شمارهٔ ۳۴۹
آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو
منصب پاسبانیم داده به گرد کوی تو
چیست اشاره چون زیم حکم چه میکند بگو
در بد و نیک عشق من رد و قبول خوی تو
پای فرشته چون مگس برده فرو در انگبین
خنده که شهد ریخته در ره گفت وگوی تو
زان خم زلف میکشد منت بند جادوان
گردن جان من که شد طوق پرست موی تو
میگذری و داشته دست نیاز پیش رو
چشم گدا نگاه من فاتحه خوان روی تو
صاف سر خم ترا نیست قرابه کش بسی
راضیم ار به من رسد درد ته سبوی تو
وحشی اگر نه رشک زد دست نگار خویشتن
گریه که میکند گره در گذر گلوی تو
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو
منصب پاسبانیم داده به گرد کوی تو
هوش مصنوعی: عشق به تو در دل من تازه و نو شده است، و آرزوی نگهبانی از تو مرا به دور کوچهات کشانده است.
چیست اشاره چون زیم حکم چه میکند بگو
در بد و نیک عشق من رد و قبول خوی تو
هوش مصنوعی: آیا میدانی که عشق من چه تأثیری بر تو دارد؟ بگو که در خوب و بد عشق، چه میکنی و چگونه به آن واکنش نشان میدهی؟
پای فرشته چون مگس برده فرو در انگبین
خنده که شهد ریخته در ره گفت وگوی تو
هوش مصنوعی: پای فرشته مثل مگس به عسل نشسته و خندهاش نشان از شهدی دارد که در مسیر گفتوگوی تو ریخته شده است.
زان خم زلف میکشد منت بند جادوان
گردن جان من که شد طوق پرست موی تو
هوش مصنوعی: زلف زیبای تو به من ناز میکند و طوقی که بر گردن جان من است، نتیجهی پرستش موی توست.
میگذری و داشته دست نیاز پیش رو
چشم گدا نگاه من فاتحه خوان روی تو
هوش مصنوعی: تو با عبور از کنار من، در حالی که دست نیازم را به سمت خود دراز کردهام، به چشمان گدا مانند من نگاهی میکنی که فقط برای تو دعا میکند.
صاف سر خم ترا نیست قرابه کش بسی
راضیم ار به من رسد درد ته سبوی تو
هوش مصنوعی: من به خاطر تو و عشق تو راضی هستم به هر درد و رنجی که ببرم، حتی اگر در این راه فقط به قطرهای از محبت تو دست پیدا کنم.
وحشی اگر نه رشک زد دست نگار خویشتن
گریه که میکند گره در گذر گلوی تو
هوش مصنوعی: اگر وحشی به زیبایی خود حسادت نکند، پس چرا در هنگام غم عشق، اشک میریزد و دلتنگیاش را با گرهی در گلوی تو بیان میکند؟