گنجور

رسیدن ناظر به کوهی که سنگ و شیشهٔ سپهر را شکستی و پلنگش در کمینگاه گردون نشستی

ز ره پیمای این صحرای دلگیر
به کوه افتد چنین آواز زنجیر
که بود اندر کنار مصر کوهی
نه کوهی سرفراز با شکوهی
به خون‌ریز اسیران پافشرده
به بالای سر از کین تیغ برده
به کین دردمندانش کمر سخت
ز سنگ او شکسته شیشهٔ بخت
ز خاک او ز راه سیل شد چاک
در او شد سینه‌چاکی هرطرف چاک
در او هر پاره سنگ از هر کناری
شده لوح مزار خاکساری
ز داغ بی‌دلانش لاله محزون
به خاکستر نهاده روی پرخون
پلنگش را تن از سوز اسیران
به داغ کهنه و نوگشته پنهان
ز طرف خشک رودش خنجر خار
چو دندان از لب اژدر نمودار
در آن کوه مصیبت بود غاری
بسان گور جای تنگ و تاری
پر از درد و بلا ماتم سرایی
دهان از هم گشوده اژدهایی
ز تار عنکبوتش در مرتب
ز دم زلفین آن در کرده عقرب
درونش چون درون زشت خویان
غم افزا چون وصال تیره رویان
در او افکنده فرش از جلوه خود مار
ز تار عنکبوتش نقش دیوار
ز طرف نیل آن صحرا نشیمن
در آن کوه مصیبت ساخت مسکن
در آن غار بلا انداخت خود را
به کام اژدها انداخت خود را
ز دلتنگی در آن غمخانهٔ تنگ
سرود بینوایی کرد آهنگ
که در چنگ بلا تا چند باشم
به زنجیر الم پابند باشم
مرا گویی خدا از بهر غم ساخت
برای بند و زندان الم ساخت
مگر چون چرخ عرض خیل غم داد
مرا سلطانی ملک الم داد
به ملک غم اگر نه شهریارم
ز مو بر سر چه چتراست اینکه دارم
منم چون موی خود گردیده باریک
چو شام تار روزم گشته تاریک
به بند بی‌کسی دایم گرفتار
بسان عنکبوتم رو به دیوار
چنین تا چند از غم زار باشم
بدینسان روی بر دیوار باشم
چو پر دلگیر می‌گردید از غار
قدم می‌ماند بر دامان کهسار
فغان کردی ز بار کوه اندوه
فکندی های‌های گریه در کوه
چو یکچندی شد آن وادی مقامش
چو مجنون دام و دد گردید رامش
چو کردی جا در آن غار غم افزا
گرفتندی به دورش وحشیان جا
کند تا بزمگاهش را منور
چراغ از چشم خود می‌کرد اژدر
زدی دم بر زمین شیر پر آشوب
مقامش را ز دم می‌کرد جاروب
منقش متکایش یوز می‌شد
پلنگش بستر گلدوز می‌شد
ز غم یکدم نمی‌شد آرمیده
به چشم آهوان می‌دوخت دیده
به یاد چشم او فریاد می‌کرد
ز مردم داری او یاد می‌کرد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز ره پیمای این صحرای دلگیر
به کوه افتد چنین آواز زنجیر
هوش مصنوعی: صدای زنجیر از دل این دشت غم‌انگیز بلند می‌شود، وقتی که کسی در این مسیر طولانی و سخت قدم می‌زند و به کوه می‌رسد.
که بود اندر کنار مصر کوهی
نه کوهی سرفراز با شکوهی
هوش مصنوعی: در نزدیکی مصر، کوهی وجود دارد که به طرز چشمگیری بلند و با عظمت است.
به خون‌ریز اسیران پافشرده
به بالای سر از کین تیغ برده
هوش مصنوعی: به خاطر کینه‌اش، بر بالای سر اسیران که در خون غوطه‌ورند، شمشیری را به تندی می‌برد.
به کین دردمندانش کمر سخت
ز سنگ او شکسته شیشهٔ بخت
هوش مصنوعی: به خاطر دشمنی و آزار دردمندان، او به شدت غمگین و سخت شده است و این سختی باعث شده شانس و بختش مانند شیشه‌ای شکسته شود.
