بخش ۱۹ - گفتار در بیرون آمدن شیرین از مشکوی خسرو
بت پر شکوه ماه پر شکایت
گل خوش لهجه سرو خوش عبارت
سر و سرکردهٔ نازک مزاجان
رواجآموز کار بی رواجان
نمک پاش جراحتهای ناسور
ز سر تا پا نمک شیرین پرشور
گره در گوشهٔ ابرو فکنده
دهان تنگ بسته راه خنده
مزاجی با تعرض دیر خرسند
عتابی با عبارت سخت پیوند
به رفتن زود خیز و گرم مایه
چو دانا در بنای سست پایه
اشارت کرد تا گلگون کشیدند
ز مشکو رخت در بیرون کشیدند
برون آمد ز مشک و دل پر از جوش
نهانش سد هزاران زهر در نوش
به خاصان گفت مگذارید زنهار
که دیگر باشدم اینجا سر وکار
ز هر جنسی که هست از ما بر آن رنگ
برون آرید ازین غمخانهٔ تنگ
ز هر چیزی که هست از ما بر آن کوی
برون آرید از این در کشته مشکوی
که از ما بر عزیزان تنگ شد جای
نمیبینیم بودن را در آن رای
کنیزانی کلید گنج در مشت
غلامان قوی دست قوی پشت
درون رفتند و درها بر گشادند
متاع خانهها بیرون نهادند
مقیمان حرم کاین حال دیدند
به یکبار از حرم بیرون دویدند
که ای سرخیل ما شیرین بدخوی
متاب از ما چنین یکبارگی روی
کهای بدخوی ما شیرین خود رای
مکش از ما چنین یکبارگی پای
نه آخر خود خس این آستانیم
چرا بر خاطرت زینسان گرانیم
نه آخر عزت داغ تو داریم
چرا زینگونه در پیش تو خواریم
شدی خوش زود سیر از دوستداری
مکن کاین نیست جز بی اعتباری
زدی خوش زود پا بر آشنایی
مکن کاین نیست غیر از بیوفایی
تو در اول به یاری خوش دلیری
ولی بسیار یار زود سیری
تودر آغاز یاری سخت یاری
ولی آخر عجب بی اعتباری
نمیباید به مردم آشنایی
چو کردی چیست بی موجب جدایی
محبت کو مروت کو وفا کو
و گر داری نصیب جان ما کو
شکر لب گفت آری اینچنین است
ولی گویا گناه این زمین است
من اول کآمدم بودم وفا کیش
دگرگون کردم اینجا عادت خویش
من اول کآمدم بودم وفادار
در اینجا سر برآوردم بدین کار
شما گویا ندارید این مثل یاد
که باشد دزد طبع آدمیزاد
به جرم این که در طبعم وفا نیست
به طعنم اینچنین کشتن روا نیست
اگر میبود عیبی بیوفایی
نمیکرد از شما خسرو جدایی
نه شیرین این بنا از نو نهادست
که این آیین بد خسرو نهادهست
به خسرو طعنه باید زد نه بر من
نمیدانستم اینها من در ارمن
پس آنگه خیرباد یک به یک کرد
به پوزش لعل شیرین پر نمک کرد
نمک میریخت از لعل نمک ریز
وزان در دیدهها میشد نمک بیز
ز دنبال وداع گریه آلود
فرو بارید اشک حسرت اندود
که ما رفتیم گو با دلبر تو
بیا بنشین به عیش و ناز خسرو
بگوییدش به عیش و ناز میباش
ولیکن گوش بر آواز میباش
چو لختی گفت اینها جست از جای
نهاد اندر رکاب پارگی پای
به خسرو جنگ در پیوسته میراند
گهی تند و گهی آهسته میراند
خود اندر پیش و آن پوشیده رویان
سراسیمه ز پی تازان و پویان
بلی آنرا که اندوهیست در پی
نمیداند که چون ره میکند طی
همیداند که افتد پیش و راند
چه داند تا که آید یا که ماند
براند القصه تا آن دشت و کهسار
به خرمن دید گل سنبل به خروار
هوایی چون هوای طبع عاشق
مزاجش را هوایی بس موافق
لبش را عهد نوشد با شکر خند
نگه را تازه شد با غمزه پیوند
ز چشم خوابناکش فتنه بر جست
