گنجور

بخش ۸ - حکایت

بود سفیهی به سفاهت علم
ساخته محکم به جهالت قدم
داشت یکی لاشه خر پشت ریش
بر تن او زخم ز اندازه بیش
بوی بد زخم تن آن حمار
باعث قی کردن مردار خوار
شل به یکی دست وبه یک پای لنگ
کور شده بسکه زده سر به سنگ
کرد رسن بر سر و بردش کشان
داد به دلال سر ریسمان
گفت که از دست عنان داده‌ام
همچو خر اندر وحل افتاده‌ام
زین وحل از لطف برآور مرا
بازخر از خواری این خر مرا
مرد فروشنده زبان باز کرد
در صفت خر سخن آغاز کرد
کاین خر صرصر تک آهو نهاد
گوی برون برده ز میدان باد
گر بنهی بر زبرش بار فیل
پیل صفت بگذرد از رود نیل
دست و دو پایش که ستون تنند
چار ستونند که از آهنند
کره خر شیره نینداخته
با همه اسبان به گرو باخته
صاحب خر این سخنان چون شنفت
رفت و به دلال خر آهسته گفت
کاینهمه تعریف تو گر هست راست
هست حماری که مرا مدعاست
داشتم این طور حماری مراد
شکر که بی‌رنج طلب دست داد
گفت فروشنده که ای غلتبان
چند از این درد سر رایگان
لاشهٔ خود را نشناسی که چیست
رو که برین عقل بباید گریست
ای ز دل مور دلت تنگتر
حرص تو از کوه گران سنگتر
گر فکند حرص تو بر کوه دست
در کمر کوه درآرد شکست
مور نه‌ای ، این کمر آز چیست
گور نه‌ای ، این دهن باز چیست
گور که خاکش به دهان ریختند
لقمه طلب بود از آن ریختند
آنکه نشد حرص و طمع دور از او
به که خورد لقمه لب گور از او
تن که تواش پرورش از جان دهی
پرورش لقمهٔ موران دهی
دیده کز او مور شود طعمه خوار
چند به هر خوان نهیش کاسه وار
به که چنان دیده نمکدان شود
کاو ز طمع کاسهٔ هر خوان شود
نان سر خوان لئیمان مخور
زهر خور و سبزی هر خوان مخور
گردهٔ گرمی که دهد مبخلت
داغ جگر سوز نهد بر دلت
آب بقا باد بر او ناگوار
کز پی نان است سگ داغدار
باش چو آهوی ختا پوست پوش
برگ گیا میکن ازین دشت نوش
آهوی چین گشته چنین خوش نفس
زانکه خورد برگ گیاهی و بس
مس که ز اکسیر طلا می‌شود
از اثر برگ گیا می‌شود
چند نشینی به سر خوان آز
گر نبود نان به گیاهی بساز
لب بدران حرص دهن باز را
میل بکش چشم بد آز را
ای به غم آب و علف پای بند
چون سگ نفست نرساند گزند
پیش سگ آهو نکند جان تلف
تا شکمش نیست پر آب و علف
آهو اگر میل گیا می‌کند
در بدنش مشک ختا می‌کند
در ره این معده که بادا خراب
فضلهٔ مردار شود مشک ناب
آه از این معدهٔ آتش نشان
شعله فروزنده آتش فشان
جاذبهٔ او نفس اژدر است
هاضمهٔ او دم آهنگر است
آتش این هاضمه گیتی فروز
شعله فروزنده و آفاق سوز
بس بودت دافعه آموزگار
کاو نکند فضلهٔ کس اختیار
فضلهٔ مردار که دنیایی است
داشتن آن نه ز دانایی است
چند به این فضله شوی پای بند
چون جعلش گرد کنی تا بچند
بگذر از آلودگی روزگار
دست از این فضله بشو زینهار
مایل سیم و زر عالم مباش
داغ دل از حسرت درهم مباش
باش در ایوان کرم صف نشین
ریز چو همیان درم از آستین
از درمی چند که بودیش نیست
پیش خردمند وجودیش نیست
چیست ترا ای همه تن حرص وآز
همچو خم زر دهن از خنده باز
با همه کس نخوت و زردار چیست
این همه عجب از دو سه دینار چیست
کبر و دماغش نه به جای خود است
گر درمش هست برای خود است
مخزن جمشید و فریدون کجاست
گنج فرو رفته قارون کجاست
جمله در این خاک فرو رفته‌اند
با کفنی زیر زمین خفته اند
آنکه فرستاد به این کشورت
خلق نکرد از پی جمع زرت
گر ز من و تست غرض جمع زر
کوه ز ما و تو بود سخت‌تر
گرچه درم مونس دلخواه تست
دشمن جانی‌ست که همراه تست
آنکه در اول به سرای سپنج
زیر گل و خاک نهان کرده گنج
کرده اشارت که بر هوشیار
گنج عدویی‌ست به خاکش سپار
زر نه متاعیست بلایی‌ست زر
الحذر ای زر طلبان الحذر

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بود سفیهی به سفاهت علم
ساخته محکم به جهالت قدم
هوش مصنوعی: شخصی نادان وجود دارد که با نادانی خود، به طور محکم و استوار بر پا ایستاده و به علم و دانایی اعتنا نمی‌کند.
