گنجور

در ستایش شاه غیاث‌الدین و شهزادگان

ای حریم خوش نسیم و ای فضای خوش هوا
رشک باغ حبتی هم درهوا، هم درفضا
خفتگان خاک همچون سبزه از گل سر زنند
از فضایت گر وزد بر عرصهٔ گیتی صبا
این جوان نورسی شد وان نهال نوبری
در بهشت ساحتت گر پیری آمد با عصا
عکس هر رازی که در دل بگذرد آید پدید
حوضهٔ آیینه کردار تو از فرط صفا
با صفای او سیاهی کی بود ممکن اگر
حوضه‌ات باشد بجای چشمه آب بقا
ای نسیم باغ عیش‌آباد، ای باد مسیح
بسکه هستی روح پرور ، بسکه هستی جانفزا
جان آن دارد که از فیض تو بر سقف و جدار
اندر آن چتر و اتاق دلنشین دلگشا
صورت دیوار گردد قابل جسم و جسد
هیأت اشجار یابد قوت نشو و نما
با وجود آنکه حسرت ره ندارد در بهشت
اهل جنت راست سد حسرت بر این جنت سرا
شادمان آنها که اینجا بزم خوشحالی نهند
بزم خوشحالی نهند و داد خوشحالی دهند
ای زده لطف نسیمت طعنه بر باد بهار
از تو بستان ارم در رشک و جنت شرمسار
شادی باد سبک روح تو بردارد ز دل
بار اندوهی کز آن عاجز بود سد غمگسار
دیدن آن فرخ بخشت فرو شوید ز دل
کلفتی کانرا نشوید وصل سد دیرینه بار
گر دهد گلبرگ خندانت به گیتی خاصیت
ور کند تأثیر خاک خرمت در روزگار
گریه را رخت افکند بیرون ز چشم ماتمی
طرح بزم سور اندازد به طبع سوگوار
در بساط خرم انگیزت چه خرم رسته‌اند
بر کنار سبزه و آب روان سرو و چنار
همچو خرم دل جوانان در شب نوروز و عید
پایها اندر حنا و دستها اندر نگار
در خزانت از گل تر تازه طرف گلستان
در تموزت از نم شب شسته روی سبزه زار
طرح تو شیرین تر از شیرین به چشم کوه کن
وان بناها چون اساس قصر شیرین استوار
این عمارتهای شیرین ترا معمار کیست
جان فدای طبعش این معمار شیرین کار کیست
حبذا چتر واتاقی کاندر او نقاش چین
حیرت افزاید به حیرت ، آفرین بر آفرین
کرده با نقش جدارش معجز عیسی قران
بوده با صورت نگارش معجز مانی قرین
نغمه سازان نشاطش سال و مه مجلس طراز
صف نشینان بساطش روز و شب عشرت گزین
در بساط صید گاهش دیدهٔ نظارگی
منتظر کاینک جهد تیر از کمان ، صید از کمین
در نظر سیرش چنان آید ز دنبال گوزن
کاین زمانش گوشت خواهد کند گویا از سرین
چشم آن دارد تماشایی که باد ار بگذارد
بر درخت میوه دارش میوه ریزد بر زمین
بهر گل چیدن ز شاخ گلبنش نبود عجب
دست اگر بی‌اختیار آید برون از آستین
یک سخن می‌گویم ای رضوان تکلف برطرف
اینچنین جایی نداری در همه خلد برین
باغ عیش‌آباد هم جایی‌ست، جنت گر خوش است
دیده‌ای آن بوستان ، این بوستان را هم ببین
چند طرحی گر بری زین باغ چندان نیست دور
هست در فردوس طرح این عمارتها ضرور
عاجزم ، عاجز ، ز وصف مطبخ جان پرورش
آری آری چون کنم وصفی که باشد در خورش
عقل را ترسم بلغزد پای و مستغرق شود
گر رود در فکر آن یک لخت حوض مرمرش
روضهٔ خلداست و مطبوخات او نزل بهشت
و آن بلورین روضه اندر صحن حوض کوثرش
ای خوشا آن دستگاه کان ، که شد پرداخته
اصلش از جنسی که فیروزه‌ست اصل گوهرش
مطبخی الحق که رضوان را میسر گرشود
گاه آتش آورد ، گاهی بر خاکسترش
غیر رنگ آمیزی از مانی نیاید هیچ کار
پیش دست نقش پردازان اطاق و منظرش
هست پنداری ز سمت الرأس تابان آفتاب
