شمارهٔ ۳۰۵
صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم
خوش بر سر بهانه نشستهست طاقتم
من مرد حملهٔ سپه هجر نیستم
گیرم که استوار بود پای جرأتم
زندان بی در است کدورتسرای هجر
من چون در این طلسم فتادم به حیرتم
جایز نداشتهست کسی هجر دائمی
من مفتی مسائل کیش محبتم
وحشی منم مورخ زندانیان هجر
زیرا که دیر سالهٔ زندان حسرتم
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم
خوش بر سر بهانه نشستهست طاقتم
هوش مصنوعی: صبر من به پایان رسیده و دیگر طاقت جدایی تو را ندارم. بهانهای بر سرم نشسته که تحمل آن را از دست دادهام.
من مرد حملهٔ سپه هجر نیستم
گیرم که استوار بود پای جرأتم
هوش مصنوعی: من فردی نیستم که در برابر جدایی تسلیم شوم، هرچند که جرأت و استقامت من قوی باشد.
زندان بی در است کدورتسرای هجر
من چون در این طلسم فتادم به حیرتم
هوش مصنوعی: زندان من در واقع هیچ دری ندارد و دلگیر و کسلکننده است. حالا که در این وضعیت گرفتار شدهام، به شدت در تعجب و سردرگمی هستم.
جایز نداشتهست کسی هجر دائمی
من مفتی مسائل کیش محبتم
هوش مصنوعی: هیچکس حق ندارد که با من بهطور دائمی دوری کند، زیرا من مرجع مسائل عشق و محبت هستم.
وحشی منم مورخ زندانیان هجر
زیرا که دیر سالهٔ زندان حسرتم
هوش مصنوعی: من همچون گویندهای از زنجیرشکنان جدایی هستم، زیرا سالهای زیادی را در درد و حسرت دوری سپری کردهام.