گنجور

شمارهٔ ۲۶۰

مستغنی است از همه عالم گدای عشق
ما و گدایی در دولتسرای عشق
عشق و اساس عشق نهادند بر دوام
یعنی خلل پذیر نگردد بنای عشق
آنها که نام آب بقا وضع کرده‌اند
گفتند نکته‌ای ز دوام و بقای عشق
گو خاک تیره زر کن و سنگ سیاه سیم
آنکس که یافت آگهی از کیمیای عشق
پروانه محو کرد در آتش وجود خویش
یعنی که اتحاد بود انتهای عشق
اینرا کشد به وادی و آنرا برد به کوه
زینها بسی‌ست تا چه بود اقتضای عشق
وحشی هزار ساله ره از یار سوی یار
یک گام بیش نیست ولیکن به پای عشق

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مستغنی است از همه عالم گدای عشق
ما و گدایی در دولتسرای عشق
هوش مصنوعی: عشق ما آن چنان باارزش و غنی است که همه دنیا برایش بی‌ارزش است. ما در چهره این عشق به کوچکی و نیازمندی خود اقرار می‌کنیم و هر چه داریم، فدای این عشق می‌کنیم.
عشق و اساس عشق نهادند بر دوام
یعنی خلل پذیر نگردد بنای عشق
هوش مصنوعی: عشق و بنیان آن را به گونه‌ای بنا کردند که بر دوام باشد و هیچ‌گونه آسیب و خدشه‌ای به آن وارد نشود.
آنها که نام آب بقا وضع کرده‌اند
گفتند نکته‌ای ز دوام و بقای عشق
هوش مصنوعی: افرادی که درباره آب زندگی و جاودانگی صحبت کرده‌اند، نکته‌ای درباره ماندگاری و پایداری عشق بیان کرده‌اند.
گو خاک تیره زر کن و سنگ سیاه سیم
آنکس که یافت آگهی از کیمیای عشق
هوش مصنوعی: هر کسی که به اسرار عشق واقف شود، می‌تواند حتی از چیزهای بی‌ارزش، ارزشمند بسازد. مانند تبدیل خاک و سنگ به طلا و نقره، او می‌تواند به کمک عشق به دستاوردهای عظیمی دست یابد.
پروانه محو کرد در آتش وجود خویش
یعنی که اتحاد بود انتهای عشق
هوش مصنوعی: پروانه با سوختن در آتش خودش نشان می‌دهد که عشق به اوج اتحاد و یکی شدن رسیده است.
اینرا کشد به وادی و آنرا برد به کوه
زینها بسی‌ست تا چه بود اقتضای عشق
هوش مصنوعی: این سرای زندگی برخی را به سمت وادی‌های آرامش می‌کشاند و برخی دیگر را به قله‌های چالش و سختی می‌برد. تمام این تفاوت‌ها به نیاز و شرایط عشق بستگی دارد.
وحشی هزار ساله ره از یار سوی یار
یک گام بیش نیست ولیکن به پای عشق
هوش مصنوعی: وحشی، سال‌ها در انتظار و در جستجوی معشوق بوده است. فاصله‌ای که بین او و محبوبش وجود دارد، از یک قدم بیشتر نیست. ولی برای رسیدن به عشق، این یک قدم می‌تواند بسیار دشوار و پرمعنا باشد.

خوانش ها

شمارهٔ ۲۶۰ به خوانش محمدرضا خوشدل
شمارهٔ ۲۶۰ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1398/01/10 09:04
کسرا

این شعر در برنامه شماره 120 برگ سبز توسط اساتید بی تکرار قوامی و پرویز یاحقی اجرا شده است .

1399/11/03 18:02
محمد

در برنامه گلهای رنگارنگ شماره 258ب نیز با آواز استاد قوامی و همراهی پرویز یاحقی تکرار شده است.

1403/03/02 12:06
جاوید مدرس اول رافض

سر چشمه جناب تو دولت سرای عشق
آخر درین سرا، چه گزینم بجای عشق

تا حسن خط یار کند مشق دلبری
حَک، میکند صحیفه دل را هجای عشق

با مرحمت بود چو صفا در پی صفا
صافی شدست شیشه دل از صفای عشق

هرچند دل محقر و کسر و شکسته است
پا در شکسته نه که بود مبتلای عشق

ما عاشقان حضرت حشریم و بندگان
در حشر عشق ،طالب درد و بلای عشق

جوئیم حشر را که بود وصل روی تو
ما غم کشیده ایم، امیدش سزای عشق

گر جوهر و عَرَض شده در خلق اصل، لیک
حق آفریده جوهر ما را برای عشق

ما عاشقان عشق و مریدان در گهیم
در کشتی شکسته دلان ناخدای عشق

جاوید شد زآب بقا خضر اگر ولی
فانی شود اساس جهان در بقای عشق

روز ازل ز پرتو حسنت تجلی ئی
دم زد ،وجود و هستی ما شد عطای عشق

در راه عشق جمله گدایائیم و ،سائلان
مستغنی است در همه عالم گدای عشق

فرهاد کوه کن شد و،مجنون بدشت و راغ
عیسی که جان دمد بُود از اقتضای عشق

حقست ترس از من ،ترسند از خدای
منصور گفت بر سر دار از صفای عشق

در عشق عقل جزء عدو ومنافق است
رافض به عاقلان تو مگو ماجرای عشق
،،،،،،،،،،،،،،
جاوید مدرس رافض