در میان سقف رخشان پیکر گوی زرش
کس خصوصیات گوناگون او را درنیافت
زانکه در حیرت بماند هر که آید از درش
اینهمه خوبی نبخشد دست صنعت خاک را
هست این پیرایهٔ خوبی ز جای دیگرش
مایهٔ پیرایهٔ او التفات شاه ماست
آن که چرخش چون گدایان بر در مطبخ سراست
ای ز فیض ابر جودت تازه گلزار وجود
تازه نخلی چون تو هرگز سر نزد از باغ جود
شاه دریا دل غیاث الدین محمد آنکه هست
از ریاض همتش نیلوفری چرخ کبود
آیت سجده‌ست گویا نام با تغظیم او
زانکه هر گه خواندمش افتاد گردون در سجود
چاکرانند از برای عزل و نصب ممکنات
پیش امر و نهی و قهر و لطف تو نابود و بود
خادمانند از پی رد و قبول کاینات
بر در امید وبیم و خشم و عفوت دیر و زود
مرگ را دیدم ستاده در کنار ررع کون
هر چه این کشتی ز تخم دشمنت ، آن می‌درود
فتنه را دیدم نشسته در خطر گاه فساد
هر چه آن می‌بست بر بدخواه تو ، این می‌گشود
دوش وقت صبح دیدم بخت و دولت را به خواب
کاین یکی را مدح می‌گفت، آن یکی را می‌ستود
گفتم این مدح و ثنای کیست ، گفتندش خموش
خود نمیدانی مراد ما از این گفت وشنود
مدحت شهزاده‌های کامکار نامدار
تا به آدم نامدار و تا به خاتم کامکار
دولت و اقبال را اکنون فزاید قدر و شان
کز دو عالی‌قدر و عالی‌شان، مزین شد جهان
با وجود خردسالی از بزرگان جمله بیش
هم به علم و هم به حلم و هم به قدر و هم به شأن
بر سر تعظیم ایشان تنگ و بر قدشان قصیر
هم کلاه آفتاب و هم قبای آسمان
حشمت این را فتاده آفتاب اندر رکاب
رفعت آن را دویده آسمان اندر عنان
این یکی در حفظ دانش، پیش از اقران خویش
خواه از تجوید خوان و خواه از تفسیر دان
شاه ثانی نعمت الله، آفتاب عز و جاه
صف نشین خسروان ، داماد شاه شه نشان
آن یکی پیرایهٔ فر همای سلطنت
باز نوپرداز دولت صید گردون آشیان
حضرت شهزادهٔ عالم خلیل الله که هست
بر زمینش پای تمکین ، پایه‌اش بر لامکان
دهر می‌گوید به این تا آسمان پاید ، بپای
چرخ می‌گوید به آن تا دهر می‌ماند، بمان
یارب این شهزاده و آن شاه با اقبال و بخت
تا ابد باشند بهر فر و زیب تاج و تخت
یارب این درگاه دایم قبلهٔ مقصود باد
هر که باشد دشمن این خاندان نابود باد
هر که مقبول تو نبود گر همه باشد ملک
همچو شیطان ز آسمان کبریا مردود باد
نیست خصمت را سر و برگ گلستان ، ور بود
با گل بستان خواص آتش نمرود باد
روزگار ناخوشی در انتقام دشمنت
همچو مار زخم‌دار و شیر خشم‌آلود باد
در جهان غصه ، یعنی خاطر بدخواه تو
ناشده معدوم یک غم ، سد الم موجود باد
در حریم حرمتت از سد حفظ ایزدی
راه یأجوج حوادث تا ابد مسدود باد
تا بود محدود با این قدر و رفعت آسمان
برخلاف آسمان قدر تو نامحدود باد
هر چه گیری پیش یارب در صلاح جزو و کل
اولش مسعود باد وآخرش محمود باد
همچو وحشی سدهزاران مدح گوی و مدح خوان
باد از یمن مدیحت کامکار و کامران

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای حریم خوش نسیم و ای فضای خوش هوا
رشک باغ حبتی هم درهوا، هم درفضا
هوش مصنوعی: ای مکان زیبا با نسیم دلپذیر و هوای خوش، تو به قدری دلنشینی که حتی باغ محبت نیز به تو حسادت می‌ورزد، چه در آسمان و چه در زمین.
