گنجور

بخش ۹ - گفتار در نکویی خموشی و عشق

بیا وحشی خموشی تا کی و چند
خموشی گرچه به پیش خردمند
خموشی پرده پوش راز باشد
نه مانند سخن غماز باشد
چو دل را محرم اسرار کردند
خموشی را امانت دار کردند
بر آن کس کز هنر یکسو نشسته
خموشی رخنهٔ سد عیب بسته
خموشی بر سخن گر در نبستی
ز آسیب زبان یک سر نرستی
بسا ناگفتنی کز گفتنش مرد
کند هنگامهٔ جان بر بدن سرد
خموشی پاسبان اهل راز است
از او کبک ایمن از آشوب باز است
نشد خاموش کبک کوهساری
از آن شد طعمهٔ باز شکاری
اگر توتی زبان می‌بست در کام
نه خود را در قفس دیدی نه در دام
نه بلبل در قفس باشد ز صیاد
که از فریاد خود باشد به فریاد
اگر رنج قفس در خواب دیدی
چو بوتیمار سر در پر کشیدی
زبان آدمی با آدمیزاد
کند کاری که با خس می‌کند باد
زبان بسیار سر بر باد دادست
زبان سر را عدوی خانه زادست
عدوی خانه خنجر تیز کرده
تو از خصم برون پرهیز کرده
ولی آنجا که باشد جای گفتار
خموشی آورد سد نقص در کار
اگر بایست دایم بود خاموش
زبان بودی عبث ، بی ماحصل گوش
زبان و گوش دادت کلک نقاش
که گاهی گوش شو گاهی زبان باش
ز گوشت نفع نبود وز زبان سود
که باشی گوش چون باید زبان بود
نوا پرداز ای مرغ نواساز
که مرغان دگر را رفت آواز
تو اکنون بلبلی این بوستان را
صلای بوستان زن دوستان را
سرود طایران عشق سر کن
نوا تعلیم مرغان سحر کن
تو دستان زن که باشد عالمی گوش
زبانها را سخن گردد فراموش
کتاب عشق بر طاق بلند است
ورای دست هر کوته پسند است
فرو گیر این کتاب از گوشه طاق
که نگشودش کس و فرسودش اوراق
ورق نوساز این دیرین رقم را
ولی نازک تراشی ده قلم را
اگر حرفت نزاکت بار باید
قلم را نازکی بسیار باید
چو مطرب نازکی خواهد در آهنگ
زند مضراب نازک بر رگ چنگ
قلم بردار و نوک خامه کن تیز
به شیرین نغمه‌های رغبت آمیز
نوای عشق را کن پرده‌ای ساز
که در طاق سپهرش پیچد آواز
فلک هنگامه کن حرف وفا را
برآر از چنگ ناهید این نوا را
حدیث عشق گو کز جمله آن به
ز هر جا قصهٔ آن داستان به
محبت نامه‌ای از خود برون آر
تو خود دانی نمی‌گویم که چون آر
نموداری ز عشق پاک بازان
بیانش از زبان جان گدازان
زبان جان گدازان آتشین است
چو شمعش آتش اندر آستین است
کسی کش آن زبان در آستین نیست
زبانش هست اما آتشین نیست
حدیث عشق آتشبار باید
زبان آتشین در کار باید

