گنجور

در ستایش ولی سلطان و بکتاش بیگ و قاسم بیگ

ای ظفر در رکاب دولت تو
تهنیت خوان فتح و نصرت تو
مسند آرای ملک امن و امان
قهرمان زمان ولی سلطان
تا بشارت زند به فتح تومهر
گشته بر کوس چرم گاو سپهر
رایتت کز هر آفت است مصون
نفتد عکسش اندر آب نگون
عزم تو چون عنان بجنباند
راه سیارگان بگرداند
قهرت آنجا که در مصاف آید
کار شمشیر از غلاف آید
هر کجا آورد سپاه تو زور
پیل پنهان شود به خانه مور
بر صفی کان به جنگت آمده پیش
مرگ خالی نموده ترکش خویش
بر سپاهی که با تو کرده جدل
گشته دندانه دار تیغ اجل
لشکرت گر بر آسمان تازد
آسمان با زمین یکی سازد
تیغ قهرت به باد پیمایی
بر سر خصم کرده میرایی
چون کند حمله تو رو به عدو
پشت کرده مخالف از همه رو
تیر باران تو کند ز شکوه
زره تنگ حلقه در بر کوه
هر کجا تیغ تو سر افرازد
نیزه آنجا منار سر سازد
خنجرت در غلاف فتنه بلاست
چون زبان در دهان اژدرهاست
اژدر از دم به کوره تاب دهد
تا حسامت به زهر آب دهد
سپرت کآسمان نشان باشد
لشکری را حصار جان باشد
دست یازی چو بر کمان ستیز
مرگ خواهد ز تیر پای گریز
تیرت آنجا که پی سپر باشد
دیده مور را خطر باشد
بوم و ملک تو خاک رستم خیز
روبهش ضیغم هژبر ستیز
کرم خاکی به خاک این بروبوم
اژدها سیرت و نهنگ رسوم
بسته در بحر و بر نهنگان راه
دشت بر اژدها نموده سیاه
رأی و تدبیرت از خلل خالی
همچو ذات تو رأی تو عالی
عدل تو چون شود صلاح اندیش
گرگ دست آورد به گردن میش
شد ز کوس تو گوش چون سیماب
بانگ تو مضطرش جهاند از خواب
نعل رخشت چو سنگ‌سا گردد
کوه الماس توتیا گردد
شرر از نعلش ار فراز آید
کوه یاقوت در گداز آید
ملک از انصاف تو چنان آباد
که در او جغد کس ندارد یاد
جغد در خانه هما چه کند
ظلم در کشور شما چه مند
ظلم ترک دیار تو داده
به دیار مخالف افتاده
وای بر خصم بخت بر گشته
که تو شمشیر و او سپر گشته
کار زخم است تیغ بران را
گو سپر چاک زن گریبان را
از بزرگان کسی به سان تو نیست
خاندانی چو خاندان تو نیست
هر یک از خاندان تو جانی
یا جهانگیر یا جهانبانی
اول آن نیر بلنداقبال
آفتاب سپهر جاه و جلال
ملک آرای سلطنت پیرای
بی‌عدیل زمان به عدل و به رای
مطلع آفتاب دین و دول
مقطع‌حل و عقد ملک و ملل
کار فرمای چرخ کار افزای
نسق آرای ملک بار خدای
از بن و بیخ ظلم برکنده
تخم عدلش ز جا پراکنده
صعوه شاهین کش از حمایت تو
باز گنجشک در ولایت تو
شیر گوید ثنای آن روباه
که سگش را بر او فتاده نگاه
رخش او را سپهر غاشیه دار
مدتش را زمانه عاشق زار
نظرش دلگشای دلتنگان
گذرش بوسه گاه سرهنگان
سلطنت مفتخر به خدمت او
تاکی افتد قبول حضرت او
سایه پرورد ظل یزدانی
نام او زیب خاتم جانی
گر امان از گزند خواهد کس
نام عباس بیگ حرزش و بس
طرفه نامی که ورد مرد و زن است
حر ز جان است و هیکل بدن است
عین این نام عقل را تاج است
به همین تاج عقل محتاج است
بای این اسم بای بسم الله
الف او ستون خیمه چاه
سین او بر سر ستم اره
به مسمای او جهان غره
غره گشته بدو جهان و بجاست
زانکه کار جهان از او به نواست
عالم از ذات او مکرم باد
تا قیامت پناه عالم باد
بر سرش ظل خسروی بادا
پشت نواب از او قوی بادا
بر سرم سایه‌اش مخلد باد
لطف بسیار او یکی سد باد
وصف بکتاش بیگ چون گویم
به که همت ز همتش جویم
تا نباشد سخن چو همت او
نتوان کرد وصف حضرت او
تا نباشد بلندی سخنم
دست بر دامنش چگونه زنم
رفعتش کانچنان بلند رواست
زانسوی چرخ آسمان نواست
عقل و دولت موافقت کردند
از گریبانش سر بر آوردند
عقل او حل و عقد را قانون
