برای خودت عمرت را صرف خدا کن تا در عوض، عمر جاودانی را به دست آوری.
نی که در خاک هر چه میکاری
عین آن را ز خاک برداری
هوش مصنوعی: هر چیزی که در زمین بکاری، همان را از زمین برداشت می‌کنی.
گندم از گندم وز جو هم جو
حاصل آید ترا بوقت درو
هوش مصنوعی: هر چیزی که به کار بگیری، نتیجه‌اش همان خواهد بود. اگر از محصول خوب استفاده کنی، محصول خوبی نیز به دست خواهی آورد.
این کفایت زمین ز حق آموخت
صد هزاران چنین هنر اندوخت
هوش مصنوعی: این زمین به ما آموخت که هزاران هنر و مهارت را می‌توان در خود جمع کرد.
چون زمین این کند ببین باری
چه کند با تو در نکو کاری
هوش مصنوعی: وقتی که زمین این کار را انجام می‌دهد، ببین چه تاثیری بر روی تو در کارهای نیک دارد.
بهر یک جان دهد هزاران جان
عوض یک قراضه ای صد کان
هوش مصنوعی: برای هر فردی، ممکن است هزاران جان ارزش داشته باشد، اما به ازای یک چیز ناچیز، شاید صدها گنج بتوان یافت.
هرچه داری برو بحق بسیار
هیچ در خانه کاله ای مگذار
هوش مصنوعی: هرچه از دارایی و ثروت داری، به حق خود استفاده کن و هیچ چیز اضافی را در خانه نگذاشته و نگهداری نکن.
تا ز تو هیچ چیز کم نشود
بلکه یک صد شود چو از تور ود
هوش مصنوعی: تمام تلاش من این است که چیزی از تو کاسته نشود، بلکه بر ارزش و اهمیت تو افزوده شود.
صد چه بیشمار گردی تو
چون ز جان محو یار گردی تو
هوش مصنوعی: وقتی که عشق و محبت محبوب در وجودت فراگیر شود، بر هیچ چیز اهمیت نخواهی داد و خود را فراموش می‌کنی.