گنجور

بخش ۱۰۳ - در بیان آنکه در مخلوقات و مصنوعات آدمی است که مختار است و باقی مجبوراند اختیاری ندارند. چنانکه آتش قادر نیست که گرمی نکند و آب نتواند که تری نکند و آفتاب نتواند که روشنی ندهد. پس آدمی در محل حساب از آن است که مختار است و بربد و نیک قادر است. و اگر گوید مجبور و قادر نیستم خلاف میگوید زیرا پشیمانی او بر کار کرده مکذب دعوی اوست

زان سبب آفریدت او مختار
که تو باشی زرای خود برکار
قدرتت داد بر همه اشیا
جبر بگذار و شو مطیع او را
غیر انسان ز دیو و از پریان
از جماد و نبات و از حیوان
هم زخ اک و ز باد و آب و زنار
از بد و نیک و از گل و از خار
نیستشان اختیار و مجبوراند
همه مشغول آنچه مأموراند
نار سوزاند و کند گرمی
زاب آید تری و هم نرمی
آید از هر یکی دگر کاری
برگ گل کی خلید چون خاری
بهر آنشان که ساخت الرحمن
کار دیگر نیاید از ایشان
لیک تو که زنسل انسانی
هرچه خواهی کنی و بتوانی
پای از آن داده تا براه روی
سوی طاعات و بر روانه شوی
هست در حکم تو دو دست و دو پا
راست نه دست و پای را برجا
تو بیاراه کژ مرو که بداست
بجز از راستی مگیر بدست
دادت آلت که کار خیر کنی
سوی راه صواب سیر کنی
تو بعکس از چنین نکو آلت
گردن خود زنی بهر حالت
آلتت داد بهر معماری
تو خرابی کنی و بدکاری
نیکوئی کن بآلت ار مردی
گرم رو باش و بگذر از سردی
جرم خود را مگو که از قدر است
اینچنین اعتقاد چون ق ذراست
رو مکن بر قضا حوالۀ آن
کز تو می آید آن خط ا و زیان
جرم خود بر خدا منه دیگر
گوش خود را مکن بقاصد کر
بر خدا این گمان بد است عظیم
که کند بیگناه را بجحیم
هیچ دونی روا ندارد این
که کشد بیگناه از کس کین
گر زند بیگناه کس کس را
همه لعنت کنند آن خس را
پس تو این خلق چون روا داری
بر خدائی کزو رسد یاری
اعتقاد بدت چو این باشد
خور دین بر تو نور کی پاشد
گر ترا درد و رنج پیش آید
وز پی ذوق نوش نیش آید
تو یقین دان که کرده ای کاری
زان سبب میکشی چنین باری
لیک آن جرم را نمیدانی
تا از آن آیدت پشیمانی
توبه کن زود و ناله کن بخدا
گو که دانم یقین که هیچ جز
نرسد بیگناه بر سر کس
توبه کردم توئی پناهم و بس
تا نیاید زمن چنان جرمی
کی رسد در پیش چنان غرمی
زان گناه ارچه من نمیدانم
توبه کردم ببخش بر جانم
چون جزا با گنه نمیماند
بخشد آنکس که جمله میداند
جرم تخم است هر که آنرا کاشت
حق از آن طرفه صورتی بنگاشت
دانۀ جرم را بپوشانید
کرد آنرا نهال و رویانید
هر یکی دانه است شکل دگر
همچو ریحان و همچو نیلوفر
شد ز هر تخم صورتی پیدا
که نماند بتخم ای جویا
همچنین جرمها و طاعت ها
جمله بخشند در زمین خدا
می نماند جزا بنقش گناه
اینچنین کرده است حکم آله
عدل هر جرم را جزائی داد
صورتش بر خلاف جرم نهاد
نی ز دانه شجر همیزاید
نی ز نقطه بشر همیزاید
هیچ ماند بدانۀ شجری
هیچ ماند بنطفۀ بشری
هیچ دزدی بدار میماند
هیچ گلشن بخار میماند
همچنین دان که شرو خیر ترا
بیعدد صورت است در بیجا
صورت شر و شور گشت جحیم
صورت برو خیر خلد نعیم
گرچه در خیر رنج تن باشد
حق بر آن رنج گنجها پاشد
رنج تن صحت دل و جان است
اینچنین درد عین درمان است
رورکی چند رنج را بگزین