دولتش دین و داد را مضمون
خاطرش صبح دولت جاوید
رای او نور دیدهٔ خورشید
آفتاب ار به خاطرش گذرد
سایه کوه جاودان ببرد
همه کارش به دانش و فرهنگ
مور در صلح و اژدها در جنگ
قهر او آتش نهنگ گذار
زو سمندر به بحر آتش بار
لطف او مرگ را حیات دهد
به حیات ابد برات دهد
به خدا راست آشکار و نهانش
کرده رفع دویی دلش به زبانش
فخر گو بر زمانه کن پدری
کش خدا بخشد آنچنان پسری
نه پسر بلکه کوه فر و شکوه
زو پدر پشت باز داده به کوه
تا ابد یارب آن پسر باشد
بر مراد دل پدر باشد
با منش آنقدر عنایت باد
که زبان شرح آن نیارد داد
خواهم از در هزار دریا پر
تاکند آن هزار دریا در
همه ایثار نام قاسم بیگ
پس شوم عذر خواه قاسم بیگ
گر هزاران جهان در و گهر است
در نثارش متاع مختصر است
بود و نابود پیش او همرنگ
کوه با کاه نزد او همسنگ
در شمارش یک و هزار یکی
خاک را با زر اعتبار یکی
گنج عالم برش پشیزی نیست
هیچ چیزش به چشم چیزی نیست
یکتنه چون به کارزار آید
گوییا یک جهان سوار آید
چون زند نعره و کشد شمشیر
باز گردد به سینه غرش شیر
بجهد تیغش از چنار چو مار
زندش گر به سالخورده چنار
چون کشد بر کمان سخت خدنگ
شست صافش کند مشبک سنگ
نیزه چون افکند به نیزه مهر
مهر افتد نگون ز رخش سپهر
گر ز باران ابر آزاری
سپهی را کند سپر داری
نگذارد که تیر آن باران
بر سپه بارد و سپه داران
با نهیبش ز خصم رفته سکون
جسته از حلقه زره بیرون
در صف رزم تیغ بهرام است
در گه بزم زهره را جام است
جام زهر است یعنی اصل سرور
خرم آنجا که او نمود عبور
تیغ بهرام یعنی آنسان تیز
که ز سهمش اجل نمود گریز
خاطرش آتش ستاره شرار
طبع وقادش آب آتشبار
فکرتش فرد گرد تنها سیر
سد بیابان از او به مسلک غیر
گر همه سحر بارد از رقمش
سر فرو ناورد بدان قلمش
نه بدانسانش همت است بلند
که به اعجاز هم شود خرسند
طبع عالیش چون نشست به قدر
پیش او سحر را چه عزت و قدر
تازگی خانه زاد فکرت او
نازکی بنده طبیعت او
سخنش معجزی‌ست سحر نمای
خاطرش آتشی‌ست آب گشای
هرکجا شد سلیقه‌اش معمار
برد قلاب زحمت از بازار
شعر تا در پناه خاطر اوست
هست مقبول طبع دشمن و دوست
علم را در پناه پوینده
درجات کمال جوینده
شعر را کرده در به دولت باز
بر درش یک جهان سخن پرداز
جمله را حامی و پناه همه
خسرو جمله پادشاه همه
در ترقی همه به تربیتش
ناز پروردگان مکرمتش
مجلس آرای عیش خوش نقشان
بهترین شخص برگزیده لسان
باد از صدر تا به صف نعال
مفتخر مجلسش ز اهل کمال
دو گرامی برادر نامی
کآمدند اصل نیک فرجامی
دو دلاور، دو شیر دل ، دو دلیر
کب گردد ز حمله شان دل شیر
دو بهادر، دو مرد مردانه
دو دلیر و دو شیر فرزانه
پشت بر پشت او نهاده چو کوه
هریکی ز آن دو سد جهان شکوه
هر سه بسته کمر به خدمت سخت
پیش هر یک ستاده دولت و بخت
در رکاب خدایگان باشند
نه که تا حشر جاودان باشند
ظل نواب باد بر سرشان
سد چو وحشی بود ثناگرشان
پدران و برادران و همه
راعی خلق و خلقشان چو رمه

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای ظفر در رکاب دولت تو
تهنیت خوان فتح و نصرت تو
هوش مصنوعی: ای پیروزی، در کنار دولت تو، تبریک می‌گویم پیروزی و موفقیت تو را.
مسند آرای ملک امن و امان
قهرمان زمان ولی سلطان
هوش مصنوعی: پادشاهی که در دوران خود امن و آرامش را برقرار کرده و نماد قدرت و شجاعت است.
تا بشارت زند به فتح تومهر
گشته بر کوس چرم گاو سپهر
هوش مصنوعی: صدا و نوا به پیروزی تو اشاره می‌کند؛ همچنان که کوس چرم گاو آسمان به زیبایی به این پیروزی علامت می‌دهد.