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیا وحشی خموشی تا کی و چند
خموشی گرچه به پیش خردمند
هوش مصنوعی: بیا ای وحشی، تا کی می‌خواهی خاموش بمانی؟ هر چند در پیش افراد با دانش همواره سکوت کنی.
خموشی پرده پوش راز باشد
نه مانند سخن غماز باشد
هوش مصنوعی: سکوت می‌تواند نگه‌دارنده‌ی اسرار باشد و مانند کلام، فاش‌کننده‌ی آنها نیست.
چو دل را محرم اسرار کردند
خموشی را امانت دار کردند
هوش مصنوعی: زمانی که دل را به رازهای نهفته آشنا کردند، سکوت را به عنوان یک امانت برای او قرار دادند.
بر آن کس کز هنر یکسو نشسته
خموشی رخنهٔ سد عیب بسته
هوش مصنوعی: کسی که از هنر دوری گزیده و سخنی نمی‌گوید، در واقع به عیب‌ها و مشکلات خود پرده کشیده و آنها را پنهان کرده است.
خموشی بر سخن گر در نبستی
ز آسیب زبان یک سر نرستی
هوش مصنوعی: اگر بر سخن خود سکوت نکنی، زبان می‌تواند به تو آسیب بزند و به همین خاطر باید مراقب صحبت کردنت باشی.
بسا ناگفتنی کز گفتنش مرد
کند هنگامهٔ جان بر بدن سرد
هوش مصنوعی: بسیاری از چیزها هستند که اگر بیان شوند، می‌توانند جان را به خطر اندازند و در دل انسان سردی و ترس ایجاد کنند.
خموشی پاسبان اهل راز است
از او کبک ایمن از آشوب باز است
هوش مصنوعی: سکوت نشانه حفاظت و نگهداری از اسرار است؛ بنابراین اگر چنین سکوتی وجود داشته باشد، گویی مرغی که در خطر است، از هرگونه آشفتگی و بی‌نظمی در امان است.
نشد خاموش کبک کوهساری
از آن شد طعمهٔ باز شکاری
هوش مصنوعی: کبک کوهستان هرگز خاموش نمی‌شود و به همین دلیل به طعمه‌ای برای باز شکارچی تبدیل می‌شود.
اگر توتی زبان می‌بست در کام
نه خود را در قفس دیدی نه در دام
هوش مصنوعی: اگر طوطی زبانش را برای خود نگه‌دارد، نه در قفس خود را زندانی می‌کند و نه به دام می‌افتد.
نه بلبل در قفس باشد ز صیاد
که از فریاد خود باشد به فریاد
هوش مصنوعی: نه بلبل در قفس می‌تواند از صیاد نگران باشد، زیرا خود را در فریاد و بی‌تابی می‌یابد.
اگر رنج قفس در خواب دیدی
چو بوتیمار سر در پر کشیدی
هوش مصنوعی: اگر در خواب سختی و درد confinement را احساس کردی، مانند پرنده‌ای که در قفس است، به یاد داشته باش که باید برای آزادی خود تلاش کنی و از این شرایط رهایی یابی.
زبان آدمی با آدمیزاد
کند کاری که با خس می‌کند باد
هوش مصنوعی: زبان انسان می‌تواند تأثیراتی بر دیگران بگذارد که مشابه تأثیر باد بر علف‌هاست.
زبان بسیار سر بر باد دادست
زبان سر را عدوی خانه زادست
هوش مصنوعی: زبان بسیار نازک و آسیب‌پذیر است و ممکن است باعث دردسر و مشکلات جدی شود. در واقع، گاهی اوقات زبان می‌تواند به اندازه‌ای خطرناک باشد که به دشمن نزدیک تبدیل شود.
عدوی خانه خنجر تیز کرده
تو از خصم برون پرهیز کرده
هوش مصنوعی: دشمن برای آسیب زدن به تو آماده شده است، اما تو با هوشیاری از درگیری و نبرد دوری کرده‌ای.
ولی آنجا که باشد جای گفتار
خموشی آورد سد نقص در کار
هوش مصنوعی: در مواقعی که باید در مورد موضوعی سخن بگوییم، گاهی بهترین گزینه سکوت است؛ زیرا گاه سخن گفتن ممکن است مشکلاتی را به وجود آورد و به نتیجه نرسد.
اگر بایست دایم بود خاموش
زبان بودی عبث ، بی ماحصل گوش
هوش مصنوعی: اگر قرار بود همیشه سکوت کنی، بی‌فایده و بی‌نتیجه بود که گوش بدهی.
زبان و گوش دادت کلک نقاش
که گاهی گوش شو گاهی زبان باش
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که تو باید توانایی شنیدن و بیان کردن را در خود پرورش دهی. گاهی باید شنونده باشی و به دیگران گوش بدهی و گاهی هم باید سخن بگویی و نظرات خود را به اشتراک بگذاری.
ز گوشت نفع نبود وز زبان سود
که باشی گوش چون باید زبان بود
هوش مصنوعی: فایده‌ای از گوشت وجود ندارد و سودی از زبان نیست، اگر فقط گوش باشی، باید زبان هم داشته باشی.
نوا پرداز ای مرغ نواساز
که مرغان دگر را رفت آواز
