گنجور

شمارهٔ ۳۲۸

مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن
زبان کوته ما را به خود دراز مکن
مکن مباد که عادت کند طبیعت تو
بد است این همه عادت به خشم و ناز مکن
پر است شهر ز ناز بتان نیاز کم است
مکن چنانکه شوم از تو بی نیاز، مکن
من آن نیم که بدی سر زند ز یاری من
درآ خوش از در یاری و احتراز مکن
به حال وحشی خود چشم رحمتی بگشای
در امید به رویش چنین فراز مکن

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن
زبان کوته ما را به خود دراز مکن
هوش مصنوعی: خواهش می‌کنم لب‌های ما را به شکایت نیاور، زبان کوتاه ما را به خودت دراز نکن.
مکن مباد که عادت کند طبیعت تو
بد است این همه عادت به خشم و ناز مکن
هوش مصنوعی: خودت را عادت به بدخلقی و ناراحتی نده، چون این رفتار باعث می‌شود که روحیه‌ات به این حالت‌ها عادت کند. افراط در خشم و ناز کردن کار درستی نیست.
پر است شهر ز ناز بتان نیاز کم است
مکن چنانکه شوم از تو بی نیاز، مکن
هوش مصنوعی: شهر پر است از محبت و زیبایی، اما نیازها کم است. خواهش می‌کنم طوری رفتار نکن که من از عشق و محبت تو بی‌نیاز شوم.
من آن نیم که بدی سر زند ز یاری من
درآ خوش از در یاری و احتراز مکن
هوش مصنوعی: من فردی نیستم که بخواهد از دوستی بدی ببیند؛ به همین خاطر از ورود به دوستی و کمک کردن، هیچ هراسی ندارم.
به حال وحشی خود چشم رحمتی بگشای
در امید به رویش چنین فراز مکن
هوش مصنوعی: به حالتی که در آن احساس وحشی‌گری و بی‌پناهی می‌کنم، با نگاهی پر از رحم و محبت کمک کن. امیدوارم که از این وضعیت نجات یابم و این احساسات منفی را پشت سر بگذارم.

خوانش ها

شمارهٔ ۳۲۸ به خوانش محمدرضا خوشدل
شمارهٔ ۳۲۸ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1393/03/01 11:06
احسان فتحی

بیت سوم قرابت معنایی دارد با این بیت از وحشی:
ما به دامان تو نازیم که پاکست چو گل
ورنه در شهر بسی لعبت بازاری هست

1396/09/18 09:12
کسرا

واقعا لذت بردم از این سروده