گنجور

گلهٔ یار دل‌آزار

ای گل تازه که بویی ز وفا نیست تو را
خبر از سرزنش خار جفا نیست تو را
رحم بر بلبل بی‌برگ و نوا نیست تو را
التفاتی به اسیران بلا نیست تو را
ما اسیر غم و اصلا غم ما نیست تو را
با اسیر غم خود رحم چرا نیست تو را
فارغ از عاشق غمناک نمی‌باید بود
جان من اینهمه بی باک نمی‌باید بود
همچو گل چند به روی همه خندان باشی؟
همره غیر به گلگشت گلستان باشی
هر زمان با دگری دست و گریبان باشی
زان بیندیش که از کرده پشیمان باشی
جمع با جمع نباشند و پریشان باشی
یاد حیرانی ما آری و حیران باشی
ما نباشیم که باشد که جفای تو کشد؟
به جفا سازد و صد جور برای تو کشد
شب به کاشانهٔ اغیار نمی‌باید بود
غیر را شمع شب تار نمی‌باید بود
همه جا با همه کس یار نمی‌باید بود
یار اغیار دل‌آزار نمی‌باید بود
تشنهٔ خون من زار نمی‌باید بود
تا به این مرتبه خونخوار نمی‌باید بود
من اگر کشته شوم باعث بدنامی تست
موجب شهرت بی‌باکی و خودکامی تست
دیگری جز تو مرا این همه آزار نکرد
جز تو کس در نظر خلق مرا خوار نکرد
آنچه کردی تو به من هیچ ستمکار نکرد
هیچ سنگین‌دل بیدادگر این کار نکرد
این ستم‌ها دگری با من بیمار نکرد
هیچکس اینهمه آزار من زار نکرد
گر ز آزردن من هست غرض مردن من
مُردم ، آزار مکش از پی آزردن من
جان من سنگدلی ، دل به تو دادن غلط است
بر سر راه تو چون خاک فتادن غلط است
چشم امید به روی تو گشادن غلط است
روی پر گرد به راه تو نهادن غلط است
رفتن اولاست ز کوی تو ، ستادن غلط است
جان شیرین به تمنای تو دادن غلط است
تو نه آنی که غم عاشق زارت باشد
چون شود خاک بر آن خاک گذارت باشد
مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست
عاشق بی سر و سامانم و تدبیری نیست
از غمت سر به گریبانم و تدبیری نیست
خون دل رفته به دامانم و تدبیری نیست
از جفای تو بدینسانم و تدبیری نیست
چه توان کرد پشیمانم و تدبیری نیست
شرح درماندگی خود به که تقریر کنم
عاجزم چارهٔ من چیست چه تدبیر کنم
نخل نوخیز گلستان جهان بسیار است
گل این باغ بسی ، سرو روان بسیار است
جان من ، همچو تو غارتگر جان بسیار است
ترک زرین کمر موی میان بسیار است
با لب همچو شکر تنگ دهان بسیار است
نه که غیر از تو جوان نیست، جوان بسیار است
دیگری اینهمه بیداد به عاشق نکند
قصد آزردن یاران موافق نکند
مدتی شد که در آزارم و می‌دانی تو
به کمند تو گرفتارم و می‌دانی تو
از غم عشق تو بیمارم و می‌دانی تو
داغ عشق تو به جان دارم و می‌دانی تو
خون دل از مژه می‌بارم و می‌دانی تو
از برای تو چنین زارم و می‌دانی تو
از زبان تو حدیثی نشنودم هرگز
از تو شرمندهٔ یک حرف نبودم هرگز
مکن آن نوع که آزرده شوم از خویت
دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
گوشه‌ای گیرم و من بعد نیایم سویت
نکنم بار دگر یاد قد دلجویت
دیده پوشم ز تماشای رخ نیکویت
سخنی گویم و شرمنده شوم از رویت
بشنو پند و مکن قصد دل‌آزردهٔ خویش
ورنه بسیار پشیمان شوی از کردهٔ خویش
چند صبح آیم و از خاک درت شام روم؟
از سر کوی تو خودکام به ناکام روم
صد دعا گویم و آزرده به دشنام روم
از پیت آیم و با من نشوی رام روم
دور دور از تو من تیره سرانجام روم
نبود زَهره که همراه تو یک گام روم
کس چرا اینهمه سنگین دل و بدخو باشد؟
جان من ، این روشی نیست که نیکو باشد
از چه با من نشوی یار چه می‌پرهیزی؟
یار شو با من بیمار چه می‌پرهیزی؟
چیست مانع ز من زار چه می‌پرهیزی؟
بگشا لعل شکربار چه می‌پرهیزی؟
حرف زن ای بت خونخوار چه می‌پرهیزی؟
نه حدیثی کنی اظهار چه می‌پرهیزی؟
که ترا گفت به ارباب وفا حرف مزن؟
چین بر ابرو زن و یک بار به ما حرف مزن
درد من کشتهٔ شمشیر بلا می‌داند
سوز من سوخته داغ جفا می‌داند
مسکنم ساکن صحرای فنا می‌داند
همه کس حال من بی‌سر و پا می‌داند
پاکبازم همه کس طور مرا می‌داند
عاشقی همچو مَنَت نیست خدا می‌داند
چارهٔ من کن و مگذار که بیچاره شوم
سر خود گیرم و از کوی تو آواره شوم
از سر کوی تو با دیدهٔ تر خواهم رفت
چهره آلوده به خوناب جگر خواهم رفت
تا نظر می‌کنی از پیش نظر خواهم رفت
گر نرفتم ز درت شام ، سحر خواهم رفت
نه که این بار چو هر بار دگر خواهم رفت
نیست بازآمدنم باز اگر خواهم رفت
از جفای تو من زار چو رفتم ، رفتم
لطف کن لطف که این بار چو رفتم ، رفتم
چند در کوی تو با خاک برابر باشم؟
چند پا مال جفای تو ستمگر باشم؟
چند پیش تو ، به قدر از همه کمتر باشم؟
از تو چند ای بت بدکیش مکدر باشم؟
می‌روم تا به سجود بت دیگر باشم
باز اگر سجده کنم پیش تو کافر باشم
خود بگو کز تو کشم ناز و تغافل تا کی؟
طاقتم نیست از این بیش تحمل تا کی؟
سبزهٔ دامن نسرین ترا بنده شوم
ابتدای خط مشکین ترا بنده شوم
چین بر ابرو زدن و کین ترا بنده شوم
گره ابروی پرچین ترا بنده شوم
حرف ناگفتن و تمکین ترا بنده شوم
طرز محجوبی و آیین ترا بنده شوم
الله ، الله ، ز که این قاعده اندوخته‌ای؟
کیست استاد تو اینها ز که آموخته‌ای؟
اینهمه جور که من از پی هم می‌بینم
زود خود را به سر کوی عدم می‌بینم
دیگران راحت و من اینهمه غم می‌بینم
همه کس خرم و من درد و الم می‌بینم
لطف بسیار طمع دارم و کم می‌بینم
هستم آزرده و بسیار ستم می‌بینم
خرده بر حرف درشت من آزرده مگیر
حرف آزرده درشتانه بود ، خرده مگیر
آنچنان باش که من از تو شکایت نکنم
از تو قطع طمع لطف و عنایت نکنم
پیش مردم ز جفای تو حکایت نکنم
همه جا قصهٔ درد تو روایت نکنم
دیگر این قصهٔ بی‌حد و نهایت نکنم
خویش را شهرهٔ هر شهر و ولایت نکنم
خوش کنی خاطر وحشی به نگاهی سهل است
سوی من گوشهٔ چشمی ز تو گاهی سهل است