خفتگان خاک همچون سبزه از گل سر زنند
از فضایت گر وزد بر عرصهٔ گیتی صبا
هوش مصنوعی: آنهایی که در زیر خاک خوابیده‌اند، مانند سبزه‌ای که از گل بیرون می‌آید، از فضایت جوانه‌ می‌زنند، اگر نسیم خوشی بر زمین بوزد.
این جوان نورسی شد وان نهال نوبری
در بهشت ساحتت گر پیری آمد با عصا
هوش مصنوعی: این جوان به مانند یک نهال تازه در بهشت توست، اگرچه پیری با عصا به آنجا بیاید.
عکس هر رازی که در دل بگذرد آید پدید
حوضهٔ آیینه کردار تو از فرط صفا
هوش مصنوعی: هر چیزی که در دل شما وجود داشته باشد، مانند عکسی در آینه نمایان می‌شود. رفتار و کردار شما به قدری پاک و صاف است که این رازها به وضوح دیده می‌شوند.
با صفای او سیاهی کی بود ممکن اگر
حوضه‌ات باشد بجای چشمه آب بقا
هوش مصنوعی: وقتی وجود او با صفا و پاکی است، دیگر وجود سیاهی و ناپاکی معنایی ندارد. اگر سرزمین تو به جای چشمه‌ای که باعث ادامه زندگی می‌شود، این صفا را داشته باشد، هیچ چیز بد نمی‌تواند در آن وجود داشته باشد.
ای نسیم باغ عیش‌آباد، ای باد مسیح
بسکه هستی روح پرور ، بسکه هستی جانفزا
هوش مصنوعی: ای نسیم خوشبو و دل‌انگیز باغ لذت، ای نسیم شفابخش و روح‌افزا؛ چقدر مایه زندگی و نشاط هستی!
جان آن دارد که از فیض تو بر سقف و جدار
اندر آن چتر و اتاق دلنشین دلگشا
هوش مصنوعی: این جان به اندازه‌ای باارزش است که وجود نعمت و برکت تو، مانند چتری بزرگ و زیبا بر روی سقف و دیوارهای خانه‌اش گسترده شده است و فضایی دلنشین و دلگشا ایجاد کرده است.
صورت دیوار گردد قابل جسم و جسد
هیأت اشجار یابد قوت نشو و نما
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر کشیده شده که دیوار می‌تواند شکل و شمایل جدیدی به خود بگیرد و به نوعی به کالبد و ظاهر درختان تبدیل شود. این تغییر و تحول نشان دهنده قدرت رشد و نمو است.
با وجود آنکه حسرت ره ندارد در بهشت
اهل جنت راست سد حسرت بر این جنت سرا
هوش مصنوعی: با این که افراد بهشتی هیچ‌گونه حسرتی از مسیر خود ندارند، اما این جنت، همچنان برای عده‌ای حسرت‌زا است.
شادمان آنها که اینجا بزم خوشحالی نهند
بزم خوشحالی نهند و داد خوشحالی دهند
هوش مصنوعی: خوشحال هستند کسانی که در اینجا جشن شادابی برپا می‌کنند و شادی را گسترش می‌دهند.
ای زده لطف نسیمت طعنه بر باد بهار
از تو بستان ارم در رشک و جنت شرمسار
هوش مصنوعی: به خاطر لطف تو، بهار به ناچیز به نظر می‌رسد و باغ ارم، در برابر زیبایی تو حتی در جنت نیز احساس خجالت می‌کند.