ترک دنیا کن و بخور غم دین
تا رهی عاقبت ز حبس عمی
از خودی بگذری رسی بخدا
خود تو خانه ‌ ایست در بسته
بر تو آن عاریه است و بربسته
رو بر او دل منه اگر جانی
ورنه آخر بزیر او مانی
چونکه خواهد خراب گشت آخر
از چه ای روز و شب ورا عامر
استنش مینهی که تا پاید
خود نپاید ولی فرود آید
بکباب و شراب آبادان
میکنی تا نگردد او ویران
چون برای فناش ساخت خدا
کی پذیرد وی از علاج بقا
صد هزاران چو تو چنین کردند
تن خود را بنازپروردند
چرب و شیرین و نعمت بسیار
داده تن را که تا شود پادار
سودشان خود نکرد و کرد زیان
خانه شان شد خراب ناگاهان
همه در زیر خانه پست شدند
زانکه از جام جسم مس ت بدند
بیهده رنج بروی از چه بری
ترک تن گوی تا بعرش پری
ترک تن هر که کرد زنده بماند
بی فرس در جهان جانها راند
ترک او دان که عین یافتن است
گمره است آن کسی که بند تن است
در زمین هر که دانه ‌ ای انداخت
صد عوض یافت چون یکی را باخت
دانۀ عمر بهر حق در باز
تا که بر تو خدا کند در باز
عمر معدود تو شود بیعد
عیش محدود بر دهد بیحد
عمر فانی رود شود باقی
گرددت در بهشت حق ساقی
هر که در ترک برگ خود بیند
ترک را او بعشق بگزیند

بخش ۱۰۲ - در بیان آنکه کارهای دنیا همه بازی است و در آن کارها هیچ فائده و حاصلی نیست. همچنانکه کودکان یکی پادشاه شود و یکی وزیر و یکی سرهنگ و یکی امیر و بعضی لشکر. بدان هیچ قلعه و ولایتی حاصل نشود. اینهمه عمر ضایع کردن باشد در بی فائدگی. چون پیر شوند و بزرگ از آن پشیمان گردند و گویند که چرا عوض بازی علم و ادب نیاموختیم. سب جهل خواری و بینوائی میکشیم. اکنون عمر دنیا را حالت طفلی دان، و شهوات و شاهدان و جاه و مال را آن بازی دان که در آن حاصلی نیست جز پشیمانی. و آخرت را حالت پیری دان که بر تو مکشوف میشود که آنچه شیرین مینمود تلخ بود، و آنچه جاه چاه، و آنچه خوب زشت، الی مالانهایه. چنانکه حق تعالی میفرماید انما الدنیا لعب و لهو و زینة. زینت از آن میفرماید که ذاتش از خود خوب نیست بتزیین خوب مینماید. و در سورۀ دیگر میفرماید که زین للناس حب الشهوات. مزین نمود شهوات خود را بخلق همچون مس زراندود و یا چون عجوزۀ آراسته بظاهر خوب و بباطن زشت، خویش دروغ و زشتیش راست چنانکه قلب: کار دنیا بود یقین بازیبخش ۱۰۴ - در بیان آنکه هرکه در ترک کردن عوض بیند ترک بر او آسان شود بلکه عاشق ترک گردد. چنانکه کشتاورز از خانه و انبار غله را بیرون میآورد و بعشق تمام در صحرا میافشاند زیرا یقین میداند که عوض یکی ده و بیست خواهد برداشتن و صورتهای این بسیار است چنانکه مصطفی علیه السلام میفرماید که من ایقن بالخلف جاد بالعطیه: مصطفی گفت هر که کرد یقین

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زان سبب آفریدت او مختار
که تو باشی زرای خود برکار
هوش مصنوعی: به خاطر این که تو اختیار و انتخاب داری، او تو را آفریده است، تا خودت بر کارهایت تسلط داشته باشی.
قدرتت داد بر همه اشیا
جبر بگذار و شو مطیع او را
هوش مصنوعی: قدرتت به تو اجازه می‌دهد که بر تمام مخلوقات تسلط داشته باشی، بنابراین تسلیم او شو و از او پیروی کن.
