گنجور

شمارهٔ ۲۵۳

بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش
تا چو من افتاده‌ای نا گه بگیرد دامنش
مرغ فارغ بال بودم در هوای عافیت
از کمین برخاست ناگه غمزهٔ صید افکنش
عشق لیلی سخت زنجیریست مجنون آزما
این کسی داند که زنجیری بود در گردنش
سر به قدر آرزو خواهم که چون راند به ناز
گرد آن سر گردم و ریزم به پای توسنش
این سر پرآرزو در انتظار عشوه ایست
گوشه چشمی بجنبان و بینداز از تنش
سود پیراهن بر آن اندام و ما را کشت رشک
تا قیامت دست ما و دامن پیراهنش
وحشیم حیران او از دور و جان نزدیک لب
کار من موقوف یک دیدن ز چشم پر فنش

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش
تا چو من افتاده‌ای نا گه بگیرد دامنش
هوش مصنوعی: آن‌ها می‌بینند که او چقدر سریع و چابک حرکت می‌کند و بر دامنش می‌زند. اما ناگهان وقتی که من به زمین می‌افتم، او دامنش را می‌گیرد.
مرغ فارغ بال بودم در هوای عافیت
از کمین برخاست ناگه غمزهٔ صید افکنش
هوش مصنوعی: من در حالتی آزاد و خوشحال بودم که ناگهان گناه یا مشکل من را تحت فشار قرار داد و به دام انداخت.
عشق لیلی سخت زنجیریست مجنون آزما
این کسی داند که زنجیری بود در گردنش
هوش مصنوعی: عشق لیلی مانند زنجیری سنگین است. تنها کسی می‌تواند عمق این زنجیر را بفهمد که خود در چنین وضعیتی قرار گرفته باشد و در زنجیر عشق گرفتار شده باشد.
سر به قدر آرزو خواهم که چون راند به ناز
گرد آن سر گردم و ریزم به پای توسنش
هوش مصنوعی: من به اندازه آرزوی خود، بر سر کارهایی که خواست دارم، می‌چرخم و در نهایت به پاهای اسب او می‌ریزم.
این سر پرآرزو در انتظار عشوه ایست
گوشه چشمی بجنبان و بینداز از تنش
هوش مصنوعی: این دل پر از آرزو در انتظار یک ناز و کرشمه است. فقط کافی است نگاهی بیندازی تا همه چیز تغییر کند.
سود پیراهن بر آن اندام و ما را کشت رشک
تا قیامت دست ما و دامن پیراهنش
هوش مصنوعی: پیراهن او با زیبایی‌اش به قدری دل‌ربا است که باعث حسرت و حسادت ما شده و تا همیشه این حسرت در دل ما باقی می‌ماند؛ ما همواره آرزوی داشتن زیبایی و جذابیت او را داریم.
وحشیم حیران او از دور و جان نزدیک لب
کار من موقوف یک دیدن ز چشم پر فنش
هوش مصنوعی: من آشفته و حیران او هستم، هرچند که فاصله‌ام با او زیاد است، اما وجودم به او نزدیک است. تمام کار من به یک بار دیدن او از چشمان پر از مهربانیش وابسته است.

خوانش ها

شمارهٔ ۲۵۳ به خوانش یاسین ریاحی
شمارهٔ ۲۵۳ به خوانش محمدرضا خوشدل
شمارهٔ ۲۵۳ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1395/05/09 12:08
ali

این شعر عالیه مخصوصا بیت سوم