برگردان به زبان ساده
دیده گو اشک ندامت شو و بیرون فرما
دیدن دیده چه کار آیدم از دوست جدا
هوش مصنوعی: عزیز من، اشک نادمتی را از چشمت بریز و بیرون بینداز، زیرا دیدن با چشم چه فایدهای دارد وقتی که از دوست دور هستم.
عوض یوسف گم گشته چو اخوان بینید
دیده خوب است به شرطی که بود نابینا
هوش مصنوعی: اگر برادران یوسف را ببینید، خوب است که چشمتان باز باشد، اما باید توجه داشته باشید که به شرطی خوب است که دلتان نباشد و نخواهید به آنچه که گمشده است، فکر کنید.
گرچه دانم که نمییابیش ای مردم چشم
باش با اشک من و روی زمین میپیما
هوش مصنوعی: با اینکه میدانم تو هرگز او را پیدا نخواهی کرد، مردمک چشمانت را با اشکهای من پر کن و بر روی این زمین قدم بزن.
در قیامت مگرش باز ببینم که فتاد
در میان فاصله ما را ز بقا تا به فنا
هوش مصنوعی: در قیامت، آیا میتوانم دوباره او را ببینم که در فاصله میان بقای ما و فنا افتاده است؟
یار در قصرچنان مایحهای ذیل جهان
ماکجاییم و تماشاگه دیدار کجا
هوش مصنوعی: دوست در قصر زندگی میکند و ما در گوشهای از دنیا در حال سرگشتگی هستیم. حالا باید ببینیم مکان دیدار ما کجاست.
یاد آن یار سفرکرده محمل تابوت
کانچنان راند که نشنید کسش بانگ درا
هوش مصنوعی: یاد آن دوست و همسفر را به خاطر میآورم که به آرامی و بدون سر و صدا رفت، به گونهای که هیچکس صدای او را نشنید و متوجه جداییاش نشد.
رسم پیغام و خبر نیست ، مصیبت اینست
به دیاری که سفر کرد سفر کردهٔ ما
هوش مصنوعی: در جایی که زندگی میکنیم، معمولاً خبری از پیامها و اطلاعرسانی نیست. این خود یک درد و مصیبت است، به خصوص در جایی که فردی از ما سفر کرده و دیگر برنمیگردد.
به چه پیغام کنم خوش دل آزردهٔ خویش
از که پرسم سخن یار سفر کرده خویش
هوش مصنوعی: چگونه به کسی بگویم که دل خوشی ندارم و از که بپرسم دربارهی حرفهای یارم که رفته و دیگر پیشم نیست؟
یاد و سد یاد از آن عهد که در صحبت یار
خاطری داشتم از عیش جهان بر خوردار
هوش مصنوعی: به یاد دوران گذشتهای هستم که در کنار محبوبم بودم و از لذتهای دنیا برخوردار بودم.
نه مرا چهرهای از اشک مصیبت خونین
نه مرا سینهای از ناخن حسرت افکار
هوش مصنوعی: من نه چهرهای پر از اشک به خاطر مصیبت دارم و نه سینهای پر از ناخن که نماد حسرت افکارم باشد.
خاطری داشتم القصه چو خرم باغی
لاله عیش شکفته گل شادی بر بار
هوش مصنوعی: در نتیجه، یاد و خاطرهای داشتم که مانند باغی سرسبز و پرگل، پر از شادی و سرور بود.
آه کان باغ پر از لاله و گل یافت خزان
لالهها شد همه داغ دل و گلها همه خار
هوش مصنوعی: ای وای! آن باغی که پر از لاله و گل بود، حالا با آمدن خزان، لالهها پژمرده شدهاند و دلها پر از اندوه است و گلها به خار تبدیل شدهاند.
برسیدهست در این باغ خزانی هیهات
کی دگر بلبل ما را بود امید بهار
هوش مصنوعی: در این باغ، پاییز فرا رسیده و دیگر امیدی به بهار برای بلبل ما نیست.
بلبلی کش قفس تنگ و پروبال شکست
به چه امید دگر یاد کند از گلزار
هوش مصنوعی: یک بلبل در قفس تنگ و با بالهایی شکسته، به چه امیدی میتواند دوباره به یاد گلزار بیفتد؟
گر همه روی زمین شد گل و گلزار چه حظ
یار چون نیست مرا با گل و گلزار چه کار
هوش مصنوعی: اگر همه جای زمین پر از گل و باغ باشد، برای من چه فایدهای دارد وقتی که یارم را ندارم؟ با گل و باغ چه کار دارم؟
یار اگر هست به هر جا که روی گلزار است
گل گلزار که بی یار بود مسمار است
هوش مصنوعی: اگر محبوب همراه تو باشد، در هر جای گلستان، زیبایی و لذت وجود دارد. اما اگر محبوب نباشد، زیباییها بیمعنا و بیارزشند.
کاشکی نوگل ما چون گل بستان بودی
که چو رفتی گذرش سوی گلستان بودی
هوش مصنوعی: ای کاش گل نوپای ما همانند گلی در باغ بود، که وقتی رفت، مسیرش به سوی گلستان میرفت.
کاش چاهی که در او یوسف ما افکندند
راه بازآمدنش جانب کنعان بودی
هوش مصنوعی: ای کاش چاهی که یوسف ما را در آن انداختند، به سمت کنعان راهی برای بازگشت او داشت.
