گنجور

بخش ۸ - حکایت

به حربا گفت خفاشی که تا چند
سوی خورشید بینی دیده دربند
ازین پیکر که سازد چشم خیره
چرا عالم کنی بر خویش تیره
ز نشترهاش کاو الماس دیده‌ست
به غیر از تیرگی چشمت چه دیده‌ست
چه دیدی کاینچنین بی‌تابی از وی
تپان چون ماهی بی‌آبی از وی
ترا جا در مغاک ، او را در افلاک
برو کوتاه کن دستش ز فتراک
چو پروانه طلب یاری که آن یار
گهی پیرامن خویشت دهد بار
چو نیلوفر از این سودای باطل
نمی‌دانم چه خواهی کرد حاصل
بگفتش کوتهی افسوس افسوس
تو پا می‌بینی و من پر تاووس
تو شبهای سیه دیدی چه دانی
فروغ این چراغ آسمانی
گرت روشن شدی یک چشم سوزن
بر او می‌دوختی سد دیده چون من
تو می پیما سواد شام دیجور
نداری کفه میزان این نور
ترازویی که باشد بهر انگشت
بود سنجیدن کافور از او زشت
همین بس حاصلم زین شغل سازی
که با خورشید دارم عشقبازی
ازین به دولتی خواهم در ایام
که تا خورشید باشد باشدم نام
بیا وحشی ز حربایی نیی کم
که شد این نسبت و نامش مسلم
به خورشید سخن نه دیدهٔ دل
مشو خفاش ظلمت خانه گل
گر این نسبت بیابی تا به جاوید
بماند سکه‌ات بر نقد خورشید

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به حربا گفت خفاشی که تا چند
سوی خورشید بینی دیده دربند
هوش مصنوعی: به خفاشی گفته می‌شود که تا کی می‌خواهی در تاریکی بمانی و به سوی نور خورشید ننگری؟
ازین پیکر که سازد چشم خیره
چرا عالم کنی بر خویش تیره
هوش مصنوعی: چرا چشم حیران و غافل از زیبایی‌های زندگی، این بدن را که به انسانیت می‌آفریند، در تاریکی و نومیدی قرار می‌دهی؟
ز نشترهاش کاو الماس دیده‌ست
به غیر از تیرگی چشمت چه دیده‌ست
هوش مصنوعی: او به زیبایی و درخشندگی الماس‌ها توجه دارد، اما به جز تیرگی چشمان تو، چیز دیگری نمی‌بیند.
چه دیدی کاینچنین بی‌تابی از وی
تپان چون ماهی بی‌آبی از وی
هوش مصنوعی: چه چیزی را دیدی که این‌قدر بی‌تاب و بی‌قرار شده‌ای؟ مثل ماهی‌ای که از کمبود آب بی‌تاب است، تو هم از او چنین بی‌تابی می‌کنی.
ترا جا در مغاک ، او را در افلاک
برو کوتاه کن دستش ز فتراک
هوش مصنوعی: تو را باید در زمین‌های پست و تاریک قرار دهم، و او را در آسمان‌ها. پس دست او را از دام‌ها و تله‌ها کوتاه کن.
چو پروانه طلب یاری که آن یار
گهی پیرامن خویشت دهد بار
هوش مصنوعی: مانند پروانه، به دنبال یاری می‌گردم که گاهی به دور خود، بار و سنگینی را بر دوش می‌کشد.
چو نیلوفر از این سودای باطل
نمی‌دانم چه خواهی کرد حاصل
هوش مصنوعی: چون نیلوفر، از این خیال بی‌فایده نمی‌دانم چه نتیجه‌ای می‌خواهی بگیری.
بگفتش کوتهی افسوس افسوس
تو پا می‌بینی و من پر تاووس
هوش مصنوعی: او به او گفت: افسوس که تو تنها به پاهای خود نگاه می‌کنی، در حالی که من تمام زیبایی و شکوه را می‌بینم.
تو شبهای سیه دیدی چه دانی
فروغ این چراغ آسمانی
هوش مصنوعی: اگر در شب‌های تاریکی تجربه‌ای نداشته‌ای، چگونه می‌توانی روشنایی این چراغ آسمانی را بشناسی؟
گرت روشن شدی یک چشم سوزن
بر او می‌دوختی سد دیده چون من
هوش مصنوعی: اگر تو حتی به اندازه یک چشم سوزن هم روشن و آگاه شده باشی، باید بر او نگاه می‌کردی، اما تو چشمانت مانند من بسته و مسدود است.
تو می پیما سواد شام دیجور
نداری کفه میزان این نور
هوش مصنوعی: تو در مسیری پیش می روی که تاریکی و ظلمت را تجربه کرده ای، اما نسبت به ارزش و سنگینی این نور و روشنی که در زندگی ات وجود دارد، بی‌خبر هستی.
ترازویی که باشد بهر انگشت
بود سنجیدن کافور از او زشت
هوش مصنوعی: هیچ وزنی نمی‌تواند به خوبی کافور را اندازه‌گیری کند، اگر که تنها با انگشتان سنجیده شود، زیرا این کار به نظر خیلی ناپسند می‌آید.
همین بس حاصلم زین شغل سازی
که با خورشید دارم عشقبازی
هوش مصنوعی: من از این شغل و کار که دارم، فقط همین را می‌دانم که با خورشید، عشق و محبت دارم.
ازین به دولتی خواهم در ایام
که تا خورشید باشد باشدم نام
هوش مصنوعی: می‌خواهم در روزهایی که خورشید در آسمان است، به مقام و قدرتی دست یابم.
بیا وحشی ز حربایی نیی کم
که شد این نسبت و نامش مسلم
هوش مصنوعی: بیایید ای جانور خشن، که این نام و نسبت را مسلمان می‌دانند.
به خورشید سخن نه دیدهٔ دل
مشو خفاش ظلمت خانه گل
هوش مصنوعی: با خورشید حرف نزن و دل را تیره مکن، که خفاش در تاریکی نمی‌تواند در کنار گل زندگی کند.
گر این نسبت بیابی تا به جاوید
بماند سکه‌ات بر نقد خورشید
هوش مصنوعی: اگر بتوانی این ارتباط را پیدا کنی، سکه‌ات تا ابد درخشان و ارزشمند خواهد ماند.

حاشیه ها

1399/09/01 11:12
فاطمه

حِرباء صحیحه؛ به معنای آفتاب پرست. همزه حرباء باید نوشته بشه.