گنجور

شمارهٔ ۲۷۶

بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم
دل جنیبت کش و جان غاشیه‌دارش سازم
خواهم این سینه پر از جوهر جانهای نفیس
که به دامان وفا کرده نثارش سازم
نفس گرم نگر فیض اثر بین که اگر
بگمارم به خزان رشک بهارش سازم
کیست بدخواه تو ای همت پاکان با تو
که به یک آه سحر بهر تو کارش سازم
باغبان چمن حسن توام گو دگران
گل نچینند که من با خس و خارش سازم
وحشی این دل که عزیزست به هر جا که رود
چندش آرم به سر کویی و خوارش سازم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم
دل جنیبت کش و جان غاشیه‌دارش سازم
هوش مصنوعی: انسانی که شایسته است، بخت او را می‌کشم و بر او سوار می‌شوم. دل او را می‌کشم و جانش را تحت اختیار خود قرار می‌دهم.
خواهم این سینه پر از جوهر جانهای نفیس
که به دامان وفا کرده نثارش سازم
هوش مصنوعی: می‌خواهم این قلب پر از احساس و عواطف ارزشمند را که با وفا بودن به دیگران اختصاص داده‌ام، تقدیم کنم.
نفس گرم نگر فیض اثر بین که اگر
بگمارم به خزان رشک بهارش سازم
هوش مصنوعی: به نفس خود و تاثیرات آن توجه کن، زیرا اگر احساساتم را به خزان بگذارم، می‌توانم حس و حال بهار را در آن ایجاد کنم.
کیست بدخواه تو ای همت پاکان با تو
که به یک آه سحر بهر تو کارش سازم
هوش مصنوعی: کیست که بخواهد به تو آسیب برساند، ای یار نیکوکار؟ من با یک نفس سحرگاهی می‌توانم به تو کمک کنم و مشکلاتت را حل کنم.
باغبان چمن حسن توام گو دگران
گل نچینند که من با خس و خارش سازم
هوش مصنوعی: باغبان به چمن زیبایی تو اشاره می‌کند و می‌گوید دیگران حق ندارند گل‌های تو را بچینند، چون من می‌توانم با علف‌های بی‌ارزش و خارها زندگی کنم و از آن‌ها راضی باشم.
وحشی این دل که عزیزست به هر جا که رود
چندش آرم به سر کویی و خوارش سازم
هوش مصنوعی: این دل که برایم بسیار عزیز است، در هر جایی که برود، حس خجالت را به سر کوچه‌ای می‌آورم و او را به تحقیر می‌کشم.

خوانش ها

شمارهٔ ۲۷۶ به خوانش محمدرضا خوشدل
شمارهٔ ۲۷۶ به خوانش عندلیب