کاشکی آنکه نهان کشت ز ما یک تن را
بر سرش راه سرچشمهٔ حیوان بودی
هوش مصنوعی: ای کاش آنکه به طور پنهانی یک نفر از ما را کشت، بر سرش راهی از منبع حیات به سوی موجودات زنده وجود داشت.
شب هجران چه دراز است خصوصا این شب
کاش روزی ز پس این شب هجران بودی
هوش مصنوعی: این شب جدایی خیلی طولانی است، به ویژه این شب. ای کاش بعد از این شب جدایی، روزی برای آمدن وجود داشت.
چه قدر گریه توان کرد در این غم به دو چشم
کاش سر تا قدمم دیده گریان بودی
هوش مصنوعی: چه اندازه میتوان در این دلتنگی و غم گریه کرد! کاش که تمام وجودم، از سر تا پا، فقط چشمی گریان بود.
آنکه بر مرکب چوبین بنشست و بدواند
کاش اینجا دگرش فرصت جولان بودی
هوش مصنوعی: آن کسی که بر مرکب چوبی نشسته و در حال حرکت است، ای کاش اینجا فرصتی برای جولان و تازیدن داشت.
سیر از عمر خود و زندگی خویشتنم
نیست پروای خود از بی تو دگر زیستنم
هوش مصنوعی: دیگر برای زندگی و عمر خود برایم اهمیتی ندارد، چراکه بدون تو نمیتوانم به زندگی ادامه دهم.
ای سرا پای وجودت همه زخم و غم و درد
اینهمه خنجر و شمشیر به جان تو که کرد
هوش مصنوعی: تمام وجود تو پر از زخمها و غمها و دردهاست، چه کسی این همه خنجر و شمشیر را بر جان تو فرود آورد؟
هیچ مردی سپهی بر سر یک خسته کشد
روی این مرد سیه باد کش اینست نبرد
هوش مصنوعی: هیچ مردی نمیتواند بر سر یک فرد آسیبدیده یا خسته، سلاح و نیرنگی را فرود آورد. این نشاندهندهٔ این است که مبارزه و درگیری در موقعیتهای نابرابر، معنایی ندارد.
حال تو آه چه پرسیم چه خواهد بودن
حال مردی که کشندش به ستم سد نامرد
هوش مصنوعی: حال کسی را که به ناحق و به ظلم میکشند، چگونه میتوان پرسید؟ او در چه وضعیتی است؟
غیر از آن کافتد و از هم بکنندش چه کنند
شیر رنجور چو بینند شغالانش فرد
هوش مصنوعی: اگر جز این باشد و آن را از هم جدا کنند، با شیر بیمار چه میکنند وقتی که شغالها او را ببینند؟
که خبر داشت که چندین دد آدم صورت
بهر جان تو ز خوان تو فلکشان پرورد
هوش مصنوعی: کسی که از چندین موجود وحشی و آدمی خبر داشت، در اصل به خاطر جان تو و به دلیل سفرهای که برای او مهیا کردهای، آسمان آنها را پرورش داده است.
سرد مهری فلک با چو تو خون گرمی آه
کردکاری که مرا ساخت ز عالم دل سرد
هوش مصنوعی: سردی و بیمهری آسمان باعث شده که دل من دچار درد و رنج شود. کار تو باعث شد که من از دنیای احساساتم دور شوم و دل سردی پیدا کنم.
چون ترا زیر گل و خاک ببینند افسوس
آنکه دیدن نتوانست به دامان تو گرد
هوش مصنوعی: وقتی که تو را زیر خاک و گل ببینند، افسوس بر آن کسی که نتوانست تو را در آغوش بگیرد.
مردم از غم ، چه کنم، پیش که گویم غم خویش
همه دارند ترا ماتم و من ماتم خویش
هوش مصنوعی: مردم از غصه و درد خود رنج میبرند، اما من به کجا میتوانم از غمهای خود بگویم؟ همه برای تو سوگ دارند و من فقط برای غم خودم سوگواری میکنم.
یارب آنها که پی قتل تو فتوا دادند
زندگانی ترا خانه به یغما دادند
هوش مصنوعی: پروردگارا، آن کسانی که به کشتن تو حکم دادند، زندگیات را به تاراج بردند.
یارب آنها که ز خمخانهٔ بیدار ترا
رطل خون درعوض ساغر صهبا دادند
هوش مصنوعی: ای خدای من، کسانی که به خاطر شوق به تو و بیداری از خمخانه، در عوض یک لیوان شراب، رطل خون خود را تقدیم کردند.
یارب آنها که رماندند ز تو طایر روح
جای آن مرغ به سر منزل عقبا دادند
هوش مصنوعی: ای خداوند، آنها که از تو دور ماندهاند، روحشان را به جای آن پرنده که به سرمنزل آخرت میرود، به آرامش رساندند.
یارب آنها که نهادند به بالین تو پای
تن بیمار تو بر بستر خون جا دادند
هوش مصنوعی: ای خدا، کسانی که پاهایشان را بر بالین تو قرار دادند و آنقدر بیرحمانه به خون تو بها دادند.
یارب آنها که ز محرومیت ای گوهر پاک
ابر مژگان مرا مایهٔ دریا دادند
هوش مصنوعی: ای خدای من، کسانی که با عدم دسترسی به محبت، مایهٔ اشک و غم من شدهاند، به من عشق و احساس عمیق دادهاند.
زنده باشند و به زندان بلایی دربند
کز خدا مرگ شب و روز به زاری طلبند
هوش مصنوعی: زندگان دربند بلایی هستند که از خدا درخواست مرگ میکنند، چون تحمل درد و رنج را ندارند.