شادی باد سبک روح تو بردارد ز دل
بار اندوهی کز آن عاجز بود سد غمگسار
هوش مصنوعی: آرزو می‌کنم که خوشحالی و رهایی برای تو باشد و از دل تو سنگینی غم‌هایی که نتوانسته‌ای با آن‌ها مقابله کنی، برطرف شود.
دیدن آن فرخ بخشت فرو شوید ز دل
کلفتی کانرا نشوید وصل سد دیرینه بار
هوش مصنوعی: دیدن آن خوشبختی که دل را شاد کرده و غم‌ها را از دل پاک می‌کند، موجب می‌شود که مشکلات و موانع قدیمی به تدریج از بین بروند.
گر دهد گلبرگ خندانت به گیتی خاصیت
ور کند تأثیر خاک خرمت در روزگار
هوش مصنوعی: اگر نشانی زیبا و خندان از تو در دنیا به جا بماند، تأثیر نیکی که از خاک خوشبوی تو به جا مانده، در طول زمان حس خواهد شد.
گریه را رخت افکند بیرون ز چشم ماتمی
طرح بزم سور اندازد به طبع سوگوار
هوش مصنوعی: اشک‌ها از چشمانم بیرون می‌ریزد و حالتی غمگین به خود گرفته‌ام، اما این غم باعث نمی‌شود که زندگی و شادی را فراموش کنم و گاهی به یاد خوشی‌ها می‌افتم.
در بساط خرم انگیزت چه خرم رسته‌اند
بر کنار سبزه و آب روان سرو و چنار
هوش مصنوعی: در محیط شاداب و خوشایندت چه درختان زیبایی در کنار چمن و آب جاری سر به آسمان کشیده‌اند، مانند سرو و چنار.
همچو خرم دل جوانان در شب نوروز و عید
پایها اندر حنا و دستها اندر نگار
هوش مصنوعی: جوانان در شب نوروز و عید با دل خوش و شاداب، پاهای خود را در حنا و دستانشان را با رنگ و آرایش زیبا می‌آرایند.
در خزانت از گل تر تازه طرف گلستان
در تموزت از نم شب شسته روی سبزه زار
هوش مصنوعی: در باغ تو، گلی تازه و زیبا در حال شکفتن است و در تابستان، چهره‌ی سبزه‌زار از شبنم شب که بر رویش نشسته، شفاف و درخشان شده است.
طرح تو شیرین تر از شیرین به چشم کوه کن
وان بناها چون اساس قصر شیرین استوار
هوش مصنوعی: چهره تو از هر چیز دیگری خوشمزه‌تر و دلپذیرتر است، مانند کوه‌هایی با زیبایی و شکوه. بناهای اینجا هم، همانند پایه‌های یک قصر زیبا و محکم، استوار و دل‌نشین به نظر می‌رسند.
این عمارتهای شیرین ترا معمار کیست
جان فدای طبعش این معمار شیرین کار کیست
هوش مصنوعی: ای کاش می‌دانستم این معمار که این ساختمان‌های زیبا و دلربا را ساخته، کیست. جانم را فدای ذوق و هنرش می‌کنم، زیرا کارش بسیار شیرین و دلنشین است.
حبذا چتر واتاقی کاندر او نقاش چین
حیرت افزاید به حیرت ، آفرین بر آفرین
هوش مصنوعی: ای کاش چتر و اتاقی بود که در آن، نقاشی به سبک چینی حاضر بود، چون این تصویر حیرت را بیشتر می‌کند و آفرین بر خلاقیت و زیبایی آن!
کرده با نقش جدارش معجز عیسی قران
بوده با صورت نگارش معجز مانی قرین
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و شگفتی هنر و ادبیات اشاره دارد. در آن به تأثیرات و قدرت کلام و نوشته‌ها اشاره می‌شود که می‌تواند معجزه‌آسا باشد. همچنین، به ارتباط و هم‌نشینی دو نوع هنر، یکی در زمینه دیوارنگاری و دیگری در نوشتار، پرداخته می‌شود که هر کدام به نوعی نشان‌دهنده قدرت بیان و تأثیرگذاری هستند. در نتیجه، شاعر به عظمت هنر و قادر بودن آن به انتقال معانی عمیق و جذابیت پرداخته است.
