گنجور

رو به میدان معانی کردن و تیغ دو زبان برآوردن در مدح شهسواری که از دو انگشت نوک تیغ دو سر دیدهٔ شرک را کور نمود و از بنان ذوالفقار پیکر باب خیبر گشاده

از آنرو صبح این روشندلی یافت
که چون ما در دلش مهر علی تافت
ز مهر او منور خانهٔ خاک
به نام او مزین مهر افلاک
قضا چون رایت هستی برافراخت
علم را عین نامش سر علم ساخت
قدر بر لوح هستی چون قلم زد
به اول حرف نام او رقم زد
ز رفعت در حساب اهل ادراک
ده و نه کمترین حرفش به افلاک
نشان نعل دلدل قرص ماهش
بساط چرخ ادنی عرصه گاهش
چو کینش سر ز جان مره برزد
دو انگشتش بر او تیغ دو سرزد
دو نوک ذوالفقارش بس بر این دال
که از دستش سر شرک است پامال
سر شرک از دم شمشیر او پست
نبی را دین ز بازویش قوی دست
بنای کفر از او گردید ویران
ز خصمش گرم بزم اهل نیران
الا ای از خرد بیگانه گشته
به دیو جاهلی همخانه گشته
ز راه رفعت او سر کشیده
به کوی پست قدر آن رمیده
پی دجال کیشان بر گرفته
به تو نیرنگ ایشان در گرفته
ترا دجال شد چون هادی راه
بجز دوزخ کجا یابی وطنگاه
فتادی در پی گمگشته‌ای چند
سرا پا در گناه آغشته‌ای چند
به ایجاد جهنم گشته باعث
اسیران درک را بوده وارث
سر پستان و گمراهان عالم
مقدم بر مقیمان جهنم
شیاطین را به سامان کار از ایشان
مقیمان درک را عار از ایشان
در آن دم کز پی تسخیر خیبر
ز کین گشتند یاران حمله آور
به اول ساز رسم جنگ کردند
در آخر ترک نام و ننگ کردند
هزیمت ریخت در ره خار غمشان
وزان بشکفت گلهای المشان
که بود آن کس که سلطان رسالت
گل نوخیز بستان رسالت
به عزم فتح با او کرد همراه
لوای نصرت « نصر من الله»
ز منقارش دو انگشت همایون
ز پای فتح خار آورد بیرون
ز منقارش دو انگشت همایون
ز پای فتح خار آورد بیرون
که تابد غیر از او خیبر گشودن
دری آن طور از خیبر ربودن
در علم نبی غیر از علی کیست
ز هستی مدعا غیر از علی چیست
زهی از آفرینش مدعا تو
در گنجینهٔ سر خدا تو
گدایانیم از گنج سخایت
نهاده چشم بر راه عطایت
نه سیم و زر گدایی از تو داریم
گدایی آشنایی از تو داریم
در این دریای ناپیدا کناره
که غیر از غرقه گشتن نیست چاره
اگر تو بگذری از آشنایی
که از موجش دهد ما را رهایی
بخار ظلم این دریای پر شور
چراغ معدلت را کرده بی نور
مگر فرمان دهی صاحب زمان را
که شمعی از تو افروزد جهان را
رسد صیت ظهورش تا ثریا
فرود آید مسیح از دیر مینا
ره طی کرده گیرد پیک خور پیش
دگر ره باز گردد از پی خویش
برد آب روان را شوق از کار
ز بیهوشی دمی افتد ز رفتار
بفرماید که برخیزند از خاک
هواداران وصل او طربناک
از این دجال طبعان وارهد دور
نماند کار و بار عالم این طور
بنای ظلم در دوران نماند
جهان زین بیشتر ویران نماند
شود تاریکی ظلم از جهان دور
نماند شمع بزم عدل بی‌نور
ز آب عدل عالم را بشوید
به جای سبز گنج از خاک روید
به نقد خود ننازد محتشم پر
کند خود را چو درویشان تصور
جهان را رسم عشرت تازه گردد
نوای دین بلند آوازه گردد
به وحشی کز گدایان است ، او را
یکی از بی‌نوایان است ، او را
ز خوان مرحمت بخشد نوایی
رساند از ره لطفش به جایی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از آنرو صبح این روشندلی یافت
که چون ما در دلش مهر علی تافت
هوش مصنوعی: صبح این روشن دل به خاطر محبت علی در دلش روشنایی یافته است.