غیر انسان ز دیو و از پریان
از جماد و نبات و از حیوان
هوش مصنوعی: غیر از انسان، همه موجودات شامل دیوان، پری‌ها، اجسام بی‌جان، گیاهان و حیوانات هستند.
هم زخ اک و ز باد و آب و زنار
از بد و نیک و از گل و از خار
هوش مصنوعی: این جمله به ترکیب و تأثیرات مختلف عناصر زندگی اشاره دارد. در آن، زندگی به عنوان ترکیبی از جنبه‌های مثبت و منفی، خوبی و بدی، زیبایی و زشتی توصیف می‌شود. می‌توان گفت که در زندگی، هر چیز خوب یا بد، زیبایی و نازیبایی در کنار هم وجود دارند و همه اینها جزء اصلی تجربه انسانی هستند.
نیستشان اختیار و مجبوراند
همه مشغول آنچه مأموراند
هوش مصنوعی: آنها هیچ اختیاری ندارند و همه‌ٔ آنها ناچارند به انجام کارهایی که به آنها محول شده است.
نار سوزاند و کند گرمی
زاب آید تری و هم نرمی
هوش مصنوعی: آتش می‌سوزاند و گرما را ایجاد می‌کند، اما اگر زاب بیاید، رطوبت و نرمی هم به وجود می‌آورد.
آید از هر یکی دگر کاری
برگ گل کی خلید چون خاری
هوش مصنوعی: از هر کسی، یک کار متفاوت انجام می‌شود، اما همچنان گل در بین خاروخس‌ها می‌روید.
بهر آنشان که ساخت الرحمن
کار دیگر نیاید از ایشان
هوش مصنوعی: برای آن‌ها که خداوند کارهایشان را به دست خود ساخته است، دیگر چیزی از آن‌ها ساخته نخواهد شد.
لیک تو که زنسل انسانی
هرچه خواهی کنی و بتوانی
هوش مصنوعی: اما تو که از نسل انسان هستی، هرکاری که بخواهی می‌توانی انجام دهید.
پای از آن داده تا براه روی
سوی طاعات و بر روانه شوی
هوش مصنوعی: پایت را گذاشته‌ای تا به سوی کارهای نیک و عبادت حرکت کنی و در این راه پیش بروی.
هست در حکم تو دو دست و دو پا
راست نه دست و پای را برجا
هوش مصنوعی: در وجود تو، دو دست و دو پا به درستی وجود دارد، نه اینکه فقط دست و پاها باشند و باقی‌مانده‌ای نداشته باشی.
تو بیاراه کژ مرو که بداست
بجز از راستی مگیر بدست
هوش مصنوعی: به راه کج مرو و مسیر نادرست را دنبال نکن، زیرا هیچ چیزی جز راستی و حقیقت به دست نخواهی آورد.
دادت آلت که کار خیر کنی
سوی راه صواب سیر کنی
هوش مصنوعی: به تو قدرتی داده شده تا کارهای نیک انجام دهی و در مسیر درست حرکت کنی.
تو بعکس از چنین نکو آلت
گردن خود زنی بهر حالت
هوش مصنوعی: تو برخلاف چیزهای زیبا و خوب، به خودت آسیب می‌زنی و خودت را ناراحت می‌کنی.
آلتت داد بهر معماری
تو خرابی کنی و بدکاری
هوش مصنوعی: ابزار و وسایلت را به من داده‌ای تا برای تو ویرانی و بدی‌ها را بسازم.
نیکوئی کن بآلت ار مردی
گرم رو باش و بگذر از سردی
هوش مصنوعی: اگر مردی نیکو رفتار کن، با دیگران گرم و دوستانه برخورد کن و از یخ و سردی دوری کن.
جرم خود را مگو که از قدر است
اینچنین اعتقاد چون ق ذراست
هوش مصنوعی: جرم و خطای خود را بیان نکن، زیرا ارزش و مقام انسان بالاتر از این حرف‌هاست. اعتقاد به این نکته مانند این است که در نظر بگیریم انسان به اندازه‌ای کوچک و بی‌ارزش است.
رو مکن بر قضا حوالۀ آن
کز تو می آید آن خط ا و زیان
هوش مصنوعی: به تقدیر و سرنوشت خود تکیه نکن، چرا که آنچه از تو ناشی می‌شود، ممکن است به خوبی یا بدی باشد.
