گنجور

بخش ۱۱ - حکایت

به مجنون گفت روزی عیب جویی
که پیدا کن به از لیلی نکویی
که لیلی گرچه در چشم تو حوریست
به هر جزوی ز حسن او قصوریست
ز حرف عیب‌جو مجنون برآشفت
در آن آشفتگی خندان شد و گفت
اگر در دیدهٔ مجنون نشینی
به غیر از خوبی لیلی نبینی
تو کی دانی که لیلی چون نکویی است
کزو چشمت همین بر زلف و رویی است
تو قد بینی و مجنون جلوه ناز
تو چشم و او نگاه ناوک انداز
تو مو بینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو، او اشارت‌های ابرو
دل مجنون ز شکر خنده خونست
تو لب می‌بینی و دندان که چونست
کسی کاو را تو لیلی کرده‌ای نام
نه آن لیلی‌ست کز من برده آرام
اگر می‌بود لیلی بد نمی‌بود
ترا رد کردن او حد نمی‌بود
مزاج عشق بس مشکل پسند است
قبول عشق برجایی بلند است
شکار عشق نبود هر هوسناک
نبندد عشق هر صیدی به فتراک
عقاب آنجا که در پرواز باشد
کجا از صعوه صید انداز باشد
گوزنی بس قوی بنیاد باید
که بر وی شیر سیلی آزماید
مکن باور که هرگز تر کند کام
ز آب جو نهنگ لجه آشام
دلی باید که چون عشق آورد زور
شکیبد با وجود یک جهان شور
اگر داری دلی در سینه تنگ
مجال غم در او فرسنگ فرسنگ
صلای عشق درده ورنه زنهار
سر کوی فراغ از دست مگذار
در آن توفان که عشق آتش انگیز
کند باد جنون را آتش آمیز
اساسی گر نداری کوه بنیاد
غم خود خور که کاهی در ره باد
یکی بحر است عشق بی کرانه
در او آتش زبانه در زبانه
اگر مرغابیی اینجا مزن پر
در این آتش سمندر شو سمندر
یکی خیل است عشق عافیت سوز
هجومش در ترقی روز در روز
فراغ بال اگر داری غنیمت
ازین لشکر هزیمت کن هزیمت
ز ما تا عشق بس راه درازیست
به هر گامی نشیبی و فرازیست
نشیبش چیست خاک راه گشتن
فراز او کدام از خود گذشتن
نشان آنکه عشقش کارفرماست
ثبات سعی در قطع تمناست
دلیل آنکه عشقش در نهاد است
وفای عهد بر ترک مراد است
چه باشد رکن عشق و عشقبازی ؟
ز لوث آرزو گشتن نمازی
غرضها را همه یک سو نهادن
عنان خود به دست دوست دادن
اگر گوید در آتش رو، روی خوش
گلستان دانی آتشگاه و آتش
وگر گوید که در دریا فکن رخت
روی با رخت و منت دار از بخت
به گردن پاس داری طوق تسلیم
نیابی فرق از امید تا بیم
نه هجرت غم دهد نی وصل شادی
یکی دانی مراد و نامرادی
اگر سد سال پامالت کند درد
نیامیزد به طرف دامنت گرد
به هر فکر و به هر حال و به هر کار
چه در فخر و چه در ننگ و چه در عار
به هر صورت که نبود نا گزیرت
بجز معشوق نبود در ضمیرت