ز مهر او منور خانهٔ خاک
به نام او مزین مهر افلاک
هوش مصنوعی: خانهٔ خاکی من به نور محبت او روشن شده و به نام او آراسته و زینت داده شده است.
قضا چون رایت هستی برافراخت
علم را عین نامش سر علم ساخت
هوش مصنوعی: سرنوشت به مانند علامتی در دست خداوند، پرچم وجود را برافراشته است و نام خداوند، خود نشانه‌ای از بامدیریت و دانش اوست.
قدر بر لوح هستی چون قلم زد
به اول حرف نام او رقم زد
هوش مصنوعی: در سرنوشت هر چیز، وجود خداوند به عنوان آغاز و اصل همه چیز مشخص شده است. هرچند که دنیا و وجود تحت تأثیر قلمی است که به نام او نوشته شده، اما این نام و وجود آن، اولین و اصلی‌ترین نکته‌ای است که در همه چیز ثبت شده است.
ز رفعت در حساب اهل ادراک
ده و نه کمترین حرفش به افلاک
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که از دیدگاه افرادی که دانش و درک عمیقی دارند، حتی کوچک‌ترین سخن و نقطه نظر هم می‌تواند به اندازه‌ای بزرگ و اثرگذار باشد که در آسمان‌ها و بلندای افلاک نیز جایگاه خود را پیدا کند.
نشان نعل دلدل قرص ماهش
بساط چرخ ادنی عرصه گاهش
هوش مصنوعی: نشان نعل دلدل در اینجا به معنای اثری از یک رویداد یا نشانه است که به زیبایی یا نحوه زندگی فردی اشاره می‌کند. "قرص ماهش" به زیبایی یا نورانی بودن او اشاره دارد. "بساط چرخ ادنی" به زندگی و زرق و برق دنیایی اشاره دارد که ممکن است فرد در آن زندگی کند. "عرصه گاهش" نیز به مکان و محدوده‌ای اشاره دارد که فرد در آن حضور دارد. به طور کلی، این عبارت به زیبایی و رونق زندگی فرد اشاره دارد و می‌گوید که آن زیبایی و رونق بر اساس نشانه‌های خاص و تجربیات قابل مشاهده است.
چو کینش سر ز جان مره برزد
دو انگشتش بر او تیغ دو سرزد
هوش مصنوعی: وقتی که او به انتقام برمی‌خیزد و جانش را از دست می‌دهد، دو انگشتش را بر تیغی می‌کشد که به دو طرف تیز شده است.
دو نوک ذوالفقارش بس بر این دال
که از دستش سر شرک است پامال
هوش مصنوعی: دو طرف شمشیر ذوالفقار به قدری بر این زمین می‌کوبد که اثر دست آن، نشانه‌هایی از شرک را در هم می‌شکند و از بین می‌برد.
سر شرک از دم شمشیر او پست
نبی را دین ز بازویش قوی دست
هوش مصنوعی: دشمنان دین و ایمان به واسطه قدرت پیامبر و حمایت او ضعیف و شکست‌خورده می‌شوند. نیروی پیامبر به اندازه‌ای قوی است که می‌تواند هر نوع شرک و کفر را از بین ببرد.
بنای کفر از او گردید ویران
ز خصمش گرم بزم اهل نیران
هوش مصنوعی: به خاطر خصم و دشمنی‌اش، محیط کفر و نفاق نابود شد و او در حال لذت بردن از جشن و میگساری است.
الا ای از خرد بیگانه گشته
به دیو جاهلی همخانه گشته
هوش مصنوعی: ای کسی که از خرد و فهم دور شده‌ای و به گروه نابخردان وابسته شده‌ای.
ز راه رفعت او سر کشیده
به کوی پست قدر آن رمیده
هوش مصنوعی: او به خاطر مقام بلندش، سرش را به سوی مسیرهای پایین و حقیر خم کرده است، تا به ارزش چیزی که از دست رفته، پی ببرد.
پی دجال کیشان بر گرفته
به تو نیرنگ ایشان در گرفته
هوش مصنوعی: پیروان دجال به راه افتاده‌اند و به تو فریب‌هایشان را عرضه می‌کنند.
