گنجور

بخش ۱۰ - گفتار در چگونگی عشق

یکی میل است با هر ذره رقاص
کشان هر ذره را تا مقصد خاص
رساند گلشنی را تا به گلشن
دواند گلخنی را تا به گلخن
اگر پویی ز اسفل تا به عالی
نبینی ذره‌ای زین میل خالی
ز آتش تا به باد از آب تا خاک
ز زیر ماه تا بالای افلاک
همین میل است اگر دانی ، همین میل
جنیبت در جنیبت ، خیل در خیل
سر این رشته‌های پیچ در پیچ
همین میل است و باقی هیچ بر هیچ
از این میل است هر جنبش که بینی
به جسم آسمانی یا زمینی
همین میل است کآهن را درآموخت
که خود را برد و بر آهن ربا دوخت
همین میل آمد و با کاه پیوست
که محکم کار را بر کهرباست
به هر طبعی نهاده آرزویی
تک و پو داده هر یک را به سویی
برون آورده مجنون را مشوش
به لیلی داده زنجیرش که می‌کش
ز شیرین کوهکن را داده شیون
فکنده بیستون پیشش که می‌کن
ز تاب شمع گشته آتش افروز
زده پروانه را آتش که می‌سوز
ز گل بر بسته بلبل را پر و بال
شکسته خار در جانش که می‌نال
غرض کاین میل چون گردد قوی پی
شود عشق و درآید در رگ و پی
وجود عشق کش عالم طفیل است
ز استیلای قبض و بسط میل است
نبینی هیچ جز میلی در آغاز
ز اصل عشق اگر جویی نشان باز
اگر یک شعله در خود سد هزار است
به اصلش بازگردی یک شرار است
شراری باشد اول آتش انگیز
کز استیلاست آخر آتش تیز
تف این شعله ما را در جگر باد
از این آتش دل ما پر شرر باد
ازین آتش دل آن را که داغیست
اگر توفان شود او را فراغیست
کسی کش نیست این آتش فسرده‌ست
سراپا گر همه جانست مرده‌ست
اگر سد آب حیوان خورده باشی
چو عشقی در تو نبود مرده باشی
مدار زندگی بر چیست برعشق
رخ پایندگی در کیست در عشق
ز خود بگسل ولی زنهار زنهار
به عشق آویز و عشق از دست مگذار
به عین عشق آنکو دیده‌ور شد
همه عیب جهان پیشش هنر شد
هنر سنجی کند سنجیدهٔ عشق
نبیند عیب هرگز دیدهٔ عشق