داشت یکی لاشه خر پشت ریش
بر تن او زخم ز اندازه بیش
هوش مصنوعی: یک لاشه خر بر دوش کسی بود که به خاطر زخمی که بر تنش داشت، آسیب زیادی دیده بود.
بوی بد زخم تن آن حمار
باعث قی کردن مردار خوار
هوش مصنوعی: بوی ناخوشایند زخم بدن آن الاغ باعث می‌شود تا لاشه‌خوارها دچار حالت吐 شوند.
شل به یکی دست وبه یک پای لنگ
کور شده بسکه زده سر به سنگ
هوش مصنوعی: شخصی که به خاطر ضربه‌های پی در پی و مشکلاتش دچار آسیب و سوءتفاهم شده، اکنون به شدت ناتوان و آسیب‌دیده است.
کرد رسن بر سر و بردش کشان
داد به دلال سر ریسمان
هوش مصنوعی: مردی طنابی را بر روی سرش گذاشت و به کمک آن، شخصی را به سمت خود کشید و به دلالی که مسئول خرید و فروش بود، تحویل داد.
گفت که از دست عنان داده‌ام
همچو خر اندر وحل افتاده‌ام
هوش مصنوعی: او گفت که کنترل زندگی‌ام را از دست داده‌ام و مانند الاغی در گل و لای گرفتار شده‌ام.
زین وحل از لطف برآور مرا
بازخر از خواری این خر مرا
هوش مصنوعی: از این زحمت، به رحمتت مرا نجات بده و از این ذلت و خواری رهایی‌ام ببخش.
مرد فروشنده زبان باز کرد
در صفت خر سخن آغاز کرد
هوش مصنوعی: فروشنده شروع به صحبت کرد و ویژگی‌های خر را توصیف کرد.
کاین خر صرصر تک آهو نهاد
گوی برون برده ز میدان باد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که این باد شدید، مانند سوارکاری است که یک آهوی تنها را به میدان بیرون می‌برد و آن را به راحتی می‌رباید. در واقع، تصویر نشان‌دهنده قدرت و سرعت باد است که می‌تواند هر چیزی را به راحتی جابجا کند.
گر بنهی بر زبرش بار فیل
پیل صفت بگذرد از رود نیل
هوش مصنوعی: اگر بر دوش او سنگینی فیل را بگذاری، او از رود نیل عبور خواهد کرد.
دست و دو پایش که ستون تنند
چار ستونند که از آهنند
هوش مصنوعی: دست‌ها و پاهای او به‌عنوان ارکان بدنش مانند چهار ستون محکم و استوار هستند که از آهن ساخته شده‌اند.
کره خر شیره نینداخته
با همه اسبان به گرو باخته
هوش مصنوعی: کره‌خر (اصطلاحی برای اشاره به موجودی کم‌ارزش) بدون اینکه چیزی به دست آورد و یا عمل مفیدی انجام دهد، خود را با تمام اسبان با ارزش مقایسه کرده و در مقابل آن‌ها کم آورده است. هرچند تلاش کرده که خود را نشان دهد، اما در نهایت در مقایسه با آن‌ها به جایی نرسیده و فقط خود را به گرو گذاشته است.
صاحب خر این سخنان چون شنفت
رفت و به دلال خر آهسته گفت
هوش مصنوعی: وقتی صاحب الاغ این حرف‌ها را شنید، رفت و به فروشنده الاغ به آرامی گفت.
کاینهمه تعریف تو گر هست راست
هست حماری که مرا مدعاست
هوش مصنوعی: اگر این همه تعریف و تمجید تو درست باشد، پس من مثل الاغی هستم که تنها خواسته‌ام را نادیده گرفته‌ای.
