گنجور

بخش ۲۷ - در جواب گفتگوی شیرین و قبول نمودن فرهاد کندن کوه بیستون را به جهت عمارت

بدو فرهاد گفت که ای سرو نوخیز
لبت جان پرور و زلفت دلاویز
خیالت برده از دل صبر و تابم
نگاهت کرده سرمست و خرابم
کمند زلف مشکین تو دامم
شراب لعل نوشینت به جامم
به هر خدمت که فرمایی برآنم
به جان کوشم درین ره تا توانم
نه کوه سنگ اگر باشد ز پولاد
کنم با نیروی عشقش ز بنیاد
چه جای کوه اگر همت گمارم
اگر دریاست گرد از وی برآرم
شکفت از گفته فرهاد آن ماه
به سان غنچه از باد سحرگاه
پس از این گفتگو و عهد و پیوند
قرار این داد شیرین شکر خند
که تا انجام کار آن شوخ طناز
به هر نزهتگهی جشنی کند ساز
به هر دشتی کند روزی دو منزل
به مشغولی گشاید عقدهٔ دل
رسد چون کار آن مشکو به انجام
کشد رخت اندر آن آن ماه خودکام
وز آن پس لعل شکر بار بگشود
به سد شیرینی او را کرد بدرود
به مرکب جست و گلگون را عنان داد
ز فرهاد آن خبردارد که جان داد
برفت از بیستون آن سرو آزاد
نه او ماند اندر آن منزل نه فرهاد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدو فرهاد گفت که ای سرو نوخیز
لبت جان پرور و زلفت دلاویز
هوش مصنوعی: فرهاد به دختر زیبایی که مانند درخت سرو نو و تازه است، می‌گوید: لب‌های تو جان می‌دهند و موهای تو دل‌انگیز و جذاب‌اند.
خیالت برده از دل صبر و تابم
نگاهت کرده سرمست و خرابم
هوش مصنوعی: تصویر تو از دل و جانم بیرون رفته است. نگاهی که به من کردی، مرا مست و ویران کرده.
کمند زلف مشکین تو دامم
شراب لعل نوشینت به جامم
هوش مصنوعی: موهای سیاه و پر پیچ و تاب تو، من را به دام انداخته است و شراب خوش رنگ تو در جام من است.
به هر خدمت که فرمایی برآنم
به جان کوشم درین ره تا توانم
هوش مصنوعی: هر چیزی که از من بخواهی، با جان و دل انجام می‌دهم و تا جایی که بتوانم در این مسیر تلاش می‌کنم.
نه کوه سنگ اگر باشد ز پولاد
کنم با نیروی عشقش ز بنیاد
هوش مصنوعی: اگر کوه‌های سنگی و سخت هم وجود داشته باشند، با نیروی عشقش از ریشه و اساس آنها را از بین می‌برم.
چه جای کوه اگر همت گمارم
اگر دریاست گرد از وی برآرم
هوش مصنوعی: اگر تصمیم بگیرم که تلاشی کنم، کوه چه اهمیتی دارد؟ من می‌توانم حتی گرد و غبار دریا را هم از آن بزدایم.
شکفت از گفته فرهاد آن ماه
به سان غنچه از باد سحرگاه
هوش مصنوعی: آن ماه مانند غنچه‌ای است که در باد سحرگاه شکوفا شده است، با شنیدن سخنان فرهاد.
پس از این گفتگو و عهد و پیوند
قرار این داد شیرین شکر خند
هوش مصنوعی: پس از این صحبت‌ها و وابستگی‌هایی که ایجاد شد، توافق کردیم که این پیمان شیرین را به همراه شادی و خنده بپذیریم.
که تا انجام کار آن شوخ طناز
به هر نزهتگهی جشنی کند ساز
هوش مصنوعی: برای تحقق کار آن شخص شوخ و با ذوق، در هر مکانی جشن و سرور برپا می‌کند.
به هر دشتی کند روزی دو منزل
به مشغولی گشاید عقدهٔ دل
هوش مصنوعی: در هر دشت و صحرا، روزی دو بار مسیر را طی می‌کند و در این سفر، به بیان و به اشتراک گذاشتن احساسات و درون خود می‌پردازد.
رسد چون کار آن مشکو به انجام
کشد رخت اندر آن آن ماه خودکام
هوش مصنوعی: وقتی که کار آن موردنظر به انجام برسد، او خواهد رفت و در آنجا با ماه خودکامه‌اش دیدار خواهد کرد.
وز آن پس لعل شکر بار بگشود
به سد شیرینی او را کرد بدرود
هوش مصنوعی: پس از آن، لعل خوشبو و شیرین کم کم به برقراری ارتباط پرداخت و به خاطر شیرینی‌اش، او را ترک کرد.
به مرکب جست و گلگون را عنان داد
ز فرهاد آن خبردارد که جان داد
هوش مصنوعی: به اسب شتاب داده و به گلگون فرمان راند، زیرا فرهاد از عاشق بودن و فدای جان شدن خبر دارد.
برفت از بیستون آن سرو آزاد
نه او ماند اندر آن منزل نه فرهاد
هوش مصنوعی: آن سرو بلند و آزاد که در بیستون بود، رفت و دیگر نه او در آنجا باقی مانده و نه فرهاد.