گنجور

شمارهٔ ۳۷۵

خواهد دگر به دامگهی بال بسته‌ای
مرغ قفس شکسته‌ای از دام جَسته‌ای
صیاد کیست تا نگذارد ز هستیش
غیر از سر بریده و بال شکسته‌ای
صیدی ستاده باز که بندد گلوی جان
در گردنش هنوز کمند گسسته‌ای
کو جرگه‌ای که باز نماند نشان از او
جز جان زخم خوردهٔ خونابه بسته‌ای
قیدی‌ست قیدِ عشق که ذوقش کسی که یافت
هرگز طلب نکرد دل باز رسته‌ای
عشرت در آن سر است که آید برون از او
هر بامداد چهره به خونابه شسته‌ای
وحشی خموش باش که آتش زبان نشد
الا دلی چو شعله بر آتش نشسته‌ای

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خواهد دگر به دامگهی بال بسته‌ای
مرغ قفس شکسته‌ای از دام جَسته‌ای
هوش مصنوعی: شما بار دیگر به جایی می‌رسید که به پرواز درآمده‌اید، همانند مرغی که از قفس رها شده و آزاد است.
صیاد کیست تا نگذارد ز هستیش
غیر از سر بریده و بال شکسته‌ای
هوش مصنوعی: صیاد کیست که اجازه دهد جز سر بریده و بال شکسته از وجودش چیزی باقی بماند؟
صیدی ستاده باز که بندد گلوی جان
در گردنش هنوز کمند گسسته‌ای
هوش مصنوعی: یک پرنده شکاری نشسته و در حال تلاش برای شکار است؛ در حالی که هنوز هم دامی که به دور گردن طعمه‌اش افتاده، تمام نشده و هنوز آن را نگرفته است.
کو جرگه‌ای که باز نماند نشان از او
جز جان زخم خوردهٔ خونابه بسته‌ای
هوش مصنوعی: آیا کسی را می‌شناسی که از او جز نشانه‌ای از جان زخم‌خورده و دردناک باقی نمانده باشد؟
قیدی‌ست قیدِ عشق که ذوقش کسی که یافت
هرگز طلب نکرد دل باز رسته‌ای
هوش مصنوعی: عشق یک زنجیر خاصی است که اگر کسی طعم آن را بچشد، دیگر هیچ چیز دیگری را نخواهد خواست و از آنچه که دارد راضی می‌شود.
عشرت در آن سر است که آید برون از او
هر بامداد چهره به خونابه شسته‌ای
هوش مصنوعی: زندگی خوش و لذت‌بخش در جایی است که هر روز صبح، با دلی پاک و قلبی شاد، شروع می‌شود و انسان از غم و اندوه دور باشد.
وحشی خموش باش که آتش زبان نشد
الا دلی چو شعله بر آتش نشسته‌ای
هوش مصنوعی: خاموش باش وحشی، زیرا زبان تو مانند آتش نمی‌سوزاند مگر اینکه دل تو به اندازه شعله‌ای که بر آتش نشسته، مشتاق و دلتنگ باشد.

خوانش ها

شمارهٔ ۳۷۵ به خوانش محمدرضا خوشدل
شمارهٔ ۳۷۵ به خوانش عندلیب