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به مجنون گفت روزی عیب جویی
که پیدا کن به از لیلی نکویی
هوش مصنوعی: روزی عیب‌جویی به مجنون گفت که اگر می‌خواهی عیب کسی را پیدا کنی، بهتر است به دنبال عیب‌های لیلی نرو، زیرا او از همه زیباتر و نیکوست.
که لیلی گرچه در چشم تو حوریست
به هر جزوی ز حسن او قصوریست
هوش مصنوعی: اگرچه لیلی در نظر تو بسیار زیبا و جذاب است، اما در هر بخشی از زیبایی‌اش نقصی وجود دارد.
ز حرف عیب‌جو مجنون برآشفت
در آن آشفتگی خندان شد و گفت
هوش مصنوعی: مجنون از انتقاد و عیب‌جویی دیگران ناراحت شد، اما در میان آن ناراحتی به خود آمد و با لبخند چیزی گفت.
اگر در دیدهٔ مجنون نشینی
به غیر از خوبی لیلی نبینی
هوش مصنوعی: اگر در چشم مجنون بنشینی، جز زیبایی لیلی را نخواهی دید.
تو کی دانی که لیلی چون نکویی است
کزو چشمت همین بر زلف و رویی است
هوش مصنوعی: تو نمی‌دانی که لیلی چه زیبایی‌هایی دارد؛ زیبایی که تو تنها زلف و روی او را می‌بینی.
تو قد بینی و مجنون جلوه ناز
تو چشم و او نگاه ناوک انداز
هوش مصنوعی: تو قد و قامت زیبایی داری و مجنون (لیلی) با ناز تو خود را به نمایش می‌گذارد، و او با نگاهش تیرِ محبت را به قلب‌ها می‌زند.
تو مو بینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو، او اشارت‌های ابرو
هوش مصنوعی: تو موی خود را مانند مجنون به زیبایی می‌پیچی و ابروهایت از چنان جذابیتی برخوردارند که هر کسی را به خود جلب می‌کنند.
دل مجنون ز شکر خنده خونست
تو لب می‌بینی و دندان که چونست
هوش مصنوعی: دل مجنون به خاطر خنده‌های شیرین و دل‌فریب، پر از اندوه و خون است. تو فقط لب‌های زیبا را می‌بینی، ولی دندان‌ها و نشانه‌های تلخی را نمی‌فهمی.
کسی کاو را تو لیلی کرده‌ای نام
نه آن لیلی‌ست کز من برده آرام
هوش مصنوعی: کسی را که تو عاشق او هستی، نامش لیلی نیست؛ چرا که آن لیلی که من عاشقش بودم، آرامش من را گرفته بود.
اگر می‌بود لیلی بد نمی‌بود
ترا رد کردن او حد نمی‌بود
هوش مصنوعی: اگر لیلی وجود می‌داشت، هرگز بد نبود که تو او را رد کنی و این کار هیچ محدودیتی نداشت.
مزاج عشق بس مشکل پسند است
قبول عشق برجایی بلند است
هوش مصنوعی: عشق دارای روحیه‌ای خاص و دشوار است و تنها به عشق‌هایی در مکان‌های بلند و مهم پذیرش می‌دهد.
شکار عشق نبود هر هوسناک
نبندد عشق هر صیدی به فتراک
هوش مصنوعی: عشق واقعی برای هر کسی که به آن تمایل دارد، قابل دستیابی نیست. هر فردی که فقط به دنبال لذت و هوس باشد، نمی‌تواند به عشق حقیقی دست پیدا کند. عشق مانند شکار نیست که هر کس بتواند به آسانی آن را به دام بیندازد.
عقاب آنجا که در پرواز باشد
کجا از صعوه صید انداز باشد
هوش مصنوعی: عقاب هر جا که در حال پرواز باشد، چگونه ممکن است به صید گنجشک مشغول شود؟
گوزنی بس قوی بنیاد باید
که بر وی شیر سیلی آزماید
هوش مصنوعی: برای اینکه با شیر قوی و خطرناکی مواجه شوی، باید گوزنی بسیار نیرومند و توانمند باشی.
مکن باور که هرگز تر کند کام
ز آب جو نهنگ لجه آشام
هوش مصنوعی: نمی‌توان باور کرد که نهنگ در عمق دریا بتواند از آب شیرین لذت ببرد یا کامش را از آن سیر کند.
دلی باید که چون عشق آورد زور
شکیبد با وجود یک جهان شور
هوش مصنوعی: دل باید داشته باشی که بتواند از شدت عشق و هیجان، با وجود تمام آشفتگی‌های جهان، تاب بیاورد و تحمل کند.
اگر داری دلی در سینه تنگ
مجال غم در او فرسنگ فرسنگ
هوش مصنوعی: اگر در دل‌تان جایی برای غم وجود دارد، پس همیشه غم به دور از شما خواهد بود.
صلای عشق درده ورنه زنهار
سر کوی فراغ از دست مگذار
هوش مصنوعی: ندای عشق را بشنو و اگر نه، مواظب باش که از درخت خشنودی و آرامش دور نشوی.
در آن توفان که عشق آتش انگیز
کند باد جنون را آتش آمیز
هوش مصنوعی: در آن طوفانی که عشق شعله‌ور می‌شود، احساس دیوانگی نیز شعله‌ور می‌گردد.
اساسی گر نداری کوه بنیاد
غم خود خور که کاهی در ره باد