به خدمتکاری قدش کمربست
دوان شد ناز در پیش خرامش
نیازی بود در هر نیم گامش
غرور آمد که عشقی دیدم از دور
اگر دارد ضرورت حسن مزدور
در اندیشید شیرین با دل خویش
که جانی با هزار اندیشه در پیش
چها میگویدم طبع هوسناک
به فکر چیست باز این حسن بی باک
طبیعت مستعد ناز مییافت
در ناز و کرشمه باز مییافت
نسیمی کآمدی زان دشت و راغش
ز بوی عشق پر کردی دماغش
اگر بر گل اگر بر لاله دیدی
نهانی از خودش در ناله دیدی
ز هر برگی در آن دشت شکفته
نیازی یافتی با خود نهفته
ز لعلش کاروان قند سر کرد
به همزادان خود لب پر شکر کرد
که اینجا خوش فرود آمد دل من
از این خاک است پنداری گل من
عجب دامان کوه دلنشینیست
سقاه اله چه خرم سرزمینیست
همیشه ساحت او جای من باد
بساط او نشاط افزای من باد
بخش ۱۸ - حکایت: یکی صیاد مرغی بسته پر داشتبخش ۲۰ - گفتار اندر طلب نمودن شیرین استادان پرهنر را برای بنا نمودن قصر شیرین و یافتن خادمان فرهاد را: بنایی را که باشد حسن بانی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بت پر شکوه ماه پر شکایت
گل خوش لهجه سرو خوش عبارت
هوش مصنوعی: تندیسی که زیباییاش مانند ماه است، و شکایتهایی دارد، گلی که صدای لطیفی دارد و سرو که زبانی شیرین و دلنشین دارد.
سر و سرکردهٔ نازک مزاجان
رواجآموز کار بی رواجان
هوش مصنوعی: سر و سردمدار افرادی که حساس و لطیف هستند، به انتظارات و رفتار کسانی که اصولاً رواجی ندارند، توجه میکند و آنها را آموزش میدهد.
نمک پاش جراحتهای ناسور
ز سر تا پا نمک شیرین پرشور
هوش مصنوعی: تمام زخمها و دردهای عمیق را با محبت و احساسات شیرین پر میکند. آنچه که به نظر میرسد آزاردهنده باشد، در واقع میتواند به بهبود و شفا منجر شود.
گره در گوشهٔ ابرو فکنده
دهان تنگ بسته راه خنده
هوش مصنوعی: دختری که ابروهایش را به شکل خاصی آرایش کرده و لبهایش را به حالت بسته نگه داشته، نمیتواند بخندد، اما زیباییاش جذابیت خاصی دارد.
مزاجی با تعرض دیر خرسند
عتابی با عبارت سخت پیوند
هوش مصنوعی: انسانی که به راحتی تحت تأثیر قرار میگیرد و از علاقهاش کم میشود، نمیتواند ابراز نارضایتی را بهراحتی تحمل کند، و این ابراز نارضایتی با بیان تلخی در هم آمیخته است.
به رفتن زود خیز و گرم مایه
چو دانا در بنای سست پایه
هوش مصنوعی: به سرعت و با شتاب از کار خود خارج شو، چرا که همانند شخصی عاقل، بنای چیزی که پایهاش ضعیف است را نمیتوانی محکم کنی.
اشارت کرد تا گلگون کشیدند
ز مشکو رخت در بیرون کشیدند
هوش مصنوعی: او با اشارهای زیبایی خود را نمایان کرد تا از درون سینهاش رنگین و دلنشین خارج شود.
برون آمد ز مشک و دل پر از جوش
نهانش سد هزاران زهر در نوش
هوش مصنوعی: چهرهای زیبا و معطر از خود مینماید، در حالی که در دلش آشفتگی و هیجانی نهفته است و برندی از درد و زهر را در خود دارد.
به خاصان گفت مگذارید زنهار
که دیگر باشدم اینجا سر وکار
هوش مصنوعی: به افراد خاصی گفت: مراقب باشید، که من در این مکان دیگر نخواهم بود و در آینده ارتباطی نخواهم داشت.