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یکی میل است با هر ذره رقاص
کشان هر ذره را تا مقصد خاص
هوش مصنوعی: یک نیرویی وجود دارد که با هر ذره از این عالم به رقص در می‌آید و آنها را به سمت هدف خاصی هدایت می‌کند.
رساند گلشنی را تا به گلشن
دواند گلخنی را تا به گلخن
هوش مصنوعی: گلشنی که در اینجا به زیبایی و لطافت اشاره دارد، به جایی می‌رسد که گلخنی که نماد تنگنا و سختی است، به آن می‌رسد. این بیانی است از سفر و تلاش برای رسیدن به زیبایی و خوب بودن، حتی اگر در مسیر با مشکلات و سختی‌های مختلفی روبرو شویم.
اگر پویی ز اسفل تا به عالی
نبینی ذره‌ای زین میل خالی
هوش مصنوعی: اگر از پایین به بالا نگاه کنی، هرگز نخواهی توانست ذره‌ای از این میل و خواسته را خالی بیابی.
ز آتش تا به باد از آب تا خاک
ز زیر ماه تا بالای افلاک
هوش مصنوعی: از آتش تا باد، از آب تا خاک، از زیر ماه تا بالای آسمان‌ها.
همین میل است اگر دانی ، همین میل
جنیبت در جنیبت ، خیل در خیل
هوش مصنوعی: اگر متوجه باشی، این همان تمایل است که در درون تو وجود دارد، این همان رابطه‌ای است که میان انسان‌ها برقرار است، مانند گروهی که در کنار یکدیگر قرار دارند.
سر این رشته‌های پیچ در پیچ
همین میل است و باقی هیچ بر هیچ
هوش مصنوعی: این عشق و تمایل است که همه چیز را در زندگی ما شکل می‌دهد و باقی مسایل و چالش‌ها هیچ ارزش و معنی خاصی ندارند.
از این میل است هر جنبش که بینی
به جسم آسمانی یا زمینی
هوش مصنوعی: هر حرکتی که در اجسام آسمانی یا زمینی مشاهده می‌کنی، به خاطر همین تمایل و کشش است.
همین میل است کآهن را درآموخت
که خود را برد و بر آهن ربا دوخت
هوش مصنوعی: این ویژگی است که آهن را به سمت آهنربا می‌کشاند و به او یاد می‌دهد که چطور خودش را تسلیم کند و به آهنربا بچسبد.
همین میل آمد و با کاه پیوست
که محکم کار را بر کهرباست
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وقتی میل و انگیزه‌ای به وجود می‌آید، به راحتی می‌تواند به چیز ضعیفی چون کاه متصل شود. مهم این است که فرد باید بر روی کارهای محکم و اصولی تمرکز کند تا مانند کهربا (که سخت و با دوام است) به ثمر برسد. در واقع، اشاره به این دارد که باید به جای چیزهای بی‌اهمیت، به کارهای بنیادی و باارزش توجه کنیم.
به هر طبعی نهاده آرزویی
تک و پو داده هر یک را به سویی
هوش مصنوعی: هر کسی به تناسب روحیات و خواسته‌هایش آرزوهایی دارد و این آرزوها هر یک به سمت و سویی خاص هدایت می‌شوند.
برون آورده مجنون را مشوش
به لیلی داده زنجیرش که می‌کش
هوش مصنوعی: مجنون را از دنیای خارج آورده‌اند، به‌طرزی آشفته و بی‌تاب. او را به لیلی سپرده‌اند و زنجیری به او داده‌اند که او را به خود بکشد.
ز شیرین کوهکن را داده شیون
فکنده بیستون پیشش که می‌کن
هوش مصنوعی: شیرین، زن زیبای کوهکن، از درد و اندوه به فریاد و زاری افتاده و از او خواسته است که بیستون را پیش رویش بسازد تا بتواند به درد دل خود بپردازد.
ز تاب شمع گشته آتش افروز
زده پروانه را آتش که می‌سوز
هوش مصنوعی: به خاطر نور و حرارت شمع، پروانه به دور آن به پرواز در آمده و در نهایت خودش را در آتش می‌سوزاند.
ز گل بر بسته بلبل را پر و بال
شکسته خار در جانش که می‌نال
هوش مصنوعی: بلبلی که از گل فاصله گرفته، به خاطر زخم‌های زیاد و درد درونی‌اش می‌نالد و پر و بالش شکسته است.
غرض کاین میل چون گردد قوی پی
شود عشق و درآید در رگ و پی
هوش مصنوعی: هرگاه این تمایل در دل قوی شود، عشق شکل می‌گیرد و در وجود انسان جاری می‌شود.
وجود عشق کش عالم طفیل است
ز استیلای قبض و بسط میل است
هوش مصنوعی: عشق وجودی است که همه چیز را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد و به وسعت و محدودیتی که در دل آدمی وجود دارد، مرتبط است.
نبینی هیچ جز میلی در آغاز
ز اصل عشق اگر جویی نشان باز
هوش مصنوعی: در آغاز عشق، تنها نشانه‌ای که به چشم می‌خورد، میل و اشتیاقی است که در دل انسان وجود دارد. اگر به دنبال نشانی از عشق هستی، فقط این میل را می‌توانی بیابی.
اگر یک شعله در خود سد هزار است
به اصلش بازگردی یک شرار است
هوش مصنوعی: اگر چه یک شعله ممکن است در ظاهر بزرگ و پرخروش به نظر برسد، ولی وقتی به منبع اصلی خود برمی‌گردد، به یک آتش کوچک و ناچیز تبدیل می‌شود.
شراری باشد اول آتش انگیز
کز استیلاست آخر آتش تیز
هوش مصنوعی: شراره‌ای که در ابتدا به‌عنوان یک شعله کوچک و آتش‌سوزی آغاز می‌شود، در نهایت به دلیل قدرتش، به آتشی بزرگ و خطرناک تبدیل می‌شود.
تف این شعله ما را در جگر باد
از این آتش دل ما پر شرر باد
هوش مصنوعی: این شعله جان من را می‌سوزاند و از این آتش دل من پر از درد و غم است.
ازین آتش دل آن را که داغیست
اگر توفان شود او را فراغیست
هوش مصنوعی: اگر دل کسی از عطش و آتش عشق بی‌قرار باشد، حتی در سخت‌ترین شرایط هم آرامش را خواهد یافت.
کسی کش نیست این آتش فسرده‌ست
سراپا گر همه جانست مرده‌ست
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌تواند این آتش سرد را به حرکت درآورد و اگرچه تمام وجودش را در این راه بگذارد، در واقع مرده است.
اگر سد آب حیوان خورده باشی
چو عشقی در تو نبود مرده باشی
هوش مصنوعی: اگر از آب و زندگی بهره‌مند شده‌ای و عشق در وجودت نیست، مانند آن است که زندگی‌ات بی‌فایده و مرده است.
مدار زندگی بر چیست برعشق
رخ پایندگی در کیست در عشق
هوش مصنوعی: زندگی بر پایه عشق استوار است و دوام و پایداری در این عشق نهفته است.
ز خود بگسل ولی زنهار زنهار
به عشق آویز و عشق از دست مگذار
هوش مصنوعی: از خودت جدا شو، اما مراقب باش که عشق را رها نکنی و همیشه به آن بچسبی.
به عین عشق آنکو دیده‌ور شد
همه عیب جهان پیشش هنر شد
هوش مصنوعی: کسی که به حقیقت عشق رسیده است، تمام نواقص دنیای اطرافش را به زیبایی و هنر تبدیل می‌کند و دیگر هیچ چیز برایش عیب محسوب نمی‌شود.
هنر سنجی کند سنجیدهٔ عشق
نبیند عیب هرگز دیدهٔ عشق
هوش مصنوعی: کسی که به درستی عشق را می‌سنج و درک می‌کند، هرگز عیوب را نمی‌بیند. در حقیقت، عشق واقعی عیبی ندارد و به زیبایی‌های آن توجه می‌شود.