هوش مصنوعی: اگر بنیانی نداشته باشی، غم و اندوه تو مانند کوهی خواهد بود. پس بهتر است که با مشکلاتت روبرو شوی و آن‌ها را تحمل کنی، چون در واقع، آن‌ها به اندازه یک دانه خاک در مقابل باد هستند.
یکی بحر است عشق بی کرانه
در او آتش زبانه در زبانه
هوش مصنوعی: عشق همچون دریا است و بی‌انتهاست، و در دل آن شعله‌هایی از آتش وجود دارد که به طور مداوم در جریان است.
اگر مرغابیی اینجا مزن پر
در این آتش سمندر شو سمندر
هوش مصنوعی: اگر مرغابی‌ای اینجا وجود دارد، در این آتش به پرواز در نیاورید؛ بلکه باید مانند سمندر باشید که در آتش زندگی می‌کند و از آن بار می‌کشد.
یکی خیل است عشق عافیت سوز
هجومش در ترقی روز در روز
هوش مصنوعی: عشق مانند یک سیل ویرانگر است که هر روز به شدت بیشتری به سوی ما جاری می‌شود و آرامش ما را به خطر می‌اندازد.
فراغ بال اگر داری غنیمت
ازین لشکر هزیمت کن هزیمت
هوش مصنوعی: اگر آزادی و آرامش خاطر داری، از این لشکر شکست‌خورده بهره‌برداری کن و از آن استفاده کن.
ز ما تا عشق بس راه درازیست
به هر گامی نشیبی و فرازیست
هوش مصنوعی: بین ما و عشق فاصله زیادی وجود دارد و در هر قدمی که برمی‌داریم، هم افت و خیزهایی وجود دارد.
نشیبش چیست خاک راه گشتن
فراز او کدام از خود گذشتن
هوش مصنوعی: نسبت به روزمرگی‌ها و جنبه‌های زندگی‌اش، به مشکلات و دشواری‌هایی که در مسیر پیش رو دارد، اشاره می‌کند. او به عمق تجربیاتش فکر می‌کند و به این نکته می‌رسد که برای رسیدن به اوج و هدف‌های بزرگ، باید از خود گذشت و سختی‌ها را تحمل کرد. تکیه بر زمین و واقعیت‌ها نیز در نوک قله قرار دارد که نشان‌دهنده توازنی است که در زندگی باید برقرار کرد.
نشان آنکه عشقش کارفرماست
ثبات سعی در قطع تمناست
هوش مصنوعی: عشق او باعث شده که انسان تلاشش را ادامه دهد و به‌دنبال خواسته‌ها و آرزوهایش نباشد. این نشان‌دهندهٔ قدرت عشق و تأثیرش بر زندگی فرد است.
دلیل آنکه عشقش در نهاد است
وفای عهد بر ترک مراد است
هوش مصنوعی: عشق او در وجودش عمیق است و وفای به عهدش بر ترک خواسته‌ها و آرزوهایش پیشی می‌گیرد.
چه باشد رکن عشق و عشقبازی ؟
ز لوث آرزو گشتن نمازی
هوش مصنوعی: عشق و بازی در عشق چه معنایی دارد؟ آیا این به خاطر آرزوهای نادرست و ناپاک است که به نوعی عبادت تبدیل شده است؟
غرضها را همه یک سو نهادن
عنان خود به دست دوست دادن
هوش مصنوعی: تمام هدف‌ها و دل‌مشغولی‌ها را کنار گذاشتن و اختیار زندگی‌ را به دست دوست سپردن.
اگر گوید در آتش رو، روی خوش
گلستان دانی آتشگاه و آتش
هوش مصنوعی: اگر به تو بگویند که به آتش بروی، باید بدانی که آتشگاه و آتش، همان جایی است که به تو زیبایی و خوشی می‌دهد.
وگر گوید که در دریا فکن رخت
روی با رخت و منت دار از بخت
هوش مصنوعی: اگر کسی به تو بگوید که در دریا لباست را بینداز و با لباس خود به آنجا برو، پس منتظر بختت باش و صبر کن.
به گردن پاس داری طوق تسلیم
نیابی فرق از امید تا بیم
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده که کسی که به تحت فشار قرار گرفتن و تسلیم شدن ادامه می‌دهد، نمی‌تواند تفاوتی بین امید و ترس احساس کند. به عبارتی، وقتی تسلیم می‌شوید، دیگر نمی‌توانید به خوبی بین آنچه ممکن است خوب باشد و آنچه ممکن است بد باشد، تمایز قائل شوید.
نه هجرت غم دهد نی وصل شادی
یکی دانی مراد و نامرادی
هوش مصنوعی: نه دوری غم‌انگیز است و نه نزدیکی خوشحال‌کننده؛ در واقع، تو باید بفهمی که چه چیزی هدف واقعی و چه چیزی نادرست است.
اگر سد سال پامالت کند درد
نیامیزد به طرف دامنت گرد
هوش مصنوعی: اگر صد سال هم بی تعدی و بی‌درد زندگی کنی، باز هم نگران نمی‌شوی و به سراغ مشکلات نمی‌روی.
به هر فکر و به هر حال و به هر کار
چه در فخر و چه در ننگ و چه در عار
هوش مصنوعی: در هر اندیشه و در هر وضعیت و در هر عملی، چه در افتخار و چه در شرم و چه در عیب‌جویی، انسان باید مراقب باشد.
به هر صورت که نبود نا گزیرت
بجز معشوق نبود در ضمیرت
هوش مصنوعی: به هر حال که هستی، چاره‌ای جز آن نیست که در دل تو فقط عشق و معشوق وجود دارد.