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای گل تازه که بویی ز وفا نیست تو را
خبر از سرزنش خار جفا نیست تو را
هوش مصنوعی: ای گل تازه، تو که بویی از وفا و محبت نداری، از نکوهش و عیب‌جویی خار جفا هم برای تو خبری نیست.
رحم بر بلبل بی‌برگ و نوا نیست تو را
التفاتی به اسیران بلا نیست تو را
هوش مصنوعی: دل‌رحمی بر بلبل بی‌برگ و نغمه‌ای احساس نمی‌کنی و توجهی به اسیران در سختی‌ها نداری.
ما اسیر غم و اصلا غم ما نیست تو را
با اسیر غم خود رحم چرا نیست تو را
هوش مصنوعی: ما در غم و اندوه گرفتاریم و این غم ما هیچ ارتباطی به تو ندارد. چرا بر تو که خود نیز در غم هستی، رحم و عطوفتی وجود ندارد؟
فارغ از عاشق غمناک نمی‌باید بود
جان من اینهمه بی باک نمی‌باید بود
هوش مصنوعی: باید در نظر داشت که انسان نمی‌تواند از درد و اندوه عشق دور باشد و نباید بی‌خیالی و بی‌توجهی را در این مسیر اختیار کند.
همچو گل چند به روی همه خندان باشی؟
همره غیر به گلگشت گلستان باشی
هوش مصنوعی: چند وقت می‌خواهی به همه لبخند بزنی و خوشحال به نظر بیایی؟ چرا با دیگران در لذت و شادی زندگی کنی و از زیبایی‌های اطرافت بهره‌ای نبری؟
هر زمان با دگری دست و گریبان باشی
زان بیندیش که از کرده پشیمان باشی
هوش مصنوعی: هرگاه با دیگران درگیر و مشغول باشی، بهتر است به این نکته توجه کنی که ممکن است بعدها از کارهایی که انجام می‌دهی، پشیمان شوی.
جمع با جمع نباشند و پریشان باشی
یاد حیرانی ما آری و حیران باشی
هوش مصنوعی: اگر گروهی با هم جمع شوند، و تو در میان آن‌ها احساس بی‌نظمی و سرگردانی کنی، باز هم به یاد حسّ سرگردانی ما خواهی بود و درگیر همین احساس خواهی ماند.
ما نباشیم که باشد که جفای تو کشد؟
به جفا سازد و صد جور برای تو کشد
هوش مصنوعی: اگر ما نباشیم، چه کسی را خواهد یافت که به رنج و سختی تو جفا کند؟ بدون ما، تو را آزار می‌دهد و انواع ظلم‌ها را بر تو روا می‌دارد.
شب به کاشانهٔ اغیار نمی‌باید بود
غیر را شمع شب تار نمی‌باید بود
هوش مصنوعی: شب نمی‌شود در خانهٔ دیگران بود، چون که شمع در شب تاریک نباید حضور داشته باشد.
همه جا با همه کس یار نمی‌باید بود
یار اغیار دل‌آزار نمی‌باید بود
هوش مصنوعی: در هر جا و با هر کسی نمی‌توان دوست و یار بود، نباید با کسانی که دل را می‌آزارد، رفاقت کرد.
تشنهٔ خون من زار نمی‌باید بود
تا به این مرتبه خونخوار نمی‌باید بود
هوش مصنوعی: انسانی که در عمق وجودش عطش و craving برای خون‌ریزی و خشونت دارد، نباید به این حد از بی‌رحمی و قساوت برسد.
من اگر کشته شوم باعث بدنامی تست
موجب شهرت بی‌باکی و خودکامی تست
هوش مصنوعی: اگر من بمیرم، باعث ننگ برای تو خواهد شد و این مرگ، نام تو را به عنوان فردی شجاع و بی‌پروا مشهور خواهد کرد.
دیگری جز تو مرا این همه آزار نکرد
جز تو کس در نظر خلق مرا خوار نکرد
هوش مصنوعی: هیچ کس به اندازه تو به من آزار نرساند و هیچ کس دیگر در نظر مردم به من بی‌احترامی نکرد.
آنچه کردی تو به من هیچ ستمکار نکرد
هیچ سنگین‌دل بیدادگر این کار نکرد
هوش مصنوعی: تو هر چه بر من روا داشتی، هیچ ستمگری که دلش سنگین باشد، چنین کاری نکرده است.
این ستم‌ها دگری با من بیمار نکرد
هیچکس اینهمه آزار من زار نکرد
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به اندازه‌ی من آسیب و درد نکشید و هیچ‌کس همانند من در رنج و عذاب نبود.
گر ز آزردن من هست غرض مردن من
مُردم ، آزار مکش از پی آزردن من
هوش مصنوعی: اگر هدف تو از آزار من، کشتن من است، پس من مرده‌ام. پس لطفاً به خاطر کشتن من، بیشتر آزارم نده.
جان من سنگدلی ، دل به تو دادن غلط است
بر سر راه تو چون خاک فتادن غلط است
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که عشق و علاقه من به تو درست نیست؛ زیرا من انسان بی‌احساسی هستم و اگر بخواهم به تو عشق بورزم، مانند این است که خود را در مسیر تو به زمین بیندازم.
چشم امید به روی تو گشادن غلط است
روی پر گرد به راه تو نهادن غلط است
هوش مصنوعی: نگاه کردن به تو با امید، کار درستی نیست و نادیده گرفتن زیبایی‌ها و نعمت‌های زندگی به خاطر تو، اشتباه است.
رفتن اولاست ز کوی تو ، ستادن غلط است
جان شیرین به تمنای تو دادن غلط است
هوش مصنوعی: رفتن از کنارت اولویت دارد، ایستادن و انتظار کشیدن اشتباه است. جان عزیزم را به خاطر خواسته‌هایت فدای کردن هم نادرست است.
تو نه آنی که غم عاشق زارت باشد
چون شود خاک بر آن خاک گذارت باشد
هوش مصنوعی: تو آن کسی نیستی که غم عاشق دل‌زده‌ات را احساس کنی، زیرا وقتی که تو از دنیا بروی، حتی خاک روی قبرت هم غمگین نخواهد بود.
مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست
عاشق بی سر و سامانم و تدبیری نیست
هوش مصنوعی: مدتی است که در سردرگمی به سر می‌برم و راه حلی برای این وضعیت ندارم. عاشق هستم و در حالی که بی‌قرار و آشفته‌ام، هیچ تدبیری برای تغییر وضعیت موجود ندارم.
از غمت سر به گریبانم و تدبیری نیست
خون دل رفته به دامانم و تدبیری نیست
هوش مصنوعی: من از غم تو چنان در اندیشه‌ام که به خودم رسیده‌ام و راه حلی ندارم. درد دل‌هایم به اندازه‌ای است که به دامنم ریخته و هیچ تدبیری برای آن ندارم.
از جفای تو بدینسانم و تدبیری نیست
چه توان کرد پشیمانم و تدبیری نیست
هوش مصنوعی: از ظلم و ستم تو به این حال و روز دچار شدم و هیچ چاره‌ای نیست. نمی‌توانم کاری انجام دهم و از این موضوع پشیمانم، اما باز هم هیچ راهی برای تغییر وضعیت ندارم.
شرح درماندگی خود به که تقریر کنم
عاجزم چارهٔ من چیست چه تدبیر کنم
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم چگونه می‌توانم حال و روز خود را توضیح دهم. عاجز و ناتوانم و نمی‌دانم برای مشکل خود چه راه حلی پیدا کنم.
نخل نوخیز گلستان جهان بسیار است
گل این باغ بسی ، سرو روان بسیار است
هوش مصنوعی: در باغ جهانی که به زیبایی معروف است، درختان نخل جوان زیادی وجود دارد و گل‌ها و سروهای بسیاری هم در آنجا رشد کرده‌اند.
جان من ، همچو تو غارتگر جان بسیار است
ترک زرین کمر موی میان بسیار است
هوش مصنوعی: عزیز من، بسیارند افرادی که مانند تو توانایی گرفتن جان و دل دیگران را دارند، و کسانی که زیبایی و جذابیت خاصی دارند، کمیاب و نادر هستند.
با لب همچو شکر تنگ دهان بسیار است
نه که غیر از تو جوان نیست، جوان بسیار است
هوش مصنوعی: با لب‌های شیرین و دل‌نشین، اگر چه دهان بسیاری از جوانان وجود دارد، ولی هیچ‌کدام به اندازه‌ی تو جذاب و خاص نیستند.
دیگری اینهمه بیداد به عاشق نکند
قصد آزردن یاران موافق نکند
هوش مصنوعی: دیگران به این حد بی‌رحمی و ظلم به عاشق نمی‌کنند و از آزار دوستان همدل خودداری می‌کنند.
مدتی شد که در آزارم و می‌دانی تو
به کمند تو گرفتارم و می‌دانی تو
هوش مصنوعی: مدتی است که من در رنج و عذابی به سر می‌برم و تو می‌دانی که من به دام تو گرفتار هستم و این را هم تو می‌دانی.
از غم عشق تو بیمارم و می‌دانی تو
داغ عشق تو به جان دارم و می‌دانی تو
هوش مصنوعی: من از درد عشق تو رنج می‌برم و تو به خوبی از آن آگاهی داری. من بار سنگین عشق تو را بر دوش می‌کشم و این را هم تو می‌دانی.
خون دل از مژه می‌بارم و می‌دانی تو
از برای تو چنین زارم و می‌دانی تو
هوش مصنوعی: از چشمانم اشک‌های خونین می‌ریزد و تو خوب می‌دانی که برای تو این‌گونه غمگین و زار هستم.
از زبان تو حدیثی نشنودم هرگز
از تو شرمندهٔ یک حرف نبودم هرگز
هوش مصنوعی: هرگز از تو حرفی نشنیده‌ام و هیچ‌گاه هم بخاطر یک کلمه از تو شرمندگی نداشته‌ام.
مکن آن نوع که آزرده شوم از خویت
دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
هوش مصنوعی: رفتار نکن که من از تو ناراحت شوم. دستم را بر دل می‌گذارم و از مسیر تو دور می‌شوم.
گوشه‌ای گیرم و من بعد نیایم سویت
نکنم بار دگر یاد قد دلجویت
هوش مصنوعی: در گوشه‌ای نشسته و تصمیم گرفته‌ام دیگر به سمت تو نیایم و دیگر تو را به یاد نیاورم و فکر نکنم.
دیده پوشم ز تماشای رخ نیکویت
سخنی گویم و شرمنده شوم از رویت
هوش مصنوعی: من به خاطر زیبایی چهره‌ات از نگاه کردن پرهیز می‌کنم و وقتی حرفی می‌زنم، به خاطر تماشای تو شرمنده می‌شوم.
بشنو پند و مکن قصد دل‌آزردهٔ خویش
ورنه بسیار پشیمان شوی از کردهٔ خویش
هوش مصنوعی: به حرف‌های نیکو گوش بده و به فکر دل خودت نباش. در غیر این صورت، از کارهایی که کرده‌ای بسیار پشیمان خواهی شد.
چند صبح آیم و از خاک درت شام روم؟
از سر کوی تو خودکام به ناکام روم
هوش مصنوعی: چند بار صبح به در خانه‌ات می‌آیم و شب‌ها برمی‌گردم؟ از آنجا که تو خودت تعیین‌کننده سرنوشت هستی، من به ناکامی می‌روم.
صد دعا گویم و آزرده به دشنام روم
از پیت آیم و با من نشوی رام روم
هوش مصنوعی: به خاطر تو صد تا دعا می‌کنم و اگر حالم بد باشد و از دستت ناراحت شوم، باز می‌روم و دلم را نرم و آرام می‌کنم.
دور دور از تو من تیره سرانجام روم
نبود زَهره که همراه تو یک گام روم
هوش مصنوعی: من دور از تو به سرنوشتی تاریک خواهم رسید، زیرا جرأت این را ندارم که حتی یک قدم با تو بروم.
کس چرا اینهمه سنگین دل و بدخو باشد؟
جان من ، این روشی نیست که نیکو باشد
هوش مصنوعی: چرا برخی از افراد این‌قدر دلگیر و بدخلق هستند؟ جان من، این طرز زندگی خوب نیست.
از چه با من نشوی یار چه می‌پرهیزی؟
یار شو با من بیمار چه می‌پرهیزی؟
هوش مصنوعی: چرا از نزدیک شدن به من اجتناب می‌کنی؟ چرا نمی‌خواهی با من که در حال رنج کشیدن هستم، همراه باشی؟
چیست مانع ز من زار چه می‌پرهیزی؟
بگشا لعل شکربار چه می‌پرهیزی؟
هوش مصنوعی: چرا از من عذاب‌دیده دوری می‌کنی؟ لبی شیرین و جذاب را به روی من باز کن، چرا از این کار خودداری می‌کنی؟
حرف زن ای بت خونخوار چه می‌پرهیزی؟
نه حدیثی کنی اظهار چه می‌پرهیزی؟
هوش مصنوعی: ای معشوقه‌ی بی‌رحم، چرا از صحبت کردن طفره می‌روی؟ چرا از بیان حقیقتی که در دل داری، اجتناب می‌کنی؟
که ترا گفت به ارباب وفا حرف مزن؟
چین بر ابرو زن و یک بار به ما حرف مزن
هوش مصنوعی: کسی به تو نگفته است که با وفاداران صحبت نکن؟ فقط یک بار به ما نگاه کن و حرفی بزن.
درد من کشتهٔ شمشیر بلا می‌داند
سوز من سوخته داغ جفا می‌داند
هوش مصنوعی: درد من به کسی که با بدبختی مواجه شده، شناخته شده است و سوز و اشتیاق من، برای کسی که نسبت به من ظلم کرده، آشکار است.
مسکنم ساکن صحرای فنا می‌داند
همه کس حال من بی‌سر و پا می‌داند
هوش مصنوعی: من در سرزمین زوال زندگی می‌کنم و همه‌ی افراد از وضعیت آشفته و بی‌قرار من باخبرند.
پاکبازم همه کس طور مرا می‌داند
عاشقی همچو مَنَت نیست خدا می‌داند
هوش مصنوعی: من انسانی پاک و درستکار هستم و همه می‌دانند که این‌گونه‌ام. اما کسی مثل من که عاشق باشد وجود ندارد و تنها خدا از حال واقعی من آگاه است.
چارهٔ من کن و مگذار که بیچاره شوم
سر خود گیرم و از کوی تو آواره شوم
هوش مصنوعی: به من کمک کن و اجازه نده که دچار مشکل شوم. اگر خودم را به دست بگیرم، ممکن است از راه تو دور شوم و بی‌خانمان شوم.
از سر کوی تو با دیدهٔ تر خواهم رفت
چهره آلوده به خوناب جگر خواهم رفت
هوش مصنوعی: من با چشمان اشک‌آلود از کنار خانه‌ات می‌روم و با دل پر از درد و غم خواهم رفت.
تا نظر می‌کنی از پیش نظر خواهم رفت
گر نرفتم ز درت شام ، سحر خواهم رفت
هوش مصنوعی: هر وقت که به من نگاه کنی، من از پیش چشمت می‌روم. اگر هم از در خانه‌ات نروم، در تاریکی شب یا روشنایی صبح خواهم رفت.
نه که این بار چو هر بار دگر خواهم رفت
نیست بازآمدنم باز اگر خواهم رفت
هوش مصنوعی: این بار مثل دفعات پیش نمی‌خواهم برگردم. اگر بخواهم بروم، دیگر باز نخواهم گشت.
از جفای تو من زار چو رفتم ، رفتم
لطف کن لطف که این بار چو رفتم ، رفتم
هوش مصنوعی: من به خاطر ظلم تو به شدت ناراحت و غمگین شدم و وقتی رفتم، دیگر برنگشتم. حالا از تو خواهش دارم که در این وضعیت دوباره لطفی کنی، زیرا بار دیگر که بروم، دیگر برنمی‌گردم.
چند در کوی تو با خاک برابر باشم؟
چند پا مال جفای تو ستمگر باشم؟
هوش مصنوعی: چند بار می‌توانم در راه تو خاک بشوم؟ چند بار می‌توانم زیر پای بی‌رحمی تو له شوم؟
چند پیش تو ، به قدر از همه کمتر باشم؟
از تو چند ای بت بدکیش مکدر باشم؟
هوش مصنوعی: چقدر باید در برابر تو کوچک باشم؟ از تو، ای معشوق با خلق بد، چقدر باید ناخوش باشم؟
می‌روم تا به سجود بت دیگر باشم
باز اگر سجده کنم پیش تو کافر باشم
هوش مصنوعی: من می‌روم تا در مقابل بت دیگری سجده کنم، اما اگر دوباره برای تو سجده کنم، دیگر به حساب می‌آید که کافر شده‌ام.
خود بگو کز تو کشم ناز و تغافل تا کی؟
طاقتم نیست از این بیش تحمل تا کی؟
هوش مصنوعی: بگو چقدر می‌توانم به ناز و بی‌تفاوتی تو تحمل کنم؟ دیگر طاقتی برای من نمانده و نمی‌توانم بیشتر از این چیزها را تحمل کنم.
سبزهٔ دامن نسرین ترا بنده شوم
ابتدای خط مشکین ترا بنده شوم
هوش مصنوعی: من به خاطر سبزهٔ دامن گل نسرین تو، به بندگی‌ات درمی‌آیم و همچنین به خاطر خط زیبای سیاه تو، دوباره به بندگی‌ات درمی‌آیم.
چین بر ابرو زدن و کین ترا بنده شوم
گره ابروی پرچین ترا بنده شوم
هوش مصنوعی: من برای زیبایی و جذابیت تو همچنان تسلیم و بنده می‌شوم و حتی اگر چهره‌ات کمی در هم رفته باشد، باز هم دل در گرو تو دارم.
حرف ناگفتن و تمکین ترا بنده شوم
طرز محجوبی و آیین ترا بنده شوم
هوش مصنوعی: من از گفتن ناگفته‌ها و تسلیم شدن در برابر تو، به نوعی خاص و با حفظ حجاب، به بندگی تو درخواهم آمد.
الله ، الله ، ز که این قاعده اندوخته‌ای؟
کیست استاد تو اینها ز که آموخته‌ای؟
هوش مصنوعی: خدا را شکر، از چه کسی این قواعد را یاد گرفته‌ای؟ معلم تو کیست که این دانسته‌ها را به تو آموخته است؟
اینهمه جور که من از پی هم می‌بینم
زود خود را به سر کوی عدم می‌بینم
هوش مصنوعی: من اینقدر سختی و تلخی را تجربه می‌کنم که به سرعت خود را در جایی دور، در آغوش نیستی و عدم می‌یابم.
دیگران راحت و من اینهمه غم می‌بینم
همه کس خرم و من درد و الم می‌بینم
هوش مصنوعی: در حالی‌که دیگران در خوشحالی و آرامش به سر می‌برند، من در دلتنگی و غم فرو رفته‌ام. همه افراد خوشحال و راضی هستند، اما من فقط درد و رنج را احساس می‌کنم.
لطف بسیار طمع دارم و کم می‌بینم
هستم آزرده و بسیار ستم می‌بینم
هوش مصنوعی: من آرزو دارم که چیزهای خوب و مهربانی‌های بیشتری به من برسد، اما آنچه در واقعیت می‌بینم بسیار اندک و ناچیز است. این موضوع من را آزرده‌خاطر کرده و احساس می‌کنم که تحت فشار و ظلم زیادی قرار دارم.
خرده بر حرف درشت من آزرده مگیر
حرف آزرده درشتانه بود ، خرده مگیر
هوش مصنوعی: اگر حرفی با تلخی و شدت بیان شده، از آن ناراحت نشوید؛ چون هدف این است که موضوعی را با صراحت بیان کنم و قصد بدی ندارم.
آنچنان باش که من از تو شکایت نکنم
از تو قطع طمع لطف و عنایت نکنم
هوش مصنوعی: به گونه‌ای باش که من نتوانم از تو ناله و شکایت کنم و از امید به لطف و محبت تو دست نکشم.
پیش مردم ز جفای تو حکایت نکنم
همه جا قصهٔ درد تو روایت نکنم
هوش مصنوعی: من در حضور مردم از ظلم و ستم تو سخن نمی‌گویم و در هیچ جا داستان دردهایت را بازگو نمی‌کنم.
دیگر این قصهٔ بی‌حد و نهایت نکنم
خویش را شهرهٔ هر شهر و ولایت نکنم
هوش مصنوعی: دیگر نمی‌خواهم در این داستان بی‌پایان ادامه دهم و نام خود را در هر شهر و دیاری مشهور کنم.
خوش کنی خاطر وحشی به نگاهی سهل است
سوی من گوشهٔ چشمی ز تو گاهی سهل است
هوش مصنوعی: با یک نگاه ساده می‌توانی دل عاشق پرآشوب را آرام کنی. فقط کافی است گاهی نگاهی به من بیندازی.

