گنجور

شمارهٔ ۴۱

عتاب اگر چه همان در مقام خونریز است
ولیک تیغ تغافل نه آنچنان تیز است
دلیریی که دلم کرد و می‌زند در صلح
به اعتماد نگه‌های رغبت آمیز است
مریض طفل مزاجند عاشقان ورنه
علاج رنج تغافل دو روز پرهیز است
شدیم مات به شطرنج غایبانهٔ تو
به ما بخند که خوش بازیت به انگیز است
کنند سلسله در گردنش به زلف تو حشر
دلم که بستهٔ آن طرهٔ دلاویز است
جگر زد آبله وز دیده می‌چکد نمکاب
که بخت شور به ریش جگر نمکریز است
رقیب عزت خود گو مبر که بردر عشق
حریف کوهکنی نیست آنکه پرویز است
به ذوق جستن فرهاد می‌رود گلگون
تو این مبین که عنان بر عنان شبدیز است
شدست دیدهٔ وحشی شکوفه دار و هنوز
در انتظار ثمر زان نهال نوخیز است

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عتاب اگر چه همان در مقام خونریز است
ولیک تیغ تغافل نه آنچنان تیز است
هوش مصنوعی: اگرچه سرزنش و توبیخ ممکن است به شدت و خشونت عمل کند، اما بی‌توجهی و عدم توجه به مسائل به آن اندازه خطرناک نیست.
دلیریی که دلم کرد و می‌زند در صلح
به اعتماد نگه‌های رغبت آمیز است
هوش مصنوعی: شجاعتی که در دل من به وجود آمده، به گونه‌ای است که با اعتماد و اطمینان نگاه‌های پر تمایل را به سوی خود جلب می‌کند، حتی در شرایط صلح.
مریض طفل مزاجند عاشقان ورنه
علاج رنج تغافل دو روز پرهیز است
هوش مصنوعی: عاشقان مانند بیمارانی هستند که به خاطر عدم توجه به احساسات و نیازهای خود رنج می‌برند. اگرچه این مشکل آنان نیاز به درمان دارد، اما گاهی با پرهیز از بی‌توجهی به مدت چند روز می‌توانند بهتر شوند.
شدیم مات به شطرنج غایبانهٔ تو
به ما بخند که خوش بازیت به انگیز است
هوش مصنوعی: ما در برابر حرکات مخفیانهٔ تو در بازی شطرنج به شدت سردرگم شده‌ایم. به ما لبخند بزن که بازی زیبا و جذابت ما را به وجد می‌آورد.
کنند سلسله در گردنش به زلف تو حشر
دلم که بستهٔ آن طرهٔ دلاویز است
هوش مصنوعی: در گردن او زنجیری از زلف تو می‌بندند که دل من به آن گیسوی جذاب وابسته است.
جگر زد آبله وز دیده می‌چکد نمکاب
که بخت شور به ریش جگر نمکریز است
هوش مصنوعی: دل من به شدت دچار ناراحتی و تشویش است و اشک‌های تلخی از چشمانم می‌ریزد. این نشان می‌دهد که سرنوشت شومی در زندگی‌ام وجود دارد که به جانم آسیب می‌زند.
رقیب عزت خود گو مبر که بردر عشق
حریف کوهکنی نیست آنکه پرویز است
هوش مصنوعی: به رقیب خود بگو که عزت خود را نبر، زیرا در میدان عشق، هیچ‌کس نمی‌تواند با تو مقابله کند، حتی اگر پرویز باشد.
به ذوق جستن فرهاد می‌رود گلگون
تو این مبین که عنان بر عنان شبدیز است
هوش مصنوعی: فرهاد به عشق تو به سراغ زیبایی‌ها می‌رود، اما نگو که خود را به اسب سرکش سپرده است.
شدست دیدهٔ وحشی شکوفه دار و هنوز
در انتظار ثمر زان نهال نوخیز است
هوش مصنوعی: چشمان وحشی پر از شکوفه شده، اما هنوز در انتظار میوه از آن درخت تازه جوانه زده است.

خوانش ها

شمارهٔ ۴۱ به خوانش محمدرضا خوشدل
غزل ۴۱ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1401/09/23 06:11
جهن یزداد

علاج  رنج تغافل دو روز پرهیز است