ز هر جنسی که هست از ما بر آن رنگ
برون آرید ازین غمخانهٔ تنگ
هوش مصنوعی: از هر چیزی که هستید، بیرون بیاید و رنگ و جلا بگیرد، از این خانهٔ تنگ و غمانگیز آزاد شوید.
ز هر چیزی که هست از ما بر آن کوی
برون آرید از این در کشته مشکوی
هوش مصنوعی: از هر چیزی که هست، ما را از آن کوی بیرون ببرید، چون ما در اینجا به شدت گرفتاریم.
که از ما بر عزیزان تنگ شد جای
نمیبینیم بودن را در آن رای
هوش مصنوعی: از ما جای تنگی برای عزیزان ایجاد شده و در آن فضا نمیتوانیم بودن را تحمل کنیم.
کنیزانی کلید گنج در مشت
غلامان قوی دست قوی پشت
هوش مصنوعی: کنیزان در اختیار و تحت خدمت مردان با力量 و توانایی قرار دارند که توانایی دستیابی به گنجها را دارند.
درون رفتند و درها بر گشادند
متاع خانهها بیرون نهادند
هوش مصنوعی: به خانهها رفتند و درها را باز کردند و وسایل داخل خانهها را بیرون آوردند.
مقیمان حرم کاین حال دیدند
به یکبار از حرم بیرون دویدند
هوش مصنوعی: ساکنان حرم وقتی این وضع را دیدند، ناگهان از حرم خارج شدند.
که ای سرخیل ما شیرین بدخوی
متاب از ما چنین یکبارگی روی
هوش مصنوعی: ای رهبر محبوب و شیرینزبان ما، از ما دور نشو و ناگهان روی خود را برنگردان.
کهای بدخوی ما شیرین خود رای
مکش از ما چنین یکبارگی پای
هوش مصنوعی: ای بدخوی، تو که خود را شیرین میپنداری، اینگونه ناگهان از ما بر مکن!
نه آخر خود خس این آستانیم
چرا بر خاطرت زینسان گرانیم
هوش مصنوعی: ما در این آستانه، در واقع هیچ شأن و مقامی نداریم، پس چرا اینقدر بر خاطر تو سنگینی میکنیم؟
نه آخر عزت داغ تو داریم
چرا زینگونه در پیش تو خواریم
هوش مصنوعی: ما هنوز یادگاری از داغ تو داریم، پس چرا اینقدر در مقابل تو خوار و ذلیل هستیم؟
شدی خوش زود سیر از دوستداری
مکن کاین نیست جز بی اعتباری
هوش مصنوعی: عجله نکن تا از محبت و دوستی دست بکشی، چون این کار ناشی از عدم اعتبار و ارزش آن دوستی است.
زدی خوش زود پا بر آشنایی
مکن کاین نیست غیر از بیوفایی
هوش مصنوعی: به نرمی و زود به سراغ آشنایان نرو، زیرا این کار جز بیوفایی چیزی نیست.
تو در اول به یاری خوش دلیری
ولی بسیار یار زود سیری
هوش مصنوعی: در ابتدا با دلی شاد و دلیر به دیگران کمک میکنی، اما به زودی از یاری کردن خسته میشوی و دلت تنگ میشود.
تودر آغاز یاری سخت یاری
ولی آخر عجب بی اعتباری
هوش مصنوعی: در ابتدا حمایت و کمک بسیاری داشتی، اما در پایان با شگفتی میبینی که ارزش و اعتبار تو کاهش یافته است.
نمیباید به مردم آشنایی
چو کردی چیست بی موجب جدایی
هوش مصنوعی: نباید با مردم آشنا شویم، چرا که آشنایی بی دلیل میتواند به جدایی منجر شود.
محبت کو مروت کو وفا کو
و گر داری نصیب جان ما کو
هوش مصنوعی: محبت، انصاف و وفاداری کجا هستند؟ و اگر به ما تعلق دارند، کجا هستند جان ما؟
شکر لب گفت آری اینچنین است
ولی گویا گناه این زمین است
هوش مصنوعی: شکر لب میگوید که این حرف درست است، اما به نظر میرسد که تقصیر این اوضاع به گردن این زمین است.
من اول کآمدم بودم وفا کیش
دگرگون کردم اینجا عادت خویش
هوش مصنوعی: من ابتدا با وفا و درستکاری به اینجا آمدم، اما حالا عادت و رفتارم را تغییر دادهام.