حاشیه ها

1391/05/01 11:08
مجتبی بوستانی

در بیت:
اگر *سد* آب حیوان خورده باشی
چو عشقی در تو نبود مرده باشی
واژه سد به اشتباه بجای واژه صد _ که به معنای کثرت است_ بکار رفته است.

1392/08/29 21:10

در مصرع اوّل بیت هشتم، ظاهراً "کاهن" باید بجای "کهن" باشد

1396/01/06 15:04
نادر..

مدار زندگی بر چیست؟ برعشق ...

1396/05/07 02:08
علی محتشم

یادم می آید سالها پیش در جمعی یکی از دوستان با استناد به این شعر ادعا میکرد که جناب بافقی، از اسرار انرژی اتمها و هسته ی متشکله ی آنها آگاهی داشته و یکی میل است با هر ذره رقاص را اشاره به میل حرکت پروتن و نوترون به دور هسته ی اتم، تعبیر میکرد، از اشعار شعرای پارسی گو مصادره به مطلوب های اینچنینی زیاد صورت پذیرفته اما مسلما اینها همه از کج اندیشی و کوتاه بینی ماست؛ ما گمان میکنیم که دانستن اسرار اتم خیلی مقام شامخی به وحشی بافقی میدهد و ما هم در کلاسها و جمع های ادبی کمی از این شمخ را بخاطر کشف این منظر جدید از بافقی، به خودمان متوجه خواهیم ساخت.
ای دریغ که تمامیت این شعر صدها و هزاران برابر بالاتر از این خرده فهم های ماست، میلی که وحشی از آن سخن میگوید یک راز بسیار بزرگتر از اسرار اتم هاست، این میل میل به حرکت از کثرت به وحدت است ، همان میلی که این روزها با سر و صدای زیاد از بطن وجودمان بیرون کشیده شده، میلی که تمام ذره های حیات در پهنه ی کائنات خدای را به حرکت به سمت مقصد خاص خویش می کشاند.
مقصد الهی او، پرواز در آسمان آگاهی حضور، اینکه بدانیم"من هستم" متقدم است بر " من چه هستم " من چه هستم معمولا به چیزهایی که داریم ختم خواهد شد و آنقدر اسفل است که راه زیادی تا به عالی در پیش دارد...
اما "من هستم" در نهایت به حضور ختم میشود، میل درونی تمام طبقات آگاهی میل به حضور است، و بازی این چرخ گردون تنها برای حرکت در طبقات آگاهیست، اینکه حرکت کنیم و هر لحظه خود را در به خویشتن خویش نزدیکتر سازیم، این میل در سنگ ایستایی می آفریند چرا که حرکت او در پهنه ی آگاهی ، ایستایی و دوام است، او هوشمندانه در جای خود ایستاده وگرنه متلاشی خواهد شد برای بازی در آگاهی اسفل تر، اما همین میل تکوینی در حیوان حرکت می آفریند، میل همان میل است حرکت این میل در پرده های آگاهی مختلف است که نمایش های متفاوتی به ظهور میرساند.
اینکه شاعری بتواند تمام این معنا را با چینش محدود کلام، بر صورت عیان قلم و کاغذ به رشته ی تحریر درآورد و از آن بگوید کجا و دانستن از سر اتمها کجا، اتم کجای قصه ی دلنوردیهای جناب بافقی در آفاق و انفس جای دارد؟شاید تنها در یک سطر اول از دیباچه ای به بلندای آسمان عرفان.

1399/08/15 08:11
روح اله

همین میل است کهن را درآموخت
که خود را برد و بر آهن ربا دوخت
در مصرع اول کلمه« کهن»، باید «که آهن» خونده بشه. یعنی همین میله که در وجود آهن هست و باعث شده به آهن ربا جذب بشه.

1402/09/27 08:11
رضا Rjamshidy@gmail.com

همین میل است  کآهن  را در آموخت

کآهن  درست است نه کهن