گنجور

شمارهٔ ۳۵۵

شد بی‌حساب کشور جانها خراب از او
ترک است و تندخو چه عجب بی حساب از او
پروانه یک زمان دگر زنده بیش نیست
ای شمع سرکشی مکن و رخ متاب از او
سر در نقاب خواب کش ای بلهوس که تو
بی‌یار زنده‌ای و نداری حجاب از او
تا پرده برگرفت ز ماه تمام خویش
رو زردی تمام کشید آفتاب از او
وحشی که نیم کشته به خون می‌تپد ز تو
با جان مگر برون رود این اضطراب از او

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شد بی‌حساب کشور جانها خراب از او
ترک است و تندخو چه عجب بی حساب از او
هوش مصنوعی: کشور جان‌ها به دلیل او به هم ریخته و در حالت نابسامانی قرار دارد. او به خاطر ویژگی‌هایی چون بی‌رحمی و تندخویی‌اش، باعث چنین وضعیتی شده است و این موضوع چندان هم عجیب نیست.
پروانه یک زمان دگر زنده بیش نیست
ای شمع سرکشی مکن و رخ متاب از او
هوش مصنوعی: پروانه دیگر زنده نیست، پس ای شمع، حماقت نکن و از او روی بر نگردان.
سر در نقاب خواب کش ای بلهوس که تو
بی‌یار زنده‌ای و نداری حجاب از او
هوش مصنوعی: ای پر از آرزو، سر خود را در پرده خواب پنهان کن، چون تو بدون یار زندگی می‌کنی و حجاب و پرده‌ای از او نیستی.
تا پرده برگرفت ز ماه تمام خویش
رو زردی تمام کشید آفتاب از او
هوش مصنوعی: هنگامی که ماه کامل پرده را کنار زد، آفتاب به خاطر او رنگ پریده شد و نورش را از دست داد.
وحشی که نیم کشته به خون می‌تپد ز تو
با جان مگر برون رود این اضطراب از او
هوش مصنوعی: وحشی که نیمی از جانش به خون آغشته است، با عشق تو می‌تپد. آیا این نگرانی و اضطراب از وجود او، فقط با جان تو برطرف می‌شود؟