من اول کآمدم بودم وفادار
در اینجا سر برآوردم بدین کار
هوش مصنوعی: من ابتدا با وفاداری به اینجا آمدم و در اینجا سر بلند کردم تا به این کار بپردازم.
شما گویا ندارید این مثل یاد
که باشد دزد طبع آدمیزاد
هوش مصنوعی: به نظر میرسد شما از این ویژگی برخوردار نیستید که مانند دزد، روح و طبع انسانها را به خوبی بشناسید.
به جرم این که در طبعم وفا نیست
به طعنم اینچنین کشتن روا نیست
هوش مصنوعی: به خاطر این که در ذات من وفاداری وجود ندارد، نباید به بهانهی این موضوع به من آسیب بزنند.
اگر میبود عیبی بیوفایی
نمیکرد از شما خسرو جدایی
هوش مصنوعی: اگر عیبی وجود داشت، هرگز به بیوفایی دست نمیزد و از شما جدا نمیشد، ای خسرو.
نه شیرین این بنا از نو نهادست
که این آیین بد خسرو نهادهست
هوش مصنوعی: این بنا به خاطر شیرینیاش ساخته نشده، بلکه به دلیل اینکه این نوع معماری و طراحی از سوی خسرو شکل گرفته، به همین دلیل چنین حالتی دارد.
به خسرو طعنه باید زد نه بر من
نمیدانستم اینها من در ارمن
هوش مصنوعی: خوب است که به خسرو طعنه بزنند و نه به من، چون من در ارمن هیچکدام از اینها را نمیدانستم.
پس آنگه خیرباد یک به یک کرد
به پوزش لعل شیرین پر نمک کرد
هوش مصنوعی: بعد از آن، او یکی یکی به خاطر اشتباهاتش عذرخواهی کرد و مانند لعل شیرین و خوشمزه، با لطافت و نمکین بودنش، دلها را شاد کرد.
نمک میریخت از لعل نمک ریز
وزان در دیدهها میشد نمک بیز
هوش مصنوعی: شخصی با لبهای قرمز و زیبا، نمک را از خود میپاشد و این نمک در چشمان دیگران نمایان میشود.
ز دنبال وداع گریه آلود
فرو بارید اشک حسرت اندود
هوش مصنوعی: اشکهای پر از حسرت به دنبال خداحافظی، مانند بارانی غمگین فرو ریختند.
که ما رفتیم گو با دلبر تو
بیا بنشین به عیش و ناز خسرو
هوش مصنوعی: ما رفتیم و تو هم با محبوب خود بیا و در کنار هم لحظات خوشی را بگذرانیم.
بگوییدش به عیش و ناز میباش
ولیکن گوش بر آواز میباش
هوش مصنوعی: به او بگویید که زندگی خوش و گیرا داشته باشد و در خوشیها غرق شود، اما در عین حال هوشیار و atento به زمزمهها و خبرها باشد.
چو لختی گفت اینها جست از جای
نهاد اندر رکاب پارگی پای
هوش مصنوعی: مدتی که این شخص صحبت کرد، ناگهان از جا برخاست و پایش روی رکاب آسیب دید.
به خسرو جنگ در پیوسته میراند
گهی تند و گهی آهسته میراند
هوش مصنوعی: خسرو در جنگ به طور مداوم پیش میرود، گاهی با سرعت و گاهی با آرامی.
خود اندر پیش و آن پوشیده رویان
سراسیمه ز پی تازان و پویان
هوش مصنوعی: در جلو خود من افرادی هستند که چهرههایشان پنهان است و با نگرانی و آشفتگی به دنبال کسانی میدوند و حرکت میکنند.
بلی آنرا که اندوهیست در پی
نمیداند که چون ره میکند طی
هوش مصنوعی: بله، کسی که دلی غمگین دارد، نمیداند که چگونه باید راه خود را طی کند.
همیداند که افتد پیش و راند
چه داند تا که آید یا که ماند
هوش مصنوعی: او همواره آگاه است که چه چیز ممکن است پیش بیاید و چه چیزی را باید کنار بگذارد، اما هیچکس نمیداند که چه زمانی خواهد آمد یا چه کسی باقی خواهد ماند.
