بخش ۶ - حکایت
نادره گویی ز سخن گستران
نادره در سلک زبان آوران
رفت یکی روز خطایی بر او
تاختن آورد بلایی بر او
والی ملکش به غضب پیش خواند
جور کنانش ز بر خویش راند
تند شد و گفت سزایش دهند
و ز سرکین کند به پایش نهند
کند بر آن پا که رود ناصواب
تا نکند در ره باطل شتاب
گرچه شب نیستیش در رسید
شب به میان آمد و بازش خرید
صبح کزین مشعل گیتی فروز
شعله کشد، شعلهٔ آفاق سوز
تیز کنند آتش خرمن فروش
دود بر آرند از این تیره روز
از ره بیداد زدندش بسی
قاعدهٔ داد ندید از کسی
برد کشانش عسس کینه جوی
تلخ سخن گشته، ترش کرده روی
کرد به چندین ستمش کند و بند
کند به پا برد و به زندان فکند
چوب دو شاخش چو نمود از گلو
دست اجل بود گلو گیر او
خم شده دستش به طریق کمان
گشته زه از چوب دو شاخش عیان
طرفه کمانی که قدش همچو تیر
گشته از او مثل کمان خم پذیر
چون نی تیری که بیندازیش
بود نوایی ز سخن سازیش
بر هدفش تیر تمنا رسید
مطلعی از عالم بالا رسید
گشت چو مژگان قلمش اشک ریز
زد رقم و داد یکی را که خیز
بهر بیان کردن احوال من
گشته مجسم صفت حال من
جامه او ساختهام کاغذین
داد زنان راست لباس اینچنین
کرد و از آن روش سراپا سیاه
تا طلبد داد من از پادشاه
آن سخن تازهٔ پر سوز و درد
برد و به شه داد فرستاده مرد
شاه چو بر خواند در آمد ز جای
گفت شتابند به زندان سرای
مژدهاش از فر همایی دهند
زودش از آن بند رهایی دهند
در قفس آن مرغ خوش الحان که چه
بلبل و محروم ز بستان که چه
خاصترین کس ز ندیمان شاه
رفت به زندان و شدش عذر خواه
ساخت به تشریف شهش بهرهمند
کرد سرش ز افسر خسرو بلند
او که از آن ورطه جانکاه رست
از اثر معنی دلخواه رست
وحشی از این زمزمه دلنواز
خیز و بر این دایره شو نغمه ساز
بو که ز هر قید خلاصت دهند
خاصترین خلعت خاصت دهند
ای غم و اندوه مجسم شده
شادی اگر دیده ترا غم شده
اینهمه غم از پی عالم مخور
محنت عالم گذرد غم مخور
هست غمی تخم غم بیشمار
بیضهٔ یک مار شود چند مار
اینهمه درها که سرشک تو سود
نیست دلت را چو مفرح چه سود
گریه کنان از غم دل تا به کی
سبزه صفت پای به گل تا به کی
پای به گل چند نشینی بکوش
زهر طلب در ره یاری بنوش
هیچ به از یار وفادار نیست
آنکه وفا نیست در او یار نیست
داری اگر یار نداری غمی
عالم یاریست عجب عالمی
کارگردانی چو فتد پیش کس
رفع شود از مدد یار و بس
آنچه به یک دست نشاید ربود
چون دو شود دست ربایند زود
یار مخوانش که چو شین در رقم
داخل شادیست نه داخل به غم
بر صفت راست پسندیده یار
آمده در راحت و رنجت به کار
صحبت ناجنس گزند آورد
سد دل آسوده به بند آورد
رشته به انگشت که مارش گزید
بست خرد کیش و همین نکته دید
کاین سخن از اهل خرد یاد دار
دست مکن باز به سوراخ مار
سفله که تیز است به راه ستیز
چون دم خدمت زند از وی گریز
چرغ که شد تشنه به خون غزال
مروحه جنبان شود از زور بال
یار دو رنگت کند آخر هلاک
گرچه فتد پیش تو اول به خاک
یوز بر آهو چو کمین آورد
سینه خود را به زمین آورد
آنکه زدی شعلهٔ خشمش جهان
لاف وفای که زند، مشنو آن
سرب چو بگداخت نماید چو آب
لیک کند خوردن آن جان کباب
آنکه نه ثابت قدم اندر وفاست