جرم خود بر خدا منه دیگر
گوش خود را مکن بقاصد کر
هوش مصنوعی: دیگر بهانه‌جویی نکن و جرم خود را به گردن خدا نینداز. گوش‌هایت را نیز به چیزی نده که کر باشد و نشنود.
بر خدا این گمان بد است عظیم
که کند بیگناه را بجحیم
هوش مصنوعی: این تصور نادرست و بسیار زشت است که خداوند بی‌سبب و بدون دلیل، فردی بی‌گناه را به عذاب بکشاند.
هیچ دونی روا ندارد این
که کشد بیگناه از کس کین
هوش مصنوعی: هیچ کس حق ندارد که به کسی بی‌دلیل و به ناحق آسیب برساند، حتی اگر آن شخص گناهکار باشد.
گر زند بیگناه کس کس را
همه لعنت کنند آن خس را
هوش مصنوعی: اگر شخصی بی‌گناهی را به زندان بیندازند، همه به او بد و بی‌رحمی نشان می‌دهند و او را لعنت می‌کنند.
پس تو این خلق چون روا داری
بر خدائی کزو رسد یاری
هوش مصنوعی: بنابراین، تو چگونه می‌توانی بر این مخلوقات، که به او تعلق دارند، برتری جویی در حالی که کمک و حمایت به او می‌رسد؟
اعتقاد بدت چو این باشد
خور دین بر تو نور کی پاشد
هوش مصنوعی: اگر اعتقاد تو به این شکل باشد، نور دین بر تو نخواهد تابید.
گر ترا درد و رنج پیش آید
وز پی ذوق نوش نیش آید
هوش مصنوعی: اگر برایت درد و رنجی پیش بیاید، از روی لذت ممکن است زهر هم بچشی.
تو یقین دان که کرده ای کاری
زان سبب میکشی چنین باری
هوش مصنوعی: بدان که تو به خاطر کارهایی که انجام داده‌ای، حالا بار سنگینی را به دوش می‌کشی.
لیک آن جرم را نمیدانی
تا از آن آیدت پشیمانی
هوش مصنوعی: اما تو نمی‌دانی که این عمل چقدر نادرست است و وقتی متوجه شوی، حسرت آن را می‌خوری.
توبه کن زود و ناله کن بخدا
گو که دانم یقین که هیچ جز
هوش مصنوعی: فورا توبه کن و از دل از خدا طلب بخشش کن، زیرا می‌دانم که هیچ چیز جز او نمی‌تواند به دردهایمان رسیدگی کند.
نرسد بیگناه بر سر کس
توبه کردم توئی پناهم و بس
هوش مصنوعی: من از اشتباهی که ممکن است در حق دیگران کنم دوری می‌کنم و تنها به تو پناه می‌برم.
تا نیاید زمن چنان جرمی
کی رسد در پیش چنان غرمی
هوش مصنوعی: تا زمانی که از من خطایی سر نزند، چگونه می‌توانم در مقابل آن هیاهو و غوغا قرار بگیرم؟
زان گناه ارچه من نمیدانم
توبه کردم ببخش بر جانم
هوش مصنوعی: هرچند من از گناهی که مرتکب شده‌ام آگاهی ندارم، ولی با دل و جانم توبه کرده‌ام. خواهش می‌کنم مرا ببخش.
چون جزا با گنه نمیماند
بخشد آنکس که جمله میداند
هوش مصنوعی: کسی که همه چیز را می‌داند، به گناه جزا نخواهد داد و بخشش او باقی می‌ماند.
جرم تخم است هر که آنرا کاشت
حق از آن طرفه صورتی بنگاشت
هوش مصنوعی: هر کسی که تخم و بذر بدی را بکاری، باید بداند که عواقب آن را در آینده می‌بیند؛ زیرا هر عمل ناپسند، نتیجه‌اش در زندگی‌اش نمایان خواهد شد.
دانۀ جرم را بپوشانید
کرد آنرا نهال و رویانید
هوش مصنوعی: دانه‌ای از جرم را درون خاک پنهان کردند و از آن نهالی رویید.