خوانش ها

گلهٔ یار دل‌آزار به خوانش محمدرضا جراح زاده

حاشیه ها

1386/12/02 14:03
فهیمه شهباز

چه خاطره هایی برام زنده شد... دانشجوبودم که این شعر رابه طورکامل حفظ کردم تا استاد ادبیاتم خانم احمدی را خوشحال کنم. چقدر شور داشتم وچقدر زود عشق به من اثر میکرد این ترکیب بند از شعرهای موردعلاقه من است وگهگاه ازابیاتش برای بیان احساسم استفاده میکنم مثلا سوم دبیرستان معلم زبان خیلی سختگیربود روی تخته براش نوشتم:گر ز آزردن من هست غرض مردن من مردم آزارمکش از پی آزردن من!!!

1387/01/24 11:03
عرفان

این شعر رو سالهاست که مرور کردم
فکر کنم حرف دل خیلی ها باشه به هر حال تو این زمانه بیوفایی رونق زیادی داره

1387/01/11 03:04
مهرداد

بیت اول این شعر من را یاد داریوش خواننده مینداره . ولی در اصل این شعر رو یکی از دوستان موزیسینم برام فرستاد در زمانی که حال بدی داشتم و از عشقی که برام خیلی مقدس بود شکست خورده بودم . ولی بعد از خوندنش پیش خودم گفتم پس ببین این وحشی بافقی چه کشیده که این شعر رو گفته
امیدوارم همه عاشقان به معشوقشون برسن

1387/02/13 20:05

من این شعر را خیلی وقت پیشا از حفظ بودم اما نمی دوستم که از وحشی

1387/05/28 00:07
ستاره

این شعر رو از سالهای قبل دوست داشتم وهمیشه دکلمه اون توسط داریوش رو گوش میکنم قسمتی از این شعر جذاب آهنگ وبلاگم هست که ساعتها اون رو گوش میکنم برام یادآور خاطرات زیادی هست
www.sahel-t.blogfa.com

1388/02/20 21:05

سالهاپیش زمانی که سال چهارم بودم سر کلاس ادبیات (خدایش بیامرزد استادمان منوچهر قدسی) من به دلیلی یک بیت از این شعر را خواندم واو پرسید شعر را میدانی ُ؟گفتم بیشترش را گفت بخوان ودر چهار یا پنج مورد که گیر کردم باگفتن یکی دو کلمه اول یادم میامد و ادامه میدادم و بدین سان کل ترکیب بند را از بر خواندم از همه خواست تشویقم کنند هیچ کس نمی داند چقدر احساس غرور کردم استاد پرسید میدانی شعر از کیست ؟ گفتم نه پرسید چطور واز کچا شعررا گیر آوردی ؟گفتم توسط کسی چند بیت آن برایم نوشته شده بود وچون خوشم آمده بود همه آن راازاو طلب کردم. برایم یک نمره بیست گذاشت اما من به جای شادی بسیار ناراحت بودم اگر میخواهید بدانید چرا بقیه ماجرا را بخوانید. آن کس پس از اصرار همه شعر را به من دادو گفت برو بگیر و خوب بخوان ودر آن تعمق کن احساس کردم منظوری دارد پرسیدم چرا؟می دانید چه جوابی
داد؟(گفت افسوس که این شعر شرح حال ماو احساس تو نسبت به من است و الان نقطه پایان !)ودیگر هیچوقت با من روبرو ویا حرف نزدو برای همیشه رفت ومن متاسفانه دیر زمان فهمیدم که اوچه گفته بود. این شعر و این ماجرا اولین و تلخ ترین احساس و خاطره از دوران نو جوانیم است که امشب ودر این سایت پس از بیش از بیست سال دوباره برایم تازه شد از انسان ادیب و بزگوار و وطن دوستی که بانی این سایت زیبااست بسیار سپاسگزارم و از امشب که او را یافتم تقریبا هر شب میهمان و خدمتگذار او خواهم بود
رضا ارژندی 31 اردیبهشت 88

1403/08/06 19:11
Golnaz Mokhtari

درود بر شما.

هنوز هم بعد از ۱۴ سال میهمان هستید؟

1388/08/08 21:11
شهرام

هنوز هم خواندن این شعر اشک را در چشمانم جاری میکند . چه شور و حالی داشته وحشی بافقی که اینهمه احساس رو در این ابیات جا داده

1388/08/20 17:11
نگین شکروی

بادرودوسپاس فراوان
لطفا"در مصراع اول بیت اول ازبند چهارم کلمه ی آزار تصحیح شود
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1388/10/02 11:01

با تشکر از سایت بسیار خوب شما
شعر را بعد از سالها خاطره افروزی و جان سوزی خواندم و دوباره یاد 15 سال قبل وقتی برای اولین بار این شعر را در دیوان وحشی بافقی خواندم ، برد
دقیق یادم هست ماه رمضان بود سال سوم دبیرستان و عشق پاک دوران نوجوانی برای همیشه مرا تنها گذاشت و من ماندم و حسرت جدایی.
نکته دیگر تقاضایی داشتم از شما مدیریت محترم سایت و آن اینکه دو شاعر گرامی و گرانقدر ایران " میرزاده عشقی " و " ایرج میرزا" را فراموش کرده اید.
میرزاده عشقی شعری دارند با عنوان " سه تابلو مریم " که از شما خواهش می کنم یادی از او نمائید.
دوستدار شما علی سعیدی

1388/11/14 15:02
معصومه

در سال 1364 کسی این شعر را برایم خواند که حالا می فهمم واقعاً دوستم داشت. الان بعد از 24 سال دوری با دیدن این شعر به دوران نوجوانی برگشتم. افسوس و صد افسوس که آدمی نمی تواند به موقع تصمیم درست بگیرد...

1389/03/02 09:06
هادی

با کمال تشکر
(هیچ چیز زیباتر از عشق نیست )
معنی عشق را باید از پروانه آموخت ، زیرا دسترسی به معشوق خود را محال می یابد ، و آنقدر در مقابل شمع طواف میکند و بالهای لطیف خود را به آتش میکشد تا در مقابل معبد عشق قربانی گردد تا صد چندان بر جلال و ابهت معشوق خود بیفزاید .
این است معنی عشق ورزیدن .
* میترا کاش فقط یک بار تورا میدیدم ، دوستدار تو هادی .