صحبت او مایهٔ چندین جفاست
خانه که سست آمده آنرا بنا
رخت مقیمان نهد اندر فنا
رسم وفا از همه یاری مجوی
زادن گل از همه خاری مجوی
خار گل و خار مغیلان جداست
غنچه و پیکان ز کجا تا کجاست
مرد خرد پیشه نجوید ز کاه
خاصیت طینت زرین گیاه
مس اگر از هر علقی زر شدی
نرخ زر و خاک برابر شدی
در همه بحری در یکدانه نیست
گنج به هر خانهٔ ویرانه نیست
هر مگسی را نبود انگبین
هر نی خود رو نشود شکرین
در همه کس نیست ز یاری اثر
چشمه ز هر خاک نیاید به در
یار که خود را به وفایت ستود
بایدش از داغ جفا آزمود
جوهر یاری اگرش حاصل است
روشنی دیده و چشم دل است
سنگ که کحل بصرش میکنند
اول از آتش خبرش میکنند
آنکه درشتی فن خود ساخته
به که بود از نظر انداخته
سرمه نرم است پی دیده نور
چونکه درشت است کند دیده کور
رو به درشتی چو بداندیش کرد
ناله بسی از عمل خویش کرد
گشته چو سوهان به درشتی مثل
ناله از او خاسته در هر عمل
خیز و میفکن به درشتان نظر
زانکه زیان بصر است آن نظر
چشم چو بر خار مغیلان نهی
مردمک دیده به توفان دهی
صحبت یاران ملایم خوش است
یاری این طایفه دایم خوش است
پا بکش از صحبت هر بلهوس
یار وفادار به دستآر و بس
زر بده و صحبت یاران بخر
زین چه نکوتر که دهی زر به زر
صحبت ناجنس نباید گزید
تا طمع از خویش نباید برید
مار که بر دست خودت جا دهی
زود بری دست و به صحرا دهی
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نادره گویی ز سخن گستران
نادره در سلک زبان آوران
هوش مصنوعی: سخنان نادر و خاصی از افرادی که در فن گفتار مهارت دارند، شنیده میشود.
رفت یکی روز خطایی بر او
تاختن آورد بلایی بر او
هوش مصنوعی: روزی یک اشتباهی به سر او آمد و عذابی بر او نازل شد.
والی ملکش به غضب پیش خواند
جور کنانش ز بر خویش راند
هوش مصنوعی: والی که حاکم استان است، به خاطر خشمش شخصی را فراخوانده و بدین ترتیب او را از نزدیک خود دور کرده است.
تند شد و گفت سزایش دهند
و ز سرکین کند به پایش نهند
هوش مصنوعی: او به شدت عصبی شد و گفت که باید مجازات شود و از سر او به پایش فشار بیاورند.
کند بر آن پا که رود ناصواب
تا نکند در ره باطل شتاب
هوش مصنوعی: پا را در جای درست بگذار و به سمت نادرست نرو تا در مسیر بیهوده شتاب نگیری.
گرچه شب نیستیش در رسید
شب به میان آمد و بازش خرید
هوش مصنوعی: با وجود اینکه شب به پایان نرسیده بود، اما شب از راه رسید و دوباره به آن پیوست.
صبح کزین مشعل گیتی فروز
شعله کشد، شعلهٔ آفاق سوز
هوش مصنوعی: صبحی که از این مشعل آسمانی روشن میشود، شعلهای در سرتاسر جهان به وجود میآورد که همهجا را میسوزاند.
تیز کنند آتش خرمن فروش
دود بر آرند از این تیره روز
هوش مصنوعی: آتش خرمن را تندتر میکنند و از این روزهای تاریک، دودی بلند میشود.
از ره بیداد زدندش بسی
قاعدهٔ داد ندید از کسی
هوش مصنوعی: او را در مسیر ظلم و ستم به شدت تحت فشار قرار دادند، اما از هیچکس نشانهای از انصاف و عدالت مشاهده نکرد.
برد کشانش عسس کینه جوی
تلخ سخن گشته، ترش کرده روی
هوش مصنوعی: نگهبان خشمگین و کینهتوز او را به زور میکشد و به خاطر تلخی صحبتهایش چهرهاش را عبوس کرده است.
