شمارهٔ ۳۶۹
بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه
روم به شهر دگر چون هلال اول ماه
به سبزی سر خوان کسی نیارم دست
کنم قناعت و راضی شوم به برگ گیاه
کشیده باد مرا میل آهنین در چشم
اگر کنم به زر آفتاب چشم سیاه
دل چو آینه ام تیره شد در این پستی
بس است چند نشینم چو آب در تک چاه
به قعر چاه فنا اهل جاه از آن رفتند
که پیش یار ستمگر نمیکنند نگاه
شمارهٔ ۳۶۸: ناوکت بر سینهٔ این ناتوان آمد همهشمارهٔ ۳۷۰: در این فکرم که خواهی ماند با من مهربان یا نه
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه
روم به شهر دگر چون هلال اول ماه
هوش مصنوعی: من تصمیم دارم که از زحمات و سختیهای مسیر خسته نشوم و با تمام تلاش به سمت شهری دیگر حرکت کنم، مانند هلالی که در آغاز ماه به آرامی و با امید نو به وجود میآید.
به سبزی سر خوان کسی نیارم دست
کنم قناعت و راضی شوم به برگ گیاه
هوش مصنوعی: به خاطر کسی به سبزی سفرهاش دست نمیزنم و با قناعت زندگی میکنم و به برکهای گیاه راضی هستم.
کشیده باد مرا میل آهنین در چشم
اگر کنم به زر آفتاب چشم سیاه
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به جذابیتی اشاره دارد که در نگاه یا چشمان معشوق نهفته است. اگر بتواند چشمان سیاه او را با طلا و زیبایی آفتاب مانند کند، تمام وجودش را به آن احساس وابسته میسازد. این میل و اشتیاق به چشمان معشوق به قدری قوی است که او را به سوی خود میکشد.
دل چو آینه ام تیره شد در این پستی
بس است چند نشینم چو آب در تک چاه
هوش مصنوعی: دل من مانند آینهای تیره و کدر شده، به خاطر این سرنوشت ناگوار. دیگر چقدر باید در این وضعیت رنج ببرم، مانند آبی که در یک چاه عمیق محبوس مانده است.
به قعر چاه فنا اهل جاه از آن رفتند
که پیش یار ستمگر نمیکنند نگاه
هوش مصنوعی: افراد سرشناس و قدرتمند به عمق نابودی و نیستی افتادند؛ زیرا هیچگاه نمیخواهند به چهرهی یار ستمگر نگاه کنند.