ترا دجال شد چون هادی راه
بجز دوزخ کجا یابی وطنگاه
هوش مصنوعی: اگر تو به راستی دجالی هستی، مانند هادیِ راه، مگر می‌توانی غیر از دوزخ به جایی دیگر راه پیدا کنی؟
فتادی در پی گمگشته‌ای چند
سرا پا در گناه آغشته‌ای چند
هوش مصنوعی: به دنبال چیزی گم‌شده هستی که خودت را به گناه آمیخته‌ای.
به ایجاد جهنم گشته باعث
اسیران درک را بوده وارث
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فرد یا چیزی که باعث ایجاد مشکلات و سختی‌ها شده، به نوعی باعث اسارت و دردسر دیگران هم شده است. او مانند وارثی است که نتایج بدی را به دیگران منتقل می‌کند.
سر پستان و گمراهان عالم
مقدم بر مقیمان جهنم
هوش مصنوعی: افرادی که به راه‌های نادرست می‌روند و در دنیا گمراه شده‌اند، از کسانی که در جهنم اقامت دارند، جلوتر و خاص‌تر هستند.
شیاطین را به سامان کار از ایشان
مقیمان درک را عار از ایشان
هوش مصنوعی: شیاطین به راحتی کارهای خود را انجام می‌دهند و کسانی که در تلاش هستند، به گونه‌ای از وجود آنها احساس نارضایتی و شرم می‌کنند.
در آن دم کز پی تسخیر خیبر
ز کین گشتند یاران حمله آور
هوش مصنوعی: در آن لحظه که یاران به قصد فتح خیبر به میدان آمدند و به خاطر انتقام وارد جنگ شدند.
به اول ساز رسم جنگ کردند
در آخر ترک نام و ننگ کردند
هوش مصنوعی: در ابتدای کار به نبرد و مبارزه پرداختند، اما در پایان نام و اعتبار خود را رها کردند.
هزیمت ریخت در ره خار غمشان
وزان بشکفت گلهای المشان
هوش مصنوعی: شکست و ناامیدی در مسیر ناهموار غم آنها افتاد و از آن غم، گل‌های زیبای عشق شکوفا شد.
که بود آن کس که سلطان رسالت
گل نوخیز بستان رسالت
هوش مصنوعی: کیست آن فرد بزرگ که پیامبر جدیدی را به بشریت معرفی می‌کند و مانند گل تازه‌ای در باغ رسالت شکوفا می‌شود؟
به عزم فتح با او کرد همراه
لوای نصرت « نصر من الله»
هوش مصنوعی: با هدف پیروزی، با او به همراهی پرداختم و پرچم یاری «کمک از سوی خدا» را به دوش گرفتم.
ز منقارش دو انگشت همایون
ز پای فتح خار آورد بیرون
هوش مصنوعی: پرنده‌ای با منقار خود دو انگشت گرانبها را از پای فتح بیرون آورد.
ز منقارش دو انگشت همایون
ز پای فتح خار آورد بیرون
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که با منقار خود، انگشتان پرستانه‌اش را از پای پیروزی بیرون می‌آورد، نشان از موفقیت و دستاوردی بزرگ دارد.
که تابد غیر از او خیبر گشودن
دری آن طور از خیبر ربودن
هوش مصنوعی: هیچ کس جز او نمی‌تواند در خیبر را باز کند و این گونه از خیبر چیزی را برباید.
در علم نبی غیر از علی کیست
ز هستی مدعا غیر از علی چیست
هوش مصنوعی: در علم و آگاهی، غیر از علی (علی ابن ابی‌طالب) هیچ کس وجود ندارد و هیچ مدعایی جز او نمی‌تواند از هستی برخوردار باشد.
زهی از آفرینش مدعا تو
در گنجینهٔ سر خدا تو
هوش مصنوعی: چه نیکو و حیرت‌انگیز است که تو خود دلیل آفرینش هستی، و در حقیقت، تو در مرکز وجود و سرّ الهی قرار داری.
گدایانیم از گنج سخایت
نهاده چشم بر راه عطایت
هوش مصنوعی: ما گدایان محبت و generosity تو هستیم و با امید به برکت عطایت، چشم‌ به راه تو نشسته‌ایم.