رایتت کز هر آفت است مصون
نفتد عکسش اندر آب نگون
هوش مصنوعی: تو از هر خطر و آسیب در امان هستی، زیرا سایه‌ات در آب‌های تیره و تار نمی‌افتد.
عزم تو چون عنان بجنباند
راه سیارگان بگرداند
هوش مصنوعی: عزم و اراده تو، مانند مادیان راندن اسب، مسیر ستاره‌ها را تغییر می‌دهد و به حرکت درمی‌آورد.
قهرت آنجا که در مصاف آید
کار شمشیر از غلاف آید
هوش مصنوعی: زمانی که خشم تو به اوج خود برسد و در شرایط سخت و نبرد قرار بگیری، نیرویی مانند شمشیر از غلاف خارج می‌شود و به میدان می‌آید.
هر کجا آورد سپاه تو زور
پیل پنهان شود به خانه مور
هوش مصنوعی: هر جا که قدرت و نیروهای تو وارد شوند، مانند قدرت فیل، دشمنان کوچک و ضعیف مانند مور به خانه‌های خود می‌روند و پنهان می‌شوند.
بر صفی کان به جنگت آمده پیش
مرگ خالی نموده ترکش خویش
هوش مصنوعی: در صفی که برای جنگ آمده‌اند، فردی با خالی کردن تیرکمانش، خود را برای مرگ آماده کرده است.
بر سپاهی که با تو کرده جدل
گشته دندانه دار تیغ اجل
هوش مصنوعی: در میان سپاهی که با تو در نبرد است، تیغ مهلت و سرنوشت، به شدت آماده و برنده شده است.
لشکرت گر بر آسمان تازد
آسمان با زمین یکی سازد
هوش مصنوعی: اگر نیروی تو به آسمان حمله کند، آسمان و زمین یکی خواهند شد.
تیغ قهرت به باد پیمایی
بر سر خصم کرده میرایی
هوش مصنوعی: تیغ خشم تو مانند باد بر سر دشمنان می‌وزد و آنها را نابود می‌کند.
چون کند حمله تو رو به عدو
پشت کرده مخالف از همه رو
هوش مصنوعی: زمانی که تو به دشمن حمله می‌کنی، مخالفان از تمامی جنبه‌ها به تو پشت کرده و می‌گریزند.
تیر باران تو کند ز شکوه
زره تنگ حلقه در بر کوه
هوش مصنوعی: تیر باران تو باعث می‌شود که زره از زیبایی خود کاسته شود و حلقه‌ی تنگی در دور کوه ایجاد کند.
هر کجا تیغ تو سر افرازد
نیزه آنجا منار سر سازد
هوش مصنوعی: هر کجا که شمشیر تو به اهتزاز درآید، در آن مکان نیزه‌ای به عنوان نشانه‌ای بلند و برجسته برپا خواهد شد.
خنجرت در غلاف فتنه بلاست
چون زبان در دهان اژدرهاست
هوش مصنوعی: خنجر تو در غلاف، نشانه‌ای از خطر و آشوب است، همان‌طور که زبان در دهان مار بزرگ پنهان است.
اژدر از دم به کوره تاب دهد
تا حسامت به زهر آب دهد
هوش مصنوعی: مار بزرگ از دمش به کوره گرما می‌دهد تا دشمنی‌ات را با زهرش نابود کند.
سپرت کآسمان نشان باشد
لشکری را حصار جان باشد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که سپر، نماد آسمان است و همان‌طور که لشکری در حصار خود محافظت می‌شود، جان انسان نیز در این سپر از خطرات محفوظ می‌ماند.
دست یازی چو بر کمان ستیز
مرگ خواهد ز تیر پای گریز
هوش مصنوعی: وقتی که به جنگ با مرگ بروی و سلاحی به دست داری، طبیعتاً از تیرگی و خطر آن می‌گریزی.
تیرت آنجا که پی سپر باشد
دیده مور را خطر باشد
هوش مصنوعی: وقتی که تیر به هدف می‌رسد و سپری وجود دارد، خطر برای مور نیز پیش می‌آید.
بوم و ملک تو خاک رستم خیز
روبهش ضیغم هژبر ستیز
هوش مصنوعی: سرزمین و دیار تو مانند خاک رستم، قهرمان ایرانی است و در آن، شیر نیرومند آماده نبرد حضور دارد.
کرم خاکی به خاک این بروبوم
اژدها سیرت و نهنگ رسوم
هوش مصنوعی: کرم خاکی در این سرزمین با موجودات بزرگ و قدرتمند مانند اژدها و نهنگ برابری نمی‌کند.
بسته در بحر و بر نهنگان راه
دشت بر اژدها نموده سیاه
هوش مصنوعی: در دریا و بر روی نهنگ‌ها، راهی در دشت برای اژدها ساخته شده است که تاریک و مخوف است.
رأی و تدبیرت از خلل خالی
همچو ذات تو رأی تو عالی
هوش مصنوعی: اندیشه و تدبیر تو از هر نوع نقص و خطا مصون است، درست مانند وجود خودت که به مرتبه بالایی رسیده است.