هر یکی دانه است شکل دگر
همچو ریحان و همچو نیلوفر
هوش مصنوعی: هر یک از موجودات شکل و ظاهری متفاوت دارند، درست مانند گیاهان ریحان و نیلوفر که هر کدام زیبایی خاص خود را دارند.
شد ز هر تخم صورتی پیدا
که نماند بتخم ای جویا
هوش مصنوعی: از هر دانه، صورتی زیبا ظاهر شد که هیچ کدام به دانه بازنگشتند، ای جوینده.
همچنین جرمها و طاعت ها
جمله بخشند در زمین خدا
هوش مصنوعی: تمام کارهای خوب و بد انسان‌ها در زمین خدا وجود دارد و همه‌ها سهمی در این سرزمین دارند.
می نماند جزا بنقش گناه
اینچنین کرده است حکم آله
هوش مصنوعی: هیچ پاداشی باقی نمی‌ماند جز به خاطر گناه؛ زیرا این‌گونه سرنوشت و قضاوت خداوند است.
عدل هر جرم را جزائی داد
صورتش بر خلاف جرم نهاد
هوش مصنوعی: هر عملی که مرتکب می‌شوی، مجازاتی در انتظار توست که با آن عمل تناسب دارد و در واقع، نتیجه‌اش به گونه‌ای دیگر بر تو تأثیر می‌گذارد.
نی ز دانه شجر همیزاید
نی ز نقطه بشر همیزاید
هوش مصنوعی: نه درخت از دانه‌اش می‌روید و رشد می‌کند، نه انسان از نقطه‌ای که در آن قرار دارد، به تنهایی به کمال می‌رسد.
هیچ ماند بدانۀ شجری
هیچ ماند بنطفۀ بشری
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند بدون داشتن ریشه و اصل خود زندگی کند؛ همان‌طور که دانه‌ی درخت به ریشه‌اش وابسته است، انسان نیز به نطفه و نسلش وابسته است.
هیچ دزدی بدار میماند
هیچ گلشن بخار میماند
هوش مصنوعی: هیچ دزدی نمی‌تواند بر دار بماند و هیچ گلشن نیز نمی‌تواند برای همیشه با شکوه باقی بماند.
همچنین دان که شرو خیر ترا
بیعدد صورت است در بیجا
هوش مصنوعی: بدان که خوب و بد تو در حقیقت بی‌شمار است و در مکان‌های نامناسب خود را نشان می‌دهد.
صورت شر و شور گشت جحیم
صورت برو خیر خلد نعیم
هوش مصنوعی: چهره جهنم پر از آتش و هیاهو است، در حالی که چهره بهشت پر از آرامش و خوشی می‌باشد.
گرچه در خیر رنج تن باشد
حق بر آن رنج گنجها پاشد
هوش مصنوعی: هرچند که در زحمت و سختی بدن ممکن است خیر و نفعی وجود داشته باشد، اما حق بر آن زحمت، پاداش‌ها و نعمت‌های فراوانی خواهد بخشید.
رنج تن صحت دل و جان است
اینچنین درد عین درمان است
هوش مصنوعی: رنج و درد جسمی در واقع میتواند به بهبودی روح و روان کمک کند، به طوری که این درد خود یک نوع درمان محسوب می‌شود.
رورکی چند رنج را بگزین
ترک دنیا کن و بخور غم دین
هوش مصنوعی: چند رنج و سختی را تحمل کن، دنیا را رها کن و به اندیشه مسائل دینی بپرداز.
تا رهی عاقبت ز حبس عمی
از خودی بگذری رسی بخدا
هوش مصنوعی: وقتی از اسارت نفس و خودخواهی رهایی یافتی، به مقصدی خواهی رسید که به خدا نزدیک می‌شوی.
خود تو خانه ‌ ایست در بسته
بر تو آن عاریه است و بربسته
هوش مصنوعی: تو مانند یک خانه‌ای هستی که در آن بسته است و فقط چیزهایی که به عاریه گرفته‌ای، در آن حضور دارند.
رو بر او دل منه اگر جانی
ورنه آخر بزیر او مانی
هوش مصنوعی: اگر به او روی نیاوری و دل به او نسپاری، در نهایت این تویی که به زیر آن خواهی ماند.