حاشیه ها

1391/02/26 00:04
مسعود رستگاری

در بیت دوازدهم ، مصرع اول ، هوسناک صحیح است

مصراع اگر گوید در آتش رو روی خوش نشانه ی اعتقاد شیعی وحشی بافقی است که به ماجرای امام صادق(ع) و خراسانی اشاره دارد:
مأمون رقی می گوید: در محضر سرور و مولایم امام صادق(ع) بودم که سهل بن حسن خراسانی داخل شد، بر امام سلام کرد و نشست. سپس گفت: ای فرزند پیامبر! رحمت و رأفت از آن شماست و شما خاندان امامت هستید، چه چیزی مانع اقدام شما برای گرفتن حکومت اسلامی می شود در حالی که شما همین الان از پیروان خود یکصد هزار شمشیرزن می توانی داشته باشی و آنان پیشاپیش تو شمشیر می زنند. امام صادق(ع) به آن مرد خراسانی فرمود: خدا حقت را حفظ بکند بنشین. سپس امام صادق(ع) به حنیفه گفت: ای حنیفه تنور را آتش بزن. حنیفه تنور را آتش زد و تنور یکپارچه آتش شد و اطراف تنور از شدت گرما سفید شد. امام صادق(ع) به آن مرد خراسانی فرمود: بلند شو و خود را به تنور بینداز و در وسط آتش بنشین. خراسانی گفت: سرور و مولایم! مرا با آتش معذب مکن و مرا از این امر معاف بدار، خداوند تو را معاف بدارد. امام به او فرمود: تو را از این کار معاف کردم. در این حال هارون مکی به محضر امام صادق(ع) رسید و کفشش هم در دستش بود و بر امام سلام کرد. امام به هارون مکی فرمود: کفشت را به زمین بینداز و برو در داخل تنور در میان آتش بنشین. هارون مکی کفش خود را زمین انداخت و در میان تنور نشست. امام شروع کرد به گفتگو با آن مرد خراسانی و از اوضاع و احوال خراسان سؤال می کرد. پس از آن به مرد خراسانی فرمود: بلند شو و نگاه بکن و ببین در تنور چه خبر است. مرد خراسانی به تنور نگاه کرد و دید که هارون مکی چهار زانو در میان آتش نشسته است. پس از آن هارون مکی از تنور بیرون آمد و بر ما سلام کرد و نشست. امام به مرد خراسانی فرمود: در خراسان چند نفر مانند این فرد پیدا می شوند؟ خراسانی گفت: به خدا قسم حتی یک نفر هم مانند این فرد پیدا نمی شود. پس از آن امام صادق(ع) فرمود: ما در زمانی که پنج نفر یاور نداریم دست به قیام مسلحانه نمی زنیم. ما بهتر از دیگران وقت خروج و قیام مسلحانه را می دانیم (بحارالانوار، ج 47، چاپ بیروت، ص 123، ح 172، باب 27 - سفینه البحار، ماده هرن - منتهی الامال، ج 2، ص 267، چاپ هجرت).