1389/03/15 11:06

یکی از زیباترین ترکیباتیست که در مجموعه اشعار ما به یادگار مونده...
مدت طولانیست که روزانه از بازدیدکندگان این جایگاه هستم
بسیار ممنونم از جمع آوری دقیق و زیبای اشعارتون و همچنین طبقه بندی بسیار مناسب

1389/05/29 08:07

سلام
درود بر تمام کسانی که به شعر پارسی احترام میگذارند
فقط همینو میتونم بگم که با این اشعار بزرگ شدم

1389/06/16 21:09
حسین فرج منیر

سلام
زیباست
با هر زبانی از معشوقش طلب نیاز کرده
خواهش،تهدید،کنایه،گلایه....
در بیت (صد دعا گویم...)به نظر میرسد کلمه صد با سین تایپ شده است
دوران دبیرستان نصفی از این شعر را توی دفتر انشایم نوشته بودم
جای تقدیر و تشکر است که شما عزیز با اینهمه زحمت این مجموعه را یکجا گردآوری کرده اید
ازتون ممنونم
---
پاسخ: با تشکر، «سد» با «صد» جایگزین شد.

1389/07/28 10:09
سعید مرادی

من این شعر زیبا رو زمان خدمت سربازی سال75 حفظ کردم وانقدر این شعر رو دوست داشتم که تونستم اونو تو یه شب تقریبا"بطور کامل حفظ کنم واقعا"ممنونم

1389/07/30 01:09
حامد

سلام
یادش به خیر.شیرازسرباز بودم.روزعید بعد از سال تحویل رفتم شاهچراغ و از کتابخانه اونجا بعد از زیارت یک دیوان کامل وحشی بافقی خریدم.شبها توی خوابگاه سر این شعر که کی بخونه دعوا بود.باهاش روزگاری و گذروندیم.الان حدوداپانزده سال از اون موقع میگذره.کی باورش میشه و واقعا که نمیدونستم جان شیرین به تمنای تودادن غلط است.
اگه اهل حافظ هستید این شعر روبخونید :
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیراهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست

1401/07/11 11:10
کمیل دهقانی

بنازم

1389/07/02 01:10
حسن

از سازنده این سایت متشکرم
واقعاَلذت بردم من داستان زندگی وحشی بافقی را خوانده ام به دوستان توصیه میکنم این حکاین زیبا را مطالعه کنند . باز هم ممنون

1389/07/18 00:10

شعر بسیار زیباییست.
این شعر به وسیله داریوش اقبالی قبل از انقلاب به زیبایی دکلمه شده است.
من رو برد به دفعه اولی که این دکلمه رو روی نوار کاست قدیمی در سن کودکیم پپدا کردم

1389/07/18 11:10
mohammadreza

خیلی قشنگه دوست دارم یک باره دیگه داریوش عزیزمون این شعر بخونه

1389/08/08 22:11
نازبانو.ب

واقعا از بانیان این سایت نهایت تشکر را دارم و هر شب به این سایت سر میزنم و برای کل روز بعد شارژ میشوم / لطفا همه عاشقی را از وحشی یاد بگیرند

1389/12/24 02:02
کاوه.ل

خدایش بیامرزدسال83خورشیدی دوستی به نام کیوان آذرپیکان در زندان شهرستان مسجدسلیمان این شعر را از بر بود ومن را به یادگیری تشویق میکرد خاطرات زیادی از این شعر دارم.
به یاد زندانیان در بند که نقل و نبات محفلشان زنجیر دست وپایشان است

1389/12/13 20:03
سیدعلی-م/بجنورد

اشک واحساس کلماتی است که با بازخوانی این ترکیب بند وحشی درمخیله ام جاریست .........
گر زآزردن من هست غرض مردن من
مردم آزارمکش ازپی آزردن من

1390/01/07 13:04
محمد

نمیدانم شاید من خیلی دل نازکم محال است ترکیب بندهای وحشی را بخوانم واشک درچشمانم حلقه نزند
پدر عشف بسوزد که سوزاند پدرم را

1390/09/13 14:12
محمد

شعر های وحشی رو خیلی دوست دارم مخصوصًا شعر شرح پریشان

1391/02/24 15:04
کاوه الوندی

ممنونم از این همه ذوق . خاطره هائی برام زنده شد از شب و روزائی که دیگه برنمیگردن . از کسانی که دیگه دیدنشون مثل قدیما لطف نداره و نمیشه مثل اون روزا لمسشون کرد . خیلی ممنونم از گرد آورنده نشون میده هنوزم هستند کسائی که ذوقی براشون مونده بازم ممنونم .

1391/02/11 19:05
کاوه

این شعر منو به زمونی میبره که تو خودش داره زمونی که بچه بودم مادرم شبا برا لالایی که خوابم ببره دکلمه کاملش رو با صدای جاودانه داریوش برام میزاشت تا خوابم ببره یادمه شبایی که برق میرفت مادرم برام میخوندهنوزم با اینکه بیست سال میگذره شبا تا اینو گوش ندم خوابم نمیبره

1391/04/22 17:06
ی

دلبری داشتم مصداق واقعی این شعر خیلی ظلم در حقم کرد بشیمان شد اما دیر به قول شهریار نوشدارو بعد از مرک سهراب ولی هیج وقت دلم نیامد این شعر را براش بخونم .رفت و من3 ماهه که تنهام .الهی اونایی که عشقشون باکه به هم برسن.2/4/91

1391/05/26 09:07
حسین زارع

درود به روان پاک وحشی بافقی با این شعر زیبا. و تشکر از داریوش عزیز خواننده بزرگ کشورمون که با دکلمه این شعر زیبا واقعا زیباییشو بیشتر کرد.
یاد اون شبهایی که چندین بار این شعرو با دکلمه داریوش گوش میکردم.

1391/05/06 18:08
سجاد صرغامی

زیبا بود...به گریه میندازه ادمو...یادس افتادم...عشق قدیمی ...حیف وصد حیف

1391/09/28 16:11
علی

اگه دقت کرده باشین معشوق این سعر هم مذکره.

1391/09/10 19:12
امیر حسین

این شعر عاشقانه ترین و زیباترین و خاطره بر انگیزترین شعر دوران زندگی منه/ انقدر با این شعر با کسایی که دوستشون داشتم حرف زدم/ همین چند روز پیشم وقتی بعد از 1 مدت طولانی عشقم را دیدم واسش خوندم/ دو روز بعد از تولدش باز بر گشت به زندگیم/ 13/9 تولدش بود و 15/9 برگشت / مگه آدم بدون عشق میتونه زندگی کنه؟ زیباترین اتفاق زندگی آدم عشقه..........

شعر زیبایی است
ناز عاشق برای معشوق شنیدن دارد
تهدید او واقعی نیست بلکه او را به زبانی دیگر منت می کشد و می خواهد بازار خود و آتش او را تیز کند و این است که به اطناب می گراید تا شاید عنایت معشوق را به خود جلب کند

1391/12/04 13:03
افشین

این شعر را به طور کامل داریوش اقبالی دکلمه کرده ولی دکلمش خیلی بی کیفیته. برید تو گوگل سرچ کنید دانلود کنید و حالشو ببرید

1392/02/24 15:04

همیشه در خلوتم این شعر رو زمزمه می‌کنم.....
تک تک ابیاتش دیوانه ام می‌کنه...
دوستان گرامی، اگر کسی لینک ی ااز دکلمه این شعر با صدای داریوش عزیز را دارد، لطفا اعلام کند. ممنونم.

1392/03/22 09:05
امیرصالح

واقعا تو عاشقی وحشیی بود
البته با تمدن هااا!

1392/03/07 15:06
فریبرز

فوق العاده کلمه خیلی خیلی ساده ای هست برای این شاهکار.
من تا بحال عشقی رو تجربه نکردم و فکر میکردم آدم بی تفاوتی ام ولی این ابیات اشکم رو سرازیر کرد.
تاسف میخورم که اینقدر دیر به این اشعار رسیدم، حقیقتا 10 سال عمرا بر فنا رفت.
هزاران درود بر وحشی بافقی، صدها درود بر آقای خاص و مسئولین این سایت.

1392/08/23 10:10
تندیس

سلام و خسته نباشید
تمام دوستان در وصف شعر نوشتند اما نه شما گرداننده محترم سایت و نه آنها هیچکدام اشاره ای به معشوق در این شعر نکردند که به تصریح بسیاری از بزرگان و مصداقی از خود شعر ، پسر می باشد نه دختر
ای پسر چند به کام دگرانت بینم
سرخوش و مست ز جام دگرانت بینم
مایه عیش مدام دگرانت بینم
ساقی مجلس عام دگرانت بینم
تو چه دانی که شدی یار چه بی باکی چند
چه هوسها که ندارند هوسناکی چند
جالب اینجاست که در جای دیگری در همین سایت شما این شعر را به نام شرح پریشانی آورده اید و مصرع فوق الذکر را در آن آورده اید ولی در این یکی خیر ... الله و اعلم که چرا...
نمی دانم منتشر می کنید یا نه ؟

1392/08/30 10:10
مرضیه

با سپاس از آورنده این شعر زیبا.چند سال است که این شعر را از حفظ دارم و برایم یادآور خاطرات تلخ و شیرینیست. ناخودآگاه زمزمه اش میکنم.کاش قدر و قیمت دلی که اسیر محبت میشود را میدانستیم تا دیگر نه دلی بشکند و نه عمر و احساسی هدر رود.زخم عشق و محبت به سادگی التیام نمی یابد

1392/08/13 13:11
محسن

بعد از شکست عشقی که حوردم با خواندن این شعر روزی رو که برا موندنش التماس میکردم یادم امد.
چه روز خوبی بود بعدش ماشین زد بهش مرد.

1392/09/25 21:11
حمید رضا شفق

انکس که مرا ازنظر انداخته این است
این است که پامال غمم ساخته این است
شوخی که برون امده شب ،مست وسرانداز
تیغم زده و کشته و نشناخته این است
ا.
ا.
وحشی که به شطرنج غم و نرد محبت
یکباره متاع دل و دین باخته این است

به نظرم اصلا دل نداره کسی اشعار وحشی بافقی رو بخونه و تحت تاثیر قرار نگیره واقعا دوس دارم بدونم چه افکاری داشته که به این روانی و سادگی حرف دل همه رو تو شعراش زده

1392/09/27 09:11
رضا

باسلام من با شنیدن این شعر به شعر ایرانی علاقه مند شدم وتا قبل ازاین شعرهای زیادی بلد نبودم وهم اکنون حدود 2000بیت شعر حفظ هستم

1392/09/13 23:12
حمید هاشمی

هزاران درود بر شاعر گرامی و سوخته عشق جناب وحشی بافقی .
خدایش بیامرزد.
بی شک بهترین شاعر کلاسیک وحشی بافقی ست .
حدودا چهار سال پیش این شعر بسیار بسیار زیبا رو با صدای داریوش گوش دادم و مجذوبش شدم
خیلی دنبال گشتم تا تونستم توی این سایت مفید و خدمتگذار پیداش کنم.
و لازم به ذکر است عرض کنم با شنیدن این شعر استعداد سرودن را در خودم یافتم که تا کنون اشعار بسیاری پس از شنیدنش.
سری بعد که اومدم حتما با اشعارم خواهم اومد.

1392/10/23 03:12
وحید م

دنیای این روزای خیلیامون...
کس چرا اینهمه سنگین دل و بدخو باشد
جان من این روشی نیست که نیکو باشد

وقتی که درگیر یه عشقی واژه ها بدجور جیگر آدمو میسزونن
خوش کنی خاطر وحشی به نگاهی سهل است
از تو یک گوشه ی چشمی ز تو گاهی سهل است

1392/10/20 20:01
محمد آریا مهر

خدا رو شکر تا حالا گیر هیچ سنگدلی نیفتادم ولی خداییش خیلی حال میده یکی انقدر آدمو التماس کنه
کاش من معشوقه وحشی بافقی بودم...