کرد به چندین ستمش کند و بند
کند به پا برد و به زندان فکند
هوش مصنوعی: او به خاطر ستمهای فراوانش، او را گرفتار کرد و به بند کشید و به زندان انداخت.
چوب دو شاخش چو نمود از گلو
دست اجل بود گلو گیر او
هوش مصنوعی: وقتی که چوب دوشاخ از گلو بیرون میآید، نشاندهنده این است که مرگ به سراغ او آمده و او در چنگال سرنوشت گرفتار شده است.
خم شده دستش به طریق کمان
گشته زه از چوب دو شاخش عیان
هوش مصنوعی: دستش به شکل کمان خم شده و زه کمان از چوب دو شاخهاش مشخص است.
طرفه کمانی که قدش همچو تیر
گشته از او مثل کمان خم پذیر
هوش مصنوعی: کمان جالبی که قامت آن به اندازه تیر شده، به خاطر همین از آن مانند کمانهایی که خم میشوند، قابل انعطاف است.
چون نی تیری که بیندازیش
بود نوایی ز سخن سازیش
هوش مصنوعی: وقتی که نی را به پرواز درآوری، نغمهای از صدای آن به وجود میآید.
بر هدفش تیر تمنا رسید
مطلعی از عالم بالا رسید
هوش مصنوعی: تیر آرزو به هدفش رسید و خبری از عالم بالا به او رسید.
گشت چو مژگان قلمش اشک ریز
زد رقم و داد یکی را که خیز
هوش مصنوعی: چشمان زیبا و پرمهر او مانند قلمش اشک میریزد و با آن تصویری را خلق میکند و به یکی میگوید که بیدار شو و حرکت کن.
بهر بیان کردن احوال من
گشته مجسم صفت حال من
هوش مصنوعی: برای توصیف حال و روز من، ویژگیهای من به شکل ملموس و آشکار بیان شدهاند.
جامه او ساختهام کاغذین
داد زنان راست لباس اینچنین
هوش مصنوعی: لباسی که برای او دوختهام، مانند کاغذ است و او را به این روش پوشاندهام.
کرد و از آن روش سراپا سیاه
تا طلبد داد من از پادشاه
هوش مصنوعی: او به سراغ پادشاه آمد و با ظاهری کاملاً سیاه و غمگین، به دنبال عدالت برای خود است.
آن سخن تازهٔ پر سوز و درد
برد و به شه داد فرستاده مرد
هوش مصنوعی: سخن تازهای که پر از احساس سوختن و درد است، او را برداشت و به شاه فرستاد.
شاه چو بر خواند در آمد ز جای
گفت شتابند به زندان سرای
هوش مصنوعی: زمانی که شاه بر سر سفره حاضر شد، از جای خود بلند شد و گفت: «بشتابید به سوی زندان.»
مژدهاش از فر همایی دهند
زودش از آن بند رهایی دهند
هوش مصنوعی: خبر خوبش را زود به او میدهند و به زودی او را از این بند آزاد میکنند.
در قفس آن مرغ خوش الحان که چه
بلبل و محروم ز بستان که چه
هوش مصنوعی: در قفس، آن پرندهای که نغمهسرایی میکند، در حالی که بلبل و معصوم از باغ دور است، چه اتفاقی برایش افتاده است.
خاصترین کس ز ندیمان شاه
رفت به زندان و شدش عذر خواه
هوش مصنوعی: خاصترین و ویژهترین فرد از همراهان شاه به زندان رفت و برای این موضوع دلیل آورد.
ساخت به تشریف شهش بهرهمند
کرد سرش ز افسر خسرو بلند
هوش مصنوعی: او با تشریف و شکوهی که داشت، بهرهمند از تاج و تختی بینظیر و سرش را از افسر زیبای پادشاهی که بر فراز قرار داشت، زینت بخشید.
او که از آن ورطه جانکاه رست
از اثر معنی دلخواه رست
هوش مصنوعی: کسی که از آن وضعیت سخت و دشوار نجات یافته، به دلیل احساس خوشایند و مطلوبی که در دلش دارد، از تأثیر آن رنج و مصیبت رهایی یافته است.
وحشی از این زمزمه دلنواز
خیز و بر این دایره شو نغمه ساز
هوش مصنوعی: ای وحشی، از این آواز دلنشین برخیز و به این دایره بپیوند و نغمهای بساز.