نه سیم و زر گدایی از تو داریم
گدایی آشنایی از تو داریم
هوش مصنوعی: ما نه برای پول و ثروت از تو درخواست داریم، بلکه می‌خواهیم با تو آشنا شویم و دوستی‌ات را طلب می‌کنیم.
در این دریای ناپیدا کناره
که غیر از غرقه گشتن نیست چاره
هوش مصنوعی: در این دریای بی‌انتها، تنها راهی که برای نجات وجود دارد، غرق شدن است و هیچ راه دیگری برای فرار از این وضعیت وجود ندارد.
اگر تو بگذری از آشنایی
که از موجش دهد ما را رهایی
هوش مصنوعی: اگر تو از دوستی که مثل یک موج است بگذری، ما از این وضعیت آزاد می‌شویم.
بخار ظلم این دریای پر شور
چراغ معدلت را کرده بی نور
هوش مصنوعی: بخار ظلم و ستم این دریای پر تلاطم، نور عقل و درایت تو را خاموش کرده است.
مگر فرمان دهی صاحب زمان را
که شمعی از تو افروزد جهان را
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که صاحب زمان به خاطر تو نوری در جهان روشن کند؟
رسد صیت ظهورش تا ثریا
فرود آید مسیح از دیر مینا
هوش مصنوعی: نام و آوازه ظهور او به بلندای آسمان‌ها می‌رسد و در این بین، مریم مقدس از دیر مینا فرود خواهد آمد.
ره طی کرده گیرد پیک خور پیش
دگر ره باز گردد از پی خویش
هوش مصنوعی: پس از اینکه راهی را طی کرده و تجربه‌ای به دست آورد، او به مقصود یا هدف اصلی خود می‌رسد، اما ممکن است دوباره به مسیر قبلی خود بازگردد تا آنچه از دست داده را دوباره کسب کند.
برد آب روان را شوق از کار
ز بیهوشی دمی افتد ز رفتار
هوش مصنوعی: آب روان به دلیل شوق کار و حرکت خود، لحظه‌ای از بی‌حالی و بی‌حسی دور می‌شود و به فعالیت و جنب و جوش می‌پردازد.
بفرماید که برخیزند از خاک
هواداران وصل او طربناک
هوش مصنوعی: بفرمایید که کسانی که به عشق وصل او دل بسته‌اند، با شوق و شادی از زمین برخیزند.
از این دجال طبعان وارهد دور
نماند کار و بار عالم این طور
هوش مصنوعی: هر کس که به شیوه‌های فریبنده و دجال‌گونه فکر کند، نمی‌تواند در کار و زندگی خود به موفقیت برسد و نتیجه‌اش همیشه به همین شکل خواهد بود.
بنای ظلم در دوران نماند
جهان زین بیشتر ویران نماند
هوش مصنوعی: ظلم و ستم در دنیا پایدار نخواهد ماند و دنیا بیشتر از این خراب نمی‌شود.
شود تاریکی ظلم از جهان دور
نماند شمع بزم عدل بی‌نور
هوش مصنوعی: وقتی تاریکی و ظلم از دنیا دور می‌شود، شمع روشنی بخش جشن عدالت نیز بی‌نور نخواهد ماند.
ز آب عدل عالم را بشوید
به جای سبز گنج از خاک روید
هوش مصنوعی: از آب عدالت، دنیا را پاک می‌کند و به جای گنجینه‌ای سبز، از خاک جوانه می‌زند.
به نقد خود ننازد محتشم پر
کند خود را چو درویشان تصور
هوش مصنوعی: محتشم به خود می‌بالد و خود را مانند درویشان می‌بیند، در حالی که او باید به جای فخر و بزرگ‌منشی، به انتقاد و باطن خود توجه کند.
جهان را رسم عشرت تازه گردد
نوای دین بلند آوازه گردد
هوش مصنوعی: جهان از نو شکوفا و شاداب می‌شود و صدای دین به گوش همه می‌رسد.
به وحشی کز گدایان است ، او را
یکی از بی‌نوایان است ، او را
هوش مصنوعی: به مردی که در دنیا بی‌پناه و بی‌کس است، او نیز از زمره‌ی کسانی است که دچار فقر و ناداری هستند.
ز خوان مرحمت بخشد نوایی
رساند از ره لطفش به جایی
هوش مصنوعی: از سوی خوان نعمت، صدای خوشی به گوش می‌رسد که از لطف او به ما می‌رسد.