چونکه خواهد خراب گشت آخر
از چه ای روز و شب ورا عامر
هوش مصنوعی: وقتی که سرانجام روز و شب خراب خواهد شد، پس چرا او را به کار واداریم؟
استنش مینهی که تا پاید
خود نپاید ولی فرود آید
هوش مصنوعی: اگر دانسته‌هایت را از دست بدهی، ممکن است نتوانی به راحتی به اوج خود برگردی، اما در عوض می‌توانی به تدریج پایین بیایی و مسیر تازه‌ای را آغاز کنی.
بکباب و شراب آبادان
میکنی تا نگردد او ویران
هوش مصنوعی: با برگزاری جشن و مهمانی و خوشگذرانی، می‌خواهی این مکان را شاداب نگه‌داری و از ویرانی و تخریب آن جلوگیری کنی.
چون برای فناش ساخت خدا
کی پذیرد وی از علاج بقا
هوش مصنوعی: خداوند جهان را به گونه‌ای آفریده که موجودات آن سرنوشت زوال و فنا را خواهند داشت، پس چگونه ممکن است کسی به دنبال راهی برای جاودانگی باشد؟
صد هزاران چو تو چنین کردند
تن خود را بنازپروردند
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد مانند تو، با احترام به خودشان و پرورش دادن وجودشان، این گونه رفتار کرده‌اند.
چرب و شیرین و نعمت بسیار
داده تن را که تا شود پادار
هوش مصنوعی: بدن را با نعمت‌ها و لذت‌های زیاد فراهم کرده‌اند تا همیشه برقرار و پابرجا بماند.
سودشان خود نکرد و کرد زیان
خانه شان شد خراب ناگاهان
هوش مصنوعی: سود آنها به خودی خود حاصل نشد و فقط باعث شد که آسیب ببینند، ناگهان خانه‌شان ویران شد.
همه در زیر خانه پست شدند
زانکه از جام جسم مس ت بدند
هوش مصنوعی: همه به خاطر نوشیدن می زندگی و لذت‌های دنیوی به زیر خانه و مقام پست رسیده‌اند.
بیهده رنج بروی از چه بری
ترک تن گوی تا بعرش پری
هوش مصنوعی: دلیل زحمت بیهوده‌ای که می‌کشی چیست؟ بهتر است از تن خود رها شوی و به عرش (سمت خدا) پرواز کنی.
ترک تن هر که کرد زنده بماند
بی فرس در جهان جانها راند
هوش مصنوعی: هر کسی که از قید و بندهای جسمی خود رها شود، در این دنیا به صورت بی‌نهایت و خالصی از جان باقی می‌ماند.
ترک او دان که عین یافتن است
گمره است آن کسی که بند تن است
هوش مصنوعی: ترک کردن او به معنای حقیقت را یافتن است، و فردی که به جسم و ظاهر خود وابسته است، در واقع گمراه است.
در زمین هر که دانه ‌ ای انداخت
صد عوض یافت چون یکی را باخت
هوش مصنوعی: هر کسی که در زندگی تلاشی کند و کاری انجام دهد، در عوض به پاداش و نتیجه‌ای مثبت دست می‌یابد؛ اما اگر شخصی از تلاش و کار کردن غافل شود، نتایج منفی‌تری را تجربه خواهد کرد.
دانۀ عمر بهر حق در باز
تا که بر تو خدا کند در باز
هوش مصنوعی: عمر شما فرصتی است که باید برای حق استفاده شود، تا زمانی که خداوند درهای رحمت را به روی شما باز کند.
عمر معدود تو شود بیعد
عیش محدود بر دهد بیحد
هوش مصنوعی: عمر محدود تو به پایان می‌رسد، اما لذت‌های زندگی بی‌پایان هستند.
عمر فانی رود شود باقی
گرددت در بهشت حق ساقی
هوش مصنوعی: عمر کوتاه انسان می‌گذرد و اگر از آن به خوبی استفاده کنی، می‌توانی به زندگی جاودانه در بهشت خداوند برسیدی و از نعمت‌های او بهره‌مند شوی.
هر که در ترک برگ خود بیند
ترک را او بعشق بگزیند
هوش مصنوعی: هر کس که در چهره یا ظاهر خود نقص و عیب ببیند، به عشق و محبت روی می‌آورد.