داشتم این طور حماری مراد
شکر که بی‌رنج طلب دست داد
هوش مصنوعی: داشتم نوعی از محبت و دوستی که بدون دردسر و زحمت به دست آمد.
گفت فروشنده که ای غلتبان
چند از این درد سر رایگان
هوش مصنوعی: فروشنده گفت: ای کسی که همیشه در مشکلات و سختی‌ها هستی، چرا به طور رایگان این درد و رنج را به دوش می‌کشی؟
لاشهٔ خود را نشناسی که چیست
رو که برین عقل بباید گریست
هوش مصنوعی: اگر نمی‌دانی که خودت چه شخصیتی داری و به کجا تعلق داری، باید بر عقل و آگاهی خود گریه کنی.
ای ز دل مور دلت تنگتر
حرص تو از کوه گران سنگتر
هوش مصنوعی: ای کسی که دل تو از درد و غم پر شده، حرص و طمع تو حتی از سنگ‌های کوهین هم سنگین‌تر و طاقت‌فرساتر است.
گر فکند حرص تو بر کوه دست
در کمر کوه درآرد شکست
هوش مصنوعی: اگر حرص و طمع تو به حدی باشد که بخواهی به بالای کوه دست برسانی، کوه هم در برابر خواسته‌ات از هم می‌پاشد.
مور نه‌ای ، این کمر آز چیست
گور نه‌ای ، این دهن باز چیست
هوش مصنوعی: تو مانند مور کوچک نیستی، این چه فشاری بر روی کمر توست؟ تو مثل قبر نیستی، این چه دلیلی دارد که دهانت این‌گونه باز است؟
گور که خاکش به دهان ریختند
لقمه طلب بود از آن ریختند
هوش مصنوعی: در این بیت به نوعی به رفتار انسان‌ها اشاره می‌شود که پس از مرگ، به خاک سپرده می‌شوند. این عمل را به نوعی تشبیه کرده‌اند به گرفتن لقمه‌ای از زمین، یعنی آنچه که از دنیا برمی‌دارند و به خود نمی‌افزایند، در نهایت برای جبران نیازهایشان به خاک و گور برمی‌گردند. به بیان دیگر، هیچ چیزی از زندگی به همراه نخواهند برد و همه چیز در نهایت به زمین و خاک برمی‌گردد.
آنکه نشد حرص و طمع دور از او
به که خورد لقمه لب گور از او
هوش مصنوعی: کسی که حرص و طمع را از خود دور کرده، بهتر است لقمه‌ای در کنار گور بخورد تا اینکه در زندگی با حرص و دلبستگی به دنیا زندگی کند.
تن که تواش پرورش از جان دهی
پرورش لقمهٔ موران دهی
هوش مصنوعی: بدن تو به وسیله‌ای از جان پرورش یافته، پس غذای تو باید از همان نوع باشد و مانند لقمه‌ای برای مورچگان باشد.
دیده کز او مور شود طعمه خوار
چند به هر خوان نهیش کاسه وار
هوش مصنوعی: چشم‌هایی که از زیبایی او خیره شده‌اند، مانند موری هستند که در دام می‌افتند. هر بار که به او نگاه می‌کنند، مانند کاسه‌ای که پر شده است، در پی او می‌گردند.
به که چنان دیده نمکدان شود
کاو ز طمع کاسهٔ هر خوان شود
هوش مصنوعی: بهتر است که کسی که دلتنگی و طمع در دلش وجود دارد، به جای اینکه به دیگران آسیب بزند یا به خوشی‌های آن‌ها حسادت کند، خود را اصلاح کند و بیاموزد که چگونه می‌تواند در جمع دیگران خوشحال باشد.
نان سر خوان لئیمان مخور
زهر خور و سبزی هر خوان مخور
هوش مصنوعی: از غذایی که در حضور آدم‌های پست و دون قرار دارد نخور؛ چرا که آن غذا ممکن است زهرآلود باشد و به تو آسیب برساند.
گردهٔ گرمی که دهد مبخلت
داغ جگر سوز نهد بر دلت
هوش مصنوعی: اگر در پی حسی گرم و محبت‌آمیز باشی، شاید در عوض احساسات تلخی به جانت بنشیند.