هوش مصنوعی: ای پرنده‌ی خوشنوا، با نواهای دل‌انگیزت مشغول باش، زیرا که دیگر پرندگان هم به آواز تو گوش می‌دهند و تحت تأثیر صدای تو قرار می‌گیرند.
تو اکنون بلبلی این بوستان را
صلای بوستان زن دوستان را
هوش مصنوعی: اکنون تو همانندی بلبلی هستی که باید در این باغ به زیبایی آواز سرایی و دوستانت را به شنیدن این نغمه‌های دل‌انگیز دعوت کنی.
سرود طایران عشق سر کن
نوا تعلیم مرغان سحر کن
هوش مصنوعی: آواز عشق را با شور و شوق بخوان و به پرندگان صبحگاه درس زندگی و زیبایی بده.
تو دستان زن که باشد عالمی گوش
زبانها را سخن گردد فراموش
هوش مصنوعی: دستان زن می‌تواند معانی و احساسات عمیق و جدیدی را ایجاد کند که باعث می‌شود دیگران تمام چیزهایی که قبلاً می‌دانسته‌اند را فراموش کنند.
کتاب عشق بر طاق بلند است
ورای دست هر کوته پسند است
هوش مصنوعی: عشق موضوعی عمیق و گسترده است که فراتر از فهم و توقع افرادی با دیدگاه‌های سطحی است و در دسترسشان نیست.
فرو گیر این کتاب از گوشه طاق
که نگشودش کس و فرسودش اوراق
هوش مصنوعی: این کتاب را از گوشه طاق بردار، زیرا هیچ‌کس به آن دست نزده و صفحاتش فرسوده شده‌اند.
ورق نوساز این دیرین رقم را
ولی نازک تراشی ده قلم را
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که باید با ظرافت و دقت، کارهای گذشته و کهن را اصلاح و به روز کنیم، اما در عین حال باید نسبت به آنها احترام گذاشته و از لطافت و زیبایی آن‌ها غافل نشویم.
اگر حرفت نزاکت بار باید
قلم را نازکی بسیار باید
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی با elegance و احترام صحبت کنی، باید به طرز ملایم و دقیق از کلمات و جملات استفاده کنی.
چو مطرب نازکی خواهد در آهنگ
زند مضراب نازک بر رگ چنگ
هوش مصنوعی: وقتی نوازنده‌ای با ظرافت و هنرمندی می‌خواهد ساز بزند، با دقت و لطافت خاصی بر روی رشته‌های ساز ضربه می‌زند.
قلم بردار و نوک خامه کن تیز
به شیرین نغمه‌های رغبت آمیز
هوش مصنوعی: با دقت قلم را به دست بگیر و نوک آن را تیز کن تا بتوانی به زیبایی و دلنشینی احساسات خود را روی کاغذ بیاوری.
نوای عشق را کن پرده‌ای ساز
که در طاق سپهرش پیچد آواز
هوش مصنوعی: آوای عشق را به گونه‌ای نوا کن که صدایش در آسمان بپیچد و طنین انداز شود.
فلک هنگامه کن حرف وفا را
برآر از چنگ ناهید این نوا را
هوش مصنوعی: آسمان را به جنبش درآور و سخن وفا را آشکار کن، این آهنگ را از دست ناهید رها کن.
حدیث عشق گو کز جمله آن به
ز هر جا قصهٔ آن داستان به
هوش مصنوعی: در مورد عشق بگو که از تمام داستان‌ها و روایت‌ها، این داستان بهترین و زیباترین است.
محبت نامه‌ای از خود برون آر
تو خود دانی نمی‌گویم که چون آر
هوش مصنوعی: عشق و محبت را به گونه‌ای نمایش بده که خودت می‌دانی، نیازی نیست من بگویم چطور این کار را انجام دهی.
نموداری ز عشق پاک بازان
بیانش از زبان جان گدازان
هوش مصنوعی: تصویری از عشق خالص و بی‌ریا ترسیم شده که از دل‌های داغدیده و دلسوختگان بیان می‌شود.
زبان جان گدازان آتشین است
چو شمعش آتش اندر آستین است
هوش مصنوعی: زبان می‌تواند بسیار تاثیرگذار و سوزاننده باشد، مانند شمعی که شعله‌اش در آستین پنهان است.
کسی کش آن زبان در آستین نیست
زبانش هست اما آتشین نیست
هوش مصنوعی: کسی وجود ندارد که زبانش در آستینش باشد. او زبان دارد، اما نمی‌تواند به طور صحیح و مؤثر صحبت کند.
حدیث عشق آتشبار باید
زبان آتشین در کار باید
هوش مصنوعی: برای بیان داستان عشق که همانند آتش سوزان است، باید زبانی پرشور و گرم داشته باشی.

حاشیه ها

1392/03/02 00:06
امین کیخا

نزاکت کلمه ای فارسی است از نازک بنیاد شده است و عربی نیست ولی بر ساخت زبان عربی ساخته شده و وارون درشتی که معنی بی أدبی میدهد است ،

1392/03/02 00:06
امین کیخا

سذاجه عربیست از ساده فارسی و کاربرد امروزی در عربی دارد به معنی سادگی

1403/06/17 00:09
محمد مهدوی راد

خموشی آورد صد نقص در کار