گنجور

بخش ۱۰۴ - در بیان آنکه هرکه در ترک کردن عوض بیند ترک بر او آسان شود بلکه عاشق ترک گردد. چنانکه کشتاورز از خانه و انبار غله را بیرون میآورد و بعشق تمام در صحرا میافشاند زیرا یقین میداند که عوض یکی ده و بیست خواهد برداشتن و صورتهای این بسیار است چنانکه مصطفی علیه السلام میفرماید که من ایقن بالخلف جاد بالعطیه

مصطفی گفت هر که کرد یقین
که رسد ترک را عوض در حین
جود کردن بر او شود آسان
چون عوض میبرد دو صد چندان
نی هر آن کس که دانه میکارد
دانه ز انبار خویش می آرد
در زمینش همیفشاند خوش
تا یکی را عوض برد ده و شش
هرگه منعش کند از آن کشتن
گوید او هست جهل از این گشتن
من ز یک دانه شست بردارم
کی از این کار دست بردارم
اینچنین پند بند کار من است
عکس این گوید آنکه یار من است
دوست کی گویدم که تخم مکار
دشمن این را بگوید و مکار
دشمنی را بهل مکن منعم
از چه رو میکنی از این دفعم
چونکه او را عوض شده است یقین
دانه بی ترس افکند بزمین
وعدۀ حق شدت اگر باور
که سری را عوض دهد صد سر
پس چرا بر سرت همیلرزی
مذهب عاشقان نمیورزی
هرچه داری فدا چرا نکنی
روز و شب روی با خدا نکنی
هرکه او ترک کرد هستی را
نیستی را گزید و پستی را
هستئی یافت از خدا سرمد
گشت یک قطره ‌ اش یم بیحد
خودئی کان شود فدای خدا
منگر از خداش دور و جدا
قطره ای کاندرون بحر رود
محو گردد ز خویش و بحر شود
آنکه قادر بود که گردد شاه
از چه رو باشد او یکی ز سپاه
همه را چون همیتواند برد
از چه اندک بود چو کودک خرد