نغمه سازان نشاطش سال و مه مجلس طراز
صف نشینان بساطش روز و شب عشرت گزین
هوش مصنوعی: آوازخوانان شادمانی او در تمام سال و ماه، در جایگاه نشسته‌ها همچون تزئینی برای مجالس است و روز و شب او از خوشگذرانی پر است.
در بساط صید گاهش دیدهٔ نظارگی
منتظر کاینک جهد تیر از کمان ، صید از کمین
هوش مصنوعی: در صیدگاه، چشم تماشاگر منتظر است که ببیند تیر از کمان رها می‌شود و صید در کمین است.
در نظر سیرش چنان آید ز دنبال گوزن
کاین زمانش گوشت خواهد کند گویا از سرین
هوش مصنوعی: در نگاهش، به شکل دقیق و واضحی به نظر می‌رسد که از پشت گوزن دنبالش می‌کند، گویی که در حال حاضر به فکر شکار اوست.
چشم آن دارد تماشایی که باد ار بگذارد
بر درخت میوه دارش میوه ریزد بر زمین
هوش مصنوعی: چشم کسی می‌تواند زیبایی‌ها را ببیند که باد اجازه دهد، و وقتی ضیاء می‌بارد، میوه‌های درختش بر زمین بریزد.
بهر گل چیدن ز شاخ گلبنش نبود عجب
دست اگر بی‌اختیار آید برون از آستین
هوش مصنوعی: برای چیدن گل از شاخه‌اش، عجبی ندارد اگر دست ناخواسته و بدون اراده از آستین بیرون بیاید.
یک سخن می‌گویم ای رضوان تکلف برطرف
اینچنین جایی نداری در همه خلد برین
هوش مصنوعی: ای رضوان، من یک حرف می‌زنم؛ در چنین مکانی تو دیگر نیازی به زحمت و تکلف نداری، زیرا در همه باغ‌های بهشت جای تو نیست.
باغ عیش‌آباد هم جایی‌ست، جنت گر خوش است
دیده‌ای آن بوستان ، این بوستان را هم ببین
هوش مصنوعی: باغی که پر از شادی و خوشی است، چیزی شبیه به بهشت است. اگر چشم‌تان به زیبایی آن باغ افتاده، بهتر است که به زیبایی این باغ نیز نگاهی بیندازید.
چند طرحی گر بری زین باغ چندان نیست دور
هست در فردوس طرح این عمارتها ضرور
هوش مصنوعی: در این باغ، طرح‌های زیادی وجود دارد، اما فاصله‌ای که تا بهشت دارد، خیلی کم نیست. وجود این ساختمان‌ها در اینجا ضروری است.
عاجزم ، عاجز ، ز وصف مطبخ جان پرورش
آری آری چون کنم وصفی که باشد در خورش
هوش مصنوعی: من در توصیف آشپزخانه‌ای که جان را پرورش می‌دهد ناتوانم. چگونه می‌توانم توصیفی کنم که شایسته‌اش باشد؟
عقل را ترسم بلغزد پای و مستغرق شود
گر رود در فکر آن یک لخت حوض مرمرش
هوش مصنوعی: می‌ترسم عقل من به خاطر اندیشیدن به زیبایی‌های ظاهری و لذایذ دنیوی گم شود و به سراب‌های توهم گرفتار گردد.
روضهٔ خلداست و مطبوخات او نزل بهشت
و آن بلورین روضه اندر صحن حوض کوثرش
هوش مصنوعی: باغی جاودانی است که غذاهایش از بهشت آمده و آن آرامش‌بخش در کنار حوض کوثرش قرار دارد.
ای خوشا آن دستگاه کان ، که شد پرداخته
اصلش از جنسی که فیروزه‌ست اصل گوهرش
هوش مصنوعی: خوشا به حال آن دستگاهی که از موادی ساخته شده است که اصل آن فیروزه است و جواهرش نیز از همان جنس می‌باشد.