ز خاک او ز راه سیل شد چاک
در او شد سینه‌چاکی هرطرف چاک
هوش مصنوعی: از خاک او به‌دلیل شدت سیل، چاکی در او ایجاد شد و هر طرف او را چاک‌چاک کرده است.
در او هر پاره سنگ از هر کناری
شده لوح مزار خاکساری
هوش مصنوعی: در او هر تکه سنگ از هر گوشه‌ای، به عنوان سنگ مزار فردی که به خاک سپرده شده، جای خود را پیدا کرده است.
ز داغ بی‌دلانش لاله محزون
به خاکستر نهاده روی پرخون
هوش مصنوعی: ب خاطر غم و اندوه دل‌باختگانش، لاله‌ای غمگین بر خاکستر می‌نشیند و بر صورتش نشانه‌هایی از خون دیده می‌شود.
پلنگش را تن از سوز اسیران
به داغ کهنه و نوگشته پنهان
هوش مصنوعی: پلنگ به خاطر درد و رنج کسانی که در اسارت هستند، از شدت سوز، خود را در زیر داغی کهنه و تازه پنهان کرده است.
ز طرف خشک رودش خنجر خار
چو دندان از لب اژدر نمودار
هوش مصنوعی: از سمت خشک رود، خارها به شکل دندان‌های یک مار نمایان شده‌اند.
در آن کوه مصیبت بود غاری
بسان گور جای تنگ و تاری
هوش مصنوعی: در آن کوه، غاری وجود دارد که شبیه به قبر است و فضای آن تنگ و تاریک است.
پر از درد و بلا ماتم سرایی
دهان از هم گشوده اژدهایی
هوش مصنوعی: درد و رنج در اینجا به حدی است که مثل یک خانه‌ی عزاداری شده است و دهان باز شده‌ی یک اژدها هم می‌تواند نماد خطر و وحشت باشد.
ز تار عنکبوتش در مرتب
ز دم زلفین آن در کرده عقرب
هوش مصنوعی: از تارهای عنکبوتش به زیبایی و با دقت، زلف‌هایش را به حالت مرتب و شکل‌دار درمی‌آورد.
درونش چون درون زشت خویان
غم افزا چون وصال تیره رویان
هوش مصنوعی: در دل این شخص، حسرت و اندوهی وجود دارد که به اندازه دردها و مشکلات افرادی است که در زندگی با زیبایی رو به رو نیستند.
در او افکنده فرش از جلوه خود مار
ز تار عنکبوتش نقش دیوار
هوش مصنوعی: در این عبارت، اشاره به زیبایی و ظرافتی است که ناشی از وجود یک شخص یا یک جذبه خاص است. شخصی به قدری دلنشین و تأثیرگذار است که زیبایی‌اش به گونه‌ای است که می‌تواند همه چیز را در اطراف خود تحت تأثیر قرار دهد. فرش به عنوان نمادی از هنر و زیبایی، و نقش دیوار از تار عنکبوت به معنای لطافت و دقت به کار رفته است، نشان‌دهنده تأثیر شگرف این شخص بر محیط و اطرافیانش است.
ز طرف نیل آن صحرا نشیمن
در آن کوه مصیبت ساخت مسکن
هوش مصنوعی: از سمت نیل، آن منطقه بیابانی در کوه‌ها، مکانی برای زندگی پر از درد و دشواری ساخته شده است.
در آن غار بلا انداخت خود را
به کام اژدها انداخت خود را
هوش مصنوعی: در آن غار که پر از خطر بود، جان خود را به دست اژدها سپرد.
ز دلتنگی در آن غمخانهٔ تنگ
سرود بینوایی کرد آهنگ
هوش مصنوعی: از ناامیدی و غم در آن فضای تنگ و دل‌گیر، آهنگی از رنج و فقر سر داد.
که در چنگ بلا تا چند باشم
به زنجیر الم پابند باشم
هوش مصنوعی: آیا تا کی باید در دام مشکلات بمانم و به زنجیر رنج‌ها گرفتار باشم؟
مرا گویی خدا از بهر غم ساخت
برای بند و زندان الم ساخت
هوش مصنوعی: تو می‌گویی خداوند برای غم و اندوه من بند و زندانی ساخته است.