بخش ۱۰۳ - در بیان آنکه در مخلوقات و مصنوعات آدمی است که مختار است و باقی مجبوراند اختیاری ندارند. چنانکه آتش قادر نیست که گرمی نکند و آب نتواند که تری نکند و آفتاب نتواند که روشنی ندهد. پس آدمی در محل حساب از آن است که مختار است و بربد و نیک قادر است. و اگر گوید مجبور و قادر نیستم خلاف میگوید زیرا پشیمانی او بر کار کرده مکذب دعوی اوست: زان سبب آفریدت او مختاربخش ۱۰۵ - در بیان آنکه عالی همت آنکس است که بخدا مشغول شود و خود را فراموش نکند چنانکه خودی او نماند هستی حق هستی او شود چنانکه گوید «کی بود ما ز ما جدا مانده*من و تو رفته و خدا مانده» و دون همت آن کس است که بخودی خود مغرور شود و بدین قدر هستی قانع گردد. همچنانکه طفل خرد را اگر صد سراسب ببخشند شاد نشود و بمرغکی شادمان گردد و در تقریر آنکه عمر را بهائیست که اگر خانه های پر زر بدهی یک ساعت عمر نتوانی خریدن که الیواقیت تشتری بالمواقیت و المواقیت لاتشتری بالیواقیت. اینچنین عمر را بی عوض ضایع میکنی بنگر که در آخر چه حسرتها خواهی خوردن.: کودک از مرغکی شود دلشاد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مصطفی گفت هر که کرد یقین
که رسد ترک را عوض در حین
هوش مصنوعی: مصطفی فرمود هر کسی که به این امر اطمینان داشته باشد که در زمان حال، پاداش از دست دادن چیزهای دنيوی را دریافت خواهد کرد، باید بروی این باور استوار باشد.
جود کردن بر او شود آسان
چون عوض میبرد دو صد چندان
هوش مصنوعی: بخشیدن و کمک کردن به او آسان می‌شود، زیرا در عوض، برکت و ثواب بسیار بیشتری نصیب انسان می‌شود.
نی هر آن کس که دانه میکارد
دانه ز انبار خویش می آرد
هوش مصنوعی: هر کسی که چیزی را می‌کارید، باید از منابع خودش برای این کار استفاده کند.
در زمینش همیفشاند خوش
تا یکی را عوض برد ده و شش
هوش مصنوعی: او در زمین خود به خوبی و خوشی می‌پراکند تا اینکه یکی از افراد، به‌جای ده یا شش نفر سود ببرد.
هرگه منعش کند از آن کشتن
گوید او هست جهل از این گشتن
هوش مصنوعی: هر بار که او را از کشتن منع می‌کنند، به این کار ادامه می‌دهد و می‌گوید نادانی از این تغییر رفتار است.
من ز یک دانه شست بردارم
کی از این کار دست بردارم
هوش مصنوعی: من به خاطر یک دانه شست را بالا می‌زنم، اما هیچ‌وقت از این کار دست برنمی‌دارم.
اینچنین پند بند کار من است
عکس این گوید آنکه یار من است
هوش مصنوعی: خود را درگیر حرف‌ها و قضاوت‌های دیگران نکن، زیرا نجات و هدایت من به دست همین دوستان و یارانم است.
دوست کی گویدم که تخم مکار
دشمن این را بگوید و مکار
هوش مصنوعی: دوست چه می‌گوید که تخم دشمن به او بگوید، که او نیز کینه دارد.
دشمنی را بهل مکن منعم
از چه رو میکنی از این دفعم
هوش مصنوعی: دشمن را ترک مکن، سوال این است که چرا از این حال و اوضاع فرار می‌کنی؟
چونکه او را عوض شده است یقین
دانه بی ترس افکند بزمین
هوش مصنوعی: زمانی که او به یقین رسیده و تغییر کرده است، بدون ترس دانه را در زمین می‌افکند.
وعدۀ حق شدت اگر باور
که سری را عوض دهد صد سر
هوش مصنوعی: اگر وعده‌ی خدا را با ایمان بپذیری، می‌توانی ببینی که یک انسان را به نعمت‌های بی‌شماری مبدل می‌کند.
پس چرا بر سرت همیلرزی
مذهب عاشقان نمیورزی
هوش مصنوعی: پس چرا با وجود این همه عشق و محبت، به اصول و آداب عاشقانه توجه نمی‌کنی و آنها را رعایت نمی‌کنی؟
هرچه داری فدا چرا نکنی
روز و شب روی با خدا نکنی
هوش مصنوعی: هر چیزی که از آن برخورداری، چرا برای خدا قربانی نمی‌کنی؟ چرا در تمام وقتت با خالق خود ارتباط برقرار نمی‌کنی؟
هرکه او ترک کرد هستی را
نیستی را گزید و پستی را
هوش مصنوعی: هر کسی که دنیا و زندگی را رها کند، به بی‌وجودی و حقارت روی می‌آورد.
هستئی یافت از خدا سرمد
گشت یک قطره ‌ اش یم بیحد
هوش مصنوعی: یک جوهر جاودانه از خدا پیدا شد که یک قطره‌اش به دریاهای بی‌پایان تبدیل شد.
خودئی کان شود فدای خدا
منگر از خداش دور و جدا
هوش مصنوعی: خود را فدای خدا کن، چرا که نباید از خدا دور باشی یا جدا شوی.
قطره ای کاندرون بحر رود
محو گردد ز خویش و بحر شود
هوش مصنوعی: قطره‌ای که در دریا فرو برود، از خودش محو می‌شود و به دریا تبدیل می‌شود.
آنکه قادر بود که گردد شاه
از چه رو باشد او یکی ز سپاه
هوش مصنوعی: هر کس که توانایی دارد تا به مقام سلطنت برسد، چرا باید یکی از سربازان باشد؟
همه را چون همیتواند برد
از چه اندک بود چو کودک خرد
هوش مصنوعی: همه چیز را مانند کودک خرد می‌تواند با خود ببرد، پس چرا باید به چیزهای کم اهمیت اهمیت داد؟