آب بقا باد بر او ناگوار
کز پی نان است سگ داغدار
هوش مصنوعی: زندگی واقعی می‌تواند برای کسی که تنها به دنبال نیازهای مادی است، دشوار و سخت باشد، مانند سگی که در پی روزی است و از مشکلات و سختی‌ها رنج می‌برد.
باش چو آهوی ختا پوست پوش
برگ گیا میکن ازین دشت نوش
هوش مصنوعی: مانند آهوهای ختا باش و از پوست خود به عنوان پوششی استفاده کن، تا از این دشت نوشیدنی و زندگی بهتری داشته باشی.
آهوی چین گشته چنین خوش نفس
زانکه خورد برگ گیاهی و بس
هوش مصنوعی: آهوهای چین به خاطر تغذیه از برگ‌های گیاهان، این‌قدر خوش‌نفس و لطیف شده‌اند.
مس که ز اکسیر طلا می‌شود
از اثر برگ گیا می‌شود
هوش مصنوعی: مس به واسطهٔ تاثیر اکسیر طلا تبدل پیدا می‌کند و به شکل طلا درمی‌آید، همچنان که برگ گیاهان نیز تأثیرگذار هستند.
چند نشینی به سر خوان آز
گر نبود نان به گیاهی بساز
هوش مصنوعی: اگر مدتی را به انتظار نشسته‌ای و سر سفره‌ی دلخواهت نیستی، بدان که می‌توانی با ساده‌تر از آن، زندگی‌ات را بسازی.
لب بدران حرص دهن باز را
میل بکش چشم بد آز را
هوش مصنوعی: لب لبخند و حرص همگان را در نگاه خود فرابگیر و از چشم های حسود دوری کن.
ای به غم آب و علف پای بند
چون سگ نفست نرساند گزند
هوش مصنوعی: تو که مانند یک سگ به اندوه و نیازهای ابتدایی زندگی وابسته‌ای، نباید اجازه دهی که این وضعیت به تو آسیب برساند.
پیش سگ آهو نکند جان تلف
تا شکمش نیست پر آب و علف
هوش مصنوعی: به خاطر نداشتن شکم پر از آب و علف، آهو به خود اجازه نمی‌دهد که جانش را در حضور سگ به خطر بیندازد. در واقع، تا زمانی که نیازهای ضروری او برآورده نشده، به دنبال خطر نمی‌رود.
آهو اگر میل گیا می‌کند
در بدنش مشک ختا می‌کند
هوش مصنوعی: اگر آهو به خوردن علف و گیاه علاقه‌مند شود، در بدنش بویی چون مشک احساس می‌شود.
در ره این معده که بادا خراب
فضلهٔ مردار شود مشک ناب
هوش مصنوعی: در مسیر این معده، اگرچه ممکن است چیزهای بد و ناپاک به وجود بیاید، اما در نهایت می‌تواند چیزی ارزشمند و خالص مانند مشک را به وجود آورد.
آه از این معدهٔ آتش نشان
شعله فروزنده آتش فشان
هوش مصنوعی: آه از این معده‌ای که همچون آتش‌فشانی شعله‌ور می‌سوزاند.
جاذبهٔ او نفس اژدر است
هاضمهٔ او دم آهنگر است
هوش مصنوعی: توان و کشش او شبیه نفس اژدری است و قدرت هضم و جذبش مانند دم آهنگری است که آهن را شکل می‌دهد.
آتش این هاضمه گیتی فروز
شعله فروزنده و آفاق سوز
هوش مصنوعی: این شعر به انرژی و قابلیت‌های بی‌نظیر دنیا اشاره دارد. آتش در اینجا نماد نیرویی است که می‌تواند جهان را روشن کند و زندگی را به حرکت درآورد. شعله‌های آن نماد اشتیاق و زندگی‌ای هستند که در آفاق پخش شده است و به هستی و جهانی که در آن زندگی می‌کنیم، جان می‌بخشند.
بس بودت دافعه آموزگار
کاو نکند فضلهٔ کس اختیار
هوش مصنوعی: شاید وقت آن رسیده باشد که از آموزگاری که اجازه نمی‌دهد دیگران در کارش دخالت کنند، دوری کنی.
فضلهٔ مردار که دنیایی است
داشتن آن نه ز دانایی است
هوش مصنوعی: داشتن دنیا و riqueza هیچ ارتباطی با دانش و آگاهی ندارد و در واقع مانند فضله‌ای از مردار است، که ارزش و اهمیت واقعی ندارد.