مگر چون چرخ عرض خیل غم داد
مرا سلطانی ملک الم داد
هوش مصنوعی: آیا در دوران سختی و غم، به من مانند چرخ و فلک فرمانروایی و سلطنت عطا کرده است؟
به ملک غم اگر نه شهریارم
ز مو بر سر چه چتراست اینکه دارم
هوش مصنوعی: اگر در سرزمینی پر از غم و اندوه، فرمانروایی نداشته باشم، پس چرا این موهایم مانند چتر بر سرم گسترده‌اند؟
منم چون موی خود گردیده باریک
چو شام تار روزم گشته تاریک
هوش مصنوعی: من مانند مویی نازک و باریک شده‌ام، در حالی که شب به تاریکی خود نزدیک شده است و روزم هم تاریک شده.
به بند بی‌کسی دایم گرفتار
بسان عنکبوتم رو به دیوار
هوش مصنوعی: مثل عنکبوتی که همیشه در بند تنهایی خود گرفتار است، من نیز مدام در گوشه‌ای از زندگی به دیوار تکیه داده‌ام.
چنین تا چند از غم زار باشم
بدینسان روی بر دیوار باشم
هوش مصنوعی: چرا باید اینقدر دچار غم و اندوه باشم و به همین دلیل روی دیوار نشسته باشم؟
چو پر دلگیر می‌گردید از غار
قدم می‌ماند بر دامان کهسار
هوش مصنوعی: وقتی دلش از غم سنگین می‌شود، قدم‌هایش بر دامن کوه‌ها می‌نشیند و می‌ماند.
فغان کردی ز بار کوه اندوه
فکندی های‌های گریه در کوه
هوش مصنوعی: تو از شدت اندوه ناله کردی و فریادهای گریه‌ات در دل کوه طنین‌انداز شد.
چو یکچندی شد آن وادی مقامش
چو مجنون دام و دد گردید رامش
هوش مصنوعی: پس از مدتی در آن مکان، حال او چون حال مجنون شد و حیوانات نیز به آرامی اطرافش جمع شدند.
چو کردی جا در آن غار غم افزا
گرفتندی به دورش وحشیان جا
هوش مصنوعی: وقتی در آن غار پر از غم و اندوه پناه گرفتی، وحشی‌ها در اطرافش جا گرفتند.
کند تا بزمگاهش را منور
چراغ از چشم خود می‌کرد اژدر
هوش مصنوعی: اژدر، با نور چشمش، بزمگاهش را روشن می‌کرد.
زدی دم بر زمین شیر پر آشوب
مقامش را ز دم می‌کرد جاروب
هوش مصنوعی: شیر پرآشوبی که در دامان زمین قرار دارد، با دم خود به‌طور مرتب آنجا را تمیز می‌کند و مقامش را با شور و هیجان حفظ می‌کند.
منقش متکایش یوز می‌شد
پلنگش بستر گلدوز می‌شد
هوش مصنوعی: تشخیص شکل و زیبایی‌های منقش بر روی متکا و بستر، به نوعی به نشان دادن زیبایی و ظرافت در زندگی اشاره دارد. در اینجا، متکا با نقش یوز نماد قدرت و شجاعت است و بستر با طرح‌های گلدوزی، به لطافت و زیبایی اشاره می‌کند. در کل می‌توان گفت که این تصویر به ترکیبی از زیبایی و قدرت در زندگی اشاره دارد.
ز غم یکدم نمی‌شد آرمیده
به چشم آهوان می‌دوخت دیده
هوش مصنوعی: به خاطر غم، لحظه‌ای هم نمی‌توانستم آرامش داشته باشم و چشمانم را به چشمان آهوان دوخته بودم.
به یاد چشم او فریاد می‌کرد
ز مردم داری او یاد می‌کرد
هوش مصنوعی: فریاد او به خاطر چشمان محبوبش بود و از یاد او که مردم را در یاد داشت، می‌کرد.