عدل تو چون شود صلاح اندیش
گرگ دست آورد به گردن میش
هوش مصنوعی: زمانی که رفتار عادلانه تو به نفع خردمندانه‌ت باشد، گرگ هم به نفع خود به گردن میش می‌افتد.
شد ز کوس تو گوش چون سیماب
بانگ تو مضطرش جهاند از خواب
هوش مصنوعی: صدای تو مانند جادو به گوش‌ها می‌رسد و همچون مایع روان به دل‌ها می‌نفوذ می‌کند، به‌طوری که جهان از خواب غفلت بیدار می‌شود.
نعل رخشت چو سنگ‌سا گردد
کوه الماس توتیا گردد
هوش مصنوعی: وقتی رخسار تو مانند سنگی محکم و استوار شود، کوه‌های الماس نیز به مانند توتیا بالغ می‌شوند.
شرر از نعلش ار فراز آید
کوه یاقوت در گداز آید
هوش مصنوعی: اگر جرقه‌ای از نعل اسب او بالا برآید، کوه یاقوت نیز ذوب می‌شود.
ملک از انصاف تو چنان آباد
که در او جغد کس ندارد یاد
هوش مصنوعی: این جمله اشاره دارد به اینکه در نتیجه عدالت و انصاف تو، سرزمین آنقدر خوب و خوشحال شده است که حتی پرندگان شب همچون جغدها هم در آنجا به چشم نمی‌خورد. در واقع، این بیانگر یک وضعیت عالی و مطلوب است که به خاطر اقدامات درست و منصفانه تو به وجود آمده است.
جغد در خانه هما چه کند
ظلم در کشور شما چه مند
هوش مصنوعی: جغد در خانه هما چه کار می‌تواند بکند؟ ظلم در سرزمین شما چه باقی می‌ماند؟ این جمله به این معناست که وقتی که جایگاهی بزرگ و والا وجود دارد، فریب و ظلم نمی‌توانند در آن جا دوام بیاورند.
ظلم ترک دیار تو داده
به دیار مخالف افتاده
هوش مصنوعی: ستم و نقض حقوق، باعث شده که فرد از سرزمین خود دور شود و به سرزمین دشمن یا مخالف بیفتد.
وای بر خصم بخت بر گشته
که تو شمشیر و او سپر گشته
هوش مصنوعی: دشمن بدبختی که شانسش به او خیانت کرده، در حال حاضر تو با شمشیر در دست ایستاده‌ای و او به دور خود سپر گرفته است.
کار زخم است تیغ بران را
گو سپر چاک زن گریبان را
هوش مصنوعی: کار به مانند زخم می‌ماند و شمشیر بران در واقع بهانه‌ای است، پس باید از خودت محافظت کنی و در برابر مشکلات آماده باشی.
از بزرگان کسی به سان تو نیست
خاندانی چو خاندان تو نیست
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به بزرگی و عظمت تو نیست، و خانواده‌ای مانند خانواده‌ی تو وجود ندارد.
هر یک از خاندان تو جانی
یا جهانگیر یا جهانبانی
هوش مصنوعی: هر یک از اعضای خانواده‌ات یا دارای روح بزرگی هستند یا قدرتی دارند که قادرند دنیا را زیر تاثیر خود قرار دهند.
اول آن نیر بلنداقبال
آفتاب سپهر جاه و جلال
هوش مصنوعی: نخستین نشانه خوشبختی و بزرگی، تابش نور و عظمت آفتاب آسمان است.
ملک آرای سلطنت پیرای
بی‌عدیل زمان به عدل و به رای
هوش مصنوعی: سلطنتی که با ظاهری زیبا و شکوه خود را نشان می‌دهد، از روی ناعدالتی زمانه‌ای که در آن زندگی می‌کند، باید به شیوه‌ای عادلانه و با تدبیر اداره شود.
مطلع آفتاب دین و دول
مقطع‌حل و عقد ملک و ملل
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخص یا چیزی به عنوان منبع اصلی و آغازین در زمینه دین و حاکمیت شناخته می‌شود و او مسئول تعیین سرنوشت و تشکیلات سیاسی و اجتماعی است.
کار فرمای چرخ کار افزای
نسق آرای ملک بار خدای
هوش مصنوعی: خدای بزرگ، تدبیرکننده امور و سرنوشت‌ها، قدرتی است که تدبیر و سامان‌دهی کارها را بر عهده دارد و به حیات و فرمانروایی کشور سر و سامان می‌بخشد.
از بن و بیخ ظلم برکنده
تخم عدلش ز جا پراکنده
هوش مصنوعی: از ریشه و اساس ظلم را برچیده و دانه‌های عدالت را در هر جا پخش کرده است.