بو که ز هر قید خلاصت دهند
خاصترین خلعت خاصت دهند
هوش مصنوعی: بو که به تو کمک میکنند تا از هر گونه محدودیتی رهایی یابی، بهترین و ویژهترین نعمتها به تو عطا خواهند کرد.
ای غم و اندوه مجسم شده
شادی اگر دیده ترا غم شده
هوش مصنوعی: ای غم و اندوه که به صورت تو تجلی یافته، اگر تو شادی را دیدهای، پس چرا غمگین هستی؟
اینهمه غم از پی عالم مخور
محنت عالم گذرد غم مخور
هوش مصنوعی: این همه غم و ناراحتی را به خاطر دنیا و کارهایش نخور، زیرا مشکلات و سختیهای زندگی کوتاهمدت هستند و در نهایت گذر میکنند. نگران نباش و به خودت فشار نیاور.
هست غمی تخم غم بیشمار
بیضهٔ یک مار شود چند مار
هوش مصنوعی: غم مانند تخم یک مار است که از آنمارهای بیشماری خارج میشود. یعنی یک غم کوچک میتواند باعث به وجود آمدن مشکلات و غمهای زیادی شود.
اینهمه درها که سرشک تو سود
نیست دلت را چو مفرح چه سود
هوش مصنوعی: این همه درهایی که برای اشک تو فایدهای ندارد، چه فایدهای دارد اگر دلت شاد باشد؟
گریه کنان از غم دل تا به کی
سبزه صفت پای به گل تا به کی
هوش مصنوعی: گریه کرده و با اندوه در دل، تا کی میخواهی ادامه بدهی؟ و تا کی میخواهی در گل و لای بمانی و دلتنگی کنی؟
پای به گل چند نشینی بکوش
زهر طلب در ره یاری بنوش
هوش مصنوعی: در زندگی نباید زیاد در مشکلات و موانع غرق شد، بلکه باید تلاش کرد تا در مسیر محبت و دوستی، از شیرینی عشق بهرهمند شد.
هیچ به از یار وفادار نیست
آنکه وفا نیست در او یار نیست
هوش مصنوعی: هیچ چیز بهتر از یک دوست وفادار نیست، چون اگر وفای واقعی در کسی وجود نداشته باشد، او دیگر دوست نیست.
داری اگر یار نداری غمی
عالم یاریست عجب عالمی
هوش مصنوعی: اگر یاری نداری، نگران نباش؛ چون غم دنیا هم خود به نوعی شبیه دوستی است و جالب اینکه این دنیای پر از غم، جهانی خاص و عجیب دارد.
کارگردانی چو فتد پیش کس
رفع شود از مدد یار و بس
هوش مصنوعی: وقتی که کارگردان یا مسئولیتپذیری در میان باشد، دیگر نیازی به یاری و کمک دیگران نیست و همه چیز به خوبی انجام میشود.
آنچه به یک دست نشاید ربود
چون دو شود دست ربایند زود
هوش مصنوعی: اگر چیزی را نتوان با یک دست برداشته یا بدست آورد، هنگامی که دو دست وجود دارد، به راحتی میتوان آن را گرفت.
یار مخوانش که چو شین در رقم
داخل شادیست نه داخل به غم
هوش مصنوعی: دوست را یار نخوان، زیرا او مانند حرف شین در زبان فارسی در ترکیب شادی جای دارد، نه در غم.
بر صفت راست پسندیده یار
آمده در راحت و رنجت به کار
هوش مصنوعی: در خصوص ویژگیهای نیکو و مورد پسند یار، در هر حالتی که باشی، او در کنار توست و به تو کمک میکند، چه در خوشی و چه در سختی.
صحبت ناجنس گزند آورد
سد دل آسوده به بند آورد
هوش مصنوعی: گفتوگو با افرادی که ناپاک هستند، آسیبزننده است و دل آرام را در تنگنا قرار میدهد.
رشته به انگشت که مارش گزید
بست خرد کیش و همین نکته دید
هوش مصنوعی: کسی که به دقت و با هوش عمل کند، حتی اگر به ظاهر کارش خطرناک باشد، میتواند از خطرات جلوگیری کند و نکات بزرگی را درک کند.