مطبخی الحق که رضوان را میسر گرشود
گاه آتش آورد ، گاهی بر خاکسترش
هوش مصنوعی: مطبخ به راستی برای رضوان (نگهبان بهشت) می‌تواند محلی باشد که گاهی آتش در آن می‌افروزد و گاهی هم بر خاکستر آن می‌نشیند.
غیر رنگ آمیزی از مانی نیاید هیچ کار
پیش دست نقش پردازان اطاق و منظرش
هوش مصنوعی: بدون رنگ‌آمیزی و طرح‌ریزی از سوی مانی، هیچ‌کاری از هنرمندان در خلق صحنه‌ها و فضاها پیش نخواهد رفت.
هست پنداری ز سمت الرأس تابان آفتاب
در میان سقف رخشان پیکر گوی زرش
هوش مصنوعی: در سمت بالای سر، گویی خورشید درخشان در وسط سقف روشن مانند گوی طلایی تابان است.
کس خصوصیات گوناگون او را درنیافت
زانکه در حیرت بماند هر که آید از درش
هوش مصنوعی: هیچکس نتوانست ویژگی‌های مختلف او را درک کند، چرا که هر کسی که وارد حضورش می‌شود، در شگفتی و حیرت باقی می‌ماند.
اینهمه خوبی نبخشد دست صنعت خاک را
هست این پیرایهٔ خوبی ز جای دیگرش
هوش مصنوعی: این همه زیبایی که در دست انسان می‌بینیم، تنها به خاطر توانایی‌های او نیست؛ بلکه بخشی از این زیبایی‌ها از جای دیگری به او منتقل شده‌اند.
مایهٔ پیرایهٔ او التفات شاه ماست
آن که چرخش چون گدایان بر در مطبخ سراست
هوش مصنوعی: محور زیبایی و زینت او، توجه و محبت پادشاه ماست. او که در گردش خود، مانند گدایان در کنار آشپزخانه منتظر است.
ای ز فیض ابر جودت تازه گلزار وجود
تازه نخلی چون تو هرگز سر نزد از باغ جود
هوش مصنوعی: ای خوشا به حال باغی که از فیض و رحمت تو سیراب می‌شود، و گل‌های آن همیشه شاداب و زیبا هستند. مانند تو هیچ درختی از برکت جود و بخشش تو در باغ نخواهد رویید.
شاه دریا دل غیاث الدین محمد آنکه هست
از ریاض همتش نیلوفری چرخ کبود
هوش مصنوعی: شاه دریا، غیاث الدین محمد، شخصی است که از باغ همتش همچون نیلوفر، در آسمان آبی می‌درخشد.
آیت سجده‌ست گویا نام با تغظیم او
زانکه هر گه خواندمش افتاد گردون در سجود
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد نام او به گونه‌ای است که همیشه باعث سجده و ارادت می‌شود. هر بار که او را می‌خوانم، احساس می‌کنم که جهان به احترام او در حالت سجود قرار می‌گیرد.
چاکرانند از برای عزل و نصب ممکنات
پیش امر و نهی و قهر و لطف تو نابود و بود
هوش مصنوعی: خدمتگزاران به منظور تعیین و تغییر امور موجود در برابر فرمان و دستور تو، تحت تاثیر قهری و لطفی که داری، وجود و عدم را سپری می‌کنند.
خادمانند از پی رد و قبول کاینات
بر در امید وبیم و خشم و عفوت دیر و زود
هوش مصنوعی: انسان‌ها مانند خادمی هستند که در پی پذیرش یا رد امور مختلف جهان می‌گردند. آنها در برابر درگاه امید، ترس، خشم و بخشش قرار دارند و زمان برای این تصمیم‌گیری‌ها همواره در جریان است.
مرگ را دیدم ستاده در کنار ررع کون
هر چه این کشتی ز تخم دشمنت ، آن می‌درود
هوش مصنوعی: من مرگ را دیدم که در کنار زندگی ایستاده است، هر چیزی که این کشتی زندگی از تخم دشمن تو خارج کند، آن را می‌برد و نابود می‌کند.