صعوه شاهین کش از حمایت تو
باز گنجشک در ولایت تو
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به نوعی به تأثیر حمایت و حمایت‌گری اشاره می‌کند. او با بیان اینکه پرنده‌ای چون شاهین به خاطر حمایت تو به پرواز درآمده است، در مقابل نشان می‌دهد که گنجشک در منطقه تو هنوز به حالت زمین‌گیر و محدود باقی مانده است. این معنی به نوعی اشاره به اهمیت حمایت و پشتوانه در پرورش و شکوفایی استعدادها دارد.
شیر گوید ثنای آن روباه
که سگش را بر او فتاده نگاه
هوش مصنوعی: شیر از روباهی که سگی به او حمله کرده، تعریف می‌کند.
رخش او را سپهر غاشیه دار
مدتش را زمانه عاشق زار
هوش مصنوعی: چهره او تحت تاثیر آسمان قرار دارد و مدت زمان او را جهان به شدت دوست دارد.
نظرش دلگشای دلتنگان
گذرش بوسه گاه سرهنگان
هوش مصنوعی: چشمانش برای دل‌گرفته‌ها شادی‌بخش است و نگاهش مانند مکانی است که فرماندهان با افتخار در آن حضور دارند.
سلطنت مفتخر به خدمت او
تاکی افتد قبول حضرت او
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که مقام و جایگاه سلطنت در نهایت به دلیل خدمت به او و جلب نظر و رضایتش، ارزش و اعتبار می‌یابد. در واقع، هیچ مقام و سلطنتی بدون خدمت و ارادت به او نمی‌تواند مورد پذیرش قرار گیرد.
سایه پرورد ظل یزدانی
نام او زیب خاتم جانی
هوش مصنوعی: سایه پروردگار، که نام او زینت‌بخش جان من است، مانند نقش زیبای خاتم بر زندگی‌ام سایه افکنده است.
گر امان از گزند خواهد کس
نام عباس بیگ حرزش و بس
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد از خطر در امان باشد، تنها با نام عباس بیگ می‌تواند به این هدف دست یابد.
طرفه نامی که ورد مرد و زن است
حر ز جان است و هیکل بدن است
هوش مصنوعی: شگفتا نامی که هم برای مردان و هم برای زنان ذکر می‌شود، حر به معنای آزاد بودن از قید و بندها و هیکل بدن به معنای وجود جسمی انسان است.
عین این نام عقل را تاج است
به همین تاج عقل محتاج است
هوش مصنوعی: عقل مانند تاجی است که بر سر انسان قرار دارد و همه به آن نیاز دارند.
بای این اسم بای بسم الله
الف او ستون خیمه چاه
هوش مصنوعی: این عبارت به نوعی اشاره دارد به اهمیت و رمز و راز اسم ویژه‌ای. به طور کلی می‌تواند نشان‌دهنده‌ این باشد که هر نام یا عنوانی دارای معنی و نیتی عمیق است که می‌تواند به ساختار و بنیاد چیزی شبیه به ستون یک خیمه نگاه شود، و همچنین می‌تواند به تبادل و ارتباطات معنایی اشاره کند. به طور خلاصه، می‌توان گفت که نام‌ها و عناوین، نقش مهمی در شکل‌گیری و استحکام موضوعات و مفاهیم دارند.
سین او بر سر ستم اره
به مسمای او جهان غره
هوش مصنوعی: سین او در بالای ستم، نشان‌دهنده قدرت اوست که جهان را تحت تأثیر قرار داده است.
غره گشته بدو جهان و بجاست
زانکه کار جهان از او به نواست
هوش مصنوعی: جهان به او دلگرم و شگفت‌زده شده است، زیرا همه‌ی امور جهان به دستان او و با آواز او به جریان می‌افتد.
عالم از ذات او مکرم باد
تا قیامت پناه عالم باد
هوش مصنوعی: علم و دانش از ذات او ارجمند و محترم است و تا قیامت، پناهی برای جهانیان خواهد بود.
بر سرش ظل خسروی بادا
پشت نواب از او قوی بادا
هوش مصنوعی: براسBerای او سایه‌ای مانند سایه‌ی پادشاهی باشد و پشت سرش از حمایت قوی برخوردار باشد.
بر سرم سایه‌اش مخلد باد
لطف بسیار او یکی سد باد
هوش مصنوعی: سایه‌اش بر سرم همیشه باقی است و لطف و محبت او مانند سدی در برابر بادهای سخت و مشکلات زندگی قرار دارد.
وصف بکتاش بیگ چون گویم
به که همت ز همتش جویم
هوش مصنوعی: وقتی می‌خواهم درباره بکتاش بیگ صحبت کنم، به این فکر می‌کنم که چه همتی و ارادتی در او نهفته است که باید به دنبال آن باشم.
تا نباشد سخن چو همت او
نتوان کرد وصف حضرت او
هوش مصنوعی: تا وقتی که همت و تلاش او وجود نداشته باشد، نمی‌توان به خوبی درباره‌ی مقام و صفات او سخن گفت.