چند به این فضله شوی پای بند
چون جعلش گرد کنی تا بچند
هوش مصنوعی: چرا خود را به این چیزهای بی‌ارزش محدود کنی، وقتی می‌توانی با تلاش و خلاقیت به چیزهای بهتر و بزرگ‌تری دست یابی؟
بگذر از آلودگی روزگار
دست از این فضله بشو زینهار
هوش مصنوعی: از دشواری‌ها و ناپاکی‌های زندگی عبور کن و خود را از این آلودگی‌ها پاک کن. مراقب باش که به این مشکلات دچار نشوی.
مایل سیم و زر عالم مباش
داغ دل از حسرت درهم مباش
هوش مصنوعی: به دنبال ثروت و زر و سیم در دنیا نباش، زیرا دل را به خاطر حسرت پول و ثروت زخمی نکن.
باش در ایوان کرم صف نشین
ریز چو همیان درم از آستین
هوش مصنوعی: در فضایی با دل و نیکی زندگی کن و همچون کیف پولی که حاوی پول است، از وجود خود خیر و خوبی به دیگران بده.
از درمی چند که بودیش نیست
پیش خردمند وجودیش نیست
هوش مصنوعی: از چه چیزی می‌خواهی صحبت کنی وقتی که آن چیز در نظر افراد خردمند وجود ندارد؟
چیست ترا ای همه تن حرص وآز
همچو خم زر دهن از خنده باز
هوش مصنوعی: چه شده است به تو ای انسان که تمام وجودت پر از حرص و آز است؟ همچنان که دهان خمر از شوق و خنده باز می‌شود.
با همه کس نخوت و زردار چیست
این همه عجب از دو سه دینار چیست
هوش مصنوعی: چرا بعضی افراد به خاطر چند دینار فخر می‌فروشند و خود را برتر از دیگران می‌دانند؟ این رفتار عجیبی است.
کبر و دماغش نه به جای خود است
گر درمش هست برای خود است
هوش مصنوعی: غرور و خودبینی او به جا نیست؛ اگر هم چیزی دارد، فقط برای خودش است.
مخزن جمشید و فریدون کجاست
گنج فرو رفته قارون کجاست
هوش مصنوعی: محل ذخایر و گنج‌های جمشید و فریدون کجاست؟ گنج پنهانی که متعلق به قارون است، کجاست؟
جمله در این خاک فرو رفته‌اند
با کفنی زیر زمین خفته اند
هوش مصنوعی: همه در این زمین دفن شده‌اند و زیر خاک خوابیده‌اند، مانند این که با کفنی پوشانده شده‌اند.
آنکه فرستاد به این کشورت
خلق نکرد از پی جمع زرت
هوش مصنوعی: کسی که تو را به این سرزمین فرستاد، به خاطر جمع کردن مردم زرت نیامده است.
گر ز من و تست غرض جمع زر
کوه ز ما و تو بود سخت‌تر
هوش مصنوعی: اگر هدف ما از بودن با هم فقط جمع‌آوری ثروت باشد، کوهی که از ما و تو تشکیل می‌شود، بسیار بزرگ‌تر و سخت‌تر از آن چیزی خواهد بود که تصور می‌کنیم.
گرچه درم مونس دلخواه تست
دشمن جانی‌ست که همراه تست
هوش مصنوعی: هرچند که پولم همدم و دوست دل محبوب توست، اما باید بدانید که دشمن جان انسان کسی است که همیشه در کنار اوست.
آنکه در اول به سرای سپنج
زیر گل و خاک نهان کرده گنج
هوش مصنوعی: کسی که در ابتدا در خانه‌ای که پر از غم و اندوه است، زیر گل و خاک گنجی را پنهان کرده است.
کرده اشارت که بر هوشیار
گنج عدویی‌ست به خاکش سپار
هوش مصنوعی: او با اشاره‌ای به ما می‌گوید که گنج ارزشمندی در دل خاک نهفته است، که تنها افراد آگاه و هوشیار می‌توانند به آن دست یابند.
زر نه متاعیست بلایی‌ست زر
الحذر ای زر طلبان الحذر
هوش مصنوعی: طلای ناب، فقط یک کالا نیست، بلکه یک نوع فریب و خطر است. ای کسانی که در پی طلا هستید، هوشیار باشید!

حاشیه ها

1391/03/23 16:05
علی جلالپور

بیت دوم ، داشت یکی لاشه خر پشت ریش.. اشتباه تایپ شده "خبر"