براند القصه تا آن دشت و کهسار
به خرمن دید گل سنبل به خروار
هوش مصنوعی: خلاصه اینکه در آن دشت و کوهها، خرمنهایی پر از گل سنبل وجود دارد.
هوایی چون هوای طبع عاشق
مزاجش را هوایی بس موافق
هوش مصنوعی: آب و هوایی که عاشق دلتنگ به آن عادت دارد، برای او بسیار مناسب و دلپذیر است.
لبش را عهد نوشد با شکر خند
نگه را تازه شد با غمزه پیوند
هوش مصنوعی: لبهای او با لذت و شیرینی چیزی شبیه به عهد و پیمان بستهاند و نگاهش با یک اشاره و غمزه، تازگی و طراوت پیدا کرده است.
ز چشم خوابناکش فتنه بر جست
به خدمتکاری قدش کمربست
هوش مصنوعی: چشمان خواب آلودش باعث ایجاد جذبه و دلربایی در دلها شده و به عنوان خدمتکار، قامت زیبا و بلندش را به نمایش میگذارد.
دوان شد ناز در پیش خرامش
نیازی بود در هر نیم گامش
هوش مصنوعی: او با ناز و زیبایی خود به آرامی قدم برمیدارد، به طوری که در هر گامی که برمیدارد، نیاز و خواهشی وجود دارد.
غرور آمد که عشقی دیدم از دور
اگر دارد ضرورت حسن مزدور
هوش مصنوعی: غرور من باعث شد که عشقی را از دور مشاهده کنم، اگرچه این عشق نیاز به زیبایی و محبت دارد.
در اندیشید شیرین با دل خویش
که جانی با هزار اندیشه در پیش
هوش مصنوعی: شیرین در دل خود به فکر فرو رفته است، زیرا زندگی با هزاران فکر و اندیشه در مقابلش قرار دارد.
چها میگویدم طبع هوسناک
به فکر چیست باز این حسن بی باک
هوش مصنوعی: طبع هوسناک من چه چیزهایی را میگوید و به چه فکرهایی مشغول است، اما این زیبایی بیپروا باعث شده که همه چیز را فراموش کنم.
طبیعت مستعد ناز مییافت
در ناز و کرشمه باز مییافت
هوش مصنوعی: طبیعت خود را در زیبایی و جذابیت نشان میدهد و با ناز و کرشمه خود، احساس خاصی را ایجاد میکند.
نسیمی کآمدی زان دشت و راغش
ز بوی عشق پر کردی دماغش
هوش مصنوعی: نسیم ملایمی از دشت و باغی آمد و بوی عشق را در فضا پخش کرد و همه جا را معطر کرد.
اگر بر گل اگر بر لاله دیدی
نهانی از خودش در ناله دیدی
هوش مصنوعی: اگر در گل یا لالهای دیدی که بهطور پنهانی در حال ناله است، بدان که آنها نیز رازها و احساسات خود را دارند.
ز هر برگی در آن دشت شکفته
نیازی یافتی با خود نهفته
هوش مصنوعی: در هر برگ از آن دشت، نشانهای از یک نیاز را پیدا کردی که در دل خود پنهان کردهای.
ز لعلش کاروان قند سر کرد
به همزادان خود لب پر شکر کرد
هوش مصنوعی: از زیبایی لبهای او، کاروانی از قند به سفر افتاد و به دوستانش شیرینی و شکر را هدیه داد.
که اینجا خوش فرود آمد دل من
از این خاک است پنداری گل من
هوش مصنوعی: دل من در این خاک خوشحال و آرام فرود آمده است، گویی که من خودم مانند گل در اینجا شکوفا شدهام.
عجب دامان کوه دلنشینیست
سقاه اله چه خرم سرزمینیست
هوش مصنوعی: واقعا دامن کوه چه جای دلانگیزی است! ای ساقی، چه سرزمین شادی بخشی است!
همیشه ساحت او جای من باد
بساط او نشاط افزای من باد
هوش مصنوعی: همواره وجود او محل آرامش من است و حضور او مایه شادابی و خوشحالی من خواهد بود.
حاشیه ها
1391/10/25 11:12
شهناز ولی پور
اصلاح شود:نهاد اندر رکاب بارگی پای