تا نباشد بلندی سخنم
دست بر دامنش چگونه زنم
هوش مصنوعی: تا زمانی که نتوانم به خوبی و با بلاغت صحبت کنم، چگونه می‌توانم به او نزدیک شوم یا از او درخواست کنم؟
رفعتش کانچنان بلند رواست
زانسوی چرخ آسمان نواست
هوش مصنوعی: عظمت و بلندی او به قدری است که از طرف دیگر آسمان، صدای او به گوش می‌رسد.
عقل و دولت موافقت کردند
از گریبانش سر بر آوردند
هوش مصنوعی: عقل و ثروت به توافق رسیدند و از دل یکدیگر ظهور و نمایان شدند.
عقل او حل و عقد را قانون
دولتش دین و داد را مضمون
هوش مصنوعی: عقل او نشانه حکمتش است و مرزهای قانون را مشخص می‌کند، در حالی که دین و عدالت اساس کار او هستند.
خاطرش صبح دولت جاوید
رای او نور دیدهٔ خورشید
هوش مصنوعی: زندگی او همچون صبحی دل‌انگیز و پایدار است که در آن همه چیز روشن و امیدوارکننده به نظر می‌رسد، و نور چشمان او مانند تابش خورشید است.
آفتاب ار به خاطرش گذرد
سایه کوه جاودان ببرد
هوش مصنوعی: اگر آفتاب به خاطر او بگذرد، سایه کوه همواره محو خواهد شد.
همه کارش به دانش و فرهنگ
مور در صلح و اژدها در جنگ
هوش مصنوعی: این بیت به این مضمون است که هر موجودی پس از یادگیری و آگاهی می‌تواند در شرایط مختلف، رفتار متفاوتی از خود نشان دهد؛ به‌طوری که مورچه در آرامش و صلح به کار و تلاش خود ادامه می‌دهد، اما در مواجهه با خطر و جنگ، همانند اژدها می‌تواند به شدت و قدرت عمل کند.
قهر او آتش نهنگ گذار
زو سمندر به بحر آتش بار
هوش مصنوعی: عصبانیت او مانند آتش بزرگ و بی‌رحم است که حتی سَمندر را نیز به دنیای آتش می‌کشاند.
لطف او مرگ را حیات دهد
به حیات ابد برات دهد
هوش مصنوعی: نعمت و محبت او باعث می‌شود که مرگ، تبدیل به زندگی شود و به زندگی جاودانه دست یابیم.
به خدا راست آشکار و نهانش
کرده رفع دویی دلش به زبانش
هوش مصنوعی: به خدا سوگند، او به روشنی و پنهانی کارهایش را بیان کرده و دلش به زبانش راستگویی می‌کند.
فخر گو بر زمانه کن پدری
کش خدا بخشد آنچنان پسری
هوش مصنوعی: به خود ببال و به دنیا افتخار کن که خداوند فرزندی به تو عطا کرده است که بسیار ارزشمند و برجسته خواهد بود.
نه پسر بلکه کوه فر و شکوه
زو پدر پشت باز داده به کوه
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که فردی به قدری استوار و مقاوم است که از پدرش نیز قوی‌تر و برجسته‌تر به نظر می‌رسد، همچون کوهی که همواره پابرجاست و خواسته‌های خود را از دست نمی‌دهد. به عبارتی، او نه تنها فرزند پدر نیست بلکه در قدرت و عظمتش به کوهی عظیم می‌ماند که همگان به او احترام می‌گذارند.
تا ابد یارب آن پسر باشد
بر مراد دل پدر باشد
هوش مصنوعی: خدایا، همیشه و تا همیشه، آن پسر باید هر آنچه دل پدر می‌خواهد را محقق کند.
با منش آنقدر عنایت باد
که زبان شرح آن نیارد داد
هوش مصنوعی: به شخصیتی با چنین ویژگی‌ها و صفات عالی توجه و احترام کن که حتی زبان نمی‌تواند آن را به درستی توصیف کند.
خواهم از در هزار دریا پر
تاکند آن هزار دریا در
هوش مصنوعی: می‌خواستم از در هزار دریا پر از طوفان‌ها شود، تا آن هزار دریا را به چالش بکشند.
همه ایثار نام قاسم بیگ
پس شوم عذر خواه قاسم بیگ
هوش مصنوعی: من تماماً از ایثار و فداکاری قاسم بیگ سخن می‌گویم و به همین دلیل از او معذرت می‌خواهم.
گر هزاران جهان در و گهر است
در نثارش متاع مختصر است
هوش مصنوعی: اگر هزاران جهان پر از جواهر و riches باشد، در برابر فدای او، آنچه که تقدیم می‌شود بسیار ناچیز است.
بود و نابود پیش او همرنگ
کوه با کاه نزد او همسنگ
هوش مصنوعی: در حضور او، مفهوم وجود و عدم به یک اندازه اهمیت ندارد؛ همانطور که کوه و کاه در نظر او می‌توانند به یک اندازه بی‌ارزش باشند.