کاین سخن از اهل خرد یاد دار
دست مکن باز به سوراخ مار
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که باید از سخنان خردمندان استفاده کرد و به یاد داشته باشیم که نباید دوباره به مشکلات یا خطراتی که قبلاً تجربه کردهایم، بازگردیم. در واقع، هیچگاه نباید به اخطارها بیتوجهی کنیم و اجازه ندهیم که با تصمیمات نادرست خود را به دردسر بیندازیم.
سفله که تیز است به راه ستیز
چون دم خدمت زند از وی گریز
هوش مصنوعی: انسانهای پست و رذل که چابک و زیرک هستند، هنگام بروز مشکلات و مبارزات باید از آنها دوری کرد، زیرا در زمان نیاز به خدمت به خود فکر میکنند و وفاداری ندارند.
چرغ که شد تشنه به خون غزال
مروحه جنبان شود از زور بال
هوش مصنوعی: وقتی چرغ (پرندهای که همیشه در جستوجوی شکار است) به تشنگی خون غزال (آهو) دچار میشود، با قدرت بالهایش به شدت در حرکت میشود.
یار دو رنگت کند آخر هلاک
گرچه فتد پیش تو اول به خاک
هوش مصنوعی: دو رنگی و نیرنگی یار تو را در نهایت به نابودی میکشاند، هرچند که در ابتدا ممکن است با محبت و احترام به تو نزدیک شود.
یوز بر آهو چو کمین آورد
سینه خود را به زمین آورد
هوش مصنوعی: یوز وقتی که به آهو نزدیک میشود و قصد شکار دارد، بدنش را به زمین مینهد تا خود را مخفی کند.
آنکه زدی شعلهٔ خشمش جهان
لاف وفای که زند، مشنو آن
هوش مصنوعی: کسی که با خشمش به دنیا آتش میزند، نشوید به حرفهایی که فقط در ظاهر خوشایندند.
سرب چو بگداخت نماید چو آب
لیک کند خوردن آن جان کباب
هوش مصنوعی: وقتی که سرب ذوب میشود، همانند آب به نظر میرسد، اما چون به خوردن درمیآید، جان را به آتش میکشد.
آنکه نه ثابت قدم اندر وفاست
صحبت او مایهٔ چندین جفاست
هوش مصنوعی: کسی که در وفاداری و پایداری ثابت قدم نیست، صحبت و معاشرتش موجب آسیب و دردسرهای زیادی خواهد شد.
خانه که سست آمده آنرا بنا
رخت مقیمان نهد اندر فنا
هوش مصنوعی: خانهای که بر پایه و اساس سستی بنا شده باشد، سرانجام ساکنان آن به نابودی خواهند رفت.
رسم وفا از همه یاری مجوی
زادن گل از همه خاری مجوی
هوش مصنوعی: به دنبال وفا از هر کسی نباش، زیرا مانند گل که از خار میروید، وفا هم ممکن است از مکانهای نامناسب به دست آید.
خار گل و خار مغیلان جداست
غنچه و پیکان ز کجا تا کجاست
هوش مصنوعی: خار و گل و خار مغیلان هر یک ویژگیهای خاص خود را دارند و تفاوتهای بارزی با یکدیگر دارند. همچنین، غنچه و پیکان نیز از نظر شکل و کاربرد با هم متفاوت هستند و این تفاوتها اشاره به تفاوتهایی دارد که بین اشیاء و موجودات مختلف وجود دارد.
مرد خرد پیشه نجوید ز کاه
خاصیت طینت زرین گیاه
هوش مصنوعی: مرد با خرد به دنبال ویژگیهای بیارزش نیست، بلکه به دنبال ارزشهای واقعی و اصیل مثل طلاست.
مس اگر از هر علقی زر شدی
نرخ زر و خاک برابر شدی
هوش مصنوعی: اگر مس به طلا تبدیل شود، ارزش و قیمت طلا و خاک یکسان میشود.
در همه بحری در یکدانه نیست
گنج به هر خانهٔ ویرانه نیست
هوش مصنوعی: در هر دریا یک گوهر وجود ندارد و در هر خانهی خراب نیز چیزی با ارزش پیدا نمیشود.