1393/08/19 13:11

در بیت هفتم به نظر به جای «مجنون» باید «من» قرار بگیرد:
تو مو می‌بینی و «من» پیچش مو
تو ابرو من اشارت‌های ابرو

1393/11/22 23:01
مهدی

براساس متون دیگر در بیت دهم به جای «رد کردن» به نظر می رسد «بد گفتن» صحیح تر باشد. این امر با مراعات مصرع اول نیز صحیح تر به نظر می رسد
اگر می بود لیلی بد نمی بود
تو را بد گفتن او حد نمی بود

1394/03/11 10:06
سید مهدی

در بیت سی وپنجمم"صد سال" صحیح است.

1394/06/24 03:08
mowjehasti

با عرض سلام
بیت پنجم نیاز به تصحیح دارد :
کزو چشمت همین بر زلف و رویی است

1395/02/16 20:05
محمد حیدرنیا

صحیح بیت پنجم بدین گونه است :
تو کی دانی که لیلی چون نکوی است ؟
کزو چشمت همین بر زلف و روی است .

1397/10/07 09:01
سینا

سلام
بیت 5 نیاز به تصحیح داره
نکویی و روی قافیه نیستن بنابراین یا در مصرع اول باید نکویی تبدیل به نکوی بشه یا در مصرع دوم روی تبدیل به رویی
ممنون

1399/02/09 03:05
امیر

دکتر کرامتی مقدم بهتر بود میگفتن به نظر من اینگونه است نه اینکه سلایق و علایق شخصی رو به نمایندگی از طرف سایرین بیان کنند،من در کل این شعر اثری از ارتباط با امام صادق نمیبینم و وحشی در اینجا از آتش ابراهیم و گلستان و عشق خالصانه حضرت ابراهیم به خداوند سخن فرمودند،با عرض پوزش ....

1399/07/13 20:10
محمود صفاری بیدگلی mahmudsaffari@yahoo.com

آقای امیر اگه به این نکته توجه بفرمایند، شاید براشون قابل‌قبول باشه: ابراهیم رو به عنوان مجازات در آتش می‌اندازند، نه اینکه به او بگویند: برو درون آتش و او برود؛ اما در ماجرای مرد خراسانی و.. ، امام صادق به هارون مکی دستور می‌دهد: برو درون آتش، و اوهم می‌رود، دقیقاً معنی مصراع «اگر گوید در آتش رو، روی خوش»، و معنی این مصراع، از ماجرای آتش ابراهیم به دور است. بنابراین، توضیحات جناب دکتر مقدم، به نظر این حقیر، کاملاً درست است.

1400/06/27 14:08
همایون

درپاسخ به 2تن ازکاربران(آقایان کرامتی مقدم و صفاری) این روایتهاکه هیچ ریشه  و پایه ی درستی ندارن چگونه درنهانخانه ی برخی جای میفته که... خاوریان برعکس باختریان(غربیان)بجای نوشتن آنچه تجربه کردن به نقل روایتی(دربیشترجاها)سانسورشده و باغرض آمیخته بشکل سینه بسینه بسنده کردن.آنچه هم اکنون دربرخی جاهای کشور رخ میده رو با روایتی که همین مدعیان روایتهای هزارواندی سال پیش میدن قیاس کنید سره از ناسره روشن میشه=دربرخی جاها جای سیاه و سپید بکل عوض میشه!!!