در شمارش یک و هزار یکی
خاک را با زر اعتبار یکی
هوش مصنوعی: یک و هزار در ارزش، هیچ تفاوتی ندارند؛ در نهایت، خاک و طلا هر دو برابری می‌کنند.
گنج عالم برش پشیزی نیست
هیچ چیزش به چشم چیزی نیست
هوش مصنوعی: تمام دارایی و ثروت جهان، در برابر او ارزشی ندارد و هیچ چیزهایش را نمی‌توان به عنوان چیزی مهم در نظر گرفت.
یکتنه چون به کارزار آید
گوییا یک جهان سوار آید
هوش مصنوعی: وقتی کسی به تنهایی به میدان جنگ برود، گویی که یک دنیا نیرو و قدرت به همراه دارد.
چون زند نعره و کشد شمشیر
باز گردد به سینه غرش شیر
هوش مصنوعی: زمانی که صدای نعره‌ای بلند شود و شمشیری کشیده شود، قدرت و شجاعت به قلب انسان باز می‌گردد، مانند غرش شیر.
بجهد تیغش از چنار چو مار
زندش گر به سالخورده چنار
هوش مصنوعی: با تلاش و سختی، تیغ چنار مانند ماری به او ضربه می‌زند، اگر چه او نسبت به چنار سالخورده است.
چون کشد بر کمان سخت خدنگ
شست صافش کند مشبک سنگ
هوش مصنوعی: وقتی تیر را بر کمان می‌گذارند و آن را به سمت هدف پرتاب می‌کنند، تیر به شکل صاف و مستحکم آماده می‌شود تا از میان سنگ‌ها عبور کند.
نیزه چون افکند به نیزه مهر
مهر افتد نگون ز رخش سپهر
هوش مصنوعی: زمانی که نیرویی به کمک نیزه وارد عمل شود، تأثیر آن بر نشان مهر و محبت به شدت مشهود خواهد بود و در واقع مهر و محبت در برابر آن به ضعف و سستی می‌رسد.
گر ز باران ابر آزاری
سپهی را کند سپر داری
هوش مصنوعی: اگر ابرهای باران‌زا به سپاهی آسیب برسانند، او باید سپر را به دست گیرد و از خود محافظت کند.
نگذارد که تیر آن باران
بر سپه بارد و سپه داران
هوش مصنوعی: باران تیرها نگذارد بر ارتش بریزد و فرماندهان ارتش را آزار دهد.
با نهیبش ز خصم رفته سکون
جسته از حلقه زره بیرون
هوش مصنوعی: به خاطر صدای پرصلابت او، دشمنان ترسیده و آرامش از دست داده‌اند و از زره خود خارج شده‌اند.
در صف رزم تیغ بهرام است
در گه بزم زهره را جام است
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، تیغ بهرام (خدای جنگ) وجود دارد و در زمان جشن و خوش‌گذرانی، زهره (الهه عشق و زیبایی) در دست خود جامی دارد.
جام زهر است یعنی اصل سرور
خرم آنجا که او نمود عبور
هوش مصنوعی: جام زهر یعنی جایی که خوشی و شادی و لذت در آن وجود ندارد، بلکه همه چیز تلخ و دردناک است. حالا جایی که او (یعنی معشوق یا محبوب) از آن عبور کند، می‌تواند به معنای امید و تغییر شرایط باشد. در واقع، آنجا که او حضور دارد، می‌تواند سرشار از شادی و سرور باشد.
تیغ بهرام یعنی آنسان تیز
که ز سهمش اجل نمود گریز
هوش مصنوعی: تیغ بهرام به معنای تیزی و خطرناکی است که آنقدر قوی است که حتی مرگ نیز از آن فرار می‌کند.
خاطرش آتش ستاره شرار
طبع وقادش آب آتشبار
هوش مصنوعی: دلش همچون آتش سوزان ستاره است و طبیعتش به قدری گرم است که مانند آب قابل خاموش کردن آتش نمی‌باشد.
فکرتش فرد گرد تنها سیر
سد بیابان از او به مسلک غیر
هوش مصنوعی: فکر او مانند فردی است که به تنهایی در بیابان سیر می‌کند و از طریق او به مسیر دیگری هدایت می‌شود.
گر همه سحر بارد از رقمش
سر فرو ناورد بدان قلمش
هوش مصنوعی: اگر تمام زیبایی‌ها و جاذبه‌ها از اثر او نازل شود، باز هم سر را به احترام قلم او فرود نمی‌آورم.
نه بدانسانش همت است بلند
که به اعجاز هم شود خرسند
هوش مصنوعی: کسی که دارای همت بلند است، به گونه‌ای نیست که فقط به معجزات راضی باشد.
طبع عالیش چون نشست به قدر
پیش او سحر را چه عزت و قدر
هوش مصنوعی: وقتی طبیعت بلند و عالی او به آرامش رسید، سحر (Magic) در مقابلش چه ارزشی خواهد داشت؟
تازگی خانه زاد فکرت او
نازکی بنده طبیعت او
هوش مصنوعی: فکر او مانند یک خانه‌ی تازه نفس و نازکی و لطافت وجود او مانند آن بنده‌ای است که در خدمت طبیعتش قرار دارد.