هر مگسی را نبود انگبین
هر نی خود رو نشود شکرین
هوش مصنوعی: هر موجودی نمیتواند ویژگیهای خاصی داشته باشد. برخی افراد یا چیزها به طور طبیعی خوب و شیرین نیستند و برای این که به کیفیتی خاص دست یابند، نیاز به تلاش و شرایط ویژه دارند.
در همه کس نیست ز یاری اثر
چشمه ز هر خاک نیاید به در
هوش مصنوعی: در هر کسی نشانهای از یاری و کمک وجود ندارد. همانطور که از هر خاکی چشمهای که آب دهد، به وجود نمیآید.
یار که خود را به وفایت ستود
بایدش از داغ جفا آزمود
هوش مصنوعی: دوستی که خود را به خاطر وفاداریاش ستایش میکند، باید با آزردگی و درد وفاداری او را امتحان کرد.
جوهر یاری اگرش حاصل است
روشنی دیده و چشم دل است
هوش مصنوعی: اگر کسی دارای یاری و دوستی واقعی باشد، مانند آن است که نور و روشنی در چشمانش وجود دارد و دلش روشن است.
سنگ که کحل بصرش میکنند
اول از آتش خبرش میکنند
هوش مصنوعی: قبل از اینکه سنگ را سیاه کنند و به آن رنگ بدهند، باید ابتدا از آتش و حرارتی که در آن وجود دارد، خبر بدهند.
آنکه درشتی فن خود ساخته
به که بود از نظر انداخته
هوش مصنوعی: کسی که مهارت و تخصص خود را به خوبی پرورش داده، بهتر است تا آنکه به ظواهر و صحبتهای دیگران توجه کند و از آنها متاثر شود.
سرمه نرم است پی دیده نور
چونکه درشت است کند دیده کور
هوش مصنوعی: اگرچه سرمه نرم و لطیف است و به چشم زیبایی میبخشد، اما اگر به مقدار زیاد و به شکل نادرست استفاده شود، میتواند دید را مختل کند و باعث ضعف بینایی شود.
رو به درشتی چو بداندیش کرد
ناله بسی از عمل خویش کرد
هوش مصنوعی: وقتی که بداندیشی به سختی و به ناپسندی رو آورد، از عمل خود ناله و شکایت زیادی کرد.
گشته چو سوهان به درشتی مثل
ناله از او خاسته در هر عمل
هوش مصنوعی: شبیه سوهان که به شدت و زبری عمل میکند، او نیز در هر اقدامی مانند نالهای از خود برمیآورد.
خیز و میفکن به درشتان نظر
زانکه زیان بصر است آن نظر
هوش مصنوعی: بجنب و به افرادی که درشت و سختگیر هستند، نگاه نکن؛ زیرا این نگاه برای چشمانت زیانآور است.
چشم چو بر خار مغیلان نهی
مردمک دیده به توفان دهی
هوش مصنوعی: وقتی که چشم خود را به خارهای مغیلان مینگری، مردمک چشم در برابر طوفانی قرار میگیرد.
صحبت یاران ملایم خوش است
یاری این طایفه دایم خوش است
هوش مصنوعی: گفتوگو با دوستان خوشایند است و دوستی با این گروه همیشه مطلوب و دلپذیر است.
پا بکش از صحبت هر بلهوس
یار وفادار به دستآر و بس
هوش مصنوعی: از صحبت های هر کسی که فقط برای لذت و خوشی میآید، فاصله بگیر و به همدمی وفادار و حقیقی فکر کن.
زر بده و صحبت یاران بخر
زین چه نکوتر که دهی زر به زر
هوش مصنوعی: پول بده و دوستان خوب را به دست آور، بهتر از این نیست که به جای پول، فقط پول بدهی.
صحبت ناجنس نباید گزید
تا طمع از خویش نباید برید
هوش مصنوعی: نباید با افرادی که با شخصیت و خوی ما سازگار نیستند صحبت کرد، زیرا این کار باعث میشود نتوانیم از خواستههای ناپسند خود دور بمانیم.
مار که بر دست خودت جا دهی
زود بری دست و به صحرا دهی
هوش مصنوعی: اگر مار را در دستان خود بگذاری و تربیتش کنی، به زودی از تو جدا میشود و به دشت میرود.
حاشیه ها
1398/08/03 11:11
حسین. ک
در بیت 34 باید " کاگردانی " با " کار گرانی " جایگزین شود.