1392/10/20 20:01
محمد آریا مهر

از شوخی که بگذریم واقعا شعر تاثیر گذاریه
کاش از این دسته شاعرها هنوز وجود داشت تا ترانه های خواننده هامون انقدر به بی راهه نمی رفت
ممنون از سایت زیباتون

1392/11/23 21:01
ابوالفضل

سلام به تمام عاشق های حقیقی شعری بود دور از دسترس این دنیا،این نظام هستی و...نمیدونم این شعرو چه جوری توصیف کنم.نمیدونم این حقیقت و سنگینی و صداقت این شعر و این جهان چه جوری داره تحمل میکنه،من دقیقا تو حالت این شعر افسردگی شدیدی گرفتم .شعر خوبیه شعر واقعا عالیه ولی باید بدونیم ما توی این دنیا داریم زندگی میکنیم و باید خودمونو باهاش وفق بدیم به نظر بنده ی حقیر از برادرا خواهران عزیزم میخواهم این جور شعر ها و آهنگ های داریوشو طبق گفته ی خودش گوش ندید تا به روز من نیوفتید و حرف آخر خوش به حال عاشق ها نه معشوقه....

1392/12/16 15:03
ناشناس

سال 69تنها توی 2روز این شعر رو حفظ کردم تصور این که شاعر در چه حالی این شعر رو سروده برام جالب بود عاشقانه میخوندمش .بسیار زیباست.

1393/01/24 02:03
احسان

من این شعر و خیلی دوست دارم همیشه هم میخونمش حفظم ازبس میخونم این شعرو من با صدای داریوش اقبالی شناختم واقعا شعری کم عیبه

1393/01/29 18:03
**هستی**

گر ز آزردن من هست غرض مردن من
مردم ، آزار مکش از پی آزردن من
هر کسی یه زمانی این روزا رو با تمام وجود حس کرده
مرسی خیلی زیبا بود

1393/01/20 16:04
فریبا احمدی

درد عاشقی وقتی با بی وفائی معشوق عجین شود کشنده است عاشق جهان را بی وفا میبیند چون برای عاشق جهانی جز معشوق وجود ندارد گرچه به قول شهید مطهری عاشق عشقند تا عاشق معشوق انان وصال را نمیطلبند چون میدانند وصال مسلخ عشق است
عشق عاشقان پاینده باد

1393/02/06 08:05
عباس

دست شما درد نکنه - خیلی خوشحال شدم که سایت رو پیدا کردم تشکر فراوان

1393/02/06 08:05
عباس

مکن آن نوع که آزرده شوم از خویت

1393/03/28 11:05
حامد

وحشی نه که همشهری منه اینقد باحاله قربون فارسی و فارسی زبونها برم که از زبان فارسی شیرین تر نیست

1393/04/23 14:06
بابک

دلم از یاد تو افتاد و شکست..........

1393/04/28 17:06
فرزاد

واقعا یادش بخیر، من با این شعر خاطره ها دارم، بادکلمه داریوش، اون زمان که هنوز سی دی و غیره نبود، یه کاست داشتم که این شعر رو ضبط کرده بودم، یادش بخیر.

1393/06/01 12:09
امین

یادش به خیر چه زود گذشت حفظ دو گلایه وحشی بر میگرده به دوران خدمتم که اوج احساس و عاشقی بود، حالا که بعد از این همه سال که گذشته هنوز هم این شعر و کاملا از ابتدا تا انتها بدون هیچ ایرادی دبرای همسرم گهگداری دکلمه می کنم. الان میفهمم که شعرمو برای اهلش میخونم لذت بخشه برام واقعا شعرهای وحشی پر از روح و احساس و لطیف و دلنشینه هرچند به عشق دوران جونیم نرسیدم ولی در کنار همسرم بسیار خوشحالم. بدرود

1393/06/02 13:09
مریم

دیگری جز تو مرا اینهمه آزار نکرد
جز تو کس در نظر خلق مرا خوارنکرد
آنچه کردی تو به من هیچ ستمکار نکرد
هیچ سنگین دل بیدادگر این کار نکرد
این ستمها دگری با من بیمار نکرد
هیچکس اینهمه آزار من زار نکرد
به یاد نامزدم که یه ساله منو عقد کرده و الان میگه نمیخوام و هیچ دلیلی ندارم
کاش یه روز بفهمه که با زندگیو آبرو و آیندم چیکار کرده

1393/07/06 17:10
داود

سلام
اول اینکه یک خسته نباشید گرم و صمیمانه خدمت شما دوست عزیز که زحمت گردآوری چنین سایتی را قبول کردین واقعا خیلی خوشحال و شاد شدم که این سایت را پیدا کردم
دوم اینکه امیدوارم هیچ کسی انچنان که وحشی دچار بی مهری معشوق گشت نشود و به عشق و معشوق برسد.
سوم اینکه من هم چون سایر دوستان خاطراتی به یاد ماندنی از عشق دوران جوانیم زنده شد برایم
ساعتها گریستم و از بی مهری یار که بعدا خود نیز گرفتار بی مهری دیگری شد از جفای چرخ فلک حیران گشتم
امید کامیابی همه

1393/07/08 22:10
معصوم

مریم خانم امیدتونو از دست ندید به خدا توکل کنید

1393/07/11 14:10
نوشا

چقدر قشنگ گفته :
خرده بر حرف درشت من آزرده مگیر
حرف آزرده درشتانه بود ، خرده مگیر

1393/09/21 09:12
مهدی

از زیاده گویی و پرحرفی پرهیز میکنم
فقط میگویم فوق العاده بود تمام خاطرات بیست سال قبل برایم زنده شد خداوند توفیقتان را روزافزون کند ممنون از سایت زیباتون فقط ی انتقاد کاش میشد مطالب رو به اشتراک گذاشت چون واقعا ارزشش رو داره افسوس که هنگام کپی مطالب رو برعکس به اشتراک میزاره اینجوری همه میتونستن با ذکر منبع از این سایت استفاده و دیدن کنن
ممنون و خداقوت

1393/11/24 09:01
مصطفی

سلام دوستان. هیچ دقت کردید بسیاری از دوستانی که برای این شعر حاشیه نوشته اند حول و حوش چهل سال یا مثل من بیشتر دارند؟! این نشون میده که علیرغم نامهربانی های روزگار هنوز دلامون زنده است. خدارا شکر. اما فکر کنم در مصرع "بشنو پند و مکن قصد دل‌آزردهٔ خویش" بعد از بشنو باید کلمه "این" اضافه بشه تا وزن شعر درست بشه یعنی بشه "بشنو این پند و مکن قصد دل آزرده خویش"
ممنونم.

1393/12/22 21:02
رحیم

حقیر همان کم سواد شرح پریشانی هستم.
خدمت مصطفی گرانقدر عرض کنم که کلمه (بشنو را ب شنو بخوانید وزن درست است نیازی به کلمه این ندارد.
شعر به انسان صفای دل می دهد نخصوص اگر اشعار نغز فارسی باشد درود خدا بر وحشی

1393/12/16 02:03
JÂBЭЯ

صد ها درود به روح مقدس و عشق آلود وحشی بافقی.
یاد دارم در سال 75 این شعر را از بر کردم. هنوز هم که هنوز است یادآوری این شعر اشک در چشمانم حلقه میزند. ای کاش عشق دوران نوجوانی ام در برم بود. هر وقت بازگردد دیر نیست. حتی 1 ثانیه قبل از وفاتم. درود بر همه ی عاشقان و آنان که دلشان در گرو دیگریست.
Moltafet.email@yahoo.com

1394/02/22 23:04
مهدی

طرز محجوبی و آیین ترا بنده شوم .محجوبی درسته لطفا اصلاح شود

1394/02/23 00:04
مهدی

این هم شعر با صدای داریوش فقط این بیت رو داریوش نخونده
از جفای تو من زار چو رفتم ، رفتم
لطف کن لطف که این بار چو رفتم ، رفتم
پیوند به وبگاه بیرونی

1394/02/29 16:04
محدثه

من این شعرو وقتی کلاس دوم راهنمایی بودم میخوندم چقدر بچه بودام
ولی این زیبا ترین شعر دنیاست من این شعرو روزها خوندم واشک ریختم به خاطریک دوست داشتن دوران بچه گی ولی العانم میخونم اشکام میاد نمیدونم چرا شاید به خاطر اون عشقه

1394/02/30 00:04
کنجکاو

از سر کوی تو با دیده تر خواهم رفت
چهره آلوده به خوناب جگر خواهم رفت
تا نظر می‌کنی از پیش نظر خواهم رفت
گر نرفتم ز درت شام ، سحر خواهم رفت
نه که این بار چو هر بار دگر خواهم رفت
نیست بازآمدنم باز اگر خواهم رفت
من اینو خیلی دوست دارم اما معنی این مصرع رو نمیفهمم. کسی میتونه اینو معنی کنه؟
تا نظر می‌کنی از پیش نظر خواهم رفت؟؟

1394/03/18 01:06
جواد

خیلی خاطره دارم با این شعر

1394/04/24 02:06
رحیم

سلام، ضمن تشکر از سایت خوبتون،نمیدونم احساسمو نسبت به این شعر چطور بیان کنم،فکر کنم این شعر هر کسی رو یاد معشوقش میندازه که بهش نرسیده و چه حس عجیبی داره وقتی میبینی همه حرفات و احساساتت نسبت به اون تو غالب این شعر بیان شده،چه احساس ناب وقشنگی داشته وحشی موقع سرودن این شعر، روحش شاد.در وصف حال خودم همین بس که الان که ساعت سه شبه بعد از خوندن دوباره این شعر کلی خاطرات برام زنده شد طوری که دیگه خواب از سرم پریده.

1394/05/04 05:08
احمد نیکوکاران

واقعا اشعاراین شاعر کویرنشین اگرنگویم سرآمد اشعارشعراست کمتراز سعدی وحافظ وفردوسی وشهریار هم نمیباشد این شاعر بزرگ دروصف عشق وعاشقی ید طولائی دارد وآنچنان اشعارش داغ وجان سوزاست که این حقیر هفتاد ساله را به وجد میآورد وهم اشکم را جاری میسازد خداوند به این شار کویرنشین بهشت بدهد ان شاالله
امظاء پیر معلم یزدی باسابقه 46 سال تدریس ازابتدائی تادانشگاه

1394/06/30 12:08
مجتبی

سلام مجتبی هستم 36 ساله
من هروقت که این شعر را می خونم اشک در چشمام جاری می شه به یاد بی وفایی روزگار می افتم که همش نامردیه هر کسی به فکر اینه که طرف مقابلش را به زمین بزنه ...
خوب دیگه دنیا همینه نمیشه اطمینان کرد حتی به عزیز ترینت...
نمیشه دلبست حتی به عزیز ترینت...

1394/07/26 22:09

خیلی قشنگ من ک خوشم اومدمرسی ولی ازایناگذشته همه این روزادلشکسته هستن

1394/07/14 22:10
هادی

اصلاح:
بشنو پند و مکن قصد دل‌آزردهٔ خویش
بشنو «این» پند و مکن قصد دل‌آزردهٔ خویش
عروضش اشکال داره

1394/08/09 16:11
بی غم

چرا بعضیا نمیخوان قبول کنن ک این ترکیب بند و شرح پریشانی رو وحشی در وصف ی پسر گفته.بعضیا میگن از زبان زلیخا خطاب ب یوسف گفته شده اما وحشی این ادعا رو با بیت های زیر رد میکنه و عینا میگه از خاطر وحشی رفت نه از خاطر زلیخا یا کس دیگه
ﮔﺮﭼﻪ ﺍﺯ ﺧﺎﻃﺮ ﻭﺣﺸﯽ ﻫﻮﺱ ﺭﻭﯼ ﺗﻮ ﺭﻓﺖ
ﻭﺯ ﺩﻟﺶ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﻗﺎﻣﺖ ﺩﻟﺠﻮﯼ ﺗﻮ ﺭﻓﺖ
ﺷﺪ ﺩﻝ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﻭ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﺩﻝ ﺍﺯ ﮐﻮﯼ ﺗﻮ ﺭﻓﺖ
ﺑﺎ ﺩﻝ ﭘﺮ ﮔﻠﻪ ﺍﺯ ﻧﺎﺧﻮﺷﯽ ﺧﻮﯼ ﺗﻮ ﺭﻓﺖ
ﺣﺎﺵ ﻟﻠﻪ ﮐﻪ ﻭﻓﺎﯼ ﺗﻮ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨﺪ
ﺳﺨﻦ ﻣﺼﻠﺤﺖ ﺁﻣﯿﺰ ﮐﺴﺎﻥ ﮔﻮﺵ ﮐﻨﺪ
****در جای دیگم ک بقول دوستمون ک بالا گفتن عینن پسرو خطاب قرار میده:
ﺍﯼ ﭘﺴﺮ ﭼﻨﺪ ﺑﻪ ﮐﺎﻡ ﺩﮔﺮﺍﻧﺖ ﺑﯿﻨﻢ
ﺳﺮﺧﻮﺵ ﻭ ﻣﺴﺖ ﺯ ﺟﺎﻡ ﺩﮔﺮﺍﻧﺖ ﺑﯿﻨﻢ
ﻣﺎﯾﻪ ﻋﯿﺶ ﻣﺪﺍﻡ ﺩﮔﺮﺍﻧﺖ ﺑﯿﻨﻢ
ﺳﺎﻗﯽ ﻣﺠﻠﺲ ﻋﺎﻡ ﺩﮔﺮﺍﻧﺖ ﺑﯿﻨﻢ

1394/09/27 22:11
ناصر

کاش یه روزی معشوقم زهرا بیاد اینجا و نظر منم بخونه...این شعر بسیار زیباست..زهرا من تو رو هنوز دوست دارم مثله همیشه..نفرین به من که هیچ وقت نتونستم برای تو قدم پیش بذارم ..نفرین زندگی من ..نفرین به بی پولی وفقر

1394/09/15 03:12
فرشاد سمایًی

با دیدن وخواندن این شعر یاد عشق از بین رفته ام شقایق میفتم خیلی زیباست

1394/10/08 19:01
علیرضا

یکی از بهترین اشعاری که تا بحال بیش از هزار بار مرور کردم وسالهاست که حفظم .به جرات از اشعاری هست که برای جوانان عاشق پیشه تازگی دارد .روحت شاد وحشی بافقی

1394/12/12 01:03
صادق

وقتی تنها 7 سالم بود عاشق شدم،عاشق دختری به نام گلی، و الان که 39 ساله م است هیچ گاه، هیچ گاه او را فراموش نکرده و نمیکنم،یادم هست کتاب وحشی بافقی را او در تاریخ ( 1370/6/31) به من هدیه داد که این شعر زیبا را برآیم با دست خط خودش روی صفحه اول کتاب نوشته بود و الان که 24 سال از آن زمان میگذرد، همچنان این کتاب، با ارزشترین دارایی من است و امشب که ساعت 1:19 بامداد روز شنبه 1394/12/21 است،این شعر زیبا را تقدیم خودش میکنم
گلی غ، تا زمانی که نفس میکشم در خاطر من هستی، بی وفا

1395/01/26 16:03
محمذرضا

ای شعر مراکشته وقتی که باداریوش گوش مینکم دیوونه میشم

1395/01/11 10:04
استادکوچولو

پس ازمدت هااومدم و یاد محمدافتادم که اولین بار این شعر رو برام خوند و چقدر دوستش داشت.بی معرفت اگر پیامم رو دیدی بهم پیام بده

1395/02/02 05:05
حسن

چند در کوی تو با خاک برابر باشم
چند پا مال جفای تو ستمگر باشم
چند پیش تو ، به قدر از همه کمتر باشم
از تو چند ای بت بدکیش مکدر باشم
می‌روم تا به سجود بت دیگر باشم
باز اگر سجده کنم پیش تو کافر باشم

1395/03/01 13:06

از سر کوی تو با دیده تر خواهم رفت
چهره آلوده به خوناب جگرخواهم رفت
تا نظر می کنی از پیش نظر خواهم رفت
گر نرفتم ز درت شام، سحر خواهم رفت
نه که این بار چو هر بار دگر خواهم رفت
نیست باز آمدنم باز اگر خواهم رفت . . .
/A\_#abidgp

1395/03/10 00:06
S

احمد اینو برام خوند کسی که باارزش ترینه توی زندگیم. دلم براش تنگ شده دعا کنید حداقل حداقل یه بار ببینمش.
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
چه خیال ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی...

1395/03/17 02:06
حصین

درود به همه ی زحمت کشان این سایت
بیت 39 اونجا که میگه
دور دور از تو من تیره سر انجام روم/نبود زهره که همراه تو یک گام روم
واژه ی زهره به معنای سیاره ی زهره یا ناهید نیست به معنی دل و جرات داشتنه گفتم اونایی که نمیدونن بدونن تا شعر براشون دلچسب تر شه با تشکر

1395/04/18 14:07

یکی از بهترین شعر هایی که تابحال خوندم ، خیلی عالی

1395/04/18 15:07
روفیا

راستش را بخواهید ابدا تحت تاثیر قرار نگرفتم،
نمی دانم چه تیپ آدمی ممکن است آزار ببیند و جفا و کم توجهی و تحقیر و سنگدلی،
همچنان عاشق بماند؟!!!!
به نظرم یا باید خود کم بین باشد یا خود آزار یا از نظر شخصیتی یک فردindependent مستقل نباشد، که مجبور است با اتکاء به یک شخصیت قوی و آویزان شدن از او بقای خود را تمدید کند!
اگر هم کسی هیچ کدام از این اختلالات شخصیتی را نداشته باشد و چنین شعری بگوید حتما دارد بازی با الفاظ می کند!
ما نیامدیم که گدایی محبت کنیم، محبت حقیقی از روی معرفت است و اگر کسی حاضر است شما را بیازارد یا او زیبایی های شما را نشناخته یا شما خودتان به زیبایی خود باور ندارید و یا شاید آنها را به ظهور نرسانده اید؟
در هر صورت پرونده این عشق بسته است و چیزی به نام عشق در میان نیست،
یا هیجانات زودگذر است یا نوسانات هورمون ها و دیگر مواد شیمیایی،
یا عدم احساس امنیت یا...
هر چه هست عشق نیست،
به شما اطمینان میدهم.

1395/05/23 16:07
کیان

واقعا خیلی عالی بود یاد دوران دانشگاه افتادم من این شعرو تو دفترم نوشته بودم وبیشترش رو حفظ بودم

1395/05/24 02:07
عباس

من امشب بعد پنج سال عاشقی شکستم
این شعر تنها تسلی منه
این شعر نیست دنیاییه ک اگه بتونی توش وارد شی و بفمی چی میگه تو دنیای واقعی میتونی موفق باشی...
خدایا کمکم کن

1395/05/24 10:07
شهرام نقوی

میگن وحشی بعد این شعر میمیره.
یه روز این شعر رو به مریمی گفتم که بعد از سالها پاکبازی بهش بجز دروغ و کبر و ریا چیزی نصیبم نشد.
شاید هیچوقت نفهمه بهش چی گفتم.
نتیجه سپیدی موهام و حس تنفرم از همه زنها و تغییر دنیام این شعر بود.
به جایی رسیدم که دیدم خیلی باختم و دل به هر کس دادن غلط است.
وای نفرین به عشق که یک بیماری اختلال روانیه.
و عاشق آن به غایت شکست خورده و معشوق آن جلاد

1395/05/19 08:08
mm

پاکبازم هم کس طور مرا می‌داند
پاکبازم همه کس طور مرا می‌داند

1395/06/04 21:09
mm

نمی دانم چه تیپ آدمی ممکن است آزار ببیند و جفا و کم توجهی و تحقیر و سنگدلی،
همچنان عاشق بماند؟!!!!
یک عاشق واقعی اینکار را میکند!
وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به
به شمشیرم زد و با کس نگفتم
که راز دوست از دشمن نهان به
کسانی این پرسش را میپرسند در واقع عاشق نیستند و نمیشوند. عشق محبت بدون شرط است مثل عشق خداوند به بندگان: اگر تمام جهان کافر شوند خداوند از جود ازلی خود نمیکاهد.

1395/06/09 12:09
داریوش

با عرض ادب و احترام خدمت همه دوستان
وحضی بافقی از عارفان بزرگی بودند و این شعر در واقع نوعی نیایش میان بنده و خدایش است
و در واقع بامعبود خویش سخن ها می کند عاشق
عاشقی که وهم عشق برش داشته و در اخر متوجه خواهد شد که اوست عاشق و ما معشوق

1395/07/26 17:09
آرسیس

بسوزد پدر عاشقی :(

1395/09/04 15:12
حمید

واقعا شعر بی نظیر و زیباییست
الان توی این شعر از کدوم بیت مشخص میشه که معشوق پسر هست؟

1395/09/08 12:12
حسین جععری

به راستی که این ابیات مایه ی فخر ادبیات فارسی است و ادبیات فارسی وام دار این شاعر بزرگ است.

1395/10/31 22:12
مینا

حرف ناگفتن و تمکین تورا بنده شوم...
میشه معنی این مصرع رو بگید؟؟...یه نفر بهم گفته نمیدونمم منظورش چی بود:)

1395/11/27 23:01
میلاد

سلام
من هم اولین بار این شعر رو از داریوش اقبالی شنیدم
یادمه وقتی به دروغ از زبان عشق اول و آخرم بهم جواب رد دادن بالای کوهی تو یک شهر غریب نشستم و این شعر رو از داریوش گوش دادم
وحشی بافقی قطعا یک عاشق واقعی بوده
میشه این رو تو شعر هاش احساس کرد
آهنگ همخواب رقیبانی رو هم که چاووشی خونده از شعر وحشی بافقیه

1395/11/15 06:02
Mehrshad

من هم‌ مثل خیلی از دوستان اولین بار این شعر رو با صدای داریوش شنیدم اونموقع نمیدونستم این شاهکار از وحشی بافقیه. احساسی که شاعر لحظه سرودن این اثر داشته رو با تمام وجود حس میکنم دقیقا حال روز الان من رو داشته و با تمام وجود عاشق بوده. انگار که از دل من بر اومده این شعر. یه حس مشترک که آرزو میکنم هیچ دل عاشقی تجربه نکنه این حس رو

1395/12/08 01:03
علی

این شعر در وصف میرمیران نیست
در وصف مولاست
چون وحشی بافقی از سلسله شاه نعمت اللهی ها بوده و از صوفیان بزرگ در آن دوران بوده پس نمیتواند یک همچین شعر زیبایی را در مورده انسانی سروده باشد

1396/03/01 00:06
حمید

سلام به همه ی عزیزان دلم
دلم با خوندن همیشگی این شعر اتیش میگیره خیلی گریه میکنم واقعا خدا چرا به بعضی افراد دل نرم داده تا بعضی ها خیلی راحت اسیرش کنن خدایا خوشت میاد زجر مارو ببینی چقدر زجر بکشیم نوبت انسانهای وفادارت پس چه موقعی هستش من خیلی عاطفی هستم ولی انقدر محبت کردن و عشق زیادی به طرف مقابل اونو از خود بی خود میکنه فکر میکنه با رها کردن شما جای دیگه عشق بیشتر بدست میاره وفاداری مرده تموم شده ولی ادمهای وفادار همیشه هستن که خدا نشون بده چقدر بی وفایی زیاد شده بخدا قسم از جونمم گذشتم براش ولی منو به ی معتاد فروخت عاشقش بودم مرگبار تا اخر عمرمم عاشقشم بخدا قسم از ماست که بر ماست دلم خون شده خیلی خون شده داغونم این شعر منو نابود میکنه امیدوارم روزی عاشق ها و انسانهای وفادار به حق واقعی خود برسن.....

1396/03/01 14:06
نادر..

آن نه عشق است که از دل به دهان می‌آید
وان نه عاشق که ز معشوق به جان می‌آید..

1396/03/17 13:06
امپرور

سوالی از «نادر..»:
این بیت که نوشتی ادامه داره یا فقط یه تک بیت هستش؟

1396/03/17 13:06
امپرور

این شعر فیض کاشانی هم یکم موضوعش ماشبه این ترکیب بند وحشی بافقی هستش:

گفتم رخت ندیدم گفتا ندیده باشی
گفتم ز غم خمیدم گفتا خمیده باشی
گفتم ز گلستانت گفتا که بوی بردی
گفتم گلی نچیدم گفتا نچیده باشی
گفتم ز خود بریدم آن باده تا چشیدم
گفتا چه زان چشیدی از خود بریده باشی
گفتم لباس تقوی در عشق خود بریدم
گفتا به نیک نامی جامه دریده باشی
گفتم که در فراقت بس خوندل که خوردم
گفتا که سهل باشد جورم کشیده باشی
گفتم جفات تا کی گفتا همیشه باشد
از ما وفا نیاید شاید شنیده باشی
گفتم شراب لطفت آیا چه طعم دارد
گفتا گهی ز قهرم شاید مزیده باشی
گفتم که طعم آن لب گفتا ز حسرت آن
جان بر لبت چه آید شاید چشیده باشی
گفتم بکام وصلت خواهم رسید روزی
گفتا که نیک بنگر شاید رسیده باشی
خود را اگر نه بینی از وصل گل بچینی
کار تو فیض اینست خود را ندیده باشی

1396/03/17 15:06
خرم روزگار

مطلع غزل استاد سخن است:
آن نه عشق است که از دل به زبان می آید
وآن نه عاشق ، که زمعشوق به جان می آید
گو برو در پس زانوی سلامت بنشین
آنکه از دست ملامت به فغان می آید
از دل به زبان و نه دهان!!
و....
آ

1396/03/17 16:06
نادر..

غم شربتی ز خون دلم نوش کرد و گفت
این شادی کسی که در این دور خرم است..

1396/05/26 01:07
حسین

چه شعری
چه خاطره هایی که باهاش زنده میشن و روزگار که رفته باز زنده میشه
چقدر ما دلشکسته داریم...انگار همه زخم خوردن که خودمم یکی از اونام
منم شاید یه روزی دلم برا معشوقم بگیره ولی نمیدونم ارزشش رو داره یا نه
کاش ادما رو تا همه ی احساس و عشقت رو به پاش میریختی هار نمیشدن...
البته میگذره ....

1396/07/19 00:10
شهرام

سلام
حدود بیست سال پیش قسمتهائی از این شعر را بروی نوار کاست با دکلمه دختری با صدای غمگین بروی آهنگ داریوش شنیدم.یه جائیش میگفت :"ومیستایم قلب سنگی تو را که صادق بود و هرگز نخواست به دروغ با من باشد".لطفا اگه کسی اون دکلمه با صدای دختر سرخورده را داره برام روی ایمیلم بفرسته سپاسگزارم.shahramgostaresh@gmail.com.

1396/10/01 00:01
مهرداد طباطبایی

این شعر برای من خیلی خاطره انگیزه ،بعد از عشقی که خودم با دستای خودم باهاش بد کردم برام مرحم شده بود این شعر مخصوصا با دکلمه داریوش که این شعر رو خونده ،خلاصه گذشت و من بعد از چندین سال ک درگیر عشقش شدم ،هنوزم میام این شعر رو میخونم و نفس های عمیقی میکشم....

1396/11/30 19:01
ترانه

همان طور که مهدی هم اشاره داشته است و همچنین با توجه به بیت قبلی ظاهرا «محجوبی» به جای «محبوبی» درست باشد

1397/02/08 20:05
مازیار

"سد" یک واژه فارسی است و دلیلی نیست ک "صد"نوشته شود. سد درستیر است.

1397/03/14 21:06
Kazemi

تمامی نظرات را که شامل 120 متن بود مطالعه کردم و در این میان به یک موضوع جالب برخوردم که نام داریوش بود که بیش از بیست بار تکرار شده بود. اما وقتی که می خواستم نام وی و دکلمه ای که اجرا کرده رو وارد کنم در فهرست انتخابی با نام چند داریوش برخورد کردم که هیچکدام اقبالی نبود

1397/06/26 17:08
حمید۲۲

این بند از شعر زیبای وحشی بزرگ انگار به دولت سرخوشمونگفته :
مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست
عاشق بی سر و سامانم و تدبیری نیست
از غمت سر به گریبانم و تدبیری نیست
خون دل رفته به دامانم و تدبیری نیست
از جفای تو بدینسانم و تدبیری نیست
چه توان کرد پشیمانم و تدبیری نیست

1397/07/24 10:09
مهرداد خلیلی

چه سوز عشقی داشته وحشی بافقی
چقدر این شعر زیبا و سوزناکه

1397/08/20 14:11
سجاد

داریوش عزیز یک قطعه را به اشتباه دکلمه کرده و گفته:
تو نه آنی که غم عاشق زارت باشم!!!
در حالیکه درست آن همینی ست که در سایت گنجور آمده.
سپاس

1397/09/18 14:12
محمد رضا

سلام
این شعر مخاطبش خانم هست نه اقا
البته شعری که نوشته شده در حاشیه ها که
ای پسر چند به روی همه خندان باشی
در شعر دیگه ای هست با عنوان شرح پریشانی که ربطی به این شعر نداره
تشکر از همه بزرگان ودوستان

1397/12/16 03:03
سماوی

چه افتاد این سرِ ما را، که خاکِ در نمی‌ارزد؟
ترکیب‌بند عجیبی‌ست
وصف حال دل ریش جفادیده‌گانی که از وفاداری برخورداری ندیده‌اند و زبان الکنی دارند..
خدا کند که روزگار به آسانی نگذرد از نامهربانان..
شب در بستری سوزن‌آجین از یادها می‌خوابم:’(

1398/03/21 23:06
محمد رضا فرنیا

سال 1367 چهارم دبیرستان، استاد ادبیات دکتر ازهر، خواندن و حفظ کردن این ترکیب بند و چند سعر دیگه رو‌به ما توصیه کرد و‌در کنار دروس دبیرستان اونها رو حفظ کردیم، یادگاری ارزشمند از استادی بزرگ‌ منش در خونین ترین دوران جنگ ایران و عراق.

1398/04/01 09:07
ایمان سهیلی

با سلام.
یکی از دوستان، به دکلمهٔ اشتباه ِ یکی از ابیات این ترکیب‌بند توسط آقای داریوش اقبالی اشاره فرمودند. باید اضافه کرد که جناب داریوش اقبالی، حداقل دو بیت دیگر از این شعر را کاملاً نادرست و غلط خوانده‌اند.
یک :
واژهٔ «زٙهره» به فتح زاء ، که ایشان با خطایی آشکار، به ضمّ ِ زاء اجرا نموده‌اند؛ به طوری که مشخصاً تبدیل به نام دخترانه ٔ «زهره» شده است!
دو :
بیت آخر، که ایشان ترکیب «خاطر وحشی» را، «خاطره ، وحشی» ادا کرده‌اند؛ که بالکل نادرست است و مفهوم بیت را تخریب کرده است.
با سپاس از سایت یگانه و ارزشمند گنجور.

1398/07/11 23:10
گویان

Woow
چه اشکهایی زیر این ترکیب بند ریخته شده
یک دوستی هم 7 سالگی عاشق شدند

1398/07/12 02:10

ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشهٔ بامی که پریدیم ، پریدیم
رم دادن صید خود از آغاز غلط بود
حالا که رماندی و رمیدیم ، رمیدیم
جدی نگیر جون من. قربانت!

1398/09/26 18:11
یه غریبه

خب دوست داشتن هم به نعمته اونم تو این دنیایی که نمیشه سر از کارش در آورد
منم یکی رو دوست داشتم و هر روز هم از روز قبل بیشتر ، نبودنش منو هم شاعر کرده و حال کسی مثل وحشی رو خوب میفهمم، تقریبا 12 سال گذشته و الان نمی دونم کجاست ، اما همین که دوسش دارم با اینکه خودشو ندارم کلی زندگی رو برام عوض کرده ، نمی دونم اگه عشق نبود کارم به کجا می کشید ، ولی خب چه میشه کرد سخت دلتنگشم و کاری نمی تونم انجام بدم تا بعد اینهمه سال حداقل به بار ببینمش، حاضرم جونم رو بدم فقط به لحظه ببینمش، دوست داشتن به موهبته ، هر چند کمر کوه اینجا کم مباره ،
خوزستان - شوشتر - دوازده سال قبل از این تاریخ ( 05 / 09 / 1398 )
میدونم یه روزی به جایی دوباره می بینمت ، فقط با این انتظار زنده ام ، با اون کاپشن سبز حسابی دوست داشتنی شده بودی ، معماری می خوندی ، اما مهمترین بنایی که شکلش دادی یه عاشق بود، خیلی دوست دارم ، یه روزی میفهمی

1399/01/25 03:03
رهگذر

در پاسخ به جناب روفیا:
با یک شعر از یک شاعر به تنهایی نباید شاعر رو روانکاوی کرد. اینکه سریع نتیجه می‌گیرید کسی که فلان رفتار رو می‌بینه و به عاشقی ادامه می‌ده پس دچار فلان اختلال روانی هست...
این شعر از همین شاعر فکر می‌کنم بهترین پاسخ به شماست:
جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر
من نه آنم که فریب تو خورم بار دگر
شد طبیب من بیمار مسیحا نفسی
تو برو بهر علاج دل بیمار دگر
گو مکن غمزهٔ او سعی به دلداری ما
زانکه دادیم دل خویش به دلدار دگر
بسکه آزرده مرا خوشترم از راحت اوست
گر صد آزار ببینم ز دل آزار دگر
وحشی از دست جفا رست دلت واقف باش
که نیفتد سرو کارت به جفا‌کار دگر

1399/05/13 01:08
رها

شما عزیزی که می فرمایی معشوقه شما دیر به فریاد شما رسید و نوشدارو بعد از مرگ سهراب بود.به واقع نوشدارو بعد از مرگ سهراب نبوده که همین سخن گفتن شما بحمدالله نشان دهنده زنده بودن سهراب است.و البته علما اعتقاد دارند که در عشق عرفانی هم سهراب بلاخره نوشدارو را پیش از مرگ ظاهری می نوشد(با پادشه بگوی که روزی مقدرست)
پس باید خون گریست برای معشوقان مظلوم که به ظالمی شهرت یافته اند !(نیست مظلوم تر از ظالم کسی در عهد تو)

1399/08/19 16:11
میلاد قائمی

برای دوستانی که مثل من نمیدونن باید گفت،
رفتن اولاست ز کوی تو، ستادن غلط است.
یعنی : بهتر رفتن از کوی تو است ، ایستادن یا صبر کردن غلط است.
اولا (بر وزن مولا یا سودا)= بهتر

1399/11/01 23:02
مهدی

از«پیت»آیم و بامن...... اشتباه است
از«پی ات» .......صحیحه
والبته درج چنین اشتباهی باعث شگفتی است

1400/01/14 05:04
۲۷۲۷۴

دوازده سال پیش دربند نگاهش شدم.
هشت سال از آخرین باری که دیدمش میگذره، هشت سال تلاش کردم فراموش کنم و نشد و هر روز حسرت بیشتری به دلم نشست، کاش اون روزا برمیگشت و کاش و کاش و کاش ...
تو اون روزهایی که هر روز میتونستم ببینمش این شعر رو خوندم، و هرچی میگذره بیشتر و بیشتر دارم درکش میکنم، حس تلخ نرسیدن و یکی نشدن ...
کاش زمان تو اون سالها برام متوقف میشد و کاش یکبار دیگه میشد ببینمت
افسوس
دوستدار تو تا ابد
42643

1400/05/04 18:08
ملیکا رضایی

سلام ...حاشیه ها را خواندم زیبا بود و خاطراتی که پشت هر حاشیه بود با اینکه برای من نبود اما مثل یک کتاب که وقتی میخوانی خود را در شخصیت اصلی کتاب میبینی بود ...

من سن کمی دارم 

عاشق به معنای چیزی که بیشتر انسان ها میپندارند نشده ام ...اما عاشق کسی شدم که برای من بالاتر از هرکسی بود ...معلمی که برای من معلم تنها نبود ...اشکهای زیادی برای او ریختم ...و با لحظه لحظه دوران با او قلبم دردی داشت بس عجیب ...

روزها گذشت و دیگر او رانمیبینم...اما بدتر از جدایی و انتظار چیزدیگری هست...گذر زمان ...

هیچگاه کسی نخواهد فهمید که آنکس که به او عشق ورزیدی ،همان یار حقیقی نیست و در انتظار یار حقیقی بمانی ...یاری که هیچگاه ندیده ای ...گول زدن خود ...برای دوری از غم ... و این یعنی دور کردن خود از حقیقت :

اینکه هیچگاه آن یارخیالی را نمیبینی ...

 

 

 

و اما، بانو روفیا عزیز ...

این خود یک عشق است ...اینکه سختی ها و...را به جان بخری تا بالاخره به مقصد رسی..ملامت ها و ناسزا را و هر چیزی را ...

حافظ گفت :   ..والله ما راینا حب بلا ملامه ...

هر چیزی که شما گفتید ///کم توجهی ،تحقیر ،سنگدلی ،جفا...///و باز هم عاشق بماند... .؛

آری باید بماند اگر نماند که عاشق نیست !او خود کم بین نیست!ولی خود را در عاشق یار کوچک میداند ؛او عاشق میماند چون عاشق است ...

آری عشق بیماری ست ولی با این اسم ها روان شناختی و درمانی .... نه ؛ بیماری عشق همان بیماری عشق است و بس؛ 

...علت عشق از علتها جداست ...  این بیت و این شعر مولانا به خوبی عشق را نشان داده ... .

 

 

به هر حال دوست دارم در ادامه حرف م از معلم عزیز خود تشکر کنم ...

معلم عزیز من همچو آن یار خیالی بود ...

امیدوارم معلم عزیز من در هر لحظه و هر مکان به عشق ورزیدن به دانش آموزان ادامه دهد و همیشه و هر مکان تابنده در تیرگی ها باشد ...دوسش دارم به جان ...

1400/06/27 10:08
حافظ اکبری

من همیشه میومدم گنجور چند بیتی شعری میخوندم و میرفتم

اما این شعر باعث شد من اکانت درست کنم تا بتونم نظر بدم

خیلی غم انگیز و زیبا هس...

 

گر ز آزردن من هست غرض مردن من

مردم ، آزار مکش از پی آزردن من

1400/06/01 13:09
رضا از کرمان

سلام بر دوستان گرامی 

ضمن ابراز احساس مشابه با اکثر دوستان واجب دیدم که درودی مخلصانه بگم به روح پرفتوح واحساس زلال و پاک وحشی  بافقی و همچنین تشکری از خواننده محبوب اکثر فارسی زبانان آقای داریوش اقبالی که با حسن گزینش وانتخاب این شعر  وبا آن صدای دوست داشنی  این اثر را برای بیشتر ما  خاطره انگیز وشاید بهتر است  بگویم معرفی کرده اند  که امیدوارم سالم وتندرست باشند  واین نمونه ای از تعهد واحساس تکلیف در مقابل هنر است وبا سپاس فراوان به دست اندر کاران سایت وزین گنجور  که در اشاعه فرهنگ وادب فارسی همچون ستاره ای در آسمانی تاریک  میدرخشند.   با سپاس واحترام فراوان 

1401/03/03 00:06
Njme Sarhadi

چقدر فوق العاده بود این شعر ‌‌...به معنای کلمه محشر ...و البته حاشیه های پیج ...چه خاطراتی از چه زمان های دوری ..‌چقدر دوست داشتم بدونم الان چه نظری راجب این شعر دارند...

1401/04/05 02:07
پریشان حالی

چقدر در این ساعت و این لحظه به این شعر احتیاج داشتم

به ویژه این دو بیت

آنچه چه کردی تو به من هیچ ستمکار نکرد/ هیچ سنگین دل بیدادگر این کار نکرد

این ستم ها دگری با من بیمار نکرد/ هیچکس اینهمه آزار من زار نکرد ...

1401/05/03 12:08
اسماعیل حق شناس

کاش می شد دکلمه داریوش را هم اینجا اضافه کنید

1401/05/22 09:08
وحید مرادی

۱۹ سال پیش ، شاهرود ، دوران دانشجویی چه حالی میکردیم با این شعر بی نظیر ، چه روزهای خوبی بود و چه صفایی داشت زندگی با شعر ...

1401/06/30 23:08
مجتبی ص

این شعر من رو یاد عشق دوران دانشگاهم میندازه که از همون دیدن اول عاشقش شدم و حس میکردم تا ابد قراره با هم بمونیم. چه روز ها و شبهایی به زندگی آینده ام کنارش فکر میکردم... البته اون هم من رو دوست داشت اما رفتارهاش دقیقا مصداق این بند شعر بود:

همچو گل چند به روی همه خندان باشی
همره غیر به گلگشت گلستان باشی
هر زمان با دگری دست و گریبان باشی....

و رفتارش و صمیمیت و خنده هاش با همه جوری بود که با همون برخورد اول دل خیلی ها رو میبرد و اصلا هم حواسش نبود به این مساله و فقط قلب من بود که میشکست. من هم یکبار که از این رفتاراش خیلی عصبانی شدم خودم گفتم میخوام ترکت کنم اما خب فقط از روی عصبانیت بود و از ته قلبم دوستش داشتم. اما اون دیگه با من حرفی نزد و واقعا ترکم کرد!! و هرچه التماس کردم به من برنگشت. و من 5 سال سیاه ترین روز های زندگیم رو سپری کردم و کمتر شبی بود که گریه نکنم و بخوابم...

و در نهایت به کسی دیگه علاقه مند شدم و الان در کنار همسرم دارم زندگی میکنم. زندگیم رو خیلی دوست دارم و همسرم رو هم همینطور اما هنوز هر چند وقت یک بار.....گاهی.....یادش میفتم و از ته دل آه میکشم. به قول حافظ: گرچه تب استخوان من کرد ز مهر گرم و رفت/ همچو تبم نمی رود آتش مهر از استخوان...
ای سارای بی وفا؛ کاش نبودی در زندگی من. اشک های مخفی شبانه ی من رو فقط خدا دید و از تو بازخواست خواهد کرد. نفرین به قلب تو

1401/06/08 16:09
Hani Salek

الله الله زکه این قاعده اندوخته ای 

کیست استاد تو اینها ز که اموخته ای...

چقدر عمیق و فوق العاده،

از سال ۸۸ همه نظر دادن 

کی میدونه چی سر اونا اومده تا الان ❤️

1401/07/22 16:10
هامین کیایی!!

می نویسم به یادگار 

بی نهایت عاشق کسی بودم که تمام هستی و نیستی خودمو فداش کردم،۵سال شب و روز با هم بودیم نفسم به نفسش بند بود،هیچ وقت فکر نمیکردم که اینجوری بی وفایی کنه و با رفتار و کردار اشتباهش باعث جداییمون بشه!دقیقا دوماه مونده به دومین سالگرد ازدواجمون از هم جدا شدیم!جدا شدنی ک منو از درون آب کرد،اینجا می نویسم چون هرروز میام و این شعر رو‌میخونم،

حانیه عشق من تا ابد دوستتدارم هرچند بی وفایی کردی.......

1401/09/05 19:12
محمدرضا هِدا

به نام حضرت دوست؛

ایام؛ به کام همه عزیزان ؛

و چه تقریر ها و عشق ها روایاتی؛ درپسِ پرده ی این شعر بود؛ 

چه نرسیدن ها و اشک ها و گریه ها؛

و چه بوسه هایی که به سرانجام نرسید.

سنی ندارم و در اثنای جوانی ام؛

و ترس؛

ترسِ نشدن و به مقصد نرسیدن عشقِ چند ماهه‌مان؛ 

با خواندن دنیایِ در قفایِ این شعر؛ دوچندان شد؛

کسی نمیداند ایا همان خواهد بود  این عشق یا نه؟

اما ؛ عاشقی؛ زیباترین خطای آدم بوده و بس ...

تردیدِ سیبِ عشق؛ 

و کمینِ ابلیسِ بر تلبیس؛

اما ؛

ریشه های ما با خاک

ساقه های ما به نور میرسند.

ما رشد خواهیم کرد...

زمستانِ سرد به بهار خواهد رسید ‌‌..

حوِّل حالنا الی احسن الحال؛

1402/01/20 22:04
مسعود سلیمانی

درود ، واژه اولاست به چه معناست؟

1402/02/23 12:04
رضا از کرمان

جناب سلیمانی

اولاست  به معنی مقدم است یا واجب است بکار رفته . 

شاد وخرم باشی

1402/04/05 11:07
bahram alizade

من هر وقت این اشعار و میخونم انگار مثل ی شمع سوزان دارم ذوب میشم و احساس عجیبی دارم گاهی هم وقتی ازجانب کسی آزرده میشم از همکاران دوستان فامیل این ابیات و میخونم

 

1402/08/28 21:10
مهدی مرتضایی

سلام بابت تصویری که از وحشی گذاشته اید در تذکره وحشی آمده برادر وحشی در دربار میرمیران شاعر بود ولی در میانسالی درگذشت اطرافیان به جهت قطع نشدن مواجب خانواده  برادر شاعر به نام غیاث الدین را به عنوان شاعر دربار به جای برادر گذاردند اولین بار که وی به پیشگاه حاکم شرفیاب شد حاکم با فردی سیاه و سوخته از آفتاب و سری کاملا بی مو وهیکل وهیبتی درشت مواجه گردید لذا گفت این وحشی کیست  پس از آن وی این لقب را به تلخص گرفت. بابت طاسی سر در بیت اول شعر سر کل آورده نشستم دوش در راهی که سازم سرکل را به زیر فوطه پنهان...  ممنون مرتضایی یزد 

1402/11/27 14:01
m.s.i

یکی از شعرهای خودم:

آتش عشقی بود که به خاکستر سنگ شد
روزگاری خوش که به سیاهی رنگ شد
هیزمی چند خواهم آورد به آتشدان
نوری چند خواهم آورد به این عشق پنهان
روشن کنم عشق خاموش معشوق بی وجدان
شاید گرم شود قلب یخ این بانوی زیبای نامهربان
خود سوزم دوباره خاکستر شوم زیر سم چهارپایان
تا دوباره آرام گیرم از این عشق بی پایان

1403/02/11 00:05
یاس کم تحمل

اینو برای تو مینویسم، امشب واسه همیشه ترکت کردم، هیچوقت نفهمیدی چقدر دوست داشتم، اما من فهمیدم که تو هیچوقت دوسم نداشتی،

نه که این بار چو هر بار دگر خواهم رفت
نیست بازآمدنم باز اگر خواهم رفت

 

1403/04/09 15:07
عاطفه

خوانش استاد جراح زاده روی این غزل زیبا؛  بسیار دلنشین است🙏

1403/06/10 13:09
محمدرضا جراح زاده

متشکرم از لطف شما

1403/09/09 21:12
Alireza

بی نظیر   بوووود  :)

1403/10/24 17:12
یاس کم تحمل

اولین بار که این شعرو خوندم، با خودم گفتم، چی کشیده، که اینو نوشته، امشب فهمیدم...