فتنه را دیدم نشسته در خطر گاه فساد
هر چه آن می‌بست بر بدخواه تو ، این می‌گشود
هوش مصنوعی: من فتنه‌ای را دیدم که در مکان خطرناکی نشسته بود و هر زمانی که مشکلاتی برای تو ایجاد می‌کرد، او راهی برای کم کردن آن فراهم می‌کرد.
دوش وقت صبح دیدم بخت و دولت را به خواب
کاین یکی را مدح می‌گفت، آن یکی را می‌ستود
هوش مصنوعی: دیروز صبح، در خواب، بخت و سرنوشت را دیدم که یکی از آن‌ها کسی را ستایش می‌کرد و دیگری فرد دیگری را تحسین می‌نمود.
گفتم این مدح و ثنای کیست ، گفتندش خموش
خود نمیدانی مراد ما از این گفت وشنود
هوش مصنوعی: گفتم این تعریف و ستایش درباره کیست، گفتند ساکت باش، خودت نمی‌دانی منظور ما از این گفتگو چیست.
مدحت شهزاده‌های کامکار نامدار
تا به آدم نامدار و تا به خاتم کامکار
هوش مصنوعی: تا به حال به ستایش شاهزادگان مشهور کامکار پرداخته‌ام، از آدم‌های معروف تا خاتم این خاندان.
دولت و اقبال را اکنون فزاید قدر و شان
کز دو عالی‌قدر و عالی‌شان، مزین شد جهان
هوش مصنوعی: دولت و کامیابی اکنون با ارزش و مقام بیشتری درخشان شده است، زیرا دو فرد بزرگ و باکمال به جهان زیبایی و رونق بخشیده‌اند.
با وجود خردسالی از بزرگان جمله بیش
هم به علم و هم به حلم و هم به قدر و هم به شأن
هوش مصنوعی: با اینکه خردسال هستم، از بزرگترها در علم، فهم، مقام و جایگاه کمتر نیستم.
بر سر تعظیم ایشان تنگ و بر قدشان قصیر
هم کلاه آفتاب و هم قبای آسمان
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی اشاره دارد به اینکه افراد بزرگ و محترم آن قدر بزرگ و با عظمت هستند که هیچ چیزی نمی‌تواند به خوبی به آنها احترام بگذارد. حتی کلاه آفتاب و قبای آسمان به اندازه‌ای نیستند که بتوانند شایسته‌ی مقام و قداست آنها باشند. در واقع، شاعر به عظمت و بزرگی آن اشخاص اشاره می‌کند و بیان می‌کند که حد و اندازه‌ی آنها فراتر از آن چیزی است که می‌توان بر آنان پوشانید یا برایشان تدارک دید.
حشمت این را فتاده آفتاب اندر رکاب
رفعت آن را دویده آسمان اندر عنان
هوش مصنوعی: عظمت این شخص از تابش خورشید بالاتر می‌رود و مقام آن فرد به اندازه‌ای است که آسمان برای او مثل افسار می‌دود.
این یکی در حفظ دانش، پیش از اقران خویش
خواه از تجوید خوان و خواه از تفسیر دان
هوش مصنوعی: این فرد در حفظ علم و دانش، از هم‌سن و سالان خود پیشی گرفته است، چه در قرائت قرآن با تجوید، و چه در فهم و تفسیر آن.
شاه ثانی نعمت الله، آفتاب عز و جاه
صف نشین خسروان ، داماد شاه شه نشان
هوش مصنوعی: شاه دوم نعمت الله، منبع روشنی و قدرت در میان شاهان است و همسر شاهی بزرگ و با اعتبار به شمار می‌رود.
آن یکی پیرایهٔ فر همای سلطنت
باز نوپرداز دولت صید گردون آشیان
هوش مصنوعی: پیرایه‌ای که نشانی از شکوه سلطنت دارد، دوباره به آبادانی و شکوفایی زندگی می‌پردازد و همچون پرنده‌ای در آشیان آسمانی خود جا دارد.
حضرت شهزادهٔ عالم خلیل الله که هست
بر زمینش پای تمکین ، پایه‌اش بر لامکان
هوش مصنوعی: حضرت خلیل خداوند، که در زمین به مقام بلند و پایداری دست یافته، جایگاهش فراتر از تمام حدود و مرزهای جهان است.
دهر می‌گوید به این تا آسمان پاید ، بپای
چرخ می‌گوید به آن تا دهر می‌ماند، بمان
هوش مصنوعی: دنیا می‌گوید که تا آسمان برقرار است، تو نیز پایدار بمان. و برعکس، چرخ زمان به همین صورت می‌گوید که تا دنیا برقرار است، تو هم باید بمانی.
یارب این شهزاده و آن شاه با اقبال و بخت
تا ابد باشند بهر فر و زیب تاج و تخت
هوش مصنوعی: پروردگارا، این شاهزاده و آن پادشاه خوشبخت و بخت‌یار، تا همیشه برای عظمت و زیبایی تاج و تختشان برقرار بمانند.
یارب این درگاه دایم قبلهٔ مقصود باد
هر که باشد دشمن این خاندان نابود باد
هوش مصنوعی: بار خدایا، این مکان همیشه محل توجه و هدف ما باشد. هر کس که دشمن این خاندان باشد، نابود گردد.
هر که مقبول تو نبود گر همه باشد ملک
همچو شیطان ز آسمان کبریا مردود باد
هوش مصنوعی: هر کسی که مورد پذیرش تو نباشد، حتی اگر تمام دنیا را داشته باشد، مانند شیطان که از آسمان بزرگ طرد شده است، باید رد شود.
نیست خصمت را سر و برگ گلستان ، ور بود
با گل بستان خواص آتش نمرود باد
هوش مصنوعی: چنانچه دشمن تو سرو و برگ گلستان نباشد، اگر هم با گل‌های بستان باشد، باید آتش نمرود بر او ببارد.
روزگار ناخوشی در انتقام دشمنت
همچو مار زخم‌دار و شیر خشم‌آلود باد
هوش مصنوعی: دنیا در زمان انتقام از دشمن، همچون ماری زخمی و شیری خشمگین باشد.
در جهان غصه ، یعنی خاطر بدخواه تو
ناشده معدوم یک غم ، سد الم موجود باد
هوش مصنوعی: در این دنیا که پر از ناامیدی و غم است، اگر کسی بخواهد به خاطر دید منفی و حسادت تو غمگین باشد، بهتر است که هیچ غمی وجود نداشته باشد و تمامی مشکلات نیز از بین بروند.
در حریم حرمتت از سد حفظ ایزدی
راه یأجوج حوادث تا ابد مسدود باد
هوش مصنوعی: در جایگاه مقدس تو، از حفاظت الهی، راه ورود حوادث و مشکلات همیشه مسدود باشد.
تا بود محدود با این قدر و رفعت آسمان
برخلاف آسمان قدر تو نامحدود باد
هوش مصنوعی: تا زمانی که اینقدر و این سطح از آسمان وجود دارد، برخلاف آن، مقام و جایگاه تو نامحدود و بی‌پایان باشد.
هر چه گیری پیش یارب در صلاح جزو و کل
اولش مسعود باد وآخرش محمود باد
هوش مصنوعی: هر چیزی که به دست می‌آوری، چه کوچک باشد و چه بزرگ، ابتدا باید خوش‌یمن باشد و در پایان نیز نتیجه‌اش خوب و پسندیده باشد.
همچو وحشی سدهزاران مدح گوی و مدح خوان
باد از یمن مدیحت کامکار و کامران
هوش مصنوعی: مانند وحشی، هزاران نیکویی را ستایش کن و این ستایش‌ها را از سر شادی و خوشحالی بشنو. تو از لطف و نعمت‌های خود بهره‌مند و کامیاب هستی.

حاشیه ها

1396/01/20 10:04
سید احمد مجاب

ای حریم خوش نسیم و ای فضای خوش هوا
رشک باغ (جنتی) هم درهوا، هم درفضا