سخنش معجزی‌ست سحر نمای
خاطرش آتشی‌ست آب گشای
هوش مصنوعی: گفتار او مانند یک معجزه است و ذهنش جادوگری دارد که مانند آتشی در دل، روشنی می‌بخشد و می‌تواند بر هر سنگی آب ببارد.
هرکجا شد سلیقه‌اش معمار
برد قلاب زحمت از بازار
هوش مصنوعی: هر جا که سلیقه‌اش به معماری کشیده شد، زحمت و تلاشش را از بازار گرفت.
شعر تا در پناه خاطر اوست
هست مقبول طبع دشمن و دوست
هوش مصنوعی: شعر زمانی مورد پسند قرار می‌گیرد که در سایه‌سار محبت و توجه او باشد؛ در این صورت هم برای دوستان و هم برای دشمنان جذاب و دلپذیر خواهد بود.
علم را در پناه پوینده
درجات کمال جوینده
هوش مصنوعی: علم را باید در کنار کسی که در تلاش برای رسیدن به کمال است، جستجو کرد.
شعر را کرده در به دولت باز
بر درش یک جهان سخن پرداز
هوش مصنوعی: شاعر با کلماتش در را به روی دنیای جدیدی گشوده و سخنان فراوانی را در اینجا به اشتراک گذاشته است.
جمله را حامی و پناه همه
خسرو جمله پادشاه همه
هوش مصنوعی: همه چیز به او وابسته است و او محافظ و پشتیبان همه است، مانند اینکه او پادشاه واقعی همه است.
در ترقی همه به تربیتش
ناز پروردگان مکرمتش
هوش مصنوعی: در پیشرفت و بهبود همۀ افراد، تربیت او نقش زیادی دارد و کسانی که از محبت و بزرگواری او برخوردارند، در این زمینه پیشتاز هستند.
مجلس آرای عیش خوش نقشان
بهترین شخص برگزیده لسان
هوش مصنوعی: در مجلس شادی و نشاط، زیباترین چهره‌ها و خوش‌زبان‌ترین افراد به‌خوبی می‌درخشند و خاصیت آن مجلس را دوچندان می‌کنند.
باد از صدر تا به صف نعال
مفتخر مجلسش ز اهل کمال
هوش مصنوعی: باد در اینجا به شکوه و عظمت محفل اهل کمال اشاره دارد، که از بالاترین مقام تا پایین‌ترین سطح، همه در این مجلس به افتخار و بزرگی این جمع شناخته می‌شوند.
دو گرامی برادر نامی
کآمدند اصل نیک فرجامی
هوش مصنوعی: دو برادر بزرگوار و معروف آمده‌اند که ریشه‌ای نیک و پایان خوش دارند.
دو دلاور، دو شیر دل ، دو دلیر
کب گردد ز حمله شان دل شیر
هوش مصنوعی: دو دلاور و شیر دل، دو مرد دلیر، به قدری شجاع و قدرتمند هستند که با حمله‌شان دل شیر (یعنی شیری که نماد شجاعت است) هم به تپش در می‌آید.
دو بهادر، دو مرد مردانه
دو دلیر و دو شیر فرزانه
هوش مصنوعی: دو انسان شجاع و نیرومند، هر کدام دلیر و باهوش همچون شیر هستند.
پشت بر پشت او نهاده چو کوه
هریکی ز آن دو سد جهان شکوه
هوش مصنوعی: دو شخص به مانند کوه، به یکدیگر تکیه کرده‌اند و هر کدام از آن‌ها به تنهایی قدرت و عظمت زیادی دارند که می‌تواند از تمامی جهان دفاع کند.
هر سه بسته کمر به خدمت سخت
پیش هر یک ستاده دولت و بخت
هوش مصنوعی: هر سه نفر به سختی کمر بسته‌اند تا در خدمت باشند و در برابر هر یک از آن‌ها، خوشبختی و سرنوشت ایستاده‌اند.
در رکاب خدایگان باشند
نه که تا حشر جاودان باشند
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که انسان‌ها باید در خدمت و تاسی به خداوند باشند، نه اینکه فقط به فکر زندگی مادی و جاودانگی در این دنیا باشند. در واقع، تعلق خاطر به خدا و خدمت به او باعث می‌شود که روح و جان انسان‌ها در امان بماند و به حقیقته‌ای والاتر دست یابند.
ظل نواب باد بر سرشان
سد چو وحشی بود ثناگرشان
هوش مصنوعی: در زیر سایه نواب، بر سر آن‌ها مثل باد در می‌چرخیدند و چون وحشیان، به ستایش آن‌ها می‌پرداختند.
پدران و برادران و همه
راعی خلق و خلقشان چو رمه
هوش مصنوعی: پدران و برادران و همه مسئولان مردم و خود مردم مانند یک گله هستند.