بشکل تجربی هم میشه آزمودکه نقل قول و روایت تاحد180درجه هم میتونه جابجابشه=به کسی بگیدچیزی رو که او به دیگری بگه واونیز به.. بهمین شکل تا10تن تاببینید که پیام نخست چه اندازه دستخوش تحریف میشه(گرچه ناخواسته وبی غرض)حال شما با ذهن غرض آلود بهر بهانه ونیتی بخوایددر این سیر روایت بخاطر خداظاهرا و بخاطرآنچه سودمیرسونه(دراصل)دستی ببرید که نتیجه ازین هم پیچیده تر میشه

دربیت رفتن درآتش صنعت تلمیح رو نمیبینیم واگرباشه نیز بکدام داستان؟!

خود زندگی دراین دنیای سه بعدی و جهان2گانگی ها درآتش بودنه از2گانگی نیز اگر بتونیم برای لحظاتی برهیم و به یکپارچگی با ذات نازنینش برسیم هم مادام که درجسم فیزیکی هستیم ناگزیر از فرونشست درعالم2گانگی ها هستیم گرچه میتونه بسیارمتفاوت باشه حالا غمی(بنیان فیزیک افکن) از دوری و عشقی آتش فشان و گدازنده رو میشه حس کرد    اگراین دوری ازآن ...(واژه کم میاره=نمیشه باواژگان جهان2گانه*خیروشر*نوروتاریکی*تندرستی و بیماری*زندگی و مرگ*فهمیدگی و نفهمی و در1واژه که چینیان بزیبایی بیان کردن یین و یانگ که درشکم هم هستند از عالم یگانه گفت تنها آتش هجران درعالم دوگانه حس میشه از سوی کسی که ازعالم یگانه خبر و دریافتی حس کرده و یا دراو هرچنداندک بامتر دنیای دوگانه زیسته)رو بخوایم به باحس زیبای بزرگان عارفی همچون وحشی بیان کنیم جز ازآتش و درسوزندگیش روان شدن ازچی میتونیم بگیم؟

تلمیح نیست و بیان احساسه درماموریتی سراپاسوز وشور درجهان 2گانه

هرچندحسش هجرانه و سوختن و اشک ریختن اما کسی که درجهان2گانه نیز رابطه رو نگه داشته این رو باهمه ی عالم 2گانه که مانند خواب توهمی بیش نیست عوض نمیکنه        همه ی بیتهایی که وحشی نازنین بیان کرده روایت همینه وچه زیبا روایت کرده ازین زیباترنمیشه ترجمان حس کسی که به وحدت رسیده و بگفته ی برخی فقر و فنا

و بسیار دوره از عالم وبهتره بگیم  عوالم متوهمان

1402/03/03 04:06
یزدانپناه عسکری

11- مزاج عشق بس مشکل پسند است - قبول عشق برجایی بلند است 

12- شکار عشق نبود هر هوسناک - نبندد عشق هر صیدی به فتراک 

13- عقاب آنجا که در پرواز باشد - کجا از صعوه صید انداز باشد

14- گوزنی بس قوی بنیاد باید - که بر وی شیر سیلی آزماید

***

[یزدانپناه عسکری]

شکار عشق کار غریبی است . غیر قابل پیش بینی و هیجان انگیز . معذالک شکارچی به تجربه و اقتدار قوی بنیاد شخصی اش اعتماد و به مطلوب ترین نحو ممکن اقدام کند .

3:197

1402/03/03 04:06
یزدانپناه عسکری

21- یکی بحر است عشق بی کرانه - در او آتش زبانه در زبانه 

22- اگر مرغابیی اینجا مزن پر - در این آتش سمندر شو سمندر

23- یکی خیل است عشق عافیت سوز - هجومش در ترقی روز در روز

***

[یزدانپناه عسکری]

این طبیعت عشق بی کرانه است که با گذشتن از آستانه معینی، نقشه و طرحی نو در اندازد، زبانه در زبانه، روز در روز.

12:85

1402/03/03 04:06
یزدانپناه عسکری

25- ز ما تا عشق بس راه درازیست - به هر گامی نشیبی و فرازیست 

26- نشیبش چیست خاک راه گشتن - فراز او کدام از خود گذشتن 

***

[یزدانپناه عسکری]

نشیبش چیست از خود گذشتن - فراز او غباری در راه  گشتن

4:102

1402/07/14 11:10
عاشق حافظ

بسیار شعر زیباییست که جوابی دندان شکن به تمامی کسانی است که از